‏روایت آتنا دائمی از سلول انفرادی

برای رفتن به توالت باید کاغذ را از دریچه بیرون می‌گذاشتم تا هروقت دیدند در را باز کنند. بارها پیش می‌آمد که ساعت‌ها آمدنشان طول می‌کشید. می‌گفتند حق ندارید در بزنید. شب‌ها آب نمی‌خوردم، چون می‌گفتند شب‌ها در را باز نخواهیم کرد