مشکل غامض نواندیشی و بحران اصلاح دینی 

تقی رحمانی

نواندیشی دینی زبان غامضی پیدا کرده است که مخاطب برای فهم آن به داشتن لغت‌نامه مخصوص نیاز پیدا می‌کند؛ جملات و کلماتی مانند «ذات و عرض»، «فهم و حقیقت دین»، «تبیین و معرفت دینی یا فهم دین»، «اصلاح دین یا اصلاح معرفت دینی». صدها واژه از این قبیل که از چله کمان دهان ایشان به بیرون می‌رود تا بر هدف بنشیند تا دیگری را در این گفتگو مجاب یا مغلوب کند. بحث‌ها بسیار درونی بین خود این جریان جاری می‌شود که مخاطب مناسبی هم ندارد. هر چه قدر هم این بحث تکرار می‌شود، موج آن درونی‌تر می‌شود و مخاطب عام از آن دورتر می‌شود. برای نمونه در این مورد بحثی است که میان سروش و کدیور و نوشته‌های دیگران در گرفت که البته با دو پیش فرض این بحث شکل گرفت.

١– تندی کلام مهم نیست، به خصوص اگر از سوی سروش باشد.
٢– موضع کدیور مصداقی است و پاسخ‌ها به وی (و به مرافعه میان این دو) بیشتر به مفاهیم کلی پرداختن است و اصرار بر وارد نشدن به مصداق‌ها.

من با توجه به مفاهیم کلی به نتیجه‌اش در مصداق‌ها می‌پردازم که مهم‌اند، البته اگر اصلاح دینی را باور داشت، که من بر این باورم .

کدیور در نقدش به سروش و دیگران به دنبال نتیجه مصداقی است. کدیور می‌گوید با این درک از محمد و قدرت و خواب‌های انبیا دیگر چه اصل قطعی برای دین می‌ماند؟ مسئله دین‌داری فردی سروش هم نیست، چرا که او متشرعی به تمام معنا است که شاید نیایش او را خدایش از نیایش امثال من خوش‌تر بدارد. پس مسئله تکفیر سروش نیست. کدیور برداشت‌های سروش را تکذیب کرده نه تکفیر، اما سروش آن را تکفیر خواند.البته هر دو ایشان قبلا تکفیر شده‌اند. امثال نگارنده و دیگران هم اتهام توهین به مقدسات را در پرونده داریم.

اما بحث این است که سروش عرصه نقد عقلانی دینی را در آثار اخیرش غیرممکن می‌کند، که بحث مفصلی را می‌طلبد. این رویه با اصلاح دینی و ایده سید جمال الدین اسدآبادی و اقبال لاهوری چه میزان همراه است؟ به سخنرانی سید جمال در کلکته هند مراجعه کنید.

در نتیجه، برخی تفاسیر سروش از باور دین به جایی می‌رسد که اصلاح دینی به نوعی پروتست فردی با گرایش عرفان نظری می‌رسد که اصلاح دینی نیست. خلاصه این است که آن خسرو دین یعنی محمد هر چه کرده در جای خود کرده است و درست هم بوده. وظیفه او بوده، ما را نرسد که کار او کنیم.

می‌دانیم با این توصیه نه نهاد دین اصلاح می‌شود نه اسلام سیاسی عقب می‌رود. نه اصلاح دینی که نسبتی با عقل و محک عملی دارد به سمت درستی می‌رود. البته سروش می‌گوید دغدغه من کشف حقیقت است.

ضمنا بحث‌های تخصصی مطرح از سوی برخی از عزیزان از نگاه بالای فلسفی و کلان به سوالات کدیور و موضع سروش به نظرم نوعی وارد نشدن به حاق مطلب است و همان بحران کلی‌گوئی روشنفکری را نشان می‌دهد. عزیزی می‌گوید «داعش همان قدر اسلامی است که یک لیبرال اسلامی است». دیگری می‌گوید «شناخت دین امری غیرممکن است». دوستی می‌گوید که «اسلام واقعی نداریم». دیگری می‌گوید «اسلام آن است که من یا نوع انسان دیگر می‌فهمد».عزیزتری  هم می‌گوید «اسلام واقعی نداریم و مسلمان واقعی هم نداریم».

البته بگویم که این مواضع کلی و سلبی علت دارد تا دلیل! اما چرا علت دارد به خاطر این است که اتفاقا زیاد هم این نظرات عقلی و دلیلی نیستند بلکه علتی هستند. یعنی نتیجه سخت‌گیری حکومتی به نام دین باعث شده که به نسبیتی هولناک و پرهراس برسیم که در مناسبات واقعی و شرایط قدرت، اسلام را تحویل مصباح یزدی می‌دهیم، چرا که اگر مخاطبان ما همه متخصص بودند که دیگر به روشنفکر و نواندیش نیاز نبود.

در این نوع تحویل دادن دین به امثال مصباح یزدی، خود را مبرا و بی گناه و تقصیر می‌دانیم چرا که ما نسبی‌اندیش هستیم اما متوجه نیستیم که در این ابراز نظر‌های کلی، در عمل از چیزی غافل شده‌ایم که همان محل اصلی ادعای ما یعنی «اصلاح دینی» است که انجام آن از تمام بحث‌های فلسفی و کلام دینی دیگر برای ما لازم‌تر است.

به عبارتی توجیه اصلی وجودی، تبار این جریان متنوع است. از همین روی است که آرش نراقی و برخی دیگر که به استاد خود نقد می‌کنند که کجا می‌روید با این نظر خواب دیدن انبیا و محمد اقتدارطلب.اما همین نراقی که در مورد حقوق دگرباشان جنسی، در مصداق بسیار اصلاح‌گرایانه‌تر از استاد متشرع خود در فروع و فارغ بال در عرفان نظری، عمل می کند.او اصولی را برای اصلاح دینی در نظر دارد.

به عبارتی دیگر او برای مسلمان شیعه در اروپا و غرب با نگاهی متسامح بدون غیرعقلی کردن روش محمد تدارک می‌بیند اما استاد که همیشه در انتزاع زیست کرده ناگهان از همنشینی با فقیهان به مقابله کامل می‌رسد. بعد هم معضل مهمی به نام محمد مسلح را تبیین می‌کند که به نظر من اگر هر آدمی به این محمد ایمان بیاورد یا حتی او قبول داشته باشد، باید در عقلش شک کرد.

بی‌گمان «نواندیش» به نواندیشی در فقه هم باید توجه کند و  در این مسیر امثال کدیور جای تامل دارند چرا که آنان کانال عملی این مسیر هستند. چراغ دین با فقه دود می‌کند و نمی‌شود برای برخی از مومنان فقه را از چراغ دین پیاده کرد. با سجع‌گوئی سروش هم این مشکل حل نمی‌شود چرا که بخشی از مومنان فقهی‌تر هستند.

اصلاح دینی نمی‌تواند با احکام کلی -که دین اصلی نداریم یا دین اصلی واقعی به دست نمی‌آید- به حل مشکل نائل آید. روش این نوع نگاه‌ها پاک کردن صورت مسئله است آن هم صورت مسئله‌ای که پاک‌نشدنی است. تجربه اروپا و غرب را در این مسیر دوره کنیم، تا متوجه شویم.

می‌شود به کدیور بر روی واژگان و دسته‌بندی غیرضروری خرده گرفت اما تلاش او را در نواندیشی برای فقه نمی‌تواند نادیده گرفت و با چند اصل کلی و مبهم وی را به سمت مقابل هول داد.

جالب است که زمانی امثال نگارنده را در ردیف «منهایون» می‌خوانند اگرچه نادرست نبود اما به مرور  زمان دریافتم که بر همان اصول هم باشم. همه مسلمانان منهایون نمی‌شوند پس ما منهایون، باید بعلاویون را هم دارای حق بدانیم. این «حق» تعامل را می‌طلبد چرا که بخشی از اصلاح‌دینی برای بخشی از مسلمانان از نواندیشی در فقه می‌گذرد. (البته برخی از مخالفین منهایون، امروز امحایون نهاد دین شده‌اند که داستانی است جدا)

جوگیر نشویم! این ادعا که نهاد دین برای همیشه تعطیل شده است را باور نکنیم. آدمیان رفت و برگشت دارند پس اصلاح دینی لازم است، هم در فقه و هم در کلام و هم در باورها که در مجموع سبک زیست را شکل می‌دهند، حتی اگر من و امثال من را نواندیشی در فقه خوش نیاید یا مسئله‌ام نباشد، اگر به اصلاح دینی باور داشته باشم و مسئله‌ام حل دغدغه‌های فردی‌ام نباشد و مشکل ذهنی خودم را مشکل همه ندانم. البته اصلاح دینی را به کسی تحمیل نکرده‌اند.

نگارنده در حد بضاعت بارها گفته‌ام و نوشته‌ام که روشنفکران دینی مطرح‌تر ما از اصلاح دینی فاصله گرفته‌اند و در پی پاک کردن صورت مسئله هایی هستند که در ذهن ایشان پاک می‌شود اما در جامعه نه.

مطالب دیگر این پرونده:

گفتوگو

یادداشت و مقاله

میهمان:

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

2 پاسخ

  1. با سلام و درود،

    در ادامهٔ کامنت پر بار جناب سنیا، به نظرم نگرانی آقای رحمانی در مورد عامهٔ مردم است که در بند قبض و بسته معرفت دینی چندان نیستند، بلکه در واقع نگاه به فقه به عنوان مرجع سلوک دینی خود دارند. به نظرم تضادی در کندکاوهای معرفت بنیان از نوع دکتر سروش و استاد شبستری از یه طرف، و اجتهادت تازه و مدرنیز کردن فق سنتی‌ به روش جناب کدیور نمیبینم. این دو مکمل هم هستند و در ۲ سطح و `دمین` نسبتا مستقل ولی‌ بر هم اثر گذار کار میکنند.

  2. زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست_کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت
    ‌آقای رحمانی ایام بکام:در این مقال از ته دل سخنها رانده ا ئید وما را که شاید زمانی به شما شکی داشتیم،از نگرانی خارج نموده ا ئید.حقیقتا از دهه شصت به بعد نگاه به دین در سطح کشور عوض شده است وتو گوئی مردمان اهل علم ودانشگاهیان دید دیگری از دین پیدا کرده اند وفضای اختناق داخلی عامه را از خواب جهالت بدر آورده است.ولی حقیقتا باید اعتراف کرد،دکتر سروش در این میان نقش بی بدیلی ایفا کرده است که جای شکرگزاری دارد.ایشان فعلا در میان روشنفکران دینی بهترین پارسی نویس است،حتی به اعتراف مخالفان زبان ایشان در روانی گاهی به شعر نزدیک میشود.اینکه شما در این میان احتیاج به لغت نامه پیدا کرده ائید،شاید مربوط به برخی نوشته های آقایان نراقی،علوی تبارو…ویا چند نوشته آقای محدثی (ملحم از تئوریهای جامعه شناختی ویا فلسفه علم لاکاتوشی ) باشند وحقیقتا کلام دکتر سروش چون جویی روان فارغ از این قیل وقالهاست. الان که براحتی شما از اصلاح دینی بخصوص در فقه سخن رانده وانرا به کدیور حوالت میدهید .اولین بار دکتر سروش بود که رسوایی علم فقه وناکارامدی آنرا بر سر زبانها انداخت و فقها را از تخت شاهی به زیر کشید.درادامه ازطریق تئوری قبض و بسط، معرفت دینی را از دین جدا ساخت ومدعیان صاحب حرف خدائی را سرجایشان نشاند که اینها تفسیرشان از دین را فریاد میزنند وتنها میتوان به کلامشان در حیطه معرفت دینی نظر کرد نه بیشتر!!!ما بعدا شاهد بسط تجربه نبوی وفروریختن نه تنهادیوار بین فرق دینی اسلامی وبلکه حتی ادیان هستیم والان گفتن اینکه من امت محمدی هستم ویا دین دیگری دارم ،رنگی نداشته و اهمیتی ندارد.میرسیم به تئوری سترگ رویایی وحی که حقیقتا دین را زمینی کرده و خیلی سخنان بیهوده در زمینه تئوری قبلی خدای انسان واره را بدور ریخته است.اخیرامتاله گرامی آقای بازرگان ناگزیر شده در رفع سوال ایشان تعریفی از آسمان بدهد که بواقع در بی معنائی حیرت آور است!!!اما تئوری پیامبر اقتدار گراکه مورد پسند شما نشده،حقیتا ریشه افکار داعش،بوکوحرام،طالبان،القاعده،ولایت فقیه مطلقه وغیرهم را آفتابی کرده واین نبوده جز به برکت تبحر دکتر در زبان علمی عربی و مطالعات ایشان در متون معتبر شیعه وسنی که این همه در گوش ایرانیان ثقیل مینماید.آقای رحمانی جمله ا ئی از شما دیدم که بعید مینمود:ایراد میگیرد که چرا نگفته اسلام واقعی(بخوان ناب)نداریم.در صورتی که در قبض و بسط خواندیم که اسلام جز تاریخش چیزی نیست!!!قصه کوتاه میکنم؛اینکه داد وفریاد برآوری که از اسلام چیزی نمانده،برپایه تئوری قبض و بسط بیفایده است وآقای کدیور باید تعریف هسته سخت ،علت عدم پرداختن ونقد علمی به آن وغیر ه را روشن نماید تا شاید در اثر پاسخهای دکتر سروش درکی دیگر در این زمینه نیز حاصل شود وهذا حسنا وهوالمطلوب

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

گسترش درگیری‌های نظامی میان نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی با اسرائیل پس از حملات هفتم اکتبر حماس، خاورمیانه را در وضعیتی خطیر قرار داده است. با کشته شدن حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان و پیش

ادامه »

یکی از شبه‌استدلالهایی که طرفداران جمهوری اسلامی (مانند رضا نصری) مدعی استاندارد دوگانه غرب درباره به فروش تسلیحات جنگی به کشورهای دیگر صورت بندی

ادامه »

سخنان اخیر رضا پهلوی در محفل « شورای آمریکایی- اسرائیلی» در شهر واشنگتن حقیقتا تاسف بار و شرم آور بود.

ادامه »