منفیّت لحظه متراکم: تأملی الهیاتی درباره «زمان انقلاب»

سامان مهدور

این نوشته کوششی است برای فهم فرجام‌شناسانه پدیده [تعویق] زمان انقلاب. در جوامع انقلابی، رخدادهای آخرالزمان و انقلاب در پیوندی ساختاری و ضروری از خلال مفاهیم مرگ و شهادت و زمان فرجام‌شناختی پدیدار می‌شوند. نرسیدن «زمان موعود» بحران مشترک منتظران آخرالزمان و معترضان انقلابی است. بسیاری از معترضان می‌کوشند انقلاب مدرن خود را از مفاهیم و اسطوره‌ها و ارجاعات دینی تصفیه کنند. با این وجود، جز در معدود لحظات انقلابی -زمان درخشش منفیّت فرجام‌شناختی- پرهیزگاری ضد مذهبی معترضان به تقلیل انقلاب به سازماندهی انقلابی و نهایتاً نفی و تعویق مکرر آن منتج می‌شود.

چرا تمام نمی‌شود؟

در وضعیت‌های انقلابی، معترضان پیوسته به خود یادآوری می‌کنند که حکومت در سراشیبی سقوط است، یکی می‌گوید سرانجام این راه منتهی به پیروزی است، و دیگری می‌گوید از همین حالا «ناقوس انقلاب» به صدا در آمده است. بعضی «زمان موعود» را در همین چند سال آینده جستجو می‌کنند، و اغلب یقین دارند که سرانجام «خون» بی‌جواب نمی‌ماند. همه در انتظار آن لحظه موعود نشسته‌اند، در حوالی لحظه مسیانیک همه برمی‌خیزند، یقین دارند که این بار «بار آخر» است، «انتظار» به سر رسیده است، لحظه‌شماری آغاز می‌شود، همگی به صحنه خیره می‌شوند تا مبادا لحظه شکوهمند فروپاشی را از دست بدهند، مراقبت می‌کنند تا مبادا کسی پلک بزند یا در این انتظار بی‌تابی کند، مبادا حرف دیگری گفته و شنیده شود، انتظار استقامت می‌خواهد، طولانی می‌‌‌شود و «انقلابیون» در برابر چشمان ملول معترضان رژه می‌روند تا مبادا کسی «آرمان‌های» انقلاب را فراموش کند، اندک‌اندک همه -حتّی انقلابیون وفادار- باور می‌کنند که به صبر بیشتری نیاز دارند، ناگهان کسی می‌گوید انقلاب شکست خورده است و همه باور می‌کنند. چرا «تمام نمی‌شود؟» این پرسش به‌تدریج به نیرویی خودویرانگر تبدیل می‌شود. چرا این چرخه تکراری اعتراض و شکست متوقف نمی‌شود؟

احضار زمان فرجام‌شناختی در انقلاب

انقلاب نه فقط یک تغییر سیاسی اجتماعی، بلکه تحولی رادیکال در فهم خود و شیوه برقراری ارتباط با جهان است. در لحظات اصیل انقلابی ناگهان این آگاهی پدیدار می‌شودکه اکنون لحظه تازه‌ای است. نیروی انقلابی تقلا می‌کند خود را از زمان برهاند و پیوستگی حال و گذشته را نفی کند. بیایید به یک نمونه توجه کنیم:

در اولین هفته‌های اعتراضات ۱۴۰۱ نوشته‌ای با عنوان «زنان در آینه تاریخ خود» از نویسنده‌ای با عنوان L منتشر شد که آن را تلاشی برای «فهم شهود حاصل از قرارگیری در معرض گپی میان تماشای ویدیوها و عکس‌های اعتراضات و حضور در خیابان» معرفی کرده بود.[۱] L به فیگورهایی در لحظات انقلابی اشاره کرده بود که قلب تاریخ به‌واسطه خلق آنها برای لحظاتی می‌‌ایستد. فیگورهایی که پیوستگی تاریخ را نفی می‌کنند، «کرونولوژی دیگری» از گذشته می‌سازند و اکنون را به آن قطعات شگفت انگیز «سنکوپ تاریخی» متصل می‌کنند. در برداشت‌های سیاسی، جنبش‌ها را با اهداف و آرمان‌ها و امیدشان معرفی می‌کنند، اما حقیقت شگفت‌انگیز این است که لحظه انقلابی لحظه فراموشی امید است. در موقعیت‌هایی که به‌عنوان امضای لحظات انقلابی در حافظه عمومی بسیاری از ایرانیان نقش بسته‌اند، این ناامیدی رادیکال را می‌توان جستجو کرد: فیگور میرحسین موسوی با دستانی که به‌نشانه احترام در تظاهرات ۲۵ خرداد ۸۸ بالا گرفته‌شده‌ یا فیگور ویدا موحد که در دی ۹۶ بر جعبه برقی ایستاده امیدبخش برنامه‌ای سیاسی یا حتی تصویری آرمانی از آینده نیست. لحظه انقلابی، لحظه دریدن نظم و پیوستگی تاریخ، لحظه بازیابی یک ناامیدی رادیکال نسبت به زمان خطی و همه ذی‌نعفان و عاملان و آرمانش هم هست. آن لحظات همچنان در «اکنون» ما حاضرند و «امید» غایت‌شناسانه ما را نفی می‌کنند. در لحظه انقلابی کسی درباره سیاست‌های اقتصادی، احزاب سیاسی، یا برنامه‌های رفاهی سؤالی نمی‌پرسد. پرسش از «خواسته انقلابیون» غالباً با جملاتی ناقص و نگاه‌های مبهوت پاسخ داده می‌شود، زیرا انقلاب کلمات خود را فراموش می‌کند و تنها می‌خواهد از تاریخ «نجات» پیدا کند.

فیلسوف آلمانی والتر بنیامین لحظه انقلابی را با رخداد آخرالزمانی مقایسه می‌کند؛[۲] گویی میرحسین موسوی و ویدا موحد تمام جنبش را -آن‌گونه که حقیقت دارد- احضار می‌کنند، چنانکه در لحظه آخرالزمانی تمام مردگان در برابر خدا هم‌زمان از گور برمی‌خیزند. لحظه انقلابی خصلتی فرجام‌شناسانه دارد و عقلانیت سکولار تاریخی و آرمان‌ها و برنامه‌ها و امیدهایش را به سخره می‌گیرد. زمان انقلابی، زمان ناامیدی، نجات «از تاریخ» و جهش کیرکگوری به آن «قلمرو به‌کلی دیگر» است. فراتر از این، الهیدان آلمانی فرانز رزنزوایگ «نجات» را یک «ضد اتوپیا» توصیف می‌کند. زمان جهتی دوگانه دارد: یکی به‌سوی اتوپیا و دیگری به سوی نجات. اتوپیا اکنون را لحظه‌ای از برنامه بزرگ «پیشرفت تاریخی» ترسیم و امید را در آینده جستجو می‌کند.[۳] اما لحظه انقلاب در جستجوی اتوپیا نیست، بلکه «خصلت دینی زمان» یعنی آن زمان مسیحایی را احضار می‌کند. زمان‌های انقلابی، آن «عکس‌هایی غرورآفرین» که نویسنده L به یاد ما می‌آورد، نمونه و مخلوق زمان مسیحایی هستند و امکان فهم «واقعیت به‌مثابه تاریخ» را فراهم می‌کنند. انقلاب تنها می‌خواهد نجات پیدا کند و این نجات تنها در «آن لحظه متراکم» ممکن خواهد بود. تنها به یاری مقولات زمان قدسی است که می‌توانیم تاریخ خطی قدرتمندان را متوقف کنیم و آن «کرونولوژی دیگر» را جستجو کنیم. انقلاب احضار و انعکاس رخداد آخرالزمان است.

شهادت از دانیال تا L

شریعتی می‌گوید «امروز شهیدان پیام خویش را با خون خود گذاشتند و روی در روی ما بر روی زمین نشستند، تا نشستگان تاریخ را به قیام بخوانند».[۴] این شاید صورت‌بندی دیگری باشد از همان «اتصال کوتاهی» که نویسنده L در لحظه انقلابی میان امر نمادین و واقعیت خیابان توصیف می‌کند و بعد برون‌داد شگفت‌انگیز آن را در تجربه عادی «مرگ در خیابان» بازمی‌یابد. شهادت آن واقعه‌ای است که از خلال بازیابی تاریخ قدسی محدودیت‌های خطی زمان را انکار می‌کند و پیوندی تازه میان همه آنچه تا کنون گسسته بوده برقرار می‌کند: میان زندگان و مردگان، میان گذشتگان و آیندگان، و میان گذشته و آینده. متأله آلمانی یورگن مولتمان می‌نویسد زمان حال اتم ابدیت است، زیرا امیدهای آینده و لحظاتی از گذشته را در یک زمان متراکم احضار می‌کند و فضایی را می‌گشاید که می‌توان در آن از چنگ «پروژه آینده» گریخت و گذشته را به گونه‌ای دیگر روایت کرد.[۵] تجربه زمان انقلابی-مسیحاییِ اکنون در لحظات تروماتیک ممکن می‌شود و روشن می‌کند که نه گذشته روایتگر پیشرفت دائمی بشر بوده و نه آینده امتداد آن بشارت‌های آینده‌نگر است. تجربه تروما در لحظه‌ای رخ می‌دهد که «آنِ فرجامین متراکم» (eschaton) احضار می‌شود و حصار امن دور بسته تکرار تاریخ را در هم می‌شکند. تروما تجربه‌ای فرجام‌شناسانه است و می‌توان این را هم ذیل جمله مولتمان اضافه کرد که «شهادت اتم انقلاب است» یا به روایت شریعتی «خون چهره انقلاب است». از نظر L رخداد تروماتیک برای ناظران دیدن مرگ انسانی در خیابان نیست، بلکه دیدن اوست در حالیکه «آماده‌ است تا بمیرد».

«سه دوست در کوره» تصویری از روایت معاد سه شهید در کتاب دانیال

شهید هسته سخت رخداد فرجامین است. تصادفی نیست که در کتب مقدس ظهور موتیف شهادت همواره با وعده معاد و چشم‌انداز‌های فرجام‌شناسانه متقارن شده است. یکی از نخستین بارقه‌های ژانر شهادت را می‌توان در کتاب دانیال (۳) یافت که تصویری از زنده‌شدن سه قربانی خشم نبوکد نصر پادشاه به دست می‌دهد. این تصویر در روایت انقلاب مکابیان (مکابیان دوم ۷) نمود روشن‌تری می‌یابد، چرا که شهادت با این امید مقارن می‌شود که «پادشاه عالم به ما حیات ابدی خواهد داد». در مکاشفه یوحنا (۱۸)، فاحشه‌ای که از خون شهیدان مست شده است، «از هاویه بر خواهد آمد و به هلاکت خواهد رسید». قرآن شهید را از مردگان تفکیک می‌کند و آنان را در قلمرو الوهی تصویر می‌کند، و در ایمان شیعی قائم منتقم خون حسین است. در تمام این متون مقدس شهید از تاریخ و جهان و حتی مردگان فراروی می‌کند تا فضای جدیدی در برابر ما خلق کند. شهید باید زنده بماند، او نگاه خیره‌ای است که در تاریخ قدسی می‌ماند و علیه واقعیت و ذی‌نفعانش شهادت می‌دهد. او در فضا-زمان الوهی مستقر می‌شود و ابداً در گیر و دار قواعد تاریخ خطی ما نیست. شریعتی اسطوره «ثار» را بازسازی می‌کند که پرنده‌ای است در جستجوی خونخواهی. شهید عاملی مزاحم علیه حرکت بدون توقف جامعه در امتداد زمان متعین تقویم قدرتمندان است، گواهی علیه توهم پیشرفت و طغیانی است که ندای انتقام سر می‌دهد. رخداد شهید، جهشی ایمانی است که خود را از زمان خطی منفک می‌کند و آن لحظه مسیحایی را احضار می‌کند که جز با انتقامی آخرالزمانی آرام نخواهد نشست.

شهادت همه قربانیان و مظلومان تاریخ را در فضا-زمان آخرالزمانی احضار می‌کند و این تنها به یاری تاریخ قدسی ممکن می‌شود. در این قاب، انقلاب تکرار جزئی (Wiederholung) آن هسته گنگ مسیحایی است که به اشاره شهید ظاهر شده است. این منظر، افق جدیدی به فهم این ایده شریعتی می‌گشاید که ثوره و ثار در فرهنگ اسلامی عمیقاً در هم تنیده‌اند.[۶]لحظه انقلابی با خون شهید ظاهر می‌شود، خون شهید تاریخ قدسی نجات را فرامی‌خواند، و نجات همان لحظه انقلابی است. شهید و انقلاب حلقه‌های به‌هم‌پیوسته‌ای از یک مبارزه فرجام‌شناسانه علیه زمان خطی هستند. L می‌نویسد «ما از فکر کردن به مرگ رها شده‌ایم، ما مرگ را پشت سر گذاشته‌ایم». انقلاب پیش از هر چیز بصیرتی فرجام‌شناسانه درباره معنای دینی زمان است که علیه مرگ، زمان‌مندی و اتوپیا شهادت می‌دهد.

زمان به سر نیامده است

رخداد انقلابی جز در لحظه فرجامین (eschaton) ممکن نیست. بنابر حدیثی شیعی از جاى برکندن کوه‌ها آسانتر است تا از جاى برکندن حکومتی پایدار که «زمانش به سر نیامده است».[۷] تخیل فرجام‌شناختی به زمان انقلاب لحن می‌بخشد و گذشته-آینده قدرتمندان را مختل می‌کند. اگر ماهیت فرجام‌شناختی را از انقلاب بگیریم، چیزی از آن باقی نمی‌ماند جز ادغام توده در نظریه‌های غایت‌شناسانه قدرتمندان و غرق شدن در همان «هیستریای جمعی» که غلامحسین ساعدی از روزهای پیروزی انقلاب ۵۷ روایت می‌کند. آنچه ظرفیت خلاق انقلاب را خنثی و آن را به نیرویی توده‌ای تبدیل می‌کند، همان تفکر مکانیکی مدرنی است که الهیات انقلاب را در پروژه عقلانیت نظری و اخلاق و اصلاح اجتماعی منحل کرده و آن را وادار کرده خود را از مازاد امر قدسی تهی کند. برای سیاستمداران، هنرمندان، ورزشکاران، دانشگاهیان، کارگران، زنان و مردان، قومیت‌ها و پیروان ادیان وظایف و مسئولیت‌هایی به دقت مشخص شده‌است تا همه از فانتزی انقلاب سکولار سرخوش باشند. اما خیزشی که زمان دینی خود را از دست دهد، سرانجام در پروژه آینده این طبقه و آن سازمان منحل خواهد شد و نیروی تحول اجتماعی رادیکال را از دست خواهد داد. حاکمان، نمایندگان اپوزیسیون، محافظه‌کاران، سرمایه‌داران، کاربران محبوب شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها همگی در این دگما به توافق رسیده‌اند که انقلاب باید «زمان رهایی‌بخش فرجام‌شناختی-انقلابی-قدسی» را انکار کند یا دستکم به تعویق بیاندازد تا بتواند هویت یکپارچه سیاسی-سازمانی خود را به شیوه‌ای عقلانی تعریف کند. برنامه‌ریزی تنها به‌شرط تعلیق رخداد غیرمنتظره ممکن می‌شود و گشودگی در برابر آینده نو آینده‌نگری را منتفی می‌کند. کاریکاتوری از انقلاب پدیدار می‌شود که در حقیقت سازماندهی بوروکراتیک برنامه‌ای عقلانی برای تغییر حکومت است و اعضای آن وظیفه‌ای جز تبعیت از سلسله‌مراتب انقلاب نخواهند داشت. زمان گرفتار ملال است و لحظه مسیحایی انقلاب به وقت دیگری موکول شده است. زمان به سر نیامده است.

منابع و پانوشت‌ها

[۱] https://harasswatch.com/news/2049/%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%AE%D9%88%D8%AF

[۲] Walter Benjamin, Illuminations: Essays and Reflections.

[۳] Franz Rosenzweig, The Star of Redemption.

[۴] علی شریعتی، پیام شهیدان به همه نسل‌ها.

[۵] Jürgen Moltmann, The Coming of God: Christian Eschatology.

[۶] علی شریعتی، ثار.

[۷] یا عَلىُّ، انَّ ازالَهَ الجِبالِ الرَّواسی أهوَنُ مِن ازالَهِ مُلکٍ مُؤجَّلٍ لَم تَنقَض ایّامُهُ.  (بحارالانوار، ج۷۷، ص ۴۴)

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

2 پاسخ

  1. سامان مهدور گرامی،
    به شما یادآوری می‌کنم که والتر بنیامین در سال ۱۹۴۰، یعنی ۸۲ سال پیش فوت کرد. امیدوارم در نوشته‌های بعدی شما با رفرنس‌های جدیدتری آشنا شوم.
    با احترام – حسین جرجانی

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

«اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباش پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن» و: «سر بالین فقیهی نومید کوزه‌ای دیدم لبریز سوال/… من قطاری دیدم فقه می‌برد و چه سنگین می‌رفت» به یادگار

ادامه »

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز

ادامه »