دوم اسفند و پایان دوگانه اصلاح‌طلبی-اصولگرایی

نصرالله لشنی

انتخابات مجلس یازدهم با کمترین مشارکت مردمی انجام شد. بنابر بسیاری شواهد و قرائن و گزارش‌ها و آمارهای رسمی و نیمه‌رسمی حدود ۷۰درصد مردم ایران در این انتخابات شرکت نکردند و با عدم حضور خویش «نه بزرگ» دیگری به سیاست‌ها، برنامه‌ها و عمل‌کرد حاکمیت جمهوری اسلامی را فریاد زدند. طی ۴۰ سال گذشته، مردم مظلوم ایران در هر فرصتی و با استفاده از هر امکانی این نه را گفته‌اند و از حاکمیت زورگو و ظالم خواسته‌اند که تن به مطالبات و خواسته‌های مردمی دهد و از این راه که به ترکستان است و بیش از بی‌راهه‌ای ویران‌گر نیست، بازگردد و به راه مردم رود. اما نه‌تنها گوش شنوایی نبوده که هر بار در مواجهه با این خواست برحق، در رفتن به راه خویش سماجت و در تداوم سیاست‌ها و عمل‌کرد خویش لجاجت به خرج داده و در برابر مردم به‌طور روزافزون زور و خشونت به‌کاربرده است.

مردم ایران این‌بار به مدنی‌ترین شکل ممکن به دو جناح اصول‌گرا و اصلاح‌طلب که ۴۰ سال است بر تمامی ارکان حکومتی و هست و نیست مردمی حاکم‌اند و امروز ایران نتیجه‌ی عمل‌کرد ۴ دهه‌ای این دو جناح است نه گفتند و شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا دیگه تموم ماجرا» را در یک رفتار جمعی مدنی تجلی عینی بخشیدند. ۴۰ سال است که ایران زیر سایه‌ی زور و جباریت دو جناح حاکمیتی اصول‌گرا و اصلاح‌طلب به شرایط امروزین رسیده است. شرایطی که جز ویرانی، فقر و فلاکت، بیکاری و ناامیدی، پایین آمدن سن اعتیاد و تن‌فروشی، رشد روزافزون کودکان کار مبتلا به انواع بیماری‌هایی چون ایدز و هپاتیت، فزونی یافتن تعداد زنان متأهل در بازار تن‌فروشی، تبدیل خودکشی به اپیدمی، رشد هرساله‌ی کودکان بازمانده از تحصیل و زنان سرپرست خانوار، ریزش بهمن‌وار مردم به زیرخط فقر، نابودی طبقات متوسط و تقسیم جامعه‌ی ایران به دوطبقه‌ی فقیر و غنی، کاهش روزانه‌ی امکانات عمومی رایگان یا ارزان بهداشت و درمان، تحقیر و انزوای بین‌المللی، تبدیل‌شدن ایران به آزمایشگاهی جهت سنجش تئوری‌های سیاست‌ورزی در سطح جهانی و مردم ایران به موش‌های آزمایشگاهی، تبدیل سرنوشت و هست و نیست ایرانیان به اهرمی برای پیروزی رقبای انتخاباتی کشورهایی چون اسرائیل و آمریکا و … نیست.

جمهوری اسلامی از سال ۱۳۶۰ بدین‌سو مطلقاً در دست این دو جناح بوده است. نظام حاکم دو رهبر داشته که هرکدام از این دو جناح خود را پیرو یکی از آن دو می‌دانند. یک جناح امام خمینی را رهبر و خط او را خط خویش می‌دانند و جناح دیگر امام خامنه‌ای را رهبر خود و خط او را خط خویش می‌دانند. تمام مناسب و مسئولیت‌های سیاسی از رهبری تا ریاست‌جمهوری و نمایندگی مجلس و استانداری و فرمانداری و شهرداری و شورای شهر و … همواره بین این دو جناح دست‌به‌دست شده است. پس هر آن‌چه امروز ایران با آن درگیر و دست‌به‌گریبان است حاصل و نتیجه‌ی عمل‌کرد این دو جناح است. البته مردم به جناحی که از گذشته‌ی خود درس گرفته و قصد اصلاح دارد، اقبال نشان دادند. اما تجربه نشان داد که ساختن و اصلاح کردن آن‌چه ویران کرده‌اند آسان نیست. آنان که از سفارت آمریکا بالا رفتند و دولت بازرگان را با انواع کارشکنی‌ها وادار به استعفا کردند، آنان که در روزنامه‌ی کیهان علیه بازرگان و نهضت آزادی می‌نوشتند، آنان که علیه اولین رئیس‌جمهور منتخب ملت ایران کودتا کردند و رای مردم را به پشیزی حساب نکردند، آنان که شعار جنگ جنگ تا پیروزی دادند و مخالف آتش‌بس و صلح بودند، آنان که بر سر گروگان‌های آمریکایی با جمهوری‌خواهان و بنیادگرایان آمریکایی به مذاکره پرداختند، آنان که عامل سودهای نجومی به شرکت‌های نفتی و تسلیحاتی آمریکایی در منطقه بودند، آنان که با عمل‌کرد خود نفت ۳۲ دلاری را به کمتر از ده دلار رساندند و در زمان جنگ ۸ ساله بیشترین نفت ارزان را به شرکت‌های آمریکایی فروختند، آنان که قرارداد خیانت‌بار الجزایر را به ملت ایران تحمیل کردند و عامل و امضاکننده‌ی آن را چریک پیر خطاب کردند، آنان که ید طولایی در سرکوب و کشتار دهه‌ی شصت داشتند، آنان که با انقلاب فرهنگی بسیاری از اساتید قابل و دانشجویان جوان و نخبگان این مرزوبوم را خانه‌نشین کردند، آنان که به بهانه‌ی غیرخودی بودن بسیاری از دل‌سوزان و دغدغه‌داران این کشور را از چرخه‌ی حکمرانی بیرون کردند، آنان که عمل‌کرد غیرانسانی و ضد حقوق‌بشری خودی – غیرخودی را تئوریزه کردند و هنوز باورمند به آن هستند و … نتوانستند از فرصت‌ها و بستری که مردم برای آنان فراهم کردند استفاده کنند و اصلاحات را به سرانجام برسانند.

دی‌ماه ۹۶ به‌عنوان نقطه‌عطف تاریخی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران پایان اصلاح‌طلبی و آغاز جدایی بخش بزرگی از مردم با اصلاح‌طلبان حکومتی بود. زمانی که بخشی از مردم در اعتراض به فقر و فلاکت و ظلم و بی‌عدالتی به میدان آمدند و خیابان‌ها را عرصه‌ی حضور و میدان‌داری خویش ساختند، اصلاح‌طلبان آنان را اغتشاش‌گر و اراذل‌واوباش خطاب کردند. آنان که دست‌خالی و در مقام اعتراض و بدون هیچ خشونتی به خیابان آمدند را اغتشاش‌گر خواندند و برای آنان که این مردم مظلوم معترض را به رگبار گلوله بستند و به شهادت رساندند هورا کشیدند. اینجا بود که شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا دیگه تموم ماجرا» بر زبان‌ها جاری شد و این بخش از مردم راه خویش از اصلاح‌طلبان جدا کردند. بعد از دو سال و چند اعتصاب و اعتراض در ۲ اسفند ۹۸ همان‌ها که از جانب اصلاح‌طلبان اغتشاش‌گر خوانده شدند در مدنی‌ترین شکل ممکن و با تحریم انتخابات، شعار مذکور را تجلی عینی بخشیدند و به تکرار آن پرداختند. امروز سپهر سیاسی دچار تحولی بنیادین شده است. عرصه‌ی کنش‌گری سیاسی به آوردگاه مبارزه‌ی بی‌امان بین مردم و حکومت زور تبدیل‌شده است. مردم در شعارها و رفتار دو سال اخیر، صراحتاً و بدون لکنت زبان اعلام کرده‌اند که جمهوری اسلامی را نمی‌خواهند و در مقام صاحبان اصلی و تاریخی ملک و میهن خواستار آن شده‌اند که حکومتی سکولار و دموکراتیک را برای رتق‌وفتق امور این خانه که میراث پدری تمام ایرانی‌ها از هر قوم و ملت و دین و آیین و گرایشی است، برگمارند.

مردم ایران در یک تصمیم ملی بر آن شده‌اند که از مدار بسته‌ی اصلاح‌طلب – اصول‌گرا خارج‌شده و مدار باز جامعه‌ی ملی با تمام نهادهای رسمی و غیررسمی آن را به‌عنوان میدان کنش‌گری خویش برگزینند. بدیهی است که اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان هم جزئی از این مدار باز هستند و هرگاه تصمیم بگیرند به مردم بازگردند درها به روی آن‌ها باز است، مگر آن‌که جنایت‌کار بوده و جنایاتی عظیم کرده باشند. جامعه هیچ متولی و صاحب مطلقی ندارد و هیچ‌کس را نمی‌توان و نباید حذف کرد. پس برای همه جا هست و همه می‌توانند در این ملک مشاع به عمل و کنش خود متناسب با توان و استعداد خویش بپردازند. کسی جای کسی را تنگ نمی‌کند و حضور هیچ‌کس مانع از حضور دیگری نیست.

حال در این مدار باز نیروهای تحول‌خواه چه باید یا چه می‌توانند بکنند؟
در مدار باز اجتماع، تئوری خودی – غیرخودی با بنیان‌های نظری و کارکرد فاشیستی‌اش از بین می‌رود و حقوق برابر انسانی بنیان‌های مناسبات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را می‌سازند. در این مدار، زور کاربرد خود را از دست می‌دهد و تولیدکننده و به‌کار برنده‌ی زور که حکومت غیردموکراتیک است منزوی می‌شود. تمام نیروهای فعال در عرصه‌ی عمومی نیز باید بر انزوای بیش‌ازپیش حکومت زور تمرکز کنند و تلاش‌های خویش را معطوف به فلج و زوال آن نمایند. اما ما به‌عنوان نیروهای تحول‌خواه چه می‌توانیم بکنیم؟
پیش‌ازاین در مقاله‌ی «مبانی نظری و سازوکارهای تحولخواهی» به وجوهی از چه باید کردها پرداخته‌شده است، لذا ممکن است برخی از آن‌چه ذکر می‌شود تکرار آن‌ها باشد، اما ضرورت آن‌ها در شرایط امروز ایران، اصلی‌ترین علت تکرار مکررشان است.

۱- غنای تئوریک مشی تحول‌خواهی جز ضروری‌ترین کارهایی است که باید انجام داد. درواقع توان تحلیلی و استراتژیک یک مشی ربط مستقیم با غنای تئوریک و بنیادهای نظری آن دارد. هرچه توان تئوریک یک جریان سیاسی بیشتر باشد، جذب نیرو، اعتمادبه‌نفس نیروها و توان تصمیم‌گیری نیروها در وضعیت‌های مختلف و متفاوت را بالا می‌برد. لذا تمام آنان که خود را در جبهه‌ی تحول‌خواهی می‌دانند لازم است که برای بالا بردن ظرفیت و توان تئوریک آن بکوشند و به موجودی و میراث تئوریک آن غنا ببخشند.

۲- ایجاد کانون‌های تحول‌خواهی در بستر اجتماعی از ضرورت‌های عملی است. از خانواده تا مدرسه و دانشگاه و محل کار و محله و … می‌توان اقدام به ایجاد کانون‌های تحول‌خواهی کرد. این کانون‌ها به‌سان ان‌جی‌اوها و نهادهای رسمی عمل نمی‌کنند و از چنان مکانیزمی برخوردار نیستند. کانون‌های تحول‌خواهی بیش از آن‌که شبیه به نهادهای رسمی باشند شبیه به و متأثر از نهادهای غیررسمی جامعه هستند اما با نهادهای غیررسمی نیز مرزهای مشخصی دارند. درواقع نهادهایی بینابینی محسوب می‌شوند که با حضور خویش در نهادهای رسمی مثل انواع جنبش‌های اجتماعی و ان‌جی‌اوها می‌توانند آن‌ها را تقویت کنند. مثلاً دانشجویان تحول‌خواه یک جنبش مستقل از جنبش دانشجویی نیستند، اما با غنای تئوریک و توان استراتژیک خود می‌توانند به این جنبش تاریخی توان و نیرو ببخشند، یا زنان تحول‌خواه مستقل و منفک از جنبش زنان نیستند، اما به‌عنوان تحول‌خواهان با حضور خود در این جنبش می‌توانند به آن توان ببخشند و تقویتش کنند. بدیهی است که تحول‌خواهان نسبت به دیگر گرایش‌های حاضر در جنبش‌های مذکور از استقلال و شخصیت مستقل سیاسی و اجتماعی برخوردارند.

۳- لازم است که کانون‌های تحول‌خواهی به تقویت و توان‌افزایی جنبش‌های اجتماعی بپردازند. تحول‌خواهان به‌واسطه‌ی اتکا و ابتنایی که بر جامعه دارند، باید جنبش‌های اجتماعی و خرده‌جنبش‌ها و فعالیت‌های صنفی و مدنی را تقویت کنند و به حمایت حق‌مدارانه‌ی آن‌ها بپردازند. جنبش دانشجویی، جنبش زنان، جنبش کارگری، جنبش معلمان و … باید مورد حمایت نظری و عملی تحول‌خواهی قرار گیرند، چراکه تقویت و اقتدار این جنبش‌ها درواقع تقویت جنبش تحول‌خواهی است. جنبش تحول‌خواهی مستقل و به‌موازات هیچ‌کدام از این جنبش‌ها نیست و برآیند و نتیجه‌ی تجمیع تمامی این جنبش‌هاست.

۴- تحول‌خواهی مشی مستقل از قدرت‌های داخلی و خارجی و متکی به جامعه‌ی ملی است. تحول‌خواهان هرگز وارد مناسبات و معاملات قدرت نمی‌شوند. هدف اصلی آن‌ها خروج از مدارهایی است که قدرت ایجاد نموده، لذا بایسته است که استقلال خود را از قدرت حفظ نمایند تا بتوانند به شکستن مدارهای قدرت‌ساخته اقدام کنند. البته تحول‌خواهی از فرصت‌ها و امکاناتی که قدرت‌های مذکور ایجاد می‌کنند، بهترین استفاده را برای تقویت خود و نزدیک شدن به اهداف نهایی جامعه می‌برند، اما هرگز به معامله با قدرت‌ها نمی‌پردازند. لازم به ذکر است که معامله غیر از مذاکره است و درهای مذاکره هرگز نباید بسته شوند و یکی از اهرم‌های تحول‌خواهی مذاکره با نمایندگان قدرت و پیش بردن اهداف اجتماعی است، اما معامله ما را وارد مداربسته و زیر چرخ و دنده‌های قدرت له می‌کند. در مذاکره منافع و حقوق ملی مدنظر است، در معامله اما حقوق منتفی است و منفعت شخصی اولویت دارد. مذاکره نیز باید از موضعی مقتدرانه و کاملاً مستقل باشد. یعنی با کنش مستقل از قدرت، آن را مجبور به مذاکره و تن دادن به خواست‌های تحول‌خواهی نمود. پس باید در مواضعی که اتخاذ و رفتاری که بروز می‌شوند استقلال خود را نسبت به قدرت‌های داخلی و خارجی حفظ کنیم.

۵- یکی از اهداف اصلی و اولیه تحول‌خواهی انزوای حکومت غیردموکراتیک است، پس لازم است که با رفتار مستقل از نهادها، ارکان و ارگان‌های حکومتی به انزوای هرچه بیشتر آن بپردازیم. تحریم انتخابات یکی از کارهایی بود که مردم برای انزوای حاکمیت انجام دادند و اقدامی پیروزمندانه بود. در این استراتژی مردم از نخبگان جلوتر هستند. برای نمونه در رابطه با ویروس کرونا مردم خود مستقل از نهادهای حکومتی اقدام به تعطیلی مدارس کردند. خانواده‌ها اجازه ندادند فرزندان‌شان به مدرسه بروند و در گروه‌های خانوادگی و فامیلی و مدرسه‌ای اعلام کردند که به فرزندان‌شان اجازه رفتن به مدرسه نمی‌دهند، حکومت نیز به این مطالبه‌ی عملی آن‌ها تن داد. دانشجویان اما به‌عنوان نخبگان جامعه و موتور محرکه‌ی تحولات اجتماعی، به‌جای تعطیلی خودجوش دانشگاه‌ها، اقدام به تجمعات اعتراضی کردند که نهادهای رسمی وابسته به قدرت را راضی کنند دانشگاه‌ها را تعطیل اعلام کنند. این نشان می‌دهد که نخبگان در کنش مستقل از قدرت از جامعه عقب‌تر هستند و باید با رادیکالیزم عقلانی، خود را به جامعه برسانند و از آن پیشی بگیرند. مفهوم مذاکره از موضع اقتدار و مستقل اینجا معنا پیدا می‌کند. یعنی ما اقدامات خود را مستقل از قدرت انجام می‌دهیم و او را به واکنشی در جهت مطالبه‌ی خود وامی‌داریم. اینجاست که ما از موضع اقتدار و قدرت از موضع ضعف وارد گفتگو و مذاکره می‌شویم. پس دانشجویان به‌جای اعتراض برای تعطیلی دانشگاه، باید دانشگاه را تعطیل می‌کردند و اگر نیاز به مذاکره بود، بعد از تعطیلی به آن اقدام می‌کردند. حال آن‌که در بسیاری مسائل کمترین نیازی به مذاکره نیست و قدرت در ضعف مطلق حاصل از انزوا تن به خواست مردم و جنبش‌های اجتماعی می‌دهد.

۶- پرهیز از خشونت و فلج حکومت در اعمال خشونت. بدیهی است که در مبارزه‌ی بین مردم و حکومت آن‌کس که امکان، فرصت، ابزار و انگیزه‌ی خشونت دارد، حکومت است نه جامعه، پس جامعه اهل خشونت نیست. این حکومت زور است که بازجویی و انفرادی و بازداشت و زندان و قوه‌ی قضاییه و باتوم و اسلحه و نیروی سرکوب دارد و اعمال خشونت می‌کند. این حکومت است که برای حفظ خود در شرایطی که کمترین مشروعیت و مقبولیت اجتماعی ندارد، سرکوب و اعمال خشونت می‌کند. اما مشی تحول‌خواهی با درانداختن روش‌های ناب خشونت‌پرهیز و مدنی می‌تواند هرچه بیشتر امکان و فرصت و بهانه‌ی خشونت حکومت را بگیرد و آن را در به کار بردن چنین روش‌هایی ناکام بگذارد.

۷- هدف استراتژیک تحول‌خواهی گذار از جمهوری اسلامی به جمهوری سکولار – دموکراتیک است. پس ضروری است که روش‌ها و وسایلی که به کار می‌بریم معطوف به این هدف باشد. حتی اگر حاکمیت درنتیجه‌ی رشد جنبش‌های اعتراضی اجتماع مجبور شود که تن به مذاکره دهد، آن مذاکره باید معطوف به گذار آرام و کم‌هزینه باشد و نه چیزی غیرازآن. جامعه به‌طورجدی و در اکثریت مطلق از جمهوری اسلامی به‌عنوان یک نظام ظالم و آدم‌کش عبور کرده است و نباید از جامعه عقب بیافتیم که اگر عقب بمانیم توان همراهی با جنبش‌های اجتماعی در حرکت به سمت اهداف و آرمان‌های تاریخی را از دست خواهیم داد و ممکن است یک شکست تاریخی دیگر را تجربه کنیم و در مدار بسته‌ی استبداد – هرج‌ومرج، دوباره گرفتار هرج‌ومرج و استبداد بعدازآن شویم.

۸- استفاده از تجارب تاریخی ملی و بین‌المللی برای گذار به سکولار – دموکراسی یکی دیگر از کارهایی است که باید انجام داد. تاریخ مبارزات ملی ایران مملو و پر از تجارب ارزشمند است که باید به آن‌ها رجوع مستمر کرد. از جنبش تنباکو تا امروز، جنبش‌های مدنی و خشونت‌پرهیز بسیاری در کارنامه‌ی عملی جامعه‌ی ایرانی برای عبور از حکومت‌های مطلقه‌ی مشروعه و غیرمشروعه وجود دارد. یکی از اولین جنبش‌های مدنی پیروز در ایران جنبش تنباکو است. تحریم تنباکو و عدم استعمال آن موجب نقض قرارداد تنباکو شد. تحریم بانک‌های روس و انگلیس و تأسیس بانک ملی در مشروطه یکی دیگر از جنبش‌های مدنی پیروز ایرانیان است. تحریم کالاهای خارجی به‌منظور تقویت اقتصاد ملی در برهه‌های متعدد تاریخی، یکی دیگر از جنبش‌های موفق مدنی در تاریخ ایران است. با رجوع و استفاده از این تجارب و درانداختن پیشنهادهای نو و تجربه‌های جدید می‌توان جنبش مدنی ایرانیان را تقویت کرد و گذار به دموکراسی را تسریع نمود.

۹- رهبری فردی و کاریزماتیکی وجود ندارد که مردم بافرمان او به میدان بیایند و خیابان‌ها را اشغال کنند. ایجاد چنین رهبری هم، با توجه به واقعیات دورانی و گذار از رهبری‌های کاریزماتیک در ایران نه ممکن و نه مفید است. حتی اگر گروهی در تلاش برای ایجاد چنین رهبری هستند باید با آن به مقابله پرداخت و رهبری همگانی را جای‌گزین و تقویت نمود. پس در نبود چنین رهبری واحدی، سازمان‌دهی اعتراضات خیابانی کاری به‌غایت دشوار به نظر می‌رسد. اما تجربه‌ی دو سال گذشته و شدت عمل و گستره‌ی خشونت و سرکوب حاکمیت در مقابله با معترضین، نشان می‌دهد که حتی حکومت هم به این حقیقت پی برده است که هرلحظه امکان اعتراضات خیابانی وجود دارد و به هر بهانه‌ای ممکن است مردم به خیابان‌ها بیایند و هدف‌شان هم گذر و گذار از جمهوری اسلامی است. در موقعیت‌های این‌چنینی مسئولیت تحول‌خواهان تقویت مادی و معنوی اعتراضات خیابانی و گسترش و تعمیق آن‌هاست. هرچه گستره‌ی این اعتراضات وسیع‌تر و عمق یا ارتفاع آن‌ها بیشتر باشد تأثیرگذاری‌شان و امکان پیروزی‌شان بیشتر است. اگر بخواهیم واقع‌بینانه نگاه کنیم توان ایجاد جنبش‌های اعتراضی خیابانی را نداریم، اما توان و انگیزه‌ی لازم برای تقویت و گسترش آن‌ها را داریم و باید به این کار اقدام کنیم.

۱۰- اوج انزوای حکومت و فلج نهایی آن در اعتصابات و اعتراضات خیابانی هم‌زمان، ممکن می‌گردد، لذا باید با تقویت جنبش‌ها و خرده‌جنبش‌هایی که در بالا برخی از آن‌ها ذکر شدند جامعه را به سمت اعتصابات سراسری هدایت و بستر ذهنی و آمادگی اجتماعی آن را مهیا کنیم. تحریم انتخابات گسترده و عظیم دوم اسفند تجربه‌ی موفقی بود که می‌توان از آن برای تکرار و تداوم تجارب مشابه و ایجاد نقطه‌چینی از تجارب موفق مشابه به‌منظور رسیدن به تجربه‌ی بزرگ و ایجاد یک خط ممتد اعتراض و اعتصاب استفاده کرد. در فرصت‌ها و بهانه‌های متکثر و متعدد آینده می‌توان این تجربه‌ی گران‌بها را مکرر کرد و بر غنای عملی و تجربی عینی و ذهنی جامعه افزود و ترس‌های دروغینی که جامعه را از کنش‌های عظیم ملی بازداشته‌اند را از بین برد. اتصال تحریم انتخابات به واکنش‌های اجتماعی نسبت به شیوع ویروس کرونا و تعطیلی مدارس توسط خانواده‌ها نقطه‌چین‌های تجربی موفقی محسوب می‌شوند که جامعه را هرچه بیشتر برای تجربه‌ی بزرگ نهایی آماده می‌کنند. پس باید با حضور میدانی در عرصه‌های عملی و نظری جهت بسط و تعمیق این تجارب بکوشیم و همراه جامعه در این تجارب باشیم.

۱۱- در این مرحله شعار و برنامه‌ی تحول‌خواهان برگزاری انتخابات آزاد است. انتخاباتی مبتنی و متناسب با معیارهای بین‌المللی یک انتخابات سالم و دموکراتیک به‌منظور گذار مسالمت‌آمیز و خشونت‌پرهیز از وضعیت و ساختار سیاسی اکنون به وضعیت و ساختاری مطلوب. تحول‌خواهان یکی از اصلی‌ترین مؤلفه‌های دموکراسی را نهاد انتخابات می‌دانند و تمام تلاش خود را برای برگزاری چنین انتخاباتی به کار می‌گیرند. باورمندند که جز از طریق برگزاری انتخابات آزاد و سالم نمی‌توان به توسعه و دموکراسی رسید، لیکن برای رسیدن به چنین انتخاباتی ناگزیر از تقویت و رشد جنبش‌های مدنی، اعتراضات خیابانی و اعتصابات گسترده و عمومی هستیم. جمهوری اسلامی هر نوع انتخاباتی را به نمایشی مضحک تبدیل نموده که فاصله‌ی بسیاری با انتخابات آزاد دارند و تا فشارهای اجتماعی در گستره‌ی ملی نباشد، به روش خود ادامه می‌دهد و چه‌بسا همین نمایش مضحک را هم تعطیل کند. پس از تمام روش‌ها و امکانات خشونت‌پرهیز و مدنی با توجه به تجارب ملی و بین‌المللی برای رسیدن به انتخاباتی آزاد استفاده می‌کنیم تا مردم بتوانند اولین گام در تعیین سرنوشت خود که همانا گذار از استبداد به دموکراسی است را بردارند و نهاد انتخابات را تقویت و تحکیم کنند.

پی‌نوشت:
۱- در فرصت‌های بعدی دوباره به این موضوع خواهیم پرداخت
۲- بدیهی و البته تکرار مکررات است که در اینجا نقد اصلاح‌طلبی هیچ ربطی به افراد شریف و عزیزی که در این جریان حضور دارند و برای بهبود وضعیت مردم تلاش می‌کنند ندارد.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

8 پاسخ

  1. مردم، عمومیت جامعه، متاسفانه درگیر زندگی روزمره اند، و انواع بلایای ارضی و سماوی، سیل و زلزله، کرونا و .. یکطرف، گرانی و بیکاری و دعوا و زندان و سلب آزادی های طبیعی و قانونی، یکطرف.
    باید یک جهاد فرهنگی کرد، ایجاد حس مسئولیت شناسی. به فکر هم بودن و همدلی، بجای به فکر خود بودن و بی دلی.
    اینها مسائل بزرگتری است از آنچه اپوزیسیون نماها، دنبال آن هستند.

  2. و این واقعیت سیاست موجود ایران است، که اگر به کشورهای همسایه هم نظری بیندازیم، وضعیت متوسط است.

  3. گفتار درستی است! و نوشتاری روان و خوب،
    لیکن افسـوس که ما مردم بقول شما مظلوم ایران حافظه تاریخی نداریم واز رژیم گذشته بما یاد دادند که نخوانیم و فکر نکنیم فقط وفقط برای این وآن که مسبب این همه ناکامی ماست “هــورا” بکشیــم که این فاســد به آن فاســد اقتصـادی گفتــه تو این مقدار خوردی…!
    لااقل در همین انتخابات! طرف نمی بینــه همه را از میـدان بدر کردند تا سردار گازانبری بشه میدان دار ۱۰میلیون انسان یک شهر بزرگ! ومتاسفانه همین نظم وحالت در تمام شهرهای استانهای کشورجاری بود! اگرچه رای این سردار به نسبت رای مثلا خانم هاشمی با توجه به افزایش جمیئت آن سالها مشهود است

    1. “آقا محمد ”
      حقیقت امر این است که کسی به ما ایرانیها یاد نداده که فکر نکنیم ، چه در حکومت گذشته وچه در این حکومت، این خود ما هستیم که گمان میکنیم مردم فکر نمیکنند ، در صورتیکه مردم ایران از فکور ترین وفهیم ترین مردم این سیاره هستند .”

      1. جناب تهرانی،
        ضمن احترام…این فرمایش شما که«که کسی به ما ایرانیها یاد نداده که فکر نکنیم ، چه در حکومت گذشته وچه در این حکومت، » با وضع موجود و واقعیت دیروز و امروزمان همخوانی ندارد! زیرا اگر درسال ۵۷ شما در سن ‍‍۱۵~۱۶سال بودید انبوه کتاب هائی را که در مدتی بسیار کم بعد انقلاب در کتاب فروشی ها و کنار خیابانها را بیاد بیآورید،
        واگر فقط همین کتابها در یکی دوسال قبل از انقلاب بدست ما مردم میرسید واگر همین بینش و سواد فعلی که با خواندن چند کتاب و روزنامه و گوش دادن به چند سخنرانی بدست آمده را امثال من که در سال وقوع انقلاب ۲۱سال داشتم میداشتیم خیلی چیزها به این شکل اتفاق نمی افتاد،
        هم اکنون بیشتر ماها تفسیرهای مختلفی را از کانالهای مختلف گوش میدهیم و یا نوشته های مختلفی را از سایت های مختلف میخوانیم که خودمان را از نظر رویدادها اقناع کنیم و…منظورم این است که هیچ کدام اینها را به راحتی بدست نمی آوریم…
        هم اکنون کتابهای بسیاری و بسیاری مطالب در روزنامه ها چاپ نمیشود تا من وشما و… با فیلترشکن و هزار زحمت ازیک مطلبی در سایت های موجود خارج از وطن آگاه شویم،
        واین همان نخواستن است…

  4. بسیار مقاله خوبی بود ولی:

    تنها نکته هایی که من نمی توانم متوجه شوم
    ۱. برانداز با تحول واه چه فرقی دارد
    ۲. چرا افراد برخی از موسوم به تحول خواه دشمنی هستریک با پهلوی دارند؟!
    ۳. آغاز تمامیت خواهی عملی از همان بهمن ۵۷ شروع شد و تغیر مبدا از ۶۷ به ۶۰ مشکلی را رفع نمی کند. (مستند قطب زاده تا حدودی نشان می دهد که این تمامیت خواهی به محض پیروزی انقلاب شکل عملی به خود گرفت)
    ۴. تمام اندیشه های چپ یا اسلامی اپوزسیون پهلوی تمامیت خواهانه بوده است. (یکی می خواست خلافت فقیه برپا کند دیگری دیکتاتوری پروتولیا)
    ۵. به نظر می رسد که تحول خواهان کسانی از جمهوری اسلامی هستند که زودتر از قطار انقلاب اخراج شدند! (نسلی که درگیر انقلاب نبوده است هیچ تعصبی نسبت به انقلاب ۵۷ ندارد و به همین دلیل می تواند با شاه همدلی کند در حالی که انقلابیون به دلیل درگیر بودن شخصی نمی توانند منصفانه صحبت کنند و همین باعث دلزدگی نسل بعد از انقلاب از آنها می شود)

  5. ” با سلام ..
    نویسنده گرامی تحلیل خود را با تیتر درستی آغاز فرموده اند اما در ادامه نگفته اند که بعد از دوران دوگانه ی اصلاحات واصولگرایی جامعه ایران با چگونه جمهوری اسلامیی روبرو خواهد شد ،
    گویا ایشان گمان کرده اند که حاکمیت جمهوری اسلامی ورهبری آن از عدم استقبال اکثریت مردم از انتخابات آخر غافلگیر شده ویا جاخورده اند، که این یک اشتباه بسیار بزرگ است وباید بدانیم که رهبر وسران حکومت اسلامی به درستی پیش بینی چنین روزی را میکردند ودر انتظار آن نیز بودند ، اینکه چرا نظام با اینکه میدانست که چنانچه تیغ شورای نگهبان در رد صلاحیت ها را کند کند تعداد بیشتری پای صندوق آرا خواهند آمد(مانند اکثر دوره ها) پس چرا در این برهه که به ظاهر به مشارکت بیشتری احتیاج داشت اینکار رانکرد؟ سوال درستی است که جواب داده نشده است !
    رسیدن به پیچ انتهای جمهوریتی که به ناچار واز سر اجبار وصلاح به اسلام کوک خورده واساسا سازگار باهم نیستند ، وضعیتی ناگذیر بود که سران حکومت از من وشما بهتر وزودتر انتظارش را میکشیدند تا بتوانند آنرا به فرصتی برای گذار از دوران جمهوریت به پسا جمهوری وحکومت اسلامی خالی در تحت فرامین ولایت مطلقه فقیه با تکیه بر ۴۰ درصد از مردم وفادار وطرفدار خود تبدیل کنند ، شاید برخی به اشتباه انتخابات آخری را شکست جمهوری اسلامی از مردم تلفی کنند اما به گمان من پیروزی خالص ومحک خورده وقابل قبولی برای نظامی دینی وتمامیت خواه است که ۴۱ سال دوام آورده است . عدم وجود هر آلتر ناتیو ممکن ۶۰ درصد بلاتکلیف یا مخالف را کاملا بی اثر خواهد کرد وحکومت اسلامی بدون جمهوری دست وپاگیر ادامه حیات خواهد داد ،
    به گمانم باید انتخابات جمعه را واقعی ترین وعقلانی ترین انتخابات چهار دهه اخیر بدانیم که در زمان بسیار حساس جمهوری اسلامی توانست خود را با آن به شکل واقعی محک بزند وشاید هم منشا خیری باشد تا سران نظام ورهبر آن تصمیمات واقع بینانه تری در جهت خیر وصلاح کشور ومردم بر دارند در غیر این صورت آینده ی نزدیک آبستن حوادث ناخوشایندی برای همه خواهد بود . ناگفته نماند که همین الان جامعه ی فرودست وطبقه ی متوسطی که هر روز ضعیف تر میشود درگیر حوادثی ناخوشایند هستند وسال آینده مشکلات بیشتری گریبانمان را خواهد گرفت که کرونا ویروس درمقابل آنها یک بازیچه بیش نیست این آینده را در چشمان اکثر مردم عادی میتوان به خوبی لمس کرد وترس از هیولای جنگ خواب را از بسیاری ربوده است در چنین اوضاعی نمیتوان از دل هیچ انقلاب و دگرگونیی حاصل خوبی درو کرد . . “

  6. با سلام و با الهام از دوستان چپ گرا و نو انیشان دینی. میفرمایید که طالب یک حکومت سکولار و دمکراتیک میباشید. لابد این حکومت دلخواه شما ملی هم هست و با دنیا هم سر دشمنی ندارد. اگر چنین است، پس انقلاب ما برای چه بود. ما میخواهیم که کاخ سفید را طویله کرده و اسرأییل را محو نموده و تولیت مکّه که خانه خدا است را به دست گیریم. این همه کشته برای بدست گیری این هدف عالی است که الهی و مقدس است. نتیجه انتخابات مهم نیست. باید دو دستی به همین آخوند‌ها چسبیده و نگاه دیگری باید کرد. واژه‌ها را باید شست. به قول آن استاد معروف، خدا برای کرونا زدگان گریست و ما هم واژه‌ها را شستیم.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

گسترش درگیری‌های نظامی میان نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی با اسرائیل پس از حملات هفتم اکتبر حماس، خاورمیانه را در وضعیتی خطیر قرار داده است. با کشته شدن حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان و پیش

ادامه »

یکی از شبه‌استدلالهایی که طرفداران جمهوری اسلامی (مانند رضا نصری) مدعی استاندارد دوگانه غرب درباره به فروش تسلیحات جنگی به کشورهای دیگر صورت بندی

ادامه »

سخنان اخیر رضا پهلوی در محفل « شورای آمریکایی- اسرائیلی» در شهر واشنگتن حقیقتا تاسف بار و شرم آور بود.

ادامه »