جنایت و مکافات

روایت فاطمه محمدی نوکیش مسیحی

«در بازجویی‌ها به صراحت به من و خانواده‌ام به خصوص مادرم خیلی توهین میکردند.به طرز…

سروناز احمدی، فعال مدنی

شش سال زندان گرفتم در دادگاه بدوی. می‌ارزید. به احساس تعلق به یک جمع بزرگ…

‏از نامه منتظری به خمینی، ۵ مهر ۱۳۶۰

تحت تاثیر جوها و احساسات و عصبانیت‌ها در احکام صادره و حتی اعدام دختران سیزده…

‏سیما صاحبی همسر جعفرپوینده

دست دخترم را گرفتم با نامه‌‌ای در دست به دفتر ریاست‌جمهوری وقت [خاتمی] رفتیم. مرا…

‏روایت نازنین زاغری از انفرادی

روزهایی از من می‌خواستند بگویم همسرم جاسوس است و خودم هم برای سازمان‌های جاسوسی کار…

‏روایت محمدعلی عمویی از زندان جمهوری اسلامی

اولین شلاقی که به من زدند طوری بود که من را کول گرفتند و داخل…

‏روایت رسول بداغی از انفرادی

حتی خفه شو برای من قشنگ بود. چون صدایی به گوش من می‌رسید.حتی اگر صدا…

‏روایت آتنا دائمی از سلول انفرادی

برای رفتن به توالت باید کاغذ را از دریچه بیرون می‌گذاشتم تا هروقت دیدند در…

‏روایت غنچه قوامی از انفرادی قرچک

تمام لباس‌هایم حتی جورابم را هم گرفتند، داخل سلول چیزی نبود جز یک پتو پر…

‏روایت صدیقه مرادی از زندان سال ۶۰

روز اول که برای بازجویی رفتم به تخت بسته شدم. دست و پایم را کشیدند.…