نقدهای فمینیستی به معرفت‌شناسی «گواهی» دینی

احمد علوی

مقدمه
ساندرا هاردینگ (Sandra Harding)، فیلسوف برجسته فمینیست و نظریه‌پرداز معرفت‌شناسی جایگاه‌مند (Standpoint Epistemology)، نقدهای عمیقی به معرفت‌شناسی سنتی، به‌ویژه معرفت‌شناسی گواهی (Testimony) در ادبیات دینی، وارد کرده است. نقدهای هاردینگ بر تأثیر ساختارهای قدرت، جنسیت، و سوگیری‌های نهادی تولید معرفت دینی تمرکز دارد. نکته پنهانی نیست که در عرصه ادبیات و معرفت دینی، که گواهی‌نقش محوری در شکل‌دهی باورها و تفسیر متون مقدس دارند. بنابراین بکارگیری نقدهای این پژوهشگر در خصوص معرفت‌شناسی “گواهی” بخصوص در عرصه ادبیات دینی موضوعیت دارد.

۱. معرفت‌شناسی گواهی دینی و چالش‌های آن
معرفت‌شناسی گواهی دینی به مطالعه چگونگی کسب معرفت دینی از طریق گزارش‌ها، متون مقدس، و روایت‌های نهادهای مذهبی می‌پردازد (Audi, 2002). در سنت‌های دینی، گواهی‌ها—مانند تفسیرهای متون مقدس یا شهادت‌های روحانیون—به‌عنوان منابع اصلی معرفت تلقی می‌شوند. با این حال، هاردینگ استدلال می‌کند که این گواهی‌ها اغلب در بستر ساختارهای مردسالارانه و سلسله‌مراتب قدرت تولید می‌شوند و از این‌رو نیازمند بازنگری انتقادی‌اند.

۱.۱. گواهی در ادبیات دینی به‌مثابه ابزار قدرت
هاردینگ نشان می‌دهد که گواهی‌های دینی، که به‌ظاهر بی‌طرف و معتبرند، اما اغلب بازتاب‌دهنده منافع گروه‌های مسلط، به‌ویژه گفتمان مردانه در نهادهای مذهبی، هستند (Harding, 1986). او دو جنبه کلیدی را برجسته می‌کند:
حذف صدای زنان و گروه های دیگر مذهبی: در بسیاری از سنت‌های دینی، گواهی‌های معتبر عمدتاً توسط نهادهای مردانه، مانند مقامات مذهبی و حوزوی، متکلمان، یا نویسندگان متون مذهبی، تولید می‌شوند. در مقابل، روایت‌های زنان، سایر گروه های مذهبی، یا جوامع بومی به حاشیه رانده می‌شوند. برای مثال، در مسیحیت، نقش مریم مجدلیه به‌عنوان «رسول رسولان» در بسیاری از تفسیرهای رسمی کمرنگ شده و جای خود را به خوانش‌های مردسالارانه رسالات پولس داده است (Schüssler Fiorenza, 1994).
تأثیر گفتمان مردسالار بر گواهی دینی: هاردینگ استدلال می‌کند که گواهی‌های دینی اغلب با گفتمان مسلط هم‌راستا می‌شوند و در نتیجه برای توجیه ساختارهای ناعادلانه جنسیتی یا نژادی به کار روند. مثلاً، تفسیرهای سنتی از متون مقدس در ادیان ابراهیمی غالبا برای محدود کردن نقش زنان در رهبری مذهبی استفاده شده‌اند.

۱.۲. مطالعه موردی: مسیحیت و گواهی‌های جنسیتی
در مسیحیت، گواهی‌های مربوط به نقش زنان در کلیسای اولیه اغلب تحت تأثیر تفسیرهای مردسالارانه قرار گرفته‌اند. برای مثال، رساله‌های پولس (مانند اول تیموتائوس ۲:۱۲) به‌عنوان منبعی برای محدودیت‌های جنسیتی در رهبری کلیسا تفسیر شده‌اند، در حالی که شواهد تاریخی نشان‌دهنده حضور فعال زنان، مانند فیبی و یونیاس، در نقش‌های رهبری است (Schüssler Fiorenza, 1994). این نمونه نشان می‌دهد که چگونه گواهی‌های دینی تحت تأثیر ساختارهای قدرت بازتولید می‌شوند.

۲. معرفت‌شناسی جایگاه‌مند و بازسازی گواهی دینی
معرفت‌شناسی جایگاه‌مند هاردینگ چارچوبی انتقادی برای تحلیل گواهی‌های دینی ارائه می‌دهد که بر نقش موقعیت اجتماعی افراد در تولید معرفت تأکید دارد.
۲.۱. امتیاز معرفتی گروه‌های حاشیه‌نشین
هاردینگ استدلال می‌کند که گروه‌های تحت ستم، مانند زنان یا اقلیت‌های مذهبی، به دلیل تجربه‌زیسته‌ی خود از «امتیاز معرفتی» برخوردارند (Harding, 1991). این گروه‌ها، به دلیل مواجهه با ستم системاتیک، قادرند سوگیری‌های نهفته در گواهی‌های دینی مسلط را شناسایی کنند. برای مثال، زنان در جوامع دینی ممکن است تفسیرهایی از متون مقدس ارائه دهند که نقش‌های جنسیتی سنتی را به چالش بکشد.

۲.۲. ضرورت چندصدایی در گواهی دینی
هاردینگ بر لزوم گنجاندن صداهای متنوع در فرآیندهای معرفت‌شناختی دینی تأکید دارد. او پیشنهاد می‌کند که گواهی‌های دینی نباید صرفاً به منابع سنتی، مانند متون رسمی یا نهادهای مذهبی مردانه، محدود شوند. در عوض، باید روایت‌های شفاهی زنان، سنت‌های بومی، و تجربیات اقلیت‌های مذهبی نیز در نظر گرفته شوند. این رویکرد می‌تواند به کاهش انحصار روایت‌های مسلط و غنای معرفت دینی کمک کند.

۲.۳. پیامدها برای باور دینی
معرفت‌شناسی جایگاه‌مند (Standpoint Epistemology) نشان می‌دهد که گواهی‌های دینی مبتنی بر منابع سنتی ممکن است ناقص یا تحریف‌شده باشند. برای مثال، اگر تفسیرهای متون مقدس صرفاً از منظر نهادهای مردسالارانه ارائه شوند، اغلب ابعاد مهمی از تجربه دینی، مانند نقش زنان یا گروه‌های حاشیه‌نشین، نادیده می گیرند.
۳. نقد بی‌طرفی در گواهی‌های دینی
هاردینگ مفهوم سنتی «بی‌طرفی» در معرفت‌شناسی دینی و بخصوص منبع “گواهی” را به چالش می‌کشد و استدلال می‌کند که ادعای بی‌طرفی در گواهی‌ها اغلب پوششی برای سوگیری‌های جنسیتی و فرهنگی است.

۳.۱. بی‌طرفی ادعایی در تفسیر متون مقدس
در کتاب? Whose Science? Whose Knowledge، هاردینگ نشان می‌دهد که ادعای بی‌طرفی در فرآیندهای معرفت‌شناختی، از جمله در تفسیر متون دینی، ممکن است منافع گروه‌های مسلط را پنهان کند (Harding, 1991). برای مثال، تفسیرهای رسمی از متون مقدس در ادیان ابراهیمی اغلب به‌عنوان «بی‌طرف» ارائه می‌شوند، در حالی که محصول زمینه‌های تاریخی و فرهنگی مردسالارانه‌اند.

۳.۲. شفافیت به‌جای بی‌طرفی
هاردینگ پیشنهاد می‌کند که به‌جای ادعای بی‌طرفی، معرفت‌شناسان دینی باید به شفافیت در مورد موقعیت‌های اجتماعی و فرهنگی تولیدکنندگان گواهی توجه کنند. این رویکرد، که با مفهوم «دانش موقعیت‌مند» دونا هاراوی هم‌راستاست (Haraway, 1988)، امکان ارزیابی انتقادی‌تر گواهی‌های دینی را فراهم می‌کند.

۴. پیوند با نظریه‌پردازان فمینیست در معرفت‌شناسی دینی
نقدهای هاردینگ با آرای دیگر نظریه‌پردازان فمینیست تکمیل می‌شوند و چارچوبی جامع‌تر برای تحلیل گواهی‌های دینی ارائه می‌دهند.

۴.۱. میراندا فریکر و بی‌عدالتی معرفتی
میراندا فریکر مفهوم «بی‌عدالتی معرفتی» را معرفی کرده و نشان می‌دهد که چگونه زنان و اقلیت‌ها به دلیل پیش‌داوری‌های اجتماعی از اعتبار معرفتی محروم می‌شوند (Fricker, 2007). در عرصه دینی، این مفهوم توضیح می‌دهد که چرا گواهی‌های زنان، مانند شهادت‌های معنوی یا تفسیرهای متون مقدس، ممکن است نادیده گرفته شوند یا کم‌ارزش تلقی شوند.

۴.۲. دونا هاراوی و دانش موقعیت‌مند
دونا هاراوی استدلال می‌کند که معرفت دینی، مانند هر نوع معرفت دیگر، از منظر خاصی تولید می‌شود و هیچ گواهی‌ای کاملاً بی‌طرف نیست (Haraway, 1988). این دیدگاه با معرفت‌شناسی جایگاه‌مند هاردینگ هم‌خوانی دارد و بر ضرورت توجه به زمینه‌های اجتماعی گواهی‌های دینی تأکید می‌کند.

۵. پیامدهای عملی برای معرفت‌شناسی دینی
نقدهای فمینیستی هاردینگ راهکارهایی برای بازسازی معرفت‌شناسی گواهی دینی ارائه می‌دهند.

۵.۱. تنوع‌بخشی به منابع گواهی دینی
برای کاهش سوگیری‌های جنسیتی و نژادی، پژوهشگران دینی باید به منابع غیرسنتی، مانند روایت‌های شفاهی زنان، سنت‌های عرفانی زنانه، یا گواهی‌های جوامع بومی، توجه کنند. برای مثال، در اسلام، سنت‌های عرفانی زنان صوفی، مانند رابعه عدویه، می‌توانند منابعی غنی برای بازسازی معرفت دینی باشند.

۶. نتیجه‌گیری

نقدهای فمینیستی ساندرا هاردینگ به معرفت‌شناسی گواهی دینی، چارچوبی انتقادی برای بازاندیشی در نقش گفتمان قدرت و جنسیت در تولید “معرفت دینی” ارائه می‌دهند. معرفت‌شناسی جایگاه‌مند او نشان می‌دهد که گواهی‌های دینی سنتی تحت تأثیر سوگیری‌های مردسالارانه هستند از این‌رو نیازمند بازسازی با توجه به صداهای گروه های حاشیه‌نشین هستند. با ترکیب نقدهای هاردینگ با آرای فریکر و هاراوی، می‌توان به چارچوب‌های معرفت‌شناختی عادلانه‌تر و فراگیرتری دست یافت و این میتواند به تنوع تجربیات دینی کمک نماید.

منابع
Audi, R. (2002). The Architecture of Reason: The Structure and Substance of Rationality. Oxford: Oxford University Press.
Fricker, M. (2007). Epistemic Injustice: Power and the Ethics of Knowing. Oxford: Oxford University Press.
Haraway, D. (1988). Situated Knowledges: The Science Question in Feminism and the Privilege of Partial Perspective. Feminist Studies, 14(3), 575–۵۹۹.
Harding, S. (1986). The Science Question in Feminism. Ithaca, NY: Cornell University Press.

Harding, S. (1991). Whose Science? Whose Knowledge? Thinking from Women’s Lives. Ithaca, NY: Cornell University Press.
Schüssler Fiorenza, E. (1994). In Memory of Her: A Feminist Theological Reconstruction of Christian

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۱- در مطلبی با عنوان «مهدی نصیری؛ نقد ولایت و دفاع از سلطنت» کوشیدم نشان دهم مهدی نصیری در نقدش به ولایت مطلقه فقیه و هم‌زمان دفاعش از سلطنت پهلوی و پروژه بازگشت آن، دچار

ادامه »

«هدیه‌ای بی‌نظیر برای دشمنان آمریکا.» این تعبیری است که در توصیف انحلال «آژانس رسانه‌های جهانی آمریکا» (USAGM) توسط دولت ترامپ به کار رفته است؛

ادامه »

مصطفی مهرآیین، استاد جامعه‌شناسی، نامه‌هایی به علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، نوشته و پیشنهاداتی برای اصلاح امور به ایشان داده

ادامه »