ارزشها و باورهایی که پایهی سمتگیریها و کنشهای سیاسی است، از وقایع، حوادث و اعتراضهای اخیر، دچار تغییرهای ملموس شدهاست. به همین دلیل، احساسات و برداشتهای تکتک افراد جامعه که از شرایط پرتنش جامعهی ایران، لااقل از دیماه ۹۶ به این سو، دچار دگرگونی شده، در یک سطح میتواند نقش تعیینکنندهای در معادلات سیاسی ایفا کند. شاید به همینخاطر است که جامعهی سیاسی ایران به طور منازعهآمیزی صحنهی نبردِ بیامانِ گروهها و جریانهایِ سیاسیِ رسمی، خرده جریانهایِ پنهان و نیروهایِ سیاسیِ خارج از کشور شده، و اساساً این سئوالها را برای جامعهپژوهان و تحلیلگران برجسته کرده: «فرد چه تصوری از سیاست در ایران امروز دارد؟ جهتگیری شناختی افراد نسبت به ساختها، نهادها، نخبگان و دارندگان قدرت سیاسی چیست؟ یا اصلاً، نوع نگاه جامعهی اعتراضی ایران به نظام سیاسی چگونهاست و چطور با آن برخورد میکند؟
اسلحهای در دستانِ جامعهی اعتراضی ایران است. هدف، هر عاملِ حساسیتبرانگیز، و اثرِ شلیک، کاری است. کافیست برای درکِ این صحنه، سری به رسانههای اجتماعیـمجازی زدهباشید.
اندیشهی شورش در یکسری مبادلات لفظی درونی شده، و این، حاصل ذهنیت کنشگران و اعضای شرکتکننده در اعتراضهای اخیر بوده، که در پیوند با دیگر نیروهای مدنی و شهروندان، بهمبارزهای مستمر علیه وضعیت موجود تبدیل شدهاست.
در «فرهنگ شفاهی»، مهّم، ذهنیتِ شهروندان است. مبادلات لفظی، قرارگیری در یک زبان مشترک، بحث و گفتوگو و تبادل اطلاعات در رسانههای مجازی سبب میشود تا افراد، با توجه به زمینهیِ اعتراضِ شهری که قبلاً اتفاق افتادهبود، کلیتِ نظام سیاسی را به گونهای یکسان تفسیر و ارزیابی کنند. به همین دلیل، افراد با بهکارگیریِ این زبانِ مشترک، کل پیچیدگیهای سیاسی را در یک نوع تفسیر، یک نوع برداشت و یک نوع موضعگیری خلاصه میکنند.
ا
ین «فرهنگ شفاهی اعتراضی» تأثیر بهسزایی در جهتگیریهای افراد، اطلاع و آگاهی از مسایل سیاسی و همینطور مشارکت سیاسی دارد. از درون همین فرهنگ شفاهی، شیوهی نگرش به حاکمان و دارندگان قدرت مشخص میشود. هرچه محتوای فرهنگ شفاهی «اعتراضیتر» باشد، میتوان شاهد موضعگیریهای سفتوسختتر و عمومیتر به حاکمان سیاسی بود.
در این فرآیند، مبادلههای لفظی و بیانِ شفاهیِ مسایل جامعه، دایرهی معترضان را گستردهتر میکند. و شیوهی بهکارگیریِ آن، چون آسان است، بهراحتی میتواند توسط اعضای جامعه استفاده شود. اتحاد در این طرز تفکر و انتشارش، اگر فضای شورشی را به خیابانها نکشاند، میتوان آن را در فضای رسانههای ارتباطیـ اطلاعاتی، مکانها و محلهای رسمی و غیر رسمی دید.
جنبهی اعتراضی و شورشیِ این فرهنگ شفاهی، چیزی است که معترضان و طیف گستردهای از ناراضیان، در میان خود بازتولید میکنند. به طور مثال، هرچند شعارهایی که در «دیماه ۹۶» سَر دادهشد، همچون گذشته محسوس و پیدا نیست، اما اندیشهی اعتراضی که در کنش و برهمکنش رویدادها و عمل معترضان متولد شد، هنوز هم در شریانهای جامعه در جریان است. کم نیست فیلمها و پیامهایی که به صورت ویروسی در فضای سایبری بارگذاری میشوند که از «زبان مشترک» دیماه ۹۶ برای بیانِ اعتراضهای خود استفاده میکنند.
از درون «فرهنگ شفاهی اعتراضی» رفتار سیاسی خاصی بهوجود میآید که برخورد منازعهآمیز مردم نسبت به نظام سیاسی و جریانهای رسمی در ایران، بر این اساس قابل تحلیل است. این طرز تفکر، چون بر پایهی هنجارها و باورهای شفاهی شکل گرفته و تا اندازهی زیادی وابسته به پیامها و فرآیندهای تنظیمشده در شبکههای ارتباطی هستند، بهعنوان عرصهای از «مقاومت» و «اعتراض» ظاهر میشوند. همزمان، یک نوع مبادلهی لفظی و زبانِ مشترک میتواند ظرفیتِ اعتراضی داشته باشد و همچنین با عنوانِ ضدقدرت نیز تعبیر شود که جنبههای مقاومتِ آن، برای ما آشکارتر میشود.
فرهنگ شفاهی اعتراضی چون حاصل یک «کنش جمعی» است، و نتیجهی رویکردهایِ یکسان، استفادهکنندگان به یک نحو ادراکاتشان را بهکار میگیرند و دربارهی موضوعات مختلف اظهارنظر میکنند. بر همین اساس، «بهحساب نیامدگان» جامعه، حالا با تفاهم در سمتگیریها و جهتگیریهای شناختی، عاطفی و ارزشی، موضوع داغِ جامعهپژوهان میشوند؛ چراکه بینشِ خاصِ آنان نسبت به مسایل مختلف، ذهنِ کنجکاو تحلیلگران را حساستر میکند و در این وضعیت، شاید هم خیلی فرقی نکند که «بهحساب نیامدگان» یا تأثیری تعیینکننده در معادلات سیاسی داشته باشند یا با مبادلات لفظیِ تندوتیز بهمثأبهی یک مانع و سدبزرگ ظاهر شوند.
معترضان و ناراضیان با شیوهی فعالیت شفاهی، ضوابط و مؤلفههای فرهنگ سیاسی را بین خودشان درونی و در نهایت منتشر میکنند: آگاهی از موقعیت و وضعیت خود، قضاوت دربارهی نظام سیاسی و خصوصیات آن، جایگاه و توان جریانهای سیاسی، فرآیندهای تصمیمگیری، ذهنیت مثبت یا منفی درمورد نخبگان، دارندگان قدرت و شخصیتهای سیاسی و بالاخره ارزشها، هنجارها و فرهنگ رسمی.
بنابراین، «فرهنگ شفاهی اعتراضی» مجموعهای از پیامها، انگارهها، برداشتها، تفسیرها، آگاهیها و جهتگیریهایی است که در عرصهی عمومی و تعاملهای اجتماعیـسیاسی بر زبان جاری میشود. این «متن سیاسی» بنابر رویکردهای ایدئولوژیک و امنیتی نظام سیاسی، چون امکانِ تبدیلشدن به بخشی از فرهنگِ نوشتهشده و رسمی را ندارد، به عنوان یک ضدقدرت عمل خواهد کرد. ضدقدرتی که هم پتانسیل رویارویی با فرهنگ سیاسی رسمی را دارد و هم تبلور و تجسمی از آرمانهای سیاسیِ اعضای جامعه است. در حقیقت چون آرمانهای سیاسی را درون خودش جمع کرده، میتواند با قدرت مستقر مقابله کند.
مهّمترین خاصیت فرهنگ شفاهی این است که هر فردی میتواند سخنگوی آن باشد؛ اما بهتعبیر «پی یر اَنسار» «به شرطی که زبان مشترک را بیاموزد». بدین ترتیب، حاملان معانی، آن را در حالیکه منتشر میکنند، بیشتر و بیشتر پرورش میدهند. و زمانیکه یک «انگارهی زنده» انتقال مییابد، حاملان معانی از طریق این «ابزار فرهنگی» افراد دیگری را در آن درگیر میکنند.
پس بهنظر میرسد که مشخصهی اصلی جامعهی اعتراضی ایران با پشتسرگذاشتن حوادث و وقایع دو سال پیش همین باشد. یعنی افول تدریجی اعتراضهای شهری در دو سال اخیر و تغییر ارزشیـنگرشی در قالب فرهنگ شفاهی اعتراضی که برآمده از همان اعتراضهاست.
سیر تحولات اخیر در ایران نشان میدهد، آنچه اتفاق افتاده: گذار از تحرکات شورشی به بیانِ شورشی، است. بیانِ شورشی، شورشگری علیه ایدئولوژی مستقر است که به مثأبهی عنصر اساسی پراتیک، هم با نظم اجتماعی تحمیلی میجنگد و هم از طریق مبادلهی پیامها، گفتارها و لفاظیها، به تخفیف احساس حقارت و کمبودگی در جامعه میپردازد.
استفاده از قدرت بینظیر کلام، برای نقد و افشای بیعدالتیهاست. برای گفتن چیزهایی که مطابق اصولِ حاکم ناگفتنیست.
اما چرا کلام و چرا فرهنگ شفاهی؟ زیرا از معدود «امکان»هایی است که نمیتواند به تملک قدرت سیاسی مستقر درآید. فرهنگ شفاهی اعتراضی، یک راه میانبر و کمخطر، و میدانِ دیگری برای مبارزه است که فرصت مداخلههای پلیسی را کم و کمتر میکند. علاوه بر آن، کلام و مبادلههای لفظی سبب تجمع عواطف و احساسات میشود که در ادامهی راه، به کلامِ خود و حرکت خود مشروعیت میبخشد.
این فرهنگ شفاهی و نحوهی بهکار بردن آن، دیوارهای منع را فرو میریزد؛ بیآنکه کنترلهای معمولی و سازوکارهای محدودیتآفرین مانعی بر سر راه او قرار دهد. و در این بستر، مفاهیمی که علتِ مشروعیت بخشیدن به نظم موجود است، نقض میکند.
به طور مثال، فرهنگ شفاهی «جنبش سبز»، یکی از شاهکارهای آفرینش معانی و کلام، در چند دههی اخیر است. ندا آقاسلطان، ۸۸، حصر، میرحسین، خیابان کارگر، شعارهای مختلف و مضامین اعتراضی دیگری که در قالب پیامها، گفتارها و بحثها استفاده شد و پرورش یافت، هنوز هم یادآور باورها و ایدهآلهای فراموش نشدنیاند، که با گذشت چندین سال باز هم زندهاند، که حاملان معانیِ آن نیز با بیانِ شورشیِ خودشان، تلاش میکنند تا زمینههای آن را تازه نگه دارند.
کلام و بیان را نباید دستکم گرفت. بدین معنا، در این فضا و محیطِ بهکارگیری آن، بیان، تعیینکننده و هشدار دهندهیِ جایگاه و موقعیت افراد درون سیستم سیاسی است. فرد تلاش میکند تا از این طریق موجودیت و حضور خود را برجسته کند و این جنس کلامی، علاوه براینکه حاکی از دردهای اوست، نشان میدهد که در نظم سیاسیِ جاری چگونه فراموش شده و به تعبیر «ژاک رانسیر» به عنوان عنصری «ناشناس» و «بهحسابنیامده» تعریف شدهاست. در این معنا، کلام و بیان، پراکتیسهای سیاسی ناظر به برابری است؛ و این زمینهی قوی نشان میدهد که استفادهکنندگان آن چگونه تلاش میکنند تا محدودیتهای ساختاری را با این ابزار بزدایند.
بههرحال، جامعهی اعتراضی ایران با این ابزار فرهنگی و سیاسی، به مقاومت و اعتراض میپردازد. فرهنگ شفاهی، یک متن و ابزار است که با افول اعتراضهای خیابانی، راه دیگری را برای ناراضیان باز کردهاست. فرهنگ شفاهی بر مسئلههایی که قابل اعتراض است، انگشت میگذارد؛ و اینها موضوعاتیاند که جای تأمل، غور و بررسی دارد. اگر هنوز هم از «دیماه ۹۶» صحبت میکنیم؛ اگر از حوادث و رویدادهایی میگوییم که «پیام سیاسی» خاصی به ذهن متبادر میکند، به معنای گیرکردن در آرمانگراییِ محض و یا دفاعِ همهجانبه از حوادث پیشین نیست، یا حتا تلاشی برای تکرار آن تمایلاتِ شورشگرایانه. بلکه به کنکاش، تحلیل و بررسیِ «چیز»هایی میپردازیم که بر دوشِ زمینههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حمل میگردند. زمینههایی که نه تنها برطرف نشدهاند، بلکه نسبت به گذشته مقاومتر و گستردهتر ظاهر شدهاند. و کارِ ما، صرفاً ارایهی تصویری است که وضعیتِ جامعهی اعتراضی ایران را واضحتر و روشنتر نشان دهد [۱].
در نتیجه، باید هرکدام از حوادث و اعتراضات را در یک امکان بالقوهی تاریخی گنجاند و یادآور شد که بدون اعتنا و کاوش در آن تمام محاسبات و پیشبینیها اشتباه از آب در خواهد آمد.
***
پینوشتها
1.«احتمالاً نسلهای آینده، از اینکه ما، اینهمه، در اشتباه بودهایم، شگفتزده خواهند شد.»
بخشی از آخرین سطور کتاب: تحول فرهنگی در جامعهی پیشرفتهی صنعتی، نوشتهی «رونالد اینگلهارت».
*«آنچه از من سر میزند در یک رابطهی تفاهم کامل، از سوی دیگری دریافت و تأیید میشود و ندای من با هزار صدا به سوی من باز میآید. دیگری، مفاهیم مرا، و من، مفاهیم دیگری را بیخویشتنداری دریافت میکنیم. به همین ترتیب، در این تجربه، من ماورای خویشتن خویشم؛ خود و برون از خود، بر بستر جنبش حمل میشوم، فراسوی حد و مرزهای خویش متعهد میگردم و تفاوت خود با دیگران و تلخکامیهای خویش را فراموش میکنم. به یاری جوشش کلامی و در کاربرد جمعی مفاهیم، من با تجربهی نیمه عرفانی فراتر رفتن از حدود خود آشنا میشوم. به همین ترتیب، در این موقعیت، من آمادهام در اعمالی شرکت جویم که منفرداً نمیتوانستم انجام آنها را تقبل نمایم، و آمادگی آنرا دارم که، به خاطر جمع، از آنچه، به طور معمول، به عنوان بخشی از منافع خویش، به آن دل بستهام، دل بکنم.»
از کتاب: ایدئولوژیها، کشمکشها و قدرت، نوشتهی پی یر اَنسار، ترجمهی مجید شریف و منتشرشده توسط قصیدهسرا.
4 پاسخ
خانه از پایبست ویرانست و در فرصت سوزیها گفتمان بین بالائیها و بقیه اقار مردم از دست رفته.
سلام, نظری اجمالی به سایتهایی مانند فرارو و نظرات خوانندگان بطور نسبی با اطمینان بیشتر از نود در صد اعتراض جامعه را نشان میدهد. نوشتار منطقی آقای مظلوم زاده ستودنی است.
پیر آنسار و اینگلهارت، و راسل جناب علی سون، کار ما را به سامان نمی آورند!
مدل های تکراری و گاها توتولوژیک، و یا ملانصرالدینی و زنش، جوابگو نیست.
بجای دل به چانه زنی و دعوای این و آن خوش کردن، اعتماد آفرینی بر اساس صداقت، بحث عقلانی، راهی به پیشرفت، با استفاده از تجربه های جهانی و ایران، نهاد سازی و آدم سازی! لازم است.
چرا اینقدر حرف میزنیم و میخوانیم و میشنویم و آخرش سر جای اول و ما قبل اولیم؟!
با سلام. من مطمئن نیستم که کل جامعه ما حالت اعتراضی داشته باشد. اکثریت ملت ما دائم در حال غر زدن است، ولی غر زدن فردی با تشکل گروه اعتراضی فرق میکند. باید پذیرفت که ما در یک فرهنگ قرون وسطای زندگی میکنیم. با درخواست صلوات، همه معتریضین، صلوات فرستاده و برای اقامه نماز راهی مسجد میشوند. ما فقط با استبداد مواجه نیستم، بلکه با استبداد دینی سر و کار داریم که به قول راسل بد ترین نوع استبداد است.
کار ما به مراتب سخت تر است
دیدگاهها بستهاند.