از تشیّع دادخواه تا تشیّع گریه و ماتم

افشین حکیمیان

شهر را از کار انداخته‌اند. شهر را خالی کرده‌اند. سیمای شهر را هم به قُرُق خود درآورده‌اند. عکس و نقش‌های راهپیمایی اربعین است که بر میادین و اتوبان‌ها و چهارراه‌ها و خیابان‌ها و ایستگاه‌های مترو….آویزان کرده‌اند. عکس عزادارانی که به پایی پیاده، عازم‌ شده‌اند؛ زن و مرد و پیر و جوان.

دیوارنگاره‌های بزرگ، قالب گرفته‌اند در مراکزِ شهر که بیا تا برویم: زنان و مردانِ رهسپارِ مزین به سربندها و به پرچم‌هایی بر دست. عکس‌های سیاه‌پوشِ مغموم و محزون و سربه‌زیر و غرقِ ماتم سردارشان را هم از هر جایِ ممکن، آویزان کرده‌اند؛ سرداری که با «صنعت قدیس‌سازی» انحصاری‌شان، او را به عنوان یک قدیس و اسطوره قالبِ مردم کرده بودند.

همه‌ی ارگان و نهادها را هم آماده‌باش داده‌اند برای راه‌پیمایی اربعین. وزارت راه از بودجه‌ی عمرانی کشور، سه‌هزار میلیارد تومان کنار گذاشته است برای این نمایش. شهرداری تهران از کل پولی که به اسم پسماند و عوارض شهری و عوارض ملک و.. از شهروندان می‌گیرد؛ چهل میلیارد تومان بیرون کشیده است برای این جلوه‌گری.

حرص و ولعِ و شهوت رسانه‌ای شدن و کاروبارِ در خدمت جوشی و احساساتی‌پروری و هم‌دستی زور و زر و تزویر و ریا، همه و همه در کاروبار شبانه‌روزی‌اند. دبیرخانه‌ی دائمی اربعین راه انداخته‌اند. برای اعزام به اربعین. مراکز پیش‌ثبت‌نام و ثبت‌نام دایر کرده‌اند. هر وزارت‌خانه‌ای، مزایای پُروپیمان برای شرکت در این راه‌پیمایی ردیف کرده است برای کارکنان‌اش: چند روز مرخصی تشویقی و فلان قدر پول و پَله برای کمک هزینه و مقادیری هم برای تک‌تکِ اعضای خانواده. مزایا و خدمات بیمه‌ای لیست کرده‌اند برای زوار. هزینه‌ی ویزا را برای‌شان مفت کرده‌اند و مجانی. بیمارستان صحرایی با تجهیزات کامل عَلَم کرده‌اند در مسیر. بال‌گرد امدادی برای‌شان تدارک دیده‌اند.

البته فقط که به فکرِ آب و نان زوار که نبوده‌اند؛ ایستگاه‌های صلواتی خیاطی، کفاشی و واکس‌زنی هم برای‌شان برپا کرده‌اند. اِکیپ‌های بهداشت و درمان اعزام کرده‌اند برای درمان دردشان.
از پسِ راهپیمایی اربعین هم راهپیمایی جاماندگان دست‌وپا کرده‌اند تا تهِ هرچه نمایش را درآورده باشند. تا هر چه می‌توانند از این سنت بدوشند؛ شاید بتوانند روایتِ اصیل و اصلی عاشورا را در زیر نماد و نمودِ پُر فریب و حیلت‌سازِ “لاکچری‌ترین دوران شیعه” پنهان کنند. شاید که بتوانند اربعین را از خاصیت بیاندازند. از ماهیتِ اصلی آن که همانا “تجلی روح انقلابی، آزادی‌خواهی، عدالت و مردم‌گرایی و مبارزه‌ی آشتی‌ناپذیر با جور و جهل و فقر” است، خالی کنند و آن‌را به دستگاه عظیم توجیه‌کننده بدل کنند. تا بتوانند در غیاب این عنصرِ مبارزه با ظلم ظالم از نماد و نمود اربعین، مردمی را به همراهی خود، متصور کنند و آن‌ها را به عنوان نیرویی به تصویر بکشند که در کنار و پشت سر قدرت می‌ایستند و از آن جانبداری می‌کنند.

و از قِبَل این خوش‌خیالی و زیروزبر کردن ماهیت اربعین است که حکم‌های ظالمانه‌ی زندان و شلاقِ در حقِ عزادارانِ کشته‌شدگان اعتراضات صادر می‌کنند. بر سر زندگی ماشااله کرمی آوار می‌شوند تا از پسِ قتل پسرش، زندگی مرسوم را هم از او دریغ کنند. تا فرصت غم‌گساری و غم‌خواری را از او بگیرند که بدین غم‌گساری هم‌چنان داشت قصه‌ی ظلمِ ظالم را طنین‌انداز می‌کرد و به هروله و راه‌پیمایی اربعین‌گونه‌ای که تا مزار پسرش می‌پیمود، به دیدار خانواده‌های داغ‌دار می‌رفت؛ رد و نشان ظالم زمانه را متذکر می‌شد. به همسر فریدون محمودی حمله می‌برند، تا جای گلوله‌ای که بر تنِ آن شهید رفته بود؛ هم‌چنان بر تن و جان این خانواده، تلخ‌تر و سیاه‌تر باقی بماند. مادر ماکان داوری را دق می‌دهند که تا وقتی زنده بود؛ گویی کابوس تنِ نزار پسر نوجوانش را می‌دید که تا به پای چوبه‌ی دار در رفت‌وآمد بود. پدر و مادر و خواهر و نامزد حنانه کیا را بازداشت می‌کنند تا فرصت تظلم‌خواهی را و عزا را از آن‌ها بگیرند.

و این همه بر راهپیمای اربعین دمیدن، از بهرِ آن است که از تقوی، جامه‌ای بر اندام زور کنند. تا از تزویر و ریا، پنجه‌های زور را از دیده‌گان مردم مستور کنند. این همه نمایش، برای پنهان کردن قساوت و سنگ‌دلی و بی‌رحمی‌ دارودسته‌ی همان متولیان راهپیمای اربعین است که مقارنِ همین‌روزها، سراغ خانواده‌های داغ‌دیده رفته و می‌روند تا در وحشتِ از اعتراضِ گسترده‌ی آن‌ها، تک‌تک‌شان را آزار بدهند. بازجویی‌شان بکنند و به زندان‌شان بکشند.

دکتر شریعتی باید زنده می‌ماند تا «تشیع سرخ و تشیع سیاه» را بازنویسی می‌کرد. تا قابلیت جادوی سیاه آن‌چه تشییع صفوی می‌خواند را نه که در تاریخ جستجو می‌کرد و نه در دوران حکومت مغول و قتل عام‌های وسیع چنگیز و هولاکویی که در آن علمای مذهب به خدمت حکام مغول درآمده بودند. بل‌که همان نشانه‌ها را در معاصر امروز رؤیت می‌کرد. تا می‌دید که “همان علما و روحانیون شیعه‌ای” که به قول خودش «همواره جبهه‌ی پیش‌تاز مبارزه با حکومت‌ها بودند و پیوسته سپر و آماج تیرهای نظام حاکم»؛ چگونه همین امروز «همان‌ها در عزیزترین و مجلل‌ترین و مرفه‌ترین شرایط زندگی می‌کنند و دوش به دوش حاکم می‌نشینند و در حکومت، مورد مشورت قدرت سیاسی حاکم قرار می‌گیرند.»

دکتر شریعتی، اگر زنده بود؛ کاروبارِ متولیان اصلی راهپیمای اربعین را می‌دید که چگونه بر تشیع عبودیت می‌دمند تا تشیع آزادی‌خواه را مُثله کنند. که چگونه تشیع گریه و ماتم بر حسین را تبلیغ می‌کنند تا تشیع دادخواه را به زنجیر بکشند. که چگونه تشیعِ فاجعه کربلا را در رسانه‌های‌شان جلوه و نما می‌دهند تا تشیع در برابر ظلم و ستم را به تیر گرفتار کنند.

او می‌توانست ته‌وتوی تشیع سیاهی را که در این راهپیمایی دارد جولان می‌دهد را دربیاورد و رگ‌وریشه‌های آن‌را نشان بدهد. او می‌توانست نشانه‌های این تشیع را به ما نشان بدهد که در حالی‌که: «صدایشان از هر زمان دیگری بلندتر، تصویرشان از هر زمان دیگری دیدنی‌تر و موکب‌ها و هیئت‌هاشان از هر زمان دیگری فراوان‌تر است.*» ولی معلوم و مشخص نیست که: «آنها روضۀ که و چه را می‌خوانند، اگر از عرصۀ اعتراض به ظلم غایبند؟*». او نمود مسلمِ و عینی همان مذهب را می‌توانست در این ایام ببیند که:«خواسته و ناخواسته با «زور» یکی می‌شود و اگر به ظلم اعتراض نکند هر چه بیشتر با «زور» یکی می‌شود.*»

دکتر شریعتی اگر زنده بود؛ راهیان بی‌راهه‌ی راهپیمایی اربعین را نهیب می‌زد که: «و چـه بـی‌شـرمی و بی‌رحمی و خودخواهی زشتی که انسانی، در جهنم پیرامونش ضجه اسیران و نعره‌ی جـلادان و فقر گرسنگان و تازیانه‌های ستم را بر گرده‌ی بیچارگان ببیند و بشنود و به جای آن‌که بـه نجـات آنان برخیزد، به‌تنهایی، در طلب نجات خود باشد و کسب بهشت.»

*-دیالکتیک زور و نفرت و غیبتِ عزاداران حسین (آرمان ذاکری)

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

3 پاسخ

  1. درود بر آقای حکیمیان درد و رنج هزاران فقیر و گرسنه مستاجر ایرانی را نوشته اند و سپاس از زیتون که در انتشار آگاهی دریغ ننمودن
    نمیدانم خداوند ما ملت ایران برای رنج ورعیت ملایان مستبد آفریده است یا نه آیا آه زنان و فرزندان شهدای جنگ با عراق و شهیدان
    راه آزادی و دادخواهان را نمی بیند یا نمی شنود و چه اندازه باید صبور باشیم براثر شدت فقر عمرمفید ما کاهش پیدا نموده وازطرفی
    دچار انواع بیماری و افسردگی شدیم مستبد چه زمانی از خواب غفلت بیدار خواهد شد ؟؟؟

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

«سید جواد ساداتی‌نژاد» حدود ۵۰ سال دارد. یعنی سنی که نه می‌تواند سابقه‌ای در انقلاب داشته باشد، نه در دوران دفاع مقدس. در بیش از نیمی از این سن هم مشغول تحصیل در ایران تا

ادامه »

روراست و صادق است. رُک و راست حرفش را می‌زند. و این نه از سرِ بی‌باکی که بیش‌تر اسلوبِ شخصیتی اوست که نمی‌تواند به

ادامه »

چرا پرداختن به جنبش های اجتماعی زنان  از منظر اقتصادی اهمیت دارد؟ چون توسعه جنبش های اجتماعی زنان مسئله اساسی

ادامه »