مقدمه
پس از واکنش موشکی جمهوری اسلامی به حملات اسرائیل در جنگ محدود دوازده روزه و اعلام آتشبس موقت در ژوئن همان سال، شاهد شکلگیری روایتی رسانهای در ساختار حاکمیت ولایی بودیم که بهجای تحلیل واقعبینانه از نتایج این بحران، به بازتولید نمایشهای تبلیغاتی و تحریف واقعیت پرداخت. این واکنش، که در رسانههای وابسته به حاکمیت و گفتمان رسمی نظام نمود یافت، نه تنها نشانهای از اقتدار نبود، بلکه گواهی بر گرفتاری نظام تصمیمگیری در یک مدار بسته اطلاعاتی و سندروم تملقگویی ساختاری است. این یادداشت با بهرهگیری از مفاهیم روانشناسی سیاسی و مطالعات تطبیقی نظامهای اقتدارگرا، به بررسی این پدیده میپردازد و نشان میدهد که چگونه این ساختار روانشناختی، بهویژه در بستر بحرانهای نظامی و سیاسی، به بازتولید توهم اقتدار و فرسایش مشروعیت منجر میشود.
۱. ساختار روانشناختی حاکمیت ولایی: مدار بسته اطلاعاتی
حاکمیت ولایی در ایران، که مبتنی بر ترکیب ایدئولوژی دینی و ساختار سیاسی سلسلهمراتبی است، به دلیل ماهیت متمرکز و فیلترشدهاش، اغلب در معرض پدیدهای قرار میگیرد که در روانشناسی سیاسی بهعنوان «مدار بسته اطلاعاتی» (echo Chamber” یا “Closed feedback loop) شناخته میشود. این مفهوم، که در آثار محققانی چون لیزا ویدین (Wedeen, 1999) درباره نظامهای استبدادی و اقتدارگرا بررسی شده، به وضعیتی اشاره دارد که در آن اطلاعات ورودی به تصمیمگیران به شدت کنترل شده و تنها دادههایی که با پیشفرضهای گفتمان سیاسی حاکم یا همخوانی دارند، به سطوح بالای تصمیمگیری راه مییابند.
در جریان بحران اخیر، گزارشهای رسانهای و تحلیلهای رسمی به جای ارائه تصویری واقعبینانه از نتایج حملات موشکی (که فاقد دستاورد استراتژیک قابلتوجه و تلفات معنادار بودند)، بر روایتهایی متمرکز شدند که «پیروزی» و «بازدارندگی موفق» را تبلیغ میکردند. این روند به دلیل اثر تأیید (Confirmation bias) تشدید شد. نیکرسون (Nickerson, 1998) اثر تأیید را بهعنوان تمایل افراد به جستوجو، تفسیر و به خاطر سپردن اطلاعاتی تعریف میکند که باورهای موجودشان را تأیید کند. در ساختار ولایی، این اثر به حذف تحلیلهای انتقادی و نادیده گرفتن واقعیتهای میدانی مانند ناکارآمدی حملات موشکی، سیطره اسرائیل بر آسمان ایران و کشته شدن فرماندهان ارشد منجر شد.
۲. سندروم تملقگویی رسانهای: سیاست وفاداری اجباری
یکی از ویژگیهای بارز نظامهای اقتدارگرا، که در مطالعات ویدین (۱۹۹۹) و بلیدز (۲۰۱۸) درباره سوریه و عراق صدام بررسی شده، تولید «وفاداری اجباری» (Enforced loyalty) از طریق رسانهها و نهادهای وابسته است. در ایران، پس از آتشبس ژوئن ۲۰۲۵، رسانههای حکومتی و تحلیلگران وابسته به سرعت روایتی از «اقتدار منطقهای» و «مدیریت موفق بحران» ارائه کردند. این روایتها، که با عباراتی چون «اسرائیل جرأت پاسخ نداشت»، «اسرائیل توان ادامه نداشت»، «اسرائیل مجبور به آتش بس شد» یا «وعده الهی تحقق یافت» همراه بودند، نه تنها با واقعیتهای میدانی (مانند میانجیگری خارجی برای آتشبس و فقدان دستاورد نظامی ملموس) همخوانی نداشتند، بلکه به بازتولید توهمی از اقتدار منجر شدند.
این سندروم تملقگویی، که در آن رسانهها و مشاوران از ارائه انتقاد یا تحلیل واقعگرایانه خودداری میکنند، ریشه در ساختار سلسلهمراتبی و گفتمان فرقه ای و بسته حاکمیت ولایی دارد. به نوشته کوران (Kuran, 1995)، در نظامهایی که مشروعیت بر پایه وفاداری صوری و نه ارزیابی تجربی استوار است، افراد و نهادها ترجیح میدهند حقیقت را تحریف کنند تا جایگاه خود را در ساختار قدرت حفظ کنند. این پدیده در ایران به شکل تولید گفتمانهای اغراقآمیز، تملق، گزافه گویی و نمایشهای تبلیغاتی نمود یافت که به جای تحلیل پیامدهای بحران، بر تثبیت تصویر «پیروزی بدون هزینه» تمرکز داشتند.
۳. تفکر گروهی و ناتوانی در اصلاح خطاها
یکی دیگر از جنبههای روانشناختی حاکمیت ولایی که در بحران اخیر برجسته شد، پدیده «تفکر گروهی» (Groupthink) است که ایروینگ جانیس (Janis, 1972) آن را بهعنوان تمایل گروههای منسجم به اجتناب از اختلافنظر و پذیرش تصمیمات نادرست تعریف کرده است. در جلسات تصمیمگیری امنیتی ایران، حضور مشاوران همسو و وابسته به نهادهای ولایی مانع از ورود تحلیلهای مستقل شد. این امر به موارد زیر منجر گردید:
عدم تحلیل انتقادی راهبردهای نظامی: گزارشهای رسمی هیچ اشارهای به ناکارآمدی حملات موشکی یا هزینههای اقتصادی و سیاسی آن نداشتند.
نسبت دادن شکستها به عوامل خارجی: هرگونه ناکامی به «خیانت داخلی»، «کمک های امریکا» یا «دسیسه دشمنان» نسبت داده شد، بدون اینکه بررسی نقصهای ساختاری مطرح باشد.
تکرار سیاستهای پرهزینه: باور به «موفقیت بازدارندگی» باعث شد تا راهبردهای تنشزای پیشین بدون بازنگری ادامه یابند.
این الگو، مشابه تجربههای تاریخی در نظامهای اقتدارگرا مانند عراق صدام حسین است که بلیدز (۲۰۱۸) به آن اشاره کرده و نشان داده که چگونه تفکر گروهی، تصمیمگیران را به سمت انتخابهای ناکارآمد و پرخطر سوق میدهد.
۴. بستهشدگی شناختی و جایگزینی گفتمان فرقه ای بهجای تحلیل تجربی
حاکمیت ولایی به دلیل وابستگی به مشروعیت دینی، اغلب تحلیلهای تجربی را با گفتمانهای ایدئولوژیک جایگزین میکند. این پدیده، که کوران (۱۹۹۵) آن را «بستهشدگی شناختی» (Cognitive closure) مینامد، در پی آتش بس اخیر به شکل برجستهای مشاهده شد. عباراتی چون «خون شهدا ایران را بیمه کرد» یا «اسرائیل در برابر اراده الهی تسلیم شد» نه تنها از منظر استراتژیک بیمعنا بودند، بلکه فضا را برای هرگونه بازبینی عینی مسدود کردند. این رویکرد، که ریشه در پیشفرضهای فکری نظام دارد، مشابه تجربههای دیگر نظامهای دینی-ایدئولوژیک است که در آنها مشروعیت سیاسی از تطبیق با گزارههای دینی به دست میآید، نه از ارزیابیهای مبتنی بر داده.
مطالعات روانشناسی سیاسی، مانند کارهای جانیس (۱۹۷۲) و کوران (۱۹۹۵)، نشان میدهند که این نوع بستهشدگی شناختی، نظامهای سیاسی را در برابر بحرانهای واقعی شکنندهتر میکند، زیرا توانایی اصلاح خطاها و انطباق با واقعیتهای جدید را از آنها سلب میکند.
۵. پیامدهای بلندمدت: از توهم اقتدار تا فرسایش مشروعیت
در کوتاهمدت، مدار بسته اطلاعاتی و تملقگویی رسانهای ممکن است به انسجام ظاهری و تقویت اعتماد روانی مقامات ولایی و سرسپردگانشان منجر شود. اما در بلندمدت، این الگو پیامدهای مخربی به دنبال دارد:
افزایش فاصله بین حاکمیت ولایی و مردم: تحریف واقعیتها و اغراق در دستاوردها، سرمایه اعتماد اجتماعی و باورعمومی به اطلاعات حکومتی و رسمی را کاهش میدهد. این امر در ایران، با توجه به فشارهای اقتصادی و نارضایتیهای اجتماعی پس از بحران، تشدید شد.
تشدید بحران مشروعیت: همانطور که ویدین (۱۹۹۹) در مورد سوریه نشان داده، بازتولید دروغهای جمعی در نهایت به فرسایش مشروعیت نظام منجر میشود، زیرا مردم به تدریج از مشارکت در این نمایشهای تبلیغاتی خسته میشوند.
افزایش خطر تصمیمگیریهای ناآگاهانه: تداوم تفکر گروهی و بستهشدگی شناختی، نظام را در برابر بحرانهای آینده آسیبپذیرتر میکند، زیرا تصمیمگیران به جای دادههای واقعی، به روایتهای تأییدکننده وابسته میشوند.
۶. تحلیل تطبیقی با نظامهای استبدادی اقتدارگرا
برای درک بهتر این پدیده، میتوان ساختار روانشناختی حاکمیت ولایی را با دیگر نظامهای اقتدارگرا مقایسه کرد. در عراق صدام حسین، بلیدز (۲۰۱۸) نشان میدهد که چگونه تملقگویی رسانهای و حذف بازخوردهای انتقادی، نظام را به سمت تصمیمگیریهای فاجعهبار مانند حمله به کویت سوق داد. به طور مشابه، در سوریه حافظ اسد، ویدین (۱۹۹۹) از «سیاست وفاداری اجباری» سخن میگوید که در آن رسانهها و نخبگان به جای تحلیل واقعی، به بازتولید تصویر اقتدار رهبر میپرداختند. در ایران، حاکمیت ولایی نیز از الگوی مشابهی پیروی میکند، اما این اقدام به دلیل ترکیب گفتمان دینی و ساختار سیاسی متمرکز. با پیچیدگیهای بیشتری جریان دارد.
مقایسه این نظامها نشان میدهد که مدار بسته اطلاعاتی و تملقگویی رسانهای در همه آنها به کاهش انعطافپذیری و افزایش شکنندگی در برابر بحرانها منجر شده است. با این حال، در مورد ایران، وابستگی به گفتمان فرقه ولایی این شکنندگی را تشدید میکند، زیرا هرگونه انتقاد به سیاستها بهعنوان مخالفت با مشروعیت دینی نظام تفسیر میشود.
نتیجهگیری
تحلیل ساختار روانشناختی حاکمیت ولایی در بستر بحران اخیر و آتشبس با اسرائیل نشان میدهد که مدار بسته اطلاعاتی، اثر تأیید، تفکر گروهی، و بستهشدگی شناختی، نظام را به سمت بازتولید توهم اقتدار و تحریف واقعیت سوق داده است. رسانههای وابسته، با تولید گفتمانهای تملقآمیز و اغراقآمیز، نه تنها از تحلیل واقعبینانه جلوگیری کردند، بلکه زمینهساز فرسایش اعتماد عمومی و افزایش شکنندگی نظام در برابر بحرانهای آینده شدند. مطالعات کلاسیک روانشناسی سیاسی (Janis, 1972; Wedeen, 1999; Kuran, 1995) و تطبیقی نظامهای اقتدارگرا (Blaydes, 2018) نشان میدهند که این الگو در بلندمدت به بیثباتی درونی و ناتوانی در مدیریت بحرانهای واقعی منجر میشود.
منابع
Blaydes, L. (2018). State of Repression: Iraq under Saddam Hussein. Princeton University Press.
Janis, I.L. (1972). Groupthink: Psychological Studies of Policy Decisions and Fiascoes. Houghton Mifflin.
Kuran, T. (1995). Private Truths, Public Lies: The Social Consequences of Preference Falsification. Harvard University Press.
Nickerson, R.S. (1998). “Confirmation bias: A ubiquitous phenomenon in many guises.” Review of General Psychology, 2(2), pp. 175–۲۲۰.
Wedeen, L. (1999). Ambiguities of Domination: Politics, Rhetoric, and Symbols in Contemporary Syria. University of Chicago Press