به دلیل مشارکت در برنامه گفتگو برای نجات ایران سعید مدنی و حسین رزّاق در زندان تفهیم اتّهام شدند

زیتون- در ادامه احضار چهره‌های سیاسیِ شرکت کننده در برنامه “گفتگو برای نجات ایران” سعید مدنی، جامعه‌شناس و پژوهشگر اجتماعی، که در حال گذراندن حکم ۹ سال حبس خود در زندان اوین است، به شعبه یک بازپرسی دادسرای امنیت احضار شد.

به آقای مدنی، اتّهامِ اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت را تفهیم و برای او قرار ۵۰۰ میلیون تومانی صادر کرده‌اند.

این درحالی است که مقاله قرائت شده از دکتر مدنی در این نشست، دعوت به خشونت‌پرهیزی و بخشی از پژوهشی بود که چند ماه پیش از این با عنوان «صد سال و صد روز» انتشار یافته‌بود و برگزارکنندگانِ “گفتگو برای نجات ایران” آن را برای ارائه در این نشست مناسب تشخیص داده‌بودند.

این مقاله ضمن بررسی زمینه‌ها و علل وقوع اعتراضات، ماهیت و چشم‌انداز اعتراضات، سناریوهای پیش‌رو، دستاوردهای خیزش مهسا و آسیب شناسی اعتراضات، مقاومت مدنی خشونت‌پرهیز را یکی از اصول مهم برای نجات ایران دانسته‌است.
طی روزهای گذشته، حسین رزّاق دیگر فعّال سیاسیِ حاضر در زندان اوین نیز مورد بازجویی و بازپرسی قرارگرفته و اتّهام اجتماع و تبانی به قصد فعّالیت تبلیغی علیه نظام و اقدام علیه امنیت به او ابلاغ شده‌است.

وی متّهم شده‌ در زمان مرخصی درمانی، مقدّمات و هماهنگی برای برگزاری همایش نجات ایران را در کلاب‌ هاوس فراهم کرده‌‌است. این در حالی است که پرونده پزشکی حسین رزّاق هنوز در مراجع مربوط مفتوح‌ و در مدّت مرخصی نیز تحت نظر پزشکان معتمد دستگاه قضایی درگیر مسائل درمانی خود بوده‌است.
نشست “گفتگو برای نجات ایران” در روزهای دوّم و سوّم اردیبهشت و با محوریت پیشنهاد میرحسین موسوی مبنی بر انجام رفراندوم، با حضور ۴۲ چهره شاخص سیاسی و حقوق‌بشری در کلاب‌هاوس برگزار شد که تا امروز برای بسیاری از شرکت‌کنندگان آن منجر به بازداشت و تشکیل پرونده قضایی شده است.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

مهدی نصیری چندی قبل در مصاحبه با برنامه شصت دقیقه بی‌بی‌سی فارسی گفت: «اپوزیسیون ایران اگر می‌خواهد موفق شود باید شکاف بین شاهزاده (پهلوی) و (مصطفی) تاج‌زاده را از میان بردارد.» این سخن او گرچه

ادامه »

شورش‌ها، انقلاب‌ها و جنگ‌ها همواره پدیده‌هایی بوده‌اند که در بستر آنها، جنایاتی علیه یک طرف یا هر دو طرف روی می‌داده است و نظامیان

ادامه »

«اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباش پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن» و: «سر بالین فقیهی نومید

ادامه »