چشم پاسخ از دریچه‌های بسته؟

داریوش محمدپور

بیانیه‌ی مشهور به «روزنه‌گشا» در همین مدت اندکی که از انتشار آن سپری شده، واکنش‌های گسترده‌ای به خود دیده است. این بیانیه – که حتی تلقی «مانیفست» یک طیف سیاسی خاص را می‌شود از آن داشت – از جهات مختلف درخور نقد است، اما به گمان من یک محور مهم در نقد آن را باید در ردیف اول نگاه داشت. و این محور حول این پرسش می‌چرخد: این بیانیه، موضع‌گیری یا مانیفست چه آورده‌ای دارد و برای چه کسی؟ آب به آسیاب چه کسی می‌ریزد؟ مردم مستأصل جان به لب آمده؟ یا نظامی خودکامه و روز به روز بسته‌تر از قبل؟ و کافی است همین پرسش‌ها را خیلی انضمامی و بدون لفاظی،‌ عبارت‌پردازی‌های انتزاعی و صنعت‌گری‌های واژه‌تراشانه بسنجیم.

این بیانیه البته پیشینه‌هایی دارد که با رصد فضای سیاسی به خوبی می‌توان سررشته‌های‌شان را یافت. اما به اختصار می‌کوشم فشرده‌ای را بیاورم که نشان می‌دهد چرا این بیانیه‌ی خاص این واکنش‌ها را به خود دیده (و بیشتر هم خواهد دید).

نخست این‌که: انتخابات – یا در واقع مکانیزم‌های فروکشیدن صاحبان قدرت به شیوه‌های مسالمت‌آمیز – همچنان اولویت دارد. و اولویت به معنای انحصار نیست. اولویت هم وقتی که مکانیزم از کارکرد بیفتد یا حتی به ضد خودش تبدیل شود دیگر اولویت نیست بلکه باید آماج نقد باشد. لذا رأی دادن، هم حق است و هم وظیفه ولی مقید به قیودی و مشروط به شروطی: نخستین و مهم‌ترین شرط مشارکت سیاسی در انتخابات گشوده بودن یا امکان گشودن روزنی معنادار برای به ارمغان آوردن تغییرات ملموس است. به باور من نه‌تنها چنین روزنه‌ای گشوده نیست بلکه تمام روزنه‌های پیشین به قوت تمام مسدود شده و مسیر هر ره‌گشایی محتمل در آینده هم با قاطعیت محض منحرف خواهد شد (سابقه‌ی فزاینده واکنش‌های حاکمیت در بیست سال اخیر مهم‌ترین شاهد آن است).

دوم اینکه: طیفی از فعالان سیاسی و چهر‌ه‌های باتجربه در این میدان اظهار نظر کرده‌اند. نشانه‌هایی که از اجماع این واکنش‌ها می‌توان مشاهده کرد از مخالفت صریح و جدی با بازی خوردن (به اسم بازی کردن) در میدان انتخابات گرفته تا هشدار نسبت به فراهم نبودن حداقل شرایط لازم برای انتخاباتی سالم و آزاد و مستقل بوده است. دو چهره‌ی مهم سیاسی این میدان سیدمحمد خاتمی و میرحسین موسوی هستند. این بیانیه با هر دوی این‌ها فاصله‌گذاری کرده است. پیش از این‌ هم بیانیه‌ی ۱۵ ماده‌ای خاتمی با مواضع روزنه‌گشایان زاویه داشت. تکلیف میرحسین موسوی هم که پیشاپیش روشن است. نگاهی به بیانیه‌هایی که موسوی در حصر در این چند سال صادر کرده است نتیجه‌ی روشنی به ما می‌دهد: موسوی در حساس‌ترین بزنگاه‌های سیاسی کشور بدون لفظ‌پردازی و لکنت زبان اصل مسئله و کانون معضل را هدف قرار می‌دهد و البته اثرگذار هم باقی می‌ماند و طیف‌های سیاسی داخل و خارج را در برابر وضعیت تازه‌ای قرار می‌دهد. پیشنهاد موسوی درباره‌ی تغییر قانون اساسی به رغم این‌که فروتنانه سخنی قاطعانه درباره‌ی چند و چون آن نگفته بود، به مراتب رساتر و کارآمدتر از سایر مواضع است: این وضعیت اصلاح‌پذیر نیست. این موضع فاصله‌ی معناداری با موضع کسانی دارد که هنوز با تکیه بر استعاره‌های عجیب و غریب و از کار افتاده اصرار بر اصلاح‌پذیر بودن این ساختار دارند چنان‌که وضع امروز گویی هیچ فرقی با دوره‌ی اول روحانی، یا سال ۸۸ یا دوره‌ی ریاست‌جمهوری خاتمی ندارد. برای آن‌ها گویا مدعای «این نظام اصلاح‌پذیر است» تحت هر شرایطی گزاره‌ای صادق است (یعنی به هیچ‌وجه ابطال‌پذیر نیست: این نظام چه کار بکند شما خواهید فهمید که اصلاح‌پذیر نیست و دست از مدعای‌تان می‌کشید؟)

نکته سوم که مبتنی بر دو نکته‌ی اول است پرسش از مسئله‌ی کانونی همین بیانیه دارد ولی به شیوه‌ای که این بیانیه از تصریح بدان پرهیز دارد: این شیوه به چه کسی سود می‌رساند؟ هدف و خواسته‌ی چه کسانی را تأمین می‌کند؟ موضع آقای خامنه‌ای روشن است. آقای خامنه‌ای دقیقاً همانی را می‌خواهد که از مفاد این بیانیه بر می‌آید ولو نویسندگان‌اش بگویند ایشان چیز دیگری مد نظر دارند و ما چیز دیگری می‌بینیم. به خیال من آن کسی که اتفاقاً واقعیت روی زمین این مکانیزم را بهتر و دقیق‌تر از بقیه –از جمله روزنه‌گشایان– می‌بیند و می‌داند شخص آقای خامنه‌ای است (به دلایل عدیده‌ای که جای بحث‌اش اینجا نیست). و گمان می‌کنم در این‌که مشارکت تعداد بیشتری از مردم اسباب خرسندی و رضایت خاطر عمیق آقای خامنه‌ای –به هر شکلی، چه به نام و چه به ننگ– خواهد شد،‌ تردیدی نیست. دقت کنید واکنش‌های آقای خامنه‌ای در مقاطع مختلف انتخاباتی در تاریخ رهبری خودش را. در انتخاب اول خاتمی و در دوره‌ی اول و دوم احمدی‌نژاد میل و واکنش آقای خامنه‌ای و برکشیدگان و گماشتگان در در نهاد مهندسی انتخابات اظهر من الشمس بود. این دوستان خوب است خودشان را بگذارند جای آقای خامنه‌ای ببینند به فرض این‌که راهبرد آن‌ها قرار باشد دست و پای ایشان را ببندد و قدرت ایشان را محدود کند و شیوه‌های زمام‌داری زیان‌بار و ویرانگر ایشان را براندازد، ایشان دست روی دست می‌گذارد و حالا ابزارهای‌اش برای مقابله با خواست شما کمتر شده است؟ یا گمان می‌کنید به شیوه‌ای که ایشان خبر ندارد و مردم هم خبر ندارند و شما بهتر می‌دانید می‌شود روزنه‌ای گشود و رخنه‌ای باز کرد که آن آب پشت سد مطالبات مردمی سرازیر شود و این صندوق عقیم دوباره زاینده شود؟ اگر چنین است، بی‌مجامله باید گفت مصداقی است عریان از خیال‌اندیشی محض و دست کم گرفتن تمام اقدامات این سال‌های آقای خامنه‌ای. در انتخاباتی که به خاطر موضع‌گیری آقای خاتمی نامزدهای مطلوب ایشان از ورود به خبرگان بازماندند، موضع‌گیری آقای خامنه‌ای این بود: «نبود آقایان یزدی و مصباح برای مجلس خبرگان خسارت است». یعنی تدابیر آقای خامنه‌ای را –که حالا بر مصادر بیشتری از قدرت تسلط بی‌رقیب یافته است حالا کمتر فرض می‌کنید؟ یا گمان می‌کنید قاطبه‌ی مردمی که منتقد و مخالف زمام‌داری آقای خامنه‌ای هستند برای شرکت در انتخاباتی که هیچ چشم‌اندازی برای کمترین تغییری در رفتار آقای خامنه‌ای نشان نمی‌دهد، مؤمنانه باید پشت شما صف بکشند؟

این نکته را باید به تکرار گفت و پرسید: این بیانیه ناظر به کدام عمل (دعوت به رأی دادن در انتخابات پیش رو) و برای جلب چه منفعت و دفع چه ضرری برای چه کسی تدوین شده است؟ پیشبرد حقوق ملت؟ احیای اصول بر زمین مانده‌ی قانون اساسی؟ سوگردانی سیاست مخرب خارجی؟

این بیانیه، به خیال من، پشت به مردم حرکت می‌کند نه رو به مردم. قبله‌ی این بیانیه قدرت است یا در بهترین حالت متعلق‌اش تصوری است انتزاعی از انتخابات، صندوق رأی و دموکراسی. چرا پشت به مردم حرکت می‌کند؟ به این دلیل که در تمام این سال‌ها – به ویژه از دوره‌ی دوم روحانی به بعد – مقاومت مردم و نافرمانی مدنی آن‌ها بدون آن‌که منتظر تصویب یا چراغ سبز حکومت باشد،‌ سنگر به سنگر با هزینه دادن و خون دادن جلو رفته است و طوعاً او کرهاً چیزی را در زمینه‌ی اختیاری بودن پوشش زنان تبدیل به هنجار جامعه کردن است که بیانیه‌ی مزبور هیچ علاقه‌ای به نشان دادن کمترین گشودگی به روی این حرکت‌ها را ندارد. و به همین دلیل است که نه تنها با میرحسین موسوی و مصطفی تاج‌زاده و بهزاد نبوی و ابوالفضل قدیانی (و حتی حزب اتحاد ملت) به ناگزیر فاصله‌گذاری می‌کند بلکه خاتمی را هم در روگردانی به سوی قبله‌ی قدرت (صندوق عقیم انتخابات) اهل تعلل می‌بیند (هر چند در همین یک روزی که از صدور بیانیه گذاشته است می‌کوشند مصرانه بگویند خاتمی نه تنها با آنها مخالف نیست بلکه این‌ها عین حرف‌های خاتمی است که با مقایسه‌ی بیانیه‌ی ۱۵ ماده‌ای خاتمی به وضوح می‌شود دید که نیست).

از نقد استدلال‌های مغالطی شایعی که این روزها دیده می‌شود و بسیار نخ‌نما شده است در می‌گذرم. از میان این استدلال‌ها یکی این است که: شما که رأی ندادید چه چیزی تغییر کرده است؟ حال و روزتان بهتر شده است یا بدتر؟ و از پاسخ بدیهی این پرسش نتیجه‌ی مطلوب مغالطه‌آمیز خود را می‌گیرند که چیزی از دست نمی‌دهید بیایید و همچنان رأی بدهید تا شاید روزی روزنه‌ای گشوده شود! این همان شیوه‌ای است که در راهبرد چوب خشک و بازی زیر میز زدن آقای همتی پیش رفت و آقای همتی در همان روز اول آب پاکی را روی دست‌شان ریخت و به تبریک و تهنیت ابراهیم رییسی رفت. این نکته را از این باب می‌آورم که تدوین‌کنندگان بیانیه‌ی مزبور از اشتباه مهلک‌شان در ۱۴۰۰ درس نگرفته‌اند و هم‌چنان به شیوه و بیانی دیگر همان راه را طی می‌کنند و البته علم اصلاح‌طلبی را هم به دوش می‌کشند ولی عنداللزوم برای گریز از بدنامی دامن‌گیر اصلاح‌طلبان اسم هم عوض می‌کنند و خود را مصلح‌ یا اصلاح‌گر یا اصلاح‌جو می‌نامند. با عوض کردن نام‌ها، نه ماهیت‌ها عوض می‌شوند نه دستاوردی به کارنامه‌ی ناکام جریانی که یک بار با کارت همتی شکست عبرت‌آموزی خورد می‌افزاید. این جریان هم‌چنان مسئول شکست راهبرد چوب خشک را مردمی می‌داند که پشت به این جریان کرده‌اند نه خطای راهبردی و اشتباه محاسباتی‌ خودشان. اشتباه محاسباتی آن‌ها این بود که نتوانستند و نمی‌توانستند (و باز هم نمی‌توانند) اعتماد مردم را جلب کنند. اولین گام پر کردن شکاف عمیق میان مردم و حاکمیت است. این بیانیه فاقد توانایی و سرمایه‌ی لازم و کافی برای پر کردن این شکاف است.

البته جای بحث درباره‌ی «چه باید کرد؟» هنوز باقی است ولی در نظر داشته باشیم تحلیل تحلیل‌گران راه خودش را می‌رود و زندگی مردم در کف خیابان و جامعه‌ی مدنی راه خودش را می‌رود. مردم معترض و منتقد جان‌به‌لب‌رسیده منتظر بیانیه و راهبرد و جمع امضای این افراد نمی‌مانند. قبله را گم نکنیم. قبله‌ی ما همچنان مردم‌اند. مردمی که از وعده‌های دروغین، از دین‌فروشی، از بیداد و خون‌ریزی بی‌محابا، از فساد دامن‌گیر اقتصادی و سیاسی تا بالاترین سطح متصدیان نظام، از هزینه درست کردن مستمر برای سیاست داخلی و خارجی و در یک کلام از زمام‌داری خسارت‌بار آقای خامنه‌‌ای و نهادهای تحت امرش به ستوه آمده‌اند. قبله این مردم‌اند. قبله شعر و شعار و سجع و قافیه‌پردازی نیست. مردم را باور کنید. نه در چارچوبی که نظام به شما تحمیل می‌کند؛ مردم را باور کنید در مسیری که خلاقانه در مخالفت با این سیاست‌های زیان‌بار و ویرانگر طی می‌کنند.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

3 پاسخ

  1. من اول نقد آیای اشکوری را خواندم که درایت ایشان را قبول دارم. دوم این مطلب را. نقد آقای اشکوری ناامیدم کرد .احتمال دادم که ایشان تحت تأثیر جو برخلاف همیشه تصمیم گرفته اند که به هر نحوی همراهی کنند.
    این مقاله را خواندم و دیدم اساس همان شعار تکراری و خسته کننده (آب به آسیاب چه کسی می ریزند) است و تصمیم گرفتم از باقی بگذرم. در مملکت ۸۵ میلیونی ۱۱۰ نفر اندیشه دیگری دارند. این چه شور حسینی است که همه راه افتادند با ا»ها برخورد کنند!!!!

  2. جای تأسف دارد که یک آدم اهل فکر و اندیشه، در نقد یک بیانیه سیاسب فقط به تحریک احساسات و ارجاع به مردم، اشاره کند.
    منظور از روزنه هم در انتهای بیانیه مشخص است « ورود «نامزدهای میانه‌رو (در حوزه‌هایی که نامزد باکیفیتی برای رقابت مانده) » به مجلس.

  3. جبهه ۲۵ شهریور
    جبهه زنان ایران
    دوشنبه ۲۳ بهمن ۰۰۰۲ ژینا
    ۱۲ فوریه ۲۰۲۴،

    شگفت انگیز ترین موضوع برای این حزب آن است که اندیشمندان تحول و اصلاح هنوز قلم خود به انکار اصلاح و تحول پذیری رژیم منحوس جمهوری اسلامی می فرمایند و اساس عقل خود را با شاید و اما و اگر آلوده می سازند.

    آنان را می توان فهمید چرا که باطنا آگاه از ریشه کن شدن دین و مذهب در ایران، زمان نابودی این رژیم، می باشند و بایستی سفره اندیشه دینی را جمع تر و کوتاهتر از همیشه سازند.

    البته همگان واقف به واقعیتی هستند که اگر اینان در مصدر حکومت باشند هم انتظار تغییر چندان در حکومت داری نخواهیم داشت.

    امیدواریم که اینان نیز از مشی آب در هاون دست برداشته و مطلقا از این حکومت دست برداشته و تمام و کمال به حکومتی مردمی اعتقاد یابند.

    آگاهی سرمایه ای است بی کران. هم از آگاهان راه می توان آموخت و هم از نا آگاهان طریق.

    حزب مردم ایران

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

«اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباش پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن» و: «سر بالین فقیهی نومید کوزه‌ای دیدم لبریز سوال/… من قطاری دیدم فقه می‌برد و چه سنگین می‌رفت» به یادگار

ادامه »

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز

ادامه »