‏روایت غنچه قوامی از انفرادی قرچک

تمام لباس‌هایم حتی جورابم را هم گرفتند، داخل سلول چیزی نبود جز یک پتو پر از استفراغ خشک شده، توالت ایرانی کف همان سلول بود و جای خواب کنار آن. آنقدر سردم بود که کیسه نایلون نان را برداشتم و پایم را داخل آن پیچیدم