‏روایتی از شکنجه محسن روح‌الامینی 

موقعی که مأموران بازداشتگاه کهریزک مرا زدند، من خیلی تب بالایی داشتم. محسن در آن شب لباسش را در آورد که مرا باد بزند من تازه آنجا بود که فهمیدم به خاطر اینکه زخم‌های پشت کمرش همه عفونت کرده، سرپا می‌خوابید

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکتر سروش گرامی! در متن اخیرتان بسیار گلایه کرده بودید از حملات بی‌ادبان. بگذارید این نامه کوتاه را با دل‌جویی از شما آغاز کنم. این حملات شایسته نبود و من به عنوان منتقدِ شما از

ادامه »

در یک دسته‌بندی کلان، نیروهای عمده تاثیرگذار بر امروز و آینده ایران را می‌توان به سه دسته جامع تقسیم کرد: حکومت (به معنای نظام

ادامه »

مناسبات تهران و مسکو و دامنه آن تبدیل به موضوع روز تحلیل‌گران غربی و منطقه‌ای شده. روابط جمهوری اسلامی و

ادامه »