
روایت شیرین علم هولی از محاکمه
«در آن زمان که من را بازجویی میکردید حتی نمیتوانستم به زبان شما صحبت کنم اما شما با زبان خود بازجوییام کردید و محاکمهام کردید و حکم را برایم صادر کردید. این در حالی بود که من درست نمیفهمیدم در
«در آن زمان که من را بازجویی میکردید حتی نمیتوانستم به زبان شما صحبت کنم اما شما با زبان خود بازجوییام کردید و محاکمهام کردید و حکم را برایم صادر کردید. این در حالی بود که من درست نمیفهمیدم در
«نیمه شب است. همراه یک مراقب از بازجویی برمیگشتم. تمام ساختمان بازجویی در تاریکی مطلق است. مراقب جلو رفت تا در را باز کند. سایهای احساس کردم. ناگهان مردی از پشت سر از فاصله خیلی نزدیک در گوشم زمزمه کرد
«یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. آمدم بیرون و فقط جیغ میزدم و کارون را صدا میزدم. کفش کارون را دم در دیدم. کفش کارون را بو میکردم. خودش
بازنشر مطالب با ذکر منبع آزاد است. ۱۳۹۴-1401