جهاد اسلامی، ماهیت و اهداف آن

حسن یوسفی اشکوری

درآمد

در ادامه‌ دو مقاله قبلی، اکنون، وقت آن رسیده است که به جهاد و قتال به عنوان سیره پیامبر در قرآن بپردازیم و ببینیم که جهادها و جنگهای متوالی نبی اسلام در مدینه چگونه بوده و دارای چه انگیزه و فلسفه و ماهیت و چه هدفی بوده است. به طور مشخص به این پرسش‌‌ها پاسخ دهیم که: آیا این جنگها به اقتضای نبوت و رسالت دینی و اخلاقی پیامبر رخ داده است یا به اقتضای حکومت و مدیریت اجتماعی؟ آیا این پیکارها به انگیزه اعتقادی بوده و هدف آن گشودن سرزمین‌های دیگر و گسترش دین اسلام بوده یا دلایل اجتماعی و سیاسی زمانی- مکانی خاص و مرتبط با شرایط صدر اسلام در مدینه داشته است؟ قتال و جهاد با چه کسانی و یا گروههایی مطرح بوده است؛ کافران، مشرکان، ملحدان، منافقان و اهل کتاب؟ و یا همه آنها؟

برای سهولت در یافتن پاسخ‌های روشن به پرسش‌‌های یاد شده و پرسشهای دیگر درباب جهاد اسلامی، مباحث این فصل را ذیل عناوین زیر پی می‌گیریم:

۱- جنگهای صدر اسلام چگونه پدید آمدند؟

۲- طرف مقابل جنگها چه کسانی بودند؟

۳- واژه شناسی معنای جهاد و قتال در قرآن

۴- طبقه‌بندی آیات جهاد و قتال

۵- مراحل و شرایط جهاد

۶- جهاد آزادی بخش

۷- نقد سیره‌ها بر اساس معیارهای قرآنی جهاد و قتال

۸- جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

۱– جنگهای صدر اسلام چگونه پدید آمدند؟

به کوتاهی می‌توان گفت جنگهای صدر اسلام در مدینه به دو دلیل و یا بهتر بگویم در دو زمینه شکل گرفته و به ضرورت عملی (نه لزوما اعتقادی) پدید آمدند. یکی تداوم درگیریهای فکری – سیاسی در مکه، و دوم ، احراز قدرت سیاسی و حاکمیت یافتنن پیامبر در مدینه. با توضیح بیشتر می‌توان گفت که حدود سیزده سال در مکه، جدالهای فکری ، ایمانی، لفظی، سیاسی، اقتصادی و خشن در اشکال تبعید و محاصره اقتصادی و اجتماعی و آزارجسمی بین پیامبر و جناح ایمانیان از یک سو با جناح مشرکان و کافران از سوی دیگر در جریان بود و سرانجام به مرحله‌ای رسید که برای بقا چاره­ای جز مقاومت نظامی و سیاسی تمام نبود. اگر شرایط مکه را در سالهای ۱۰ تا ۱۳ (و به طور مشخص پس از درگذشت ابوطالب و خدیجه در سال دهم بعثت) در نظر بیاوریم، به روشنی می‌بینیم که پیامبر بر سر سه راهی تعیین کننده‌ای قرار گرفته بود یا می‌بایست در مکه بماند و همچنان ستم‌ها و فشارها را تحمل کند و یا در همانجا دست به مقاومت مسلحانه و نظامی بزند و از استراتژی مقابله به مثل استفاده کند، و یا از مکه خارج شود و در جای مناسب دیگر دعوت خود را پی بگیرد و در صورت لزوم مقاومت تمام عیار کند. راه اول ممکن نبود چرا که دیگر توانی برای ادامه دعوت و بقا در مسلمانان باقی نمانده بود و در صورت ماندن مسلمانان در مکه اقلیت مؤمنان یا از بین می‌رفتند و یا حداقل دعوت دچار رکود و نابودی می‌شدند. راه دوم نیز امکان نداشت چرا که روشن است یک اقلیت ناتوان و بی­سلاح و بی­امکانات مادی و معنوی هرگز قادر نخواهد نبود در برابر قدرت فائقه چهل قبیله قریش و دیگر قبایل متحد مقاومت کند و پیروز شود. تنها گزینه، گزینه سوم بود، یعنی هجرت به سرزمین مساعد دیگر. به هر دلیل با یثرب ارتباط برقرار شد و پیامبر آن شهر را برای ادامه دعوتش برگزید. در یثرب از همان آغاز حاکمیت سیاسی بلامنازع پیامبر احراز شد و در این مقطع عنصر قدرت  سیاسی، اقتصادی و نظامی نیز به پیامبر کمک کرد تا بتواند در برابر تهاجم‌های شدید و نظامی مکیان عرض اندام کند و از موجودیت خود دفاع نماید.

شواهد و قراین حکایت از آن دارد که پیامبر با هوشمندی و درایت بالای خود، به خوبی می‌دانست که مکیان او را حتی در شهری دور نیز به سه دلیل رها نخواهند کرد:

۱- احساس خطر به دلیل قدرت یافتن اسلام و چیرگی آن بر سراسر عربستان و از جمله مکه به عنوان پایگاه دینی، سیاسی و اقتصادی قریش؛

۲-احساس خطر به دلیل انتقام‌کشی احتمالی مسلمانان رانده شده و شکنجه دیده؛
۳-احساس خطر به دلیل قدرت پیدا کردن یثرب و استقلال یافتن دومین شهر قابل توجه در شبه جزیره که از دیرباز با مکیان و سران قریش رقابت داشتند. از این رو پیامبر می‌بایست تدبیری می‌اندیشید و خود را از هر جهت آماده مقابله با دشمنان بالقوه و بالفعل می‌کرد. از سوی دیگر، پیامبر نیز نمی‌توانست برای همیشه در برابر مکیان و دشمنانش بی‌تفاوت بماند، چرا که اولاً کعبه خانه توحید بود و اکنون بتخانه است و باید احیا شود، و ثانیاً مکه مرکز شبه جزیره است و تا آنجا گشوده نشود دعوت اسلام به عنوان یک دعوت عمومی پیش نخواهد رفت، و ثالثاً از نظر اجتماعی و انسانی مسلمانان مهاجر که خانه و زندگی‌شان را در مکه رها کرده و حتی برخی خانواده‌ها دو پاره شده و در مدینه زیست موقت دارند، نمی‌توانند برای همیشه همه چیز را فراموش کنند و لذا اینان نیز باید به شکلی و در مقطعی به وطن و کاشانه و زندگی‌شان باز گردند. بنابراین اگر هم مکیان پیامبر و مسلمانان را به حال خود می‌گذاشتند، پیامبر به دلایل دینی و سیاسی و مصالح مهاجران نمی‌توانستند به مکه و مکیان بی‌تفاوت باشند. این ضرورت های دوطرفه، درگیری و برخوردهای سیاسی – نظامی حاد را اجتناب ناپذیر می کرد. این گونه بود که جنگهای پیاپی و متعدد ده ساله مدینه آغاز شد.

۲– طرف مقابل پیامبر چه کسانی بودند؟

چنان که در سیره نبوی مشخص است هشت گروه در برابر دعوت دینی نبی اسلام موضع داشته و هر یک به تناسب واکنش نشان می دادند. این گروهها عبارت بودند از: بت‌پرستان، یهودیان، مسیحیان، صابئیان، ملحدان (دهریان) و یکتاپرستان، دو گروه بت‌پرستان و یهودیان، درطرف مقابل پیامبر در جنگها قرار داشتند. از گروه کافران و مشرکان عمدتاً به عنوان گروههای اجتماعی و سیاسی در تقابل با پیامبر و جبهه مسلمانان یاد می‌شود و لذا عنصر ایمان و عقیده  تحت الشعاع تقابلها و توطئه‌ها و کارشکنی‌ها و درگیریهای نظامی آنان قرار دارد. در عین حال می‌توان کافران و مشرکان را گروه‌‌های «اعتقادی- سیاسی- نظامی» توصیف کرد. با توجه به این نکته اکنون از باب تسامح دو گروه را ذیل عنوان «کافران» یاد می‌کنیم. اما حال باید در جبهه دشمنان پیامبر از گروه دیگری یاد کنیم که به آن  «منافقان» گفته می شود. در عین حال منافقان عمدتاً همان یهود‌یانند. در جمع‌بندی می‌توان گفت که در سطح کلی دو طیف و یا گروه طرف مقابل جنگهای صدر اسلام بودند: کافران و منافقان.

۳- واژه‌شناسی جهاد و قتال در قرآن

جهاد به معنای کوشش و تلاش است. واژه جهد و جهاد و مشتقاتش حدود چهل بار در قرآن به کار رفته است. قتل و قتال نیز با مشتقاتش ۱۷۰ بار. قتل به معنای بی­حرکت کردن و یا از حرکت بازداشتن است. کشتن نیز مرتبط با این معنای لغوی است. وفق نقلی در بیش از سیصد آیه قرآن مسائل مربوط به جهاد و قتال و احکام آن آمده است. در قرآن گاه جهاد و قتال در معنای کلی و لغوی آن دو به کار رفته و گاه نیز در معنای خاص و اصطلاحی آن. آیه  «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» (عنکبوت آیه ۶۹ ) از آیاتی است که در آن جهاد به معنای عام آن است. معنای فقهی جهاد و قتال جنگ و کشته شدن و یا کشتن است که البته با قید «فی‌سبیل الله» مقید است. در آیه ۱۹۰ بقره آمده است: «وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّه ِ…». مخالفان و دشمنان نیز لقب «قتال در راه طاغوت» را دارند. از جمله بنگیر به آیه ۷۶ نساء :  … وَالَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ  …».

۴– طبقه‌بندی آیات جهاد و قتال در قرآن

با توجه به تنوع آیات قتال و جهاد در قرآن که شامل موضوعات مختلف و متنوع می‌شوند، از منظر‌های مختلف و به قصد‌های متعدد می‌توان طبقه‌بندیهای مختلفی از این این آیات انجام داد که البته داده‌اند و شما در منابع فقهی و روایی و یا تفسیری می‌بینید. اما در این بحث، می‌توان گفت که آیات جهاد و قتال دو دسته‌اند: دسته اول به لحاظ تحول معنایی و یا در مقام طرح یک فریضه دینی، عام هستند یعنی بدون هیچ قید و شرطی گفته‌شده‌اند، و دسته دوم، آیاتی هستند که با انواع شروط و قید بیان شده‌اند. بر اساس قواعد عقلایی مختلفی از جمله : قاعده مطلق و مقید، قاعده مجمل و مبین، قاعده عام و خاص و …… می‌توان این آیات را که هر کدام در مقامی و شأن نزولی نازل شده‌اند، تفسیر وتحلیل کرد. بنابراین نمی‌توان فقط به یک آیه و یا چند آیه و یا صرفا با تکیه بر اطلاقات و عمومات، استناد کرد و نتیجه قطعی و عام گرفت. این روش در باره تمام موضوعات قرآن (اعم از اعتقادی، فقهی، اخلاقی و ……) به کارگرفته می‌شود. فی‌المثل در آیه ۹ تحریم آمده است: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ ». روشن است که ترجمه تحت الفظی و اطلاق آیه می‌گوید با کافران و منافقان پیکار کنید و نسبت به آنان سخت بگیرید چرا که جایگاهشان جهنم است. در این آیه نه زمان مطرح است و نه مکان و نه هیچ شرط و قیدی. اما این نیز بدیهی است که اولاً باید روشن شود کافران و منافقان چه کسانی‌اند، ثانیاً جهاد به معنای لغوی است و یا اصطلاحی یعنی قتال و پیکار نظامی، ثالثاً در آیات متعدد دیگر قرآن (و گاه در روایات و سیره) قید‌های متعددی آمده است که تمام آنها باید لحاظ شود. از جمله جهاد ابتدایی و یا دفاعی که خیلی مهم است.

۵- مراحل و شرایط جهاد

در قرآن (وحتی در فقه اسلامی) ، جهاد یعنی پیکار نظامی با دشمنان بالفعل، دارای مراحل و شرایط و شروط بسیاری است که از مجموعه آیات و نیز شأن نزول‌ها و نیز شناخت و فهم شرایط و زمینه‌‌های تاریخی و اجتماعی مکه و مدینه در سالهای۶۱۰ تا ۶۳۳ میلادی بدست می‌آید که البته ما اکنون فقط حول محور آیات قرآن در این باب سخن می‌گوییم. مراحل و شرایط جنگ را به اجمال می‌توان چنین برشمرد:

۱- جنگ به عنوان آخرین راه حل و تنها گزینه در دفاع از موجودیت اسلام و مسلمانان. پیش از این در مقاله «چگونگی مواجهه پیامبر با مخالفان» گفته ایم پیامبر در حوزه نبوت و رسالت، که محور کار اوست، در برابر مردم و به ویژه مخالفان، اقداماتی به شرح زیر انجام می‌دهد:

۱. دعوت و تبلیغ ۲. محاجه و استدلال ۳. انتظار ۴. گذشت و بی‌توجهی ۵. اعراض و دوری گزیدن و ۶. صبر و بردباری. البته پس از آن محدودیت و قتال جایز می شود . بنابراین بر اساس قاعده عقلی و شرعی «قبح عقاب بلا‌بیان …» پیامبر پیش از اتمام حجت و طی تمام مراحل و مقدمات، عقلاً و شرعاً حق محاربه وحتی سختگیری به کسی را ندارد.

۲- تنها دفاع مشروع جایز است. در این که جهاد اسلامی جهاد دفاعی است و یا تهاجمی و ابتدایی، نظر واحدی وجود ندارد، کسانی جهاد ابتدایی را جایز می‌دانند و درچهارچوب سیره نبوی عقیده دارند که برخی جهادهای صدر اسلام ابتدایی بوده است. اما بسیاری از عالمان و متفکران مسلمان (به ویژه در روزگار ما) تمام جنگهای صدر اسلام را دفاعی می‌دانند و بر این نظرند که در زمان پیامبر حتی یک جنگ ابتدایی نداشتیم. پیش از ادامه بحث لازم است اشاره کنم منظور از جهاد ابتدایی، جنگ با دگراندیشانی است که مشکلی با مسلمانان ندارند و آزاری نمی‌رسانند اما مسلمانان برای مسلمان کردن آنان و یا به دلیل چیرگی بر آنان با آنان پیکار کنند (در واقع تحقق همان شعار اسلام یا شمشیر). اما جهاد دفاعی، عبارت است از دفاع مسلحانه مسلمانان از موجودیت و امنیت و یا سرزمین خود در برابر تجاوزات مخالفان محارب (یعنی همان جنگ درالسلام با دارالحرب) . البته بعدها از جهاد با بُغات یا اهل بغی نیز یاد شده است که برآمده از جنگهای داخلی است ولی در قرآن از چنین عنوانی نشانی نیست.

اما من بر این نظرم که جهاد و قتال در صدر اسلام دفاعی بوده است نه ابتدایی و برای قبول و یا حتی برای تبلیغ اسلام. دلایل من به اختصار اینها است:

الف- مغایرت شعار یا اسلام یا شمشیر با اصول آزادی ، آزادی ایمان (لااکراه فی‌الدین) و نفی جباریت از رسول و حتی نفی غلظت و تند‌خویی از پیامبر و نیز نفی وکالت و حفیظ بودن از نبی و انتساب هدایت و ضلالت مردمان به خداوند. وقتی پیامبران می‌گویند: ( أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُونَ ) ، هرگز نمی‌توان اجبار در اسلام آوردن دیگران را پذیرفت. آیات پرشمار آن در همان مقاله «چگونگی مواجهه پیامبر مخالفان» آمد است. از این رو روایاتی چون «اُمرت ان اقتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله . . . و یا «بعثت بالسیف بین یدی ساعه حتی یعبدالله وحده لاشریک له، و جعل رزقی تحت ظل رمحی، و جعل الذله والصغار علی من خالف امری»، به کلی باطل است و به دلیل تعارض بنیادین با آیات متعدد قرآن و مبانی قطعی اسلامی غیر قابل است.[۱]

ب- سیر حوادث مکه و مدینه و تحولات پدید آمده در مناسبات پیامبر و مخالفانش نشان می‌دهد که مشروعیت قتال و جنگ زمانی است که جنگ اجتناب ناپذیر و تنها گزینه باشد. به رغم تمام آزارهای روحی و جسمی و اعمال انواع فشارهای کافران و بت‌‌پرستان بر مسلمانان و پیامبر، هرگز پیامبر و مؤمنان مجاز به مقاومت خشن نبودند و به اصطلاح فرمان جهاد صادر نشد. هجرت و انتقال پیامبر و مسلمانان از مکه به مدینه، هم جنگ را اجتناب ناپذیر ساخت و هم مقاومت خشن مشروعیت پیدا کرد. بیعت عقبه دوم در سال دوازدهم بعثت با عنوان «بیعه الحرب» شناخته شده است.[۲] نخستین آیات نازل شده در باره مشروعیت قتال و جهاد مؤید این معنا است. البته دقیقاً روشن نیست که کدامین آیه اول نازل شده است. اما فرقی نمی‌کند، این آیات شرایط و ضرورت مشروعیت جهاد را به مثابه دفاع مشروع نشان می‌دهد بعضی گفته‌اند نخستین آیه ۳۹ و ۴۰ سوره انفال است: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ / وَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَوْلاَکُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ»[۳] در نظر برخی دیگر، اولین آیه ، آیه ۱۹۰ سوره بقره است: «قَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ»[۴]بعضی گفته­اند آیات ۳۹ و ۴۰ سوره حج نخستین آیات در مدینه است: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ / الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ »[۵] در آیات ۷ تا ۹ سوره ممتحنه نیز به موضوع اخراج اشاره است. هر سه آیه نشان می‌دهد که مشروعیت جنگ مشروط است به شرایط ویژه آن ایام . در عین حال گفته شده است که از سال دوم هجرت پیامبر اسلام مأمور به ابلاغ حکم جهاد شده است.[۶]

ج- شواهد متعدد در سنت و سیره این نظر را تأیید می‌کند. از جمله سخنان امام علی (ع) در نهج البلاغه . امام در نامه دوازدهم (صحبی الصالح) به یکی از سردارانش که مأمور پیکار با شامیان است، می‌فرماید : «ولا تقاتلن الا من قاتلک »، و در نامه چهاردهم نیز می‌فرماید: «لا تقاتلوهم حتی یبدوکم ».

د- صرفنظر از نخستین آیات نازل شده در باب مشروعیت و یا وجوب جهاد و مطالب مذکور دیگر، اساساً اکثریت قریب به اتفاق آیات مربوط به جهاد و قتال با دشمنان آن روز پیامبر مشروط به شرایط و قیود متعددی است و اگر چند آیه‌ای هم به طور مطلق بیان شده است، قطعاً باید در کنار آیات فراوان و مقید دیگر قرار بگیرد تا مراد خداوند کاملاً روشن شود. با توجه به آیات یاد شده و آیات دیگر می‌توان این قیدها را چنین برشمرد :

۱- جنگ با کسانی که فتنه می‌انگیزند (انفال/ ۳۹)[۷]

۲- جنگ با کسانی که ابتدا جنگ می‌کنند و پیشقدم می‌شوند و یا مقدمات آن را فراهم می‌کنند.[۸]  (بقره / ۱۸۷ و ۱۹۱)

۳- جنگ با کسانی که ستم می‌کنند (حج/۳۹)

۴- جنگ به مثابه مقابله به مثل : «… فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ » (بقره/۱۹۴)[۹] به ویژه آیات ۹ تا پایان سوره تحریم مسأله مشروعیت جنگ با پیمان شکنان و خائنان را به روشنی بیان می‌کند.

۵- جنگ با پیمان شکنان: «وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَهً فَانبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَى سَوَاء إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الخَائِنِینَ»[۱۰](انفال/۵۸)

به ویژه آیات نهم تا پایان سوره تحریم مسأله مشروعیت جنگ با پیمان­شکنان و خائنان را به روشنی بیان می­کند. این قسمت با آیه «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ …» آغاز می‌شود و در پی آن بلافاصله می‌گوید : خداوند در باره کافران مثلی می‌زند، و آن همسر نوح است و همسر لوط که در حباله دو بنده از بندگان شایسته‌ما بودند، سپس به ایشان خیانت کردند، و آن دو [ پیامبر ] در برابر امر [ وعذاب ] الهی چیزی را از آنان باز نداشتند … و نیز خداوند درباره مؤمنان مثلی می‌زند و آن همسر فرعون است … و نیز مریم دختر عمران …» و یا آیه ۸ سوره منافقون: «یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ »[۱۱]

۳- رعایت قوانین نظامی و جهات انسانی و عادلانه در جنگ. با توجه به نکاتی که گفته شد، پیامبر و مؤمنان مجاز نیستند به صرف عقیده با فرد و یا گروهی دگراندیش بجنگند و یا در جنگ پیشقدم شوند، اما اگر جنگ مشروع آغاز شد، مجاهدان اسلام به حکم شرع و انسانیت مجاز نیستند به هرکاری دست بزنند، تا پیروز شوند و به اصطلاح از استراتژی «پیروزی به هر قیمت» پیروی کنند و هواهای نفسانی مانند خودخواهی و انتقام‌جویی و مال دوستی و جمع غنایم حاکم بر اعمال و جهادشان باشد. این یک اصل مسلم و یک تمایز محتوایی و اصیل در جهاد اسلامی در قیاس با دیگر جنگهاست. برخی از این مقررات در جهاد عبارتند از:

الف. جنگ تا دفع تجاوز و فتنه «… مَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ » (بقره/ ۱۹۴) [۱۲] و (انفال /۳۹ )

ب.  قطع جنگ در صورت گریز از جنگ به وسیله دشمن «فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ »  ( بقره / ۱۹۲ )[۱۳] و نیز ( محمد/ ۴ ) : «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِکَ وَلَوْ یَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ »[۱۴]

ج. نفی انگیزه‌های دنیوی و مادی در جهاد «مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَهَ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ »[۱۵] ( انفال  / ۶۷ )

د.  پایان جنگ با اسلام آوردن دشمن «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَهٌ کَذَلِکَ کُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُواْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا»( نساء /۹۴ )[۱۶]

ح.  پایان جنگ با تمایل دشمن به صلح «وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ »(انفال / ۶۱)[۱۷]

خ.  رعایت عدالت «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»[۱۸] ( مائده/ ۸ ) و شرایط بسیار دیگر که در سیره‌ها و فقه‌اسلامی آمده است که به دلیل پایبندی به متن قرآن به آنها نمی‌پردازیم.[۱۹]

۶- جهاد آزادیبخش

یکی از اصطلاحات متأخر و رایج در اندیشه فقهی – سیاسی مسلمانان، اصطلاح «جهاد آزادیبخش» است. این اصطلاح از اندیشه جهاد ابتدایی بر‌می‌خیزد. در واقع مدعا آن است که ما مسلمانان متعهد هستیم تا مردمان دیگر را که مسلمان نیستند و یا در تحت ستم نظامهای ستمگر زندگی می‌کنند و به ویژه کسانی را که از ما یاری می‌خواهند، و لو با جنگ و پیکار نظامی، نجات دهیم و آنان را به نعمت دیانت حق و هدایت برسانیم. همین اندیشه (و البته با انگیزه‌های دیگر) موجب شد تا فتوحات پس از پیامبر آغاز شود و ادامه پیدا کند و به تشکیل امپراتوری اسلامی (اموی و عباسی و عثمانی) منتهی شود. در قرن اخیر، که عصر بازخیزی سیاسی مسلمانان است، این فکر بار دیگر قوت گرفته‌و ما اوج آن را در سالهای انقلاب و ده سال پس از انقلاب شاهد بودیم . اندیشه  «نجات مستضعفین جهان» در قالب تشکیلاتی «نهضت‌‌های آزادیبخش» و یا «بین‌الملل اسلامی» و یا «جنگ، جنگ تا رفع فتنه در جهان» از نمادها و نتایج این فکر کهن اسلامی است. این فکر مبانی و مستنداتی دارد که لازم است به آنها توجه شود و مورد تأمل و تحقیق قرار گیرند. مستندات عبارتند از:

۱- برخی آیات قرآن ۲- نامه‌های پیامبر به برخی فرمانروایان جهان ۳- فتوحات نیم‌قرن اول اسلام  ۴- رسالت جهانی اسلام. به ترتیب در باره هر یک توضیحی مختصر می‌دهیم و می‌گذریم.

۱- آیات قرآن:

یکی از مشهورترین آیه در باب جهاد آزادیبخش آیه ۷۵ سوره نساء است: «وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا»[۲۰]

از آنجا که از گذشته تا حال معمولا از این آیه استفاده اطلاق شده است، چند نکته در این باب قابل تأمل است: اولاً آیه از نظر شأن نزول، مربوط است به ستمدیدگان مکه و با توجه به جهات دیگر که خواهیم گفت و آیات مقید دیگر قرآن، مورد مخصص است و نمی‌توان به اطلاق استناد کرد و در نهایت از آن یک حکم دینی کلی و عام و جاودانه استخراج کرد.

ثانیاً اگر از آن اطلاق و حکم همیشگی به عنوان یک فریضه استنباط شود، جهاد ابتدایی خواهد بود و آن به دلایلی که گفتیم با محکمات آیات قرآن و مبانی اعتقادی و ضرورتهای عملی در تعارض قرار می‌گیرد. حتی شرط تقاضای یاری ستمدیدگان نیز مشکل را حل نمی‌کند.

ثالثاً اگر چنین جهاد آزادیبخش در آن روزگار و به طور کلی جهان ما قبل مدرن عملاً ممکن بود، امروز در جهان جدید و در عصر ملت- دولت‌ها و حاکمیت‌ملی با معیارهایی چون وحدت سرزمین و قانون و دمکراسی و حقوق بشر و روابط بین‌المللی جدید، چنین رسالتی عملاً ساقط است و در عمل نه تنها مفید فایده نیست بلکه نتیجه‌ای جز هرج و مرج و جنگها و آشوبهای بی‌‌پایان و کشتارها و غارتهای مداوم نخواهد داشت. آین چنین وضعیتی ثبوتا و اثباتا ممن است و می تواند مورد تأیید شریعت اسلام باشد؟

رابعاً در عین حال حداکثر چیزی که می‌توان گفت، این است که به عنوان مسلمان و حتی حکومت اسلامی می‌توانیم با توجه به انواع ملاحظات و مصلحت اندیشی‌ها به ستمدیدگان جهان مساعدت انسانی و فرهنگی و سیاسی و حتی اقتصادی بکنیم. جز این نه ممکن است و نه مفید.

آیه دیگر آیه ۱۲۳ سوره توبه است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ وَلِیَجِدُواْ فِیکُمْ غِلْظَهً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»[۲۱]

در مورد این آیه نیز گفتن ندارد که آیه شأن نزول دارد و اشاره‌ای دارد به دشمنان بالفعل (یعنی گروه کافران مکه) در روزگار پیامبر و در فضای برخوردها و جنگهای جاری آن روز. از جمله اشاره قرآن به دشمنان همسایه زمانی – مکانی بودن آیه را نشان می‌دهد. چگونه و به چه دلیل می‌توان از این آیه استفاده کرد که باید برای همیشه با دگر اندیشان و حتی دشمنان بالقوه جنگید و غلظت و درشتی و قدرت خود را به رخ آنان کشید؟ به هر حال جهاد ابتدایی از این آیه استفاده نمی‌شود. آیه دیگر ۲۹ سوره توبه است: «قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَهَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ»[۲۲]

واقعیت این است که اگر ما باشیم و ظاهر این آیه، از آن فکر «اسلام یا شمشیر» استنباط می‌شود، چرا که آیه صریحاً می‌گوید با کسانی از اهل کتاب که : ۱- به خدا ایمان نمی‌آورند، ۲- به قیامت ایمان نمی‌آورند،        ۳- چیزهایی را که خدا و رسول حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند، ۴- دین حق را نمی‌پذیرند، بجنگید تا تسلیم شوند و با حقارت جزیه دهند. اما چند نکته در این باب قابل ذکر است:

اولاً این آیه باید طبق قاعده در کنار آیات متعدد قرآن در باره اهل­کتاب قرار گیرد تا جایگاه معنایی خود را پیدا کند که در این صورت آیه نه اطلاق خواهد داشت و نه فتوایی است برای جنگ اعتقادی. اگر چنین بود شخص حضرت رسول می‌بایست با اهل کتاب بجنگد که چنین نبود. ثانیاً معنا و مراد واقعی آیه ظاهراً چندان روشن نیست. مگر کسانی از اهل کتاب (به ویژه یهودیان و مسیحیان) بوده‌اند که نه به خدا باور داشته‌باشند و نه به قیامت؟ اساساً اسلام از این جهت یهودیان و مسیحیان و مجوسان را به رسمیت شناخت که به خدا و قیامت و وحی و پیامبران ایمان و اعتقاد داشتند. در دو مورد بعدی نیز روشن است که اهل کتاب به دین حق (اسلام) باورمند نبودند و حلال‌‌ها و حرام‌های خدا و رسولش را رعایت نمی‌کردند، چرا که آنها به دین خود بودند و احکام دینی خود را اجرا می‌‌کردند. احتمالاً آیه به افراد خاص از اهل کتاب (احتمالا یهودیان) نظر دارد که واقعیت آنها امروز بر ما آشکار نیست.

آیه دیگر آیه چهارم سوره محمد است که پیش از آن به مناسبت دیگر از آن یاد کردیم: «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِکَ وَلَوْ یَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ».

روشن است که این آیه نیز اطلاق ندارد و مقید است. چرا که اولاً آیه مربوط است به کافران حربی نه مطلق کافران. ثانیاً کلمه لقیتم آشکار می‌کند که مسأله رویارویی در میدان جنگ است نه دیدن و یا ملاقات به معنای متعارف کلمه. ثالثاً توصیه به گرفتن اسیر نشان می‌دهد که منظور باز دارندگی است نه اعتبار بخشیدن به جنگ و آن هم جنگ اعتقادی و همیشگی. این که در ادامه توصیه می‌شود که اسیران را بی فدیه و یا با فدیه آزاد کنید، مؤید این سیاست باز دارندگی است.

به هر حال آیاتی که در قرآن پیامبر و مومنان را به طور کلی تشویق می‌کند که با کافران و دشمنان بجنگید و یا نسبت به آنان سختگیری کنید (مانند آیات ۶۵ انفال، [۲۳] و ۹ تحریم [۲۴] و ۵۲ فرقان [۲۵] ) ، جملگی در ارتباط با کافران و یا اهل کتاب محارب وپیمان شکن بالفعل است و نمی‌توان از آنها حکم جهاد ابتدایی و یا اعتقادی و حکم دینی جاودانه استنباط کرد.

۲-  نامه‌های پیامبر به سران کشورهای جهان آن روز

واقعیت این است که نامه‌های منسوب به پیامبر اسلام، که خطاب به سران چند کشور مهم جهان آن روز نگاشته شده است، از جهاتی مبهم است و جای دقت و تأمل و تحقیق دارد. تا آنجا که حتی درباره صحت آنها نیز باید تحقیق کرد. یکی از جهات تأمل، روایات مختلف از متن نامه‌ها و یا تعدد نامه‌‌‌‌‌ها است که تا حدود زیادی آشفته است. در عین حال از نامه‌های موجود پیامبر به سران ایران و روم و مصر و دیگر فرمانروایان، نه جنگ استنباط می‌شود و نه کشور گشایی و نه حتی تهدید جدی و مستقیم به جنگ و حمله. در یک نگاه کلی چهار نکته در این نامه‌ها دیده می‌شود:

۱- با مخاطبان نامه محترمانه برخورد شده و منزلت پادشاهی آنان لحاظ شده است.

۲- دعوت به اسلام با این استدلال که «اسلام بیاور تا سالم بمانی» (اسلم تسلم) (در نامه به هراکلیوس پادشاه روم و فرمانروای مصر به آیه ۶۴ آل عمران «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَهٍ سَوَاء …»  استناد شده است).

۳- وگرنه گناه مردم تو به گردن تو خواهد بود.

۴- جزیه بپردازید.

البته نامه‌های دیگری هم به اسقف‌های مسیحی در روم و جاهای دیگر ارسال شده است.

چنان که ملاحظه می‌شود، در این نامه‌ها دعوت به قبول اسلام و حداقل وحدت حول محور مشترک خداپرستی و دیگر مشترکات ادیان توحیدی مطرح شده است نه جنگ و کشور گشایی به خاطر تحمیل عقیده و یا کسب غنایم. تنها در مورد جزیه است که شاید بتوان نوعی تهدید ضمنی از آن استنباط کرد. اتفاقاً فقط در یک مورد، آن هم به امپراتور روم، اشاره است که در صورت عدم قبول اسلام، باید جزیه بپردازید. احتمال تهدید زمانی قوت می‌گیرد که در نامه به آیه ۲۹ سوره توبه استناد شده است که «با کسانی که به خدا و روز واپسین ایمان نیاورده‌اند و آنچه را که خدا و رسولش حرام می‌شمرند حرام نمی‌دانند و به آیین حق نمی‌گروند و اهل کتابند جنگ کنید تا آنگاه که با حقارت بدست خویش جزیه بپردازند». اما چنین تقاضایی از امپراتوری روم (و به طور کلی از یک کشور دیگر) معقول به نظر نمی‌رسد. چراکه اولاً خلاف فقهی است که به استناد قرآن و سنت بعدها پدید آمده است، ثانیاً خلاف عقل و تدبیر است و ثالثاً اساساً شدنی و ممکن نیست. از این رو درباره سندیت حقیقت ­نامه به امپراطور روم می­توان تردید کرد. به طور کلی احتمال جعل این نامه ها زیاد است.

به هر تقدیر نامه‌های پیامبر به سران کشورها (با فرض وثاقت)، مجوزی شرعی و عقلی و عملی برای جهاد آزادیبخش مسلمانان نیست، حتی نامه‌نگاری برای سران کشورهای جهان در دنیای کنونی به منظور پذیرش اسلام امری نامعقول و حتی مضحک و موجب وهن و تمسخر خواهد بود تا چه رسد به دفاع از آن به عنوان یک حکم شرعی و اسلامی.

۳- فتوحات نیم قرن اول اسلام

گاه فتوحات نیم قرن اول اسلام را به عنوان سند و دلیلی بر مشروعیت جهاد آزادیبخش به مثابه یک فریضه دینی جاودانه مطرح می‌کنند. از جمله فتح ایران که در زمان خلیفه دوم اتفاق افتاده و ظاهراً تمام اصحاب پیامبر درآن حضور داشتند و یا آن را مورد حمایت قرار دادند. از جمله حمایت‌های ضمنی امام علی از لشکر‌کشی به ایران و یا حتی حضور امام حسن در یکی از جنگها، برای شیعیان مورد استناد است. در این مورد به تحقیق گسترده و بی‌طرفانه تاریخ نیاز است اما در ارتباط با این بحث به اختصار می‌توان به چند نکته اشاره کرد:

۱.این که امام علی واقعاً با هجوم به ایران موافق بوده است یا نه، نمی‌توان (و لااقل من اکنون نمی‌توانم) قاطعانه سخن گفت. اما سه نکته وجود دارد که می‌توان با تکیه بر آنها، مخالفت وی را با این لشکرکشی استنباط کرد. اول این که خود امام نه به عنوان فرمانده و نه فرمانبر و در واقع در هیچ سطحی در جنگ شرکت نکرد. دوم این که در مقام مشورت عمر با وی، سخنی گفت که بوی مخالفت می‌دهد. او فرمود: «فاما ما ذکرت من مسیر القوم الی قتال المسلمین فان الله سبحانه هواکره لمیسیرهم منک، و هوا قدر علی تغییر ما یکره»[۲۶]

به نظر می‌رسد مراد امام این است که خداوند از عزم ایرانیان به جنگ با مسلمانان ناخشنود است و از تو نیز ناخشنودتر اما این دلیلی بر پیشدستی تو در حمله نمی‌شود و آنگاه حل ماجرا و دفع حمله ایرانیان را به خداوند ارجاع می‌دهد و بدین ترتیب خیلی ظریف و بدون مخالفت مستقیم خلیفه را از حمله به ایران نهی می‌کند. نکته سوم این است که امام علی در دوران حکومتش فتوحات را ادامه نداد. اما اگر واقعاً فرزند امام علی در جنگ شرکت کرده باشد (که جای تردید است)، احتمالات فوق تا حدودی ضعیف می‌شوند. هر چند گفته‌اند که امام حسن مدتی کوتاه در جبهه بودند و به محض مشاهده برخی ستم‌ها و تخلفات به عنوان اعتراض به مدینه بازگشتند.

۲- گفته شده است (و از سخن نهج البلاغه که نقل شد هم استنباط می‌شود)، خلیفه پس از اطلاع از حمله قریب الوقوع ایرانیان به اعراب مسلمانان، به عنوان جنگ پیشگیرانه به ایران حمله آورد. به نظر می‌رسد که چنین خبری درست نباشد (شاید به خلیفه خبر دروغ داده باشند)، اما در صورت صحت خبر باز طبق موازین قرآنی و شرعی خلیفه مجاز نبود به سرزمین دیگر مستقیماً حمله کند، حداکثر می‌توانست مانور نظامی بدهد و خود را آماده مقابله کند.[۲۷]

۳- آخرین نکته این که فتح ایران و یا دیگر فتوحات به هر دلیل و بهانه  نادرست و غیر قابل دفاع است و قطعاً انگیزه اصلی کشورگشایی و غارت و غنایم بوده است که خلاف صریح قرآن و آموزه‌های دینی است. رفتار عربان مهاجم در ایران و جاهای دیگر مؤید این مدعاست.

۴- رسالت جهانی اسلام

غالباً گفته می‌شود که : ۱- اسلام دین جهانی است، ۲- رسالت مسلمانان نیز جهانی است، ۳- با توجه به دو فریضه مهم جهاد و امر به معروف و نهی منکر، بر مسلمانان واجب است که اسلام را در سطح جهان تبلیغ کنند و نامسلمانان را به اسلام دعوت کنند (همان گونه که پیامبر کرد و آیات قرآن می‌گوید) و در صورت لزوم  (از جمله بی‌فایده شدن تبلیغ و اتمام حجت) و در صورت وجود امکانات، از طریق جنگ، اسلام را در جهان حاکم کنند. گاه استدلال می‌شود، این کشورگشایی عین عدالت است چرا که مستضعفان فکری و اجتماعی و اقتصادی را از جهل و خرافه و ستم و بی دینی نجات می‌دهد. یکی از مبانی فکری این نظریه نیز آن است که در اسلام آزادی فکر وجود دارد اما آزادی عقیده وجود ندارد. نظریه ای که علامه طباطبایی و مطهری از آن دفاع می کنند.

اما روشن است که این نظریه یعنی تبلیغ اسلام از طریق احراز قدرت سیاسی و یا تشکیل حکومت دینی و جهاد مسلحانه برای تسخیر سرزمین‌ها و نامسلمانان دیگر، نه با شرع سازگار است و نه با عقل و نه به ویژه در دنیای جدید ممکن است و نه مفید. حتی اگر گزاره‌هایی چون جهانی بودن اسلام و یا رسالت تبلیغی مسلمانان در سطح جهانی درست‌ باشند، از این مقدمات نتیجه نمی‌شود که باید به نامسلمانان اعلام جنگ داد و دگراندیشان را به زور شمشیر مسلمان کرد.

۷- نقد سیره‌ها بر اساس معیارهای قرآنی جهاد و قتال

فکر می‌کنم تاریخ اسلام و به ویژه سیره نبوی را باید بازنگری و بازنویسی کرد و در این بازنگری در مرحله نخست قرآن و سیما و سیره نبوی در قرآن ملاک و معیار ارزیابی، تحلیل و داوری است. اجمالاً می‌توان گفت که با شناختی که تا اینجا از شخصیت، منش، رفتار و سیره‌عملی و اجتماعی پیامبر گرامی اسلام بدست آوردیم و به ویژه با توجه به معیارها و شیوه‌‌های حکومتی پیامبر و از جمله پدیده و فریضه جهاد اسلامی در مدینه، باید بگوییم قطعاً برخی از گزارش‌های تاریخی سیره‌ها در ارتباط با برخورد پیامبر با مخالفان فکری و سیاسی و نظامی‌اش نادرست است و برخی دیگر نیز محل تردید و تأمل است و باید درباره آنها تحقیقات تازه و عالمانه‌ای صورت بگیرد.

منابع و پانوشت‌ها

[۱] . روایت نخست در منابع مختلف از جمله در صحیح بخاری، کتاب الزکات، حلد ۲، ص ۱۰۹؛ صحیح مسلم، جلد ۱، ص ۳۸ و طبقات ابن سعد، جلد ۱ – قسمت اول -، ص۱۲۹ و روایت دوم در «تفسیرالمراغی»، جلد ۲۷، ص ۱۸۳ آمده است.

ترجمه روایت اول چنین است: فرمان بافته ام که با مرمان پیکار کنم تا بگویند لا اله  الالله . . ترجمه دومی: در آستانه رستاخیز برانگیخته شده ام تا خداوند یگانه پرستیده شود و روزی من در سایه نیزه ام هست و خواری و زبونی نصیبل کسانی است که با فرامین من مخالفت کنند.

البته گفتنی این که این در صورتی است که این اخبار به گونه های متعارف و تحت اللفظی فهمیده شوند و گرنه اگر به شکل قابل جمع با نصوص قرآنی باشند خارج از موضوع است.

[۲] . در کتاب بیست و سه سال مطلبی در ارتباط با «بیعه الحرب» و سخنانی که پیامبر خطاب به بیعت کنندگان یثربی گفت آمده است که از جهل و یا غرض ورزی نویسنده حکایت دارد. پیامبر در برابر کسانی که بیمناک بودند پس از کامیابی پیامبر در یثرب وی با قریش و در واقع اقوام خود صلح کند و آنها را در برابر قریشیان تنها بگذارد و فرمود: « بل الدم الدم، الهدم الهدم، انا منکم و انتم منی، احارب من حاربتم و اسالم من سالمتم. » خون خون، ویرانی ویرانی، من از شمایم، شما از منید، با هرکس جنگ کنید، می‌جنگم و با هرکس سازش کنید، سازش می‌کنم. آیا تکرار کلمه‌های خون و انهدام جمله معروف مارا انقلابی معروف فرانسه را به خاطر نمی‌آورد که می‌نوشت: « من خون می‌خواهم » (صفحه ۱۲۳). نویسنده خیلی رندانه و با ابهام گویی متن را تحریف بللکه وارونه ساخته است. چرا که در حاشیه جلد دوم طبری صفحه ۳۶۳ آمده است « کانت العرب تقول عندالحلف والجوار: دمی دمک و هدمی ‌هدمک؛ ای ماهدمت من الدماء هدمته انا » در سیره ابن هشام، که نویسنده مطلب خود را از آن نقل کرده است، بلافاصله آمده است: « یقال: الهدم یعنی الحرمه. ای ذمتی ذمتکم و حرمتی حرمتکم » بنابراین «هدم» به معنای حرمت است نه هدم به معنای نابودی. پیامبر نیز از یک ضرب المثل عربی استفاده کرده و به آنان گفته است که خون من خون شما است و حرمت من نیز حرمت شما است. توضیح بیشتر را در کتاب خیانت در گزارش تاریخ، اثر مصطفی طباطبایی، بخش سوم، صفحات ۴۲- ۴۹ ملاحظه فرمایید.

[۳] . و با آنان کارزار کنید تا آنکه فتنه باقی نماند و دین، سراسر دین خدا (و یا برای خدا) باشد، و اگر دست بردارند خداوند به کارشان آگاه است

[۴] . و در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند کارزار کنید، ولی تعدی روا ندارید، خداوند تعدی کنندگان را دوست نمی‌دارد .

[۵] . به کسانی ( از مومنان) که (مشرکان) با آنان کارزار کرده‌اند، رخصت جهاد داده شده است، چرا که ستم دیده‌اند، و خداوند بر یاری دادن آنان تواناست. همان کسانی که از خانه و کاشانه‌شان به ناحق رانده شده‌اند، جز این نبوده که گفته‌اند خداوند پروردگار ما است.

[۶] .  احکام قرآن ، دکتر محمد خزائلی ، تهران سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۶۱، چاپ پنجم ، صفحه ۵۱۹

[۷] . در مورد مفهوم فتنه تفسیرها متفاوت است. برخی شرک را مراد آیه دانسته‌اند. ولی به نظر می‌رسد که با توجه به مجموعه آیات قرآن و دلایل استوار و روشن آزادی ایمان و فکر و عقیده در اسلام، مراد توطئه‌ها و نقشه‌های پنهانی و علنی و اقدامات سران قریش بر ضد مسلمانان باشد. به ویژه با توجه به کاربرد واژه « فتنه» در آیه ۱۹۱ و ۲۱۷ سوره بقره، حداقل یکی از مصادیق فتنه همان اخراج رسول و مؤمنان باشد. به هر حال صرف عقیده مشرکانه، نمی‌تواند فتنه تلقی شود. مخصوصاً فتنه اساساً از جنس اقدام و عمل است نه نظر. مثلاً وقتی قرآن (۱۹۱ بقره) می‌گوید « الفتنه اشد من القتل» روشن است که مقایسه فکر و قتل نامعقول است.

[۸] . برخی با استناد به برخی سریه‌ها در سالهای نخست هجرت و کمین کردن مسلمانان در مسیر کاروانهای قریش، جهاد دفاعی را نتیجه گرفته‌اند: اما به نظر می‌رسد در صورت قطعیت گزارشهای تاریخی و اعتماد به سیره‌های موجود، این اقدام صرفاً به دلایل خاص سیاسی و نظامی صورت گرفته‌است. از جمله : ۱- اعلام آمادگی برای مقابله و مأمور و مانور نظامی در برابر مخالفان.۲- ناامن کردن راههای تجاری تاجران قریش، ۳- تقویت روحیه مسلمانان در برابر دشمنان قدرتمند. به هر حال شاید بتوان نوعی جنگ پیشگیرانه را در اقدامات پیامبر دید ولی باید آن را از نوع جنگ دفاعی دانست نه ابتدایی. نیز آیه ۱۲ سوره توبه: « وَإِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ » ( اگر پس از تعهدی که دارند سوگند‌‌های خود را بشکنند و نقض­عهد کننده و شما را مورد طعن قرار دهند، پس با سردمداران کفر جنگ کنید، زیرا پایبند عهد و سوگند [خود] نیستند.) قابل توجه است که آیات شش تا هشت سوره حشر اموال بدست آمده از سران قریش را، که اصطلاحاً به آن فی گفته می­شود به مثابه اموال به جا مانده در مکه مهاجران می­داند.

[۹] . پس هرکس که بر شما ستم کرد به همانگونه که بر شما ستم می­کند بر او ستم روا دارید و از خداوند پروا کنید و بدانید که او با پرهیزگاران است.

[۱۰] . هرگاه ، از خیانتی قومی بیمناک شدی، تو نیز مانند آنان عهدشان را به سویشان بینداز، که خداوند خائنان را دوست ندارد.

[۱۱] . می‌گویند چون به مدینه باز گردیم؛ بلند پایگان، فرومایگان را از آنجا بیرون خواهند کرد، حال آنکه عزت، خاص خداوند و پیامبر او و مؤمنان است، ولی منافقان نمی‌دانند.

[۱۲] . به همان گونه که بر شما ستم می‌کند، بر او ستم روا دارید و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

[۱۳] . و اگر دست از جنگ کشیدند، خداوند آمرزگار مهربان است.

[۱۴] . پس چون با کافران [حربی] روبرو شوید، گردنهایشان را بزنید تا آنکه ایشان را به زانو درآورید [و در دست شما اسیر شوند] آنگاه بندهایشان را سخت استوار کنید، و پس از آن یا منت نهید [و رها کنید بدون فدیه] و یا فدیه بستانید [و رهایشان کنید] تا اهل کارزار بارهای [سلاح] خود را فروگذارد، چنین است [حکم الهی]، و اگر خداوند می‌خواست از ایشان انتقام می‌کشید، ولی [چنین کرد] تا بعضی از شما به بعضی دیگر بیازماید، و کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند، هرگز [ خداوند] اعمالشان را تباه نخواهد کرد.

[۱۵] . هیچ پیامبری را نسزد که اسیران [ دشمن] را نگاه دارد، مگر زمانی که در این سرزمین استیلا و استقرار یابد، شما متاع دنیوی می‌خواهید و خداوند آخرت را [ برای شما] می‌خواهد، و خداوند عزیز و فرزانه است.

[۱۶] . ای مؤمنان، هنگامی که [برای جهاد] در راه خدا گام برمی‌دارید، [در مورد دشمن] تحقیق کنید. و به آن کسی که نسبت به شما ابراز مسالمت  کرد نگویید که ایمان نیاورده‌ای با غنایم نزد خدا است، در گذشته چنین بودید ( اشاره به انگیزه‌های غارتگری پیشینیان در جنگها ) و خدا بر شما نعمت بزرگی داد، پس بیندیشید و تحقیق کنید، که خدا از آنچه می‌کنید آگاه است.

[۱۷] . اگر [ دشمنان] برای اصلاح تمایل نشان دادند، تو هم به آن متمایل شو بر خدا توکل کن که او شنوا و داناست.

[۱۸] . ای مؤمنان همواره برای خدا ایستاه باشید و به عدالت گواهی دهید و دشمنی با هر گروهی به بی‌عدالتی وادارتان نکند، عدالت ورزید، که به تقوا نزدیکتر است و از خدا پروا کنید، که به آنچه می‌کنید آگاه است.

[۱۹] . از جمله در الموطاء مالک آمده است: خیانت نکنید، حیله‌گری نکیند، اجساد کشته‌شدگان را قطعه قطعه نکنید، هیچ کودکی را نکشید، در باره کشاورزانی که بر ضد شما جنگ به پا نکرده‌اند از خدا بترسید، زنان را نکشید. کاری که پیامبر در فتح مکه کرد در تاریخ بی سابقه است. در جنگ حنین شش هزار اسیر جنگی را بخشود. ابن هشام و طبری آورده اند که پیامبر خود به اسیران چنین یاد داد که پس از نماز ظهر از او بخواهد تا او را واسطه قرار دهند و او از یارانش بخواهند که اسیران را آزاد کنند. پیامبر وقتی در جنگ احد دندانش شکست و چهره‌اش زخم برداشت و خونین شد ، در پاسخ یکی از یارانش که گفت : ای رسول خدا چه شود بر دشمنان نفرین کنی؟ فرمود: « انی لم ابعث لعاناً ولکنی بعثت داعیا و رحمه، اللهم اهد قومی فانهم لایعلمون» یعنی من به لعن و نفرین مبعوث نشده‌ام بلکه برای دعوت و رحمت برانگیخته شده‌ام، بارخدایا قوم مرا هدایت کن که ایشان نمی‌دانند» ( خیانت در گزارش تاریخ ، بخش سوم، ۶۲ و ۶۳ ).

[۲۰] . و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى‏جنگید همانان که مى‏گویند پروردگارا ما را از این شهرى که مردمش ستم‏پیشه‏اند بیرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما

[۲۱] . ای مومنان، با کافرانی بجنگید که به شما نزدیکند (در همسایگی‌تان قرار دارند) و باید در شما قاطعیت احساس کنند، و آگاه باشید که خدا با تقوا پیشگان است.

[۲۲] . با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز واپسین باور نمی‌آورند و آنچه خدا و پیامبرش حرام کرده است، حرام نمی‌دانند و دین حق را نمی‌پذیرند، جنگ کنید، تا  (تسلیم شوند) به دست خود با حقارت جزیه دهند

[۲۳] . «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّئَهٌ یَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُونَ»

[۲۴] .«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ»

[۲۵] . « َلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا»

[۲۶] . این که گفتی آنان به راه افتاده‌اند، تا با مسلمانان پیکار کنند، ناخشنودی خدای سبحان از عزم آنان به جنگ با مسلمانان از تو بیشتر است، و او بر دگرگون ساختن آنچه خود ناپسند می‌دارد تواناتر. کلام ۱۴۶

[۲۷] . البته ماجرای حمله اعراب مسلمان به نواحی دیگر در خارج از حجاز و از جمله ایران ساسانی بسیار پیچیده است و محتاج تحقیق جدی و گسترده و منصفانه. اما در باب ایران می توان گفت حتی اگر در آغاز خلافت عمر ایرانیان قصد جمله به اعراب را داشته باشند باز این عربان بوده اند که در سال دوازدهم و در خلافت ابوبکر با فرماندهی مثنی بن حارثه شیبانی و بعد خالدبن ولید به عراق هجوم برده و با ایرانیان جنگیدند و مناطقی را تسخیر کردند. ضمن این که همان حملات نیز عمدتا برای تعقیب اهل رده یعنی شورشیان عرب و ایرانی در عراق بوده و ظاهرا در آغاز قصد گشودن ایران ساسانی نبوده است.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

8 پاسخ

    1. زرینکوب در کتاب تاریخ ایران کمبریج می‌نویسد:

      بعد از کشته شدن عثمان بن عفان در شورش سال ۳۵ هجری قمری (۵۶۲–۵۶۳ میلادی)، مردم اصطخر تصمیم به شورش گرفتند که عبدالله بن عباس به دستور پسر عمویش، علی بن ابی طالب، خلیفه چهارم، شورش اصطخر را در خون فرونشاند. مدتی نه چندان بعد، علی زیاد بن ابیه را برای سرکوب شورش فارس و کرمان در سال ۳۹ هجری (۶۵۹ میلادی) فرستاد. مردم نیشابور هم در خلافت علی معاهده خود را شکسته و از دادن جزیه و خراج سر باز زدند. خلیفه سپاهی فرستاد تا آنها را به فرمانبرداری بازگرداند.[۱۴]

    2. در مورد شرکت امام حسن در جنگهای حمله اعراب به ایران و اشغال مازندران نیز به بلاذری و تاریخ طبری مراجعه شود.

  1. جناب اشکوری
    با سلام. بعد آن بدرفتاریها و ستم هایی که در جمهوری اسلامی دیدید و از ایران بیرون رفتید زندگی در یک سکولار دموکراسی (المان) را به ماندن در ایران و کشوری اسلامی (ترکیه، عراق، پاکستان و غیره..) ترجیح دادید. یعنی برای زندگی شخصی خود ترجیح میدهید از جوامع اسلامی فرار کرده در سکولار دموکراسی زندگی کنید. با اینحال انسان حیرت می کند چرا هنوز هم تمام هوش و سواد خود را به کار می برید تا از مفاهیمی که سالها در ذهن خود به نام اسلام سیاسی ساخته اید، (مفاهیم قلابی که از جمله سیستم سیاسی کج و معوج، ناکارامد و غیر انسانی حاکم بر ایران از انها بیرون آمد) البته به خیال خودتان زیرکانه، دفاع کنید. برادر من شما در کشوری مثل آلمان که فیلسوفان بزرگی به بشریت هدیه کرده (مثلا کانت را در نظر بگیرید) باید در هر موضوعی (از جمله قران، تاریخ اسلام، و این ایدوئولوژی عربی که در واقع برای متحد کردن قبایل نیمه متمدن عربی ساخته شد) دنبال حقیت باشید و نه توجیه جنایتهایی که در طول تاریخ به اسامی مختلف در حق ایران و ایرانی شده است. اینکه امام علی مخالف حمله به ایران بود یا امام حسن در مخالفت با بد رفتاری با ایرانیان از جنگ با ایرانیان بازگشت آیا با حقایق تاریخی مانند قتل عام مردم استخر (که باعث از بین رفتن این شهر تاریخی و مرکز فارس شد) توسط والی فارس در زمان خلافت علی ابن ابی طالب یا قتل عام مردم مازندران در جنگهایی که امام حسن در انها شرکت داشته سازگار است؟ حال که دکتر سروش بعد از سالها بالاخره واقعیت های تاریخی پیدایش اسلام و ماهیت حکومت اسلامی زمان پیامبر و بعد او را البته با شیوه مرضیه خودش مورد بحث قرار داده امثال جنابعالی و دکتر کدیور و غیره با دست پاچگی دنبال کتمان حقایق و دفاع از ساخته های ذهنی خود از این مفاهیم بر آمده اید. در مورد بقیه آقایان بحث نمی کنم اما با توجه به مطالعات، فعالیتها و موضعگیریهای گذشته جنابعالی از شما انتظار بیشتری میرود.

  2. باسپاس از زیتون
    متاسفانه جناب اشکوری نه به عنوان ناقدبی طرف بلکه مدافع قرآن واسلام دیدگاه (توجیهات) خودرا مطرح مینمایند

    آیه ۳۹ و ۴۰ سوره انفال «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ / وَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَوْلاَکُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ»
    آیه ۱۹۰ سوره بقره «قَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ»
    آیات ۳۹ و ۴۰ سوره حج «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ / الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ » در آیات ۷ تا ۹ سوره ممتحنه نیز پیامبر اسلام مأمور به ابلاغ حکم جهاد شد.اگر چین نبود حکم به دفاع میدادندواز واژه های یدافع ویدافعون وووو استفاده میکردند.برای نمونه هم ایشان را ارجاع میدهم حد اقل به غزوه وادان.

  3. با سلام
    نوشته من این جا [کوتاه شدۀ] یک مقالۀ علمی و امیدوارانه در تقویت معنایی است که در نوشتار إشکوری عزیز مندرج است. شما خوانندگان این نوشته را اساتید فن می انگارم و نوشته ام را به این ترتیب به نظر رد و قبولتان می سپارم.
    مقدمه
    حرف من این است که پیامبر و کار و کردار او در قرآن سنجۀ دین برای هر کس هر جا و در هر زمان نیست. هر کس در هر جا و در هر زمان خودش باید عمل صالح خودش را تشخیص دهد و خود را نظر به “یوم الدین” مسئول همه جوانب کار و کردار خود بداند.
    من در اثبات این معنا می گویم که جهاد و شهادت دو واژۀ قرآنی بَهرِ داوری ارزشی اند. هر دو فضیلت اند. آنچه که من این جا شما را به تأمل در بارۀ آن فرا می خوانم این است که پیامبر هرگز خودش نگفته کاری که من می کنم “جهاد” است. هرگز نگفته فلان یا بهمان کس که همراه من به جنگ می شود اگر کشته شد شهید است. یعنی پیامبر هرگز داوری ارزشی در کار و کردار خود و یا همراهان خود نکرده و نگفته که هر چه من یا ما می کنیم موجه است. یعنی من یا ما سنجۀ دینیم. آنچه او همواره – به پیروی از قرآن – گفته این است که داوری از آنِ خداست. خدا نیز در قرآن داوری را به “یوم الدین” ارجاع داده است. نمی گوید که اگر چنانچه پیامبر به جنگ شد جهاد است. نمی گوید که پیامبر اگر کشته شد شهید است. در قرآن در این باره به «مَاتَ أَوْ قُتِلَ» اکتفا شده است. قرآن می گوید: «پیامبر به سان دیگر پیامبران می شود که به سبب سانحه یا بیماری فوت کند یا به جنگ شود و کشته شود.» [گزارۀ “جهادگر شود” و یا «شهید شود» در این باره در قرآن نیامده است.] »وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ …« آل عمران ۱۴۴
    من این جا برای تبیین این معنا (۱) سیرۀ ابن هشام را [به نقل از ابن اسحاق] بررسی می کنم. (۲) فهم ایرانی از متن ابن هشام را نیز بَهرِ آسیب شناختی فرهنگ شیعی در کارم لحاظ کرده ام. این دومی اما این جا موضوع اصلی کار من نیست که من آن را جداگانه بررسی کرده ام.
    متن مقاله
    ابن هشام به نقل از ابن اسحاق ۲۵ شعر کوتاه و بلند در بردارندۀ بیش از ۴۰۰ بیت شعر در ارتباط با جنگ اُحُد یک جا در کتابش آورده است. با توجه به مضامین این اشعار که در بارۀ جنگ و کشتن و کشته شدن و بیشتر در اندوه کشته شدگان جنگ و در موارد چندی در فقدان حمزه عموی پیامبر است واژۀ جهاد در این ابیات هیچ نیامده است. جز در دو مورد واژۀ شهادت هم در این ابیات نیامده است.
    انصاری [مترجم ایرانی] هم متن عربی و هم ترجمه به فارسی همه اشعاری را که ابن هشام در سیره اش در بارۀ جنگ اُحُد آورده در ترجمه اش از این کتاب آورده است. وی در ترجمه اش یک بار واژۀ جهاد را خودسرانه و چندین بار واژگان شهید و شهادت را – هر آن جا که موقع را مناسب دانسته – گنجانده است. رسولی [مترجم دیگر ایرانی] هیچ یک از این اشعار را ترجمه نکرده و جای آن می نویسد: «این اشعار در رثای حمزه و سایر شهداء و یا در بارۀ شجاعت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب است.» (رسولی ص ۱۳۴) رفیع الدین [مترجم دیگر ایرانی] اگر چه که این اشعار را ترجمه نکرده ولی به نادرست و گستاخ نیز ننوشته که «این اشعار در رثای حمزه و سایر شهداء و یا در بارۀ شجاعت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب است.» (رفیع الدین ص ۳۴۹)
    شعر نخست سرودۀ هُبَیره شاعر قریش در ۲۳ بیت است. این شعر – که رجز خوان است- آکنده از مضامین شعری عرب به سنت متعارف عرب قبایلی است. (هشام ص ۹۲) و (انصاری ص ۵۲۴) شعر دوم سرودۀ حسّان بن ثابت در پاسخ به شعر هُبیره در ۵ بیت است. حسّان را به حق “شاعر النّبی” گفته اند. شعر وی این جا دربردارندۀ مضامین دینی است. واژۀ جهاد و یا شهادت در آن نیامده است. (هشام ص ۹۴) و (انصاریی ص ۵۲۵) سومین شعر سرودۀ کعب بن مالک در پاسخ به هُبیره در ۴۸ بیت است. وی نیز از شاعران نامی مسلمان است. مضامین دینی در شعرش این جا و در ستایشی که از پیامبر می کند چشمگیر است. واژۀ جهاد و یا شهادت اگر چه که در شعرش نیست انصاری [مترجم ایرانی] اما واژۀ جهاد را در ترجمۀ مصرع اول از بیت ششم او گنجانده است. (انصاری ص ۵۲۵) ابن هشام می نویسد: گفته اند هنگامی که این شعر را نزد پیامبر خواندند وی پیشنهادی ادبی در میان نهاد که کعب آن را در شعرش لحاظ کرده است. این گفتۀ هشام نشانگر این معناست که اشعار سروده شده را نزد پیامبر می خوانده اند. (هشام ص ۹۷) و (انصاری ص ۵۳۱)
    چهارمین شعر سرودۀ ابن زبعری [شاعر قریش] در ۱۶ بیت است. در ستایش از رزم قریشیان به سنت متعارف عرب قبایلی است. (هشام ص ۹۷) و (انصاری ص ۵۳۱) پنجمین شعر پاسخ حسّان بن ثابت به شعر ابن زبعری و در ۱۵ بیت است. شعر حسّان آکنده از مضامین شعری عرب و نیز در ستایش از پیامبر است. واژۀ شهادت و یا جهاد در شعر حسّان نیامده است. (هشام ص ۹۸) و (انصاری ص۵۳۳) شعر ششم سرودۀ کعب بن مالک بنا به نوشتۀ ابن هشام و در رثای حمزه و دیگر کشتگان اُحُد و در ۱۶ بیت است. (هشام ص ۱۰۰) انصاری [مترجم ایرانی] جای “کشتگان اُحُد” گزارۀ “شهدای اُحُد” را در ترجمه خود از متن گنجانده است. (انصاری ص ۵۳۴) در متن عربی این شعر اگر چه که واژۀ جهاد و شهادت نیامده اما انصاری [مترجم ایرانی] واژۀ شهادت را در ترجمه [نادرست] خود از مصرع اول بیت ۱۱ نیز گنجانده است. آن جا که گفته می شود «چون حمزه که صادقانه به عهد خود وفا کرد» مترجم ایرانی [انصاری] می نویسد: «مانند حمزه وقتی که راستین شهید شد.» [« کَحمزه لمّا وفَی صادقاً»] (انصاری ص ۵۳۶)
    ادامه در بخش دوم

  4. بخش دوم
    هفتمین شعر پاسخ ضرار [شاعر قریش] به شعر کعب بن مالک در ۱۴ بیت است. این شعر در بردارندۀ مضامین متعارف شعر عرب و رجز خوان و در ستایش از رزم قریشیان است. (هشام ص ۱۰۱) و (انصاری ص ۵۳۶) هشتمین شعر از ابن زبعری در ۱۷ بیت و در رثای کشته شدگان قریش به سنت متعارف عرب قبایلی است. (هشام ص ۱۰۲) و (انصاری ص ۵۳۸) نهمین شعر سرودۀ حسّان بن ثابت در پاسخ به شعر ابن زبعری در ۱۸ بیت است. این شعر در ستایش از رزم مسلمانان و نیز در ستایش از پیامبر اسلام است. واژۀ جهاد و یا شهادت در آن نیامده است. (هشام ص ۱۰۳) در بیت ۱۶ و ۱۷ این شعر از کشتگان جنگ اُحُد و از حمزه سخن به میان آمده است. شاعر می گوید: «فَلَا تَذکُروا قَتلی و حمزه فیهم – قَتِیلٌ ثَوَی اللّه وَ هُوَ مُطیع – فإنّ جِنَان الخُلد مَنزِلَهٌ له – وأمُر الذی یَقضی الاُمور سَریع.» [از کشتگان و از حمزه در این میان هیچ مگو – این کشته پیرو راه خدا بود – فردوس برین منزلگه ابدی اوست – [ببین این] دستی که سرنوشت آدمیان را رقم می زند چه پُر شتاب دست اندر کار است؟!» این جا در این ابیات اگر چه که آوردن واژۀ شهادت مناسبت تمام دارد ولی حسّان بن ثابت [شاعر نامی مسلمان با مهارت تمام] از گنجاندن این واژه در شعرش خودداری کرده است. انصاری [مترجم ایرانی] اما در ترجمۀ خود از این ابیات می نویسد: «از کشته شدگان که حمزه نیز جزو آنان است [به مُرده] یاد نکنید که او شهیدی است که در مقام فرمانپذیری از خدا کشته شده است.» (انصاری ص ۵۴۱)
    شعر دهم سرودۀ عمروبن عاص در ۶ بیت همخوان با سنت متعارف عرب و دربردارندۀ مضامین شعری عرب قبایلی است. (هشام ص ۱۰۴) و (انصاری ص ۵۴۱) شعر یازدهم سرودۀ کعب بن مالک در پاسخ به عمروبن عاص در ۶ بیت است. شعر همخوان با سنت شعری عرب و در ستایش از پایمردی رزمندگان مسلمان و نیز در ستایش از پیامبر است. واژۀ جهاد و یا شهادت در آن نیامده است. (هشام ص ۱۰۴) و (انصاری ص ۵۴۲) شعر دوازدهم سرودۀ ضرار در ۱۷ بیت است. شعر همخوان با سنت شعری عرب و دارای مفاد حماسی و رجز خوان است. (هشام ص ۱۰۴) و (انصاری ص ۵۴۳) سیزدهمین شعر سرودۀ عمرو بن عاص در ۱۰ بیت است. همچون شعر پیشین همخوان با سنت شعری عرب و حماسی و رجز خوان است. (هشام ص ۱۰۶) و (انصاری ص ۵۴۸) چهاردهمین شعر از کعب بن مالک در پاسخ به شعر عمرو بن عاص در ۲۳ بیت است. این شعر نیز همخوان با سنت شعری عرب و در ستایش از رزم مسلمانان و در ستایش از پیامبر و دین اوست. واژۀ جهاد و شهادت در آن نیامده است. (هشام ص ۱۰۶) و (انصاری ص ۵۴۸)
    پانزدهمین شعر سرودۀ معروف حسّان بن ثابت در پاسخ به شعر ابن زبعری در ۲۳ بیت است. واژۀ جهاد و شهادت در آن نیامده است. (هشام ص ۱۰۸) و (انصاری ص ۵۴۹) ابن هشام می نویسد: گفته اند این شعر را که به قصیدۀ «منع النوم بالعشاء الهُموم» شهره است حسّان شبانگاه سرود و مردم قومش را به شنیدن آن فرا خواند. گفت: نگران شدم که عمرم تا فردا نپاید و این شعر ناخوانده بماند و شما نتوانید آن را از من روایت کنید. (انصاری؛ ج۲؛ ۵۴۹) [خشیت أن یدرکنی أجَلی قبل أن أصبح فلا ترووها عنّی.»] (هشام ص ۱۰۹) و (انصاری ص ۵۴۹) شانزدهمین شعر در ۳ بیت است. ابن هشام می نویسد: آن که این ۳ بیت را – که در آن از عَلَم دار قریشیان به نام طلحه سخن به میان آمده – نزد من خواند گفت که این ۳ بیت شعر در ستایش از علی بن ابی طالب به مناسبت پیکارش با طلحه در جنگ اُحُد است. (هشام ص ۱۰۹) انصاری [مترجم ایرانی] می نویسد: «در ستایش از علی بن ابیطالب است که طلحه به دست آن بزرگوار کشته شد.» (انصاری ص ۵۵۲) هفدهمین شعر سرودۀ حسّان بن ثابت در اندوه حمزه و دیگر کشته شدگان جنگ احُد است. این شعر به سنت متعارف عرب و سخت استادانه است. در آن اما واژۀ جهاد و شهادت نیامده است. (هشام ص ۱۰۹) انصاری [مترجم ایرانی] با “گنجاندن واژۀ “شهادت” در ترجمه اش می نویسد: حسّان بن ثابت این شعر را در رثای حمزه و دیگر شهدای جنگ اُحُد سروده است. (انصاری ص ۵۵۲).
    هژدهمین شعر نیز از حسّان بن ثابت و در ۱۹ بیت و در رثای حمزه است. (هشام ص ۱۱۲) در بیت نهم این شعر [برای اول بار در متن عربی] استادانه گفته می شود که: «کار حمزه به شهادت در میان تیغ هاتان به پایان آمد.» [«مَالَ شهیداً بین أسیافکُم.»] (هشام ص ۱۱۳) نوزدهمین شعر از کعب بن مالک و در رثای حمزه در ۲۱ بیت است. شعری به سنت متعارف عرب است. در بیت ۱۲ این شعر [برای دوم بار در متن عربی] گفته می شود: [در این جنگ] برخی از کسانی که به یاری پیامبر برخاستند به شهادت رسیدند. [«نَصرواالنَّبی وَ مِنهُم المُستَشهِد.» (هشام ص ۱۱۳) و (انصاری ص ۵۶۰)
    ادامه در بخش سوم

  5. بخش سوم
    شعر بیستم که در ۴ بیت است نیز به گفتۀ ابن هشام از کعب بن مالک است. شعری بسیار پر احساس در رثای حمزه و در خطاب به صفیه خواهر حمزه است. در آن واژۀ جهاد یا شهادت [به رغم مناسبت دلجویانه ای که به گمان امروزین ما می تواند داشته باشد] نیامده است. (هشام ص ۱۱۵) و (انصاری ص ۵۶۰) شعر بیست و یکم نیز از کعب بن مالک و در ۲۹ بیت است. این شعر در پاسخ به هجو ابن زبعری و رجز خوان و در ستایش از حمزه است. واژۀ جهاد و شهادت در آن نیامده است. (هشام ص ۱۱۵) و (انصاری ص ۵۶۱) شعر بیست و دوم نیز از کعب بن مالک و در ۱۰ بیت است. این شعر به سنت عرب قبایلی رجز خوان و در ستایش از پیامبر است. واژۀ جهاد و شهادت در آن نیامده است. (هشام ص ۱۱۷) و (انصاری ص ۵۶۴) شعر بیست و سوم در ۱۶ بیت سرودۀ ابن رواحه است. ابن هشام می نویسد: به من گفته اند که این شعر نیز از کعب بن مالک است. شعر در رثای حمزه و در ستایش از پیامبر است. واژۀ جهاد و شهادت در آن نیامده است. (هشام ص ۱۱۷) و (انصاری ص ۵۶۵) شعر بیست و چهارم در ۵ بیت سرودۀ کعب ابن مالک است. این شعر بیشتر در ستایش از پیامبر است. واژۀ جهاد و شهادت در آن نیامده است. (هشام ص ۱۱۸) و (انصاری ۵۶۷) شعر بیست و پنجم سرودۀ ضرار در ۱۷ بیت است. این شعر که به سنت عرب قبایلی و رجز خوان است در رثای حمزه نیز است. واژۀ جهاد و شهادت در آن نیامده است. (هشام ص ۱۱۸) و (انصاری ص ۵۶۹) ابن هشام در ادامه یک بیت شعر آورده که می گوید ابوزعمه این را در روز اُحُد به رجز می خواند. (هشام ص ۱۲۰) و (انصاری ص ۵۷۰) ابن هشام آنگاه چند قطعه شعر پراکنده آورده است. در بارۀ یک قطعۀ ۳ بیتی می نویسد: این ۳ بیت به نوشتۀ ابن اسحاق از علی بن ابی طالب است. من کسی را پیدا نکردم که در درستی این انتساب تردید نکند. (هشام ص ۱۲۰) و (انصاری ص ۵۷۱) شعر بیست و ششم در ۸ بیت سرودۀ صفیه خواهر حمزه در رثای برادرش و در ستایش از پیامبر است. شعری بسیار متین و دربردارندۀ مضامین دینی است. واژۀ جهاد و شهادت اگر چه که در آن نیامده اما انصاری [مترجم ایرانی] واژۀ شهادت را در ترجمۀ خود از مصرع اول در بیت چهارم این شعر گنجانده است. وی در ترجمۀ مصرع «فذلک ما کُنّا نُرجّی و نُرتجی» از قول صفیه می نویسد: «این شهادت چیزی بود که امیدش را داشتیم.» (هشام ص ۱۲۱) و (انصاری ص ۵۷۳) شعر بیست و هفتم در ۴ بیت سرودۀ پر احساس شمّاس به رسم عرب در رثای همسرش است. ابن هشام می نویسد: این شعر را به نوشتۀ ابن اسحاق همسر شمّاس در رثای او به مناسبت کشته شدنش در جنگ اُحُد سروده است. (هشام ص ۱۲۲) واژۀ جهاد و شهادت اگر چه که در آن نیامده اما انصاری [مترجم ایرانی] می نویسد: او این شعر را در رثای همسرش که در جنگ اُحُد شهید شد سروده است. (انصاری ص ۵۷۳) قطعه شعر آخر در ۳ بیت سرودۀ هند دختر عتبه [هند جگرخوار] است که بدان می گوید: [دلم می خواست همه شان را می کُشتیم؛] به برخی از تمناهای قلبی ام امروز نرسیدم. ابن هشام می نویسد: کسانی گفته اند که این قطعه شعر از هند نیست؛ والله اعلم. (هشام ص ۱۲۲) و (انصاری ص ۵۷۵)

    و من به جا می دانم که در پایان خاطر نشان کنم که واژگان جهاد و شهادت در ادبیات اسلام و در گفتار مسلمانان صدر اسلام و در سیرۀ ابن هشام نیز نیامده است. [آنقدر آمده که می توان گفت نیامده است.] اگر چه که در ترجمۀ “شیعی – ایرانی” از این کتاب فراوان آمده است. در متن اصلی اما چنین نیست که تنها بگوییم نیامده است. درست این است که بگوییم پیامبر و مسلمانان صدر اسلام در نهایت هشیاری از به کار بردن این دو واژه خود داری کرده اند تا راه سوء استفاده از این واژگان بر جلادان و آدم کشان و جنگ افروزانِ آتی مسدود بماند. [کسی به طمع نیفتد که بنیاد شهید دایر کند. کسی نگوید به قربانگاه فرستادن مردم بی گناه ضِمان دین اسلام است.] چنین کرده اند تا جانیان و جنایت کاران و جنگ افروزان آتی نتوانند کار و کردار مجرمانه خود را به اسلام نسبت دهند. چنین کرده اند تا آدم کش – حق به جانب – نگوید که من مجاهدم. چنین کرده اند تا دیگران پس از مرگ آدم کش نتوانند بگویند که فلان جنگ افروز “مجاهد شهید” است. پیامبر پس از آن که عمویش حمزه در جنگ اُحُد کشته و نیز مُثله شد آگاهانه هرگز نگفت حمزه مجاهد بود و به شهادت رسید. چرا؟

    با احترام
    داود بهرنگ

    منابع
    ۱ – السّیره النبویّه – لِابن هشام تصحیح عمر عبدالسلام تدمُری – الناشر دار الکتاب العربی بیروت ۱۹۹۰ م. – الجزء الثالث
    ۲- سیرت محمد رسول الله (از تبار شناسی تا هجرت) جلد دوم – مسعود انصاری – انتشارات مولی تهران ۱۳۹۲
    ۳- زندگانی محمد پیامبر اسلام – سید هاشم رسولی – انتشارات کتابفروشی اسلامیه
    ۴- سیرت رسول الله – ترجمۀ رفیع الدین اسحاق ابن محمد همدانی (قاضی ابرقو) [هفتصد سال پیش] – ویرایش جعفر مدرس صادقی – نشر مرکز ۱۳۸۳

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

بسیاری از شهروندان و بازیگران اقتصادی اعم از مصرف‌کننده، سرمایه‌گذار، تولیدکننده از خود می‌پرسند که چرا با هر تکانه در بازار ارز، قیمت‌ها در بازار کالا و خدمات هم جهش پیدا می‌کند؟ چنین پدیده‌ای ناشی

ادامه »

«دحترِ هفت-هشت ماهه‌ای سرش را گذاشته است روی شانه‌ی چپِ مادر، سرش روی شانه‌ی راست‌ش خم شده است و پنداری خوابیده است. دخترِ هشت

ادامه »

در طول دورانی که خامنه‌ای رهبری جمهوری اسلامی را در دست گرفته است ایران رو به ویرانی رفته و جمهوری

ادامه »