راهی به رهایی ایران؛ تحلیلی سیاسی از اوضاع کنونی ایران

مقدمه:
چهل و پنچ سال از حکومتی برآمده از انقلابی با ماهیتی اسلام‌گرایانه در ایران می‌گذرد. در این مدت، این حکومت در نزاعی پُر دامنه در ساختار درونی، تمام نگرش‌های شریک در فرآیند انقلاب را از قدرت پیدا کرده و آن را در قامت حکومت به کامل شریعتمدار بر محور انگاره فقه و فقها به‌وجود آورده است. این مدت زمانی، این حکومت تلاش کرده ماهیت دوگانه‌ای را از خود عرصه کند؛ یک ماهیت آن در قالب ساختار حکومتی نمایان است که در درون کشور اداره امور مردم را بر عهده گرفته است و ماهیت دیگر آن جنبشی که در تداوم انقلابی‌گری خودنمایی می‌کند. این صورت دوم بر ماهیت حکومتی غلبه داشته است. وضعیتی که با تقسیم جهان به دوستان اندک و دشمنان بسیار، جنگ متبلور در میان ایران و عراق را با ماهیت حق و باطل را به شرایط امروز امتداد داده و دفاع از مظلوم را حتی اگر در تضاد با منافع ملی بوده به مثابه اولویت در نظر گرفته شده است. راهی که صدمه فراوانی به ایران به مثابه یک کشور و ایرانیان به عنوان شهروندان زده است. بازخوانی این شرایط ما را با سوال راه رهایی از این شرایط روبرو می‌سازد. برای پاسخ به این سوال در مقام اول تحلیلی از شرایط و وضعیتی که اکنون در آن قرار گرفتیم ارائه باید داد و در نتیجه آن راه رهایی را باید ترسیم کرد. در این مسیر نخبگان باید میدان‌دار اصلی طرح ایده و نظر برای خروج از شرایط نابسامان اکنونی باشند.

بحران در دامان ایران و ایرانی
در نگاه کلی به شرایطی که امروز با آن روبرو شده، ریشه آن را در نزاع قدرت در دهه اول انقلاب دید. در آن دوره برمحور آقای خمینی که جایگاه فرهمندی در ساختار قدرت پیدا کرده بود؛ افرادی ظهور کردند که برای بقای خود به نفی دیگران اقدام کردند. دامنه این نفی به قدری وسیع بود که تمام کسانی که در جریان‌های سیاسی و افراد نخبه‌ای که می‌توانستند به صورت بالقوه نیروی رقیب تصور می‌شدند، حذف فیزیکی شدند؛ از نهضت آزادی تا مارکسیست‌های وطنی که در مشی محافظه‌کارانه همراه روحانیت بودند از قدرت کنار گذاشته شدند. در این میان بی‌خردی سازمان مجاهدین که کاربرد اسلحه، فرصت برخورد فیزیکی با توجیهی مشروع را به این حاشیه قدرت آقای خمینی داد. در این شرایط حذف افرادی چون بهشتی، رجایی و باهنر و کسانی دیگر راهی برای ظهور افراد کمتر مورد توجه را مهیا کرد. جنگ نیز که به تعبیر خمینی با خود برکات لازمه را داشت، وضعیت فوقالعاده سرکوب آزادی‌ها تا کشتار دگراندیشان را برای یکدست‌سازی حکومت بر محور ایدئولوژی ولایت فقیه هموار سازد.

مرگ رهبر اول انقلاب، اولین نمود لایه غیرقابل اعتنا در ساختار قدرت بود. خامنه‌ای نه آن زمان که در فردی انقلابی بود و نه آن زمان که رئیس‌جمهور بود در میان رجال درجه اول نظام به حساب نمی‌آمد؛ بلکه با نگاه به جایگاه او در اول انقلاب فردی با مسئولیت‌های حاشیه‌ای که با ترور بهشتی و دیگران در لحظه نجات بخش از ترور مورد توجه قرار گرفت. با کسب رای از مردم، شخصیت ضعیف ایشان در نزاع با نخست‌وزیر و نیروهای انقلابی قابل درک است. حتی آقای خمینی در دو مورد ایشان را به شدت به صورت علنی مورد نکوهش قرار داده است که در یک مورد، خاطری مکدر از ایشان به جا گذاشته است. اما مرگ خمینی با پشت پرده‌هایی که امروز از سر به مُهری بیرون می‌جهد، می‌توان نقش هاشمی رفسنجانی در رهبری موقت خامنه‌ای و مرگ زود هنگام سید احمد خمینی را فهم نمود.

کسب قدرت، نقطه آغاز رهبری مقتدرانه مبتنی بر زور عریان و بی‌خرد در ایران بود. در دوران تقسیم قدرت خامنه‌ای با هاشمی رفسنجانی، خامنه‌ای مدیریت سیاسی، فرهنگی و نظامی را در قبضه خود گرفت و مدار اقتصادی را به رفسنجانی واگذار کرد. نتیجه این تقسیم قدرت، برسازی حکومتی متکی بر دو پایه انگاره‌های امنیتی و نظامی بود. در زمانی که هاشمی در شرایط بازسازی کشور بعد از جنگ با نگرش اقتصاد بازار آزاد بود؛ خامنه‌ای قدرت نظامی را با اتکاء به سپاه موقعیتی مستحکمی برای خود به‌وجود آورد. قدرت نظامی که با بال امنیتی به مثابه دو چشم بینای رهبری مقدر را برای او بازی می‌کردند. رهبری موقت ده ساله که قرار بود با احمد خمینی جابه جا می‌شد در این میان به نفع خامنه‌ای تثبیت می‌شود. ضرورت این تثبت حذف احمد خمینی، مسیر رهبری را محکمتر کرد. نیروهای حاشیه قدرت خمینی به حاشیه رفتند. هاشمی که سرمست از آزادی عمل در بُعد اقتصادی، تصور رودست خوردن از خامنه‌ای را در ذهن خود نمی‌پروراند. با اتمام دوره، هاشمی با حمایت از انتخاباتی آزاد، خامنه‌ای را رو در روی اصلاح طلبان قرار داد.

دولت اصلاحات، آزمون مهمی برای دو بال و یا دو چشم خامنه‌ای بود. وی با کمک نیروی سپاه از یک سو و نیروهای اطلاعاتی از سوی دیگر، دولت اصلاح را از کارآمدی ساقط کرد. هر نه روز یک بحران، نقش مهم این دو بخش مورد اتکاء خامنه‌ای را می‌توان مشاهده کرد. قتل‌های زنجیره‌ای، خلل بزرگی به بال امنیتی خامنه‌ای زد. لذا با کمک نیروی سپاه، دو بال در یک بال و آن هم سپاه متبلور شد. سپاه که قدرت نظامی و اقتصادی را کسب کرده بود با شکل دادن نهاد امنیتی، وزارت اطلاعات را ساقط و در اختیار خود گرفت.

رهبری متکی به قدرت نظامی و امنیتی سپاه

خامنه‌ای با تثبیت رهبری با قدرت سپاه، مدار مناسبات اقتصادی معطوف به قدرت را در ساختار دولت را به سپاه واگذار کرد. انجام سیاست‌های خارجی معطوف به اوج بحران با غرب از طریق سیاست هسته‌ای تا جنگ‌های نیابتی، دشمن‌تراشی در سطح وسیع جهانی برای ایران بود. امری که تحریم‌های بسیاری را متوجه ایران کرد. تحریم، سپاه را در خط مقدم دور زدن تحریم‌ها و میلیاردها دلار پول نفت و اقتصاد واراداتی و صادراتی را از آن خود کرد. امری که بوسیله آن قدرت نظامی توان انجام هرکاری پیدا کرد. این دامنه نفوذ سپاه به عرصه سیاسی ظهور احمدی‌نژاد و شخص رئیسی بوده است. اما این توانمندی به دلیل تضادهای ناشی از منافع اقتصادی، سطح نزاع را به بالاترین سطح در ساختار قدرت رسانیده است.
نتیجه سی سال رهبری خامنه‌ای متکی به قدرت سپاه را می‌توان در موارد ذیل خلاصه کرد:
الف. شکل‌گیری قدرتی متکی به زور عریان و سرکوب
ب. برآمدن طیفی از مدیران نالایق و بی‌سوادی که تنها با تعهد به شخص رهبر و ایدئولوژی ایشان برسرکار آمده اند
ج. نابودی ایران در تمام عرصه‌ها؛ زیرا ایران از اولویت سیاست‌های رهبر خارج بود.
د. شکل‌گیری شبکه مالی و اقتصادی بسیار بزرگ در ذیل رهبری خامنه‌ای
ه.مدیران بیسواد و نالایقی که بر مدار رانت بر کرسی‌های قدرت جاگیر می‌شوند و نتیجه‌ای جز فساد گسترده در بدنه قدرت نداشته است.
ط. نابودی ایران در ابعاد محیط زیستی از جنگل‌خواری، خاک‌خواری، نابودی جاذبه‌های طبیعی و ویرانی‌سازی کشور در خشکاندن دریاچه ارومیه تا حور العظیم
ظ. فشار اقتصادی بر توده‌های مختلف به صورتی که طبقه متوسط با غلطیدن به سمت طبقه فقیر، مطالبات روشنفکری را در گرو نان شب از یاد ببرد.

خامنه‌ای و مشاورانش به خوبی جامعه‌شناسی ملتی چون ایران را می‌دانند. ملتی که با بازی مذاکرات برجامی، سه دهه امید به بهبود اوضاع کشور را در دل خود حفظ کرده است. اما هیچ‌گاه به نتیجه نرسیده است. یکبار هم که اتفاق افتد، پیش از چیدن میوه نیروی نابخرد ایرانی–آمریکایی آن را از بین بردنند. به نیکی می‌توان به این امر اذعان کرد که در صورت نتیجه بخشی برجام، سودی از لحاظ رفاه اقتصادی عاید ملت ایران نخواهد شد؛ زیرا خامنه‌ای به خوبی می‌داند که قدرت برساخته مبتنی بر قدرت نظامی، مشروعیت و مقبولیت عمومی ندارد. لذا اعطای اندکی رفاه در سطح عمومی، مطالبات مردم از نوع سیاسی چون دوره اصلاحات دامن او و ساختار قدرتش را خواهد گرفت. اکنون که کشور بر مدار قدرت یکتا و استبدادی ایشان اداره می‌شود و قوه مجریه در مقام مجری منویات رهبری و مجلس قانون‌گذار دیدگاه‌های رهبری تنزل مقام داده شده‌اند، اعطای حداقل رفاه، موج و سیل بزرگ مطالبات عمومی را به‌همراه خواهد آورد. لذا با علم به این اوضاع کشور ایران در زمان رهبری خامنه‌ای هیچگاه طعم رفاه را نخواهد چشید.

راهی به رهایی
با این قدرت متکی به نظامی‌گری و زور عریان و ساختار حکومتی که نابخردان و نالایقان در رأس آن قرار گرفتند، شرایط ناگواری را باید برای ایران تصور کرد.
الف: خشم عمومی از حکومت که در دلها فرو خفته می‌شود، از طریق برخورد با شهروندان خود را نمایان می‌سازد. روزی نیست که شما به بانکی یا اداره‌ای عبور نمی‌کنید که صدا فریاد خشمی را نشونید. کارمندان عمله زر و زور با فشار به مردم، نارضایتی عمومی را رقم می‌زنند.
ب: فروپاشی اخلاقی در جامعه که مصداق آن را در نابهنجاری‌های عمومی می‌توان دید. افزایش دروغ و دزدی و… با توجیه این امر که میلیاردها دلار در کشور دزدیده می‌شود، چرا ما این اندک را انجام ندهیم.
ج: بی‌اعتمادی به دستگاه‌های حکومتی و مردم خود در مدار قاضی و مجری عدالت در جامعه به صاف کردن حسابها با دیگران روی آوردند.

در نهایت شرایط افزایش درگیری‌هایی از نوع قومی در سرزمین چون ایران که بر مدار اتحاد اقوام مختلف تاریخ خود را ساخته، دیکتاتور برای بقای خود، جامعه را اتمیزه می‌کند. شن‌های ریز از هم جدا که امکان اتحاد و یکی شدن را از دست می‌دهند.
این وضعیت نیاز به خودآگاهی دارد. هر جرقه‌ای از نابخردی قدرت افسارگسیخته در انجام کارهای ناشایستی چون قتل دختر مظلوم ایران زمین مهسا(ژینا) امینی، فرصتی برای خودآگاهی عمومی و افزایش سطح دانایی نسبت به مطالبات و خواسته‌ها را افزایش داد. نخبگان در هر سطح و هر مقامی به عنوان روشنفکران مسول برای رهایی ایران از نابودی باید به خودآگاهی اجتماعی مبادرت ورزند. سکوت، خواسته یا ناخواسته، جفا و خیانت  به ایران و ایرانی خواهد بود.
در این مسیر خودآگاهی بخشی، طیف‌های ناراضی اجتماعی در سطوح مختلف باید متحد و یک صدا، قدرت متکی به زور عریان را مجبور به یک یک خواسته و آن رفراندوم عمومی جمهوری اسلامی آری یا نه وادار کنند.

باید بدانیم که جنبش‌های اعتراضی با این توان نظامی و قدرت عریان، سرکوب می‌شود. این حکومت غیر اخلاقی، هیچ ابایی از کاربرد شگردهای ناموجه غیراخلاقی در سرکوب عمومی ندارد. از دوره اصلاحات به بعد به صورت عریان و واضح بسیار بسیار بی‌اخلاقی از این حکومت و عمله‌های آن دیده شده است. اما هم‌صدایی در تکرار یک خواسته رفراندوم، همراه با اعتصابات عمومی به پیش می‌رود. در غیر این صورت این اعتراض‌ها به سهولت تمام سرکوب می‌شود.
راه نجات ایران و ایرانی ا تنها اتحاد عمومی بر محور ایران و فریاد یک خواسته از طریق خودآگاهی عمومی و آن رفراندوم خواهد بود.
با غفلت از ایران امروز، فردای ناگواری را برای ایران می‌توان تصور کرد. برای نجات ایران همه با هم یک صدا شویم….رفراندوم!

*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

یک پاسخ

  1. با نتیجه گیری نویسنده کاملاً موافقم. باید با گسترش اعتراضات و اعتصابات عمومی حکومت را در شرایطی قرار داد که پس از چهل و اندی سال تن به همه پرسی آری یا نه دیگری به جمهوری اسلامی بدهد. اما یک پرسش درباره خود متن مقاله: چرا نویسنده محترم پیش از ارسال آن به زیتون دست کم یکبار نوشته خودرا نخوانده و آن را ویرایش و غلط گیری املائی نکرده است؟ و بدتر اینکه خود سردبیر یا تحریریه سایت زیتون هم مقاله را نخوانده و ویرایش نکرده اند!

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز از رادیکالیسم و اتخاذ رویکرد بینامرزی، میان گفتمان‌های مختلف و متضاد ایرانی، نوعی سازش و

ادامه »

بسیاری از شهروندان و بازیگران اقتصادی اعم از مصرف‌کننده، سرمایه‌گذار، تولیدکننده از خود می‌پرسند که چرا با هر تکانه در بازار ارز، قیمت‌ها در

ادامه »

«دحترِ هفت-هشت ماهه‌ای سرش را گذاشته است روی شانه‌ی چپِ مادر، سرش روی شانه‌ی راست‌ش خم شده است و پنداری

ادامه »