«حیدر، حیدر»، اسرار دوقطبی‌سازی در ایران 

تحولات اخیر در ایران، یک بار دیگر ژرفای دوقطبی بزرگ سیاسی-اجتماعی و اختلاف در جامعه را آشکار کرد. سالهاست که سخن گفتن از یک جامعهی هم‌دل و هم‌نوایایرانی، لاف گزاف است و آن چه که بر صحنه میبینیم، اجتماعی از انسانها هستند که حاکمیت جمهوری اسلامی، آنان را به دو گروه بزرگ «خودی» و «بیگانه» تقسیم کرده است. نه تنها مواجهه و رفتار در برابر این دو گروه، بلکه تقسیم امتیاز و مجازات بین آنها، مبتنی بر رویکرد گزینشی است و نه بر اساس عدالت و قانون. گروهی که از سوی سران جمهوری اسلامی خودی شناخته شده و در چهارچوب «ما»ی آنها جای میگیرند، بر اساس «مصلحت بقای نظام» و «حفظ حَرَم جمهوری اسلامی»، میتوانند به سهولت یا از همهی گیتها بگذرند و یا اساسا کلید درب حیاط پشتی را در جیب داشته باشند و منع و محدودیتی برای تردد و دسترسی نداشته باشند. اما گروه مقابل، باید کنترل شوند، باید مشخص شود کجا کار میکنند، چه میخواهند، چگونه میاندیشند و بالاتر از این، باید پیش‌بینی کرد که فردا و پسفردا، چه خواهند کرد! این تقسیمبندی گزینشی، نه تنها دولت و حاکمیت، بلکه در دانشگاه، بانک، ادارات، نهادهای مالی و اقتصادی و هر جای دیگری حاکم است. صادرات و واردات و ارز دولتی در دست خودیها است، پستهای عالی و هیات علمی دانشگاهها و فدراسیون‌های ورزشی و سهمیههای خاص از آنِ آنان است، نفت و پتروشیمی و اینترنت و بازار را در اختیار دارند، تسهیلات ارزان و آسان بانکی بدان‌ها تعلق میگیرد، خود و فرزندان و بستگانشان از خان و خودرو سازمانی و انواع و اقسام رانتها متنعم و برخوردارند و در نتیجه، در مواقع لازم، بخش مهمی از وظیفهی حفظ نظام نیز به همین طایفه سپرده میشود.

اگر با این مقدمهی کوتاه شاهد باشید و قبول کنید که شواهد و مثالهای روشن این قضایا در سراسر ایران قابل مشاهده است، در ادامه میتوان با ذکر یک مثال عینی از اعتراضات و درگیریهای اخیر، ژرفا و گسترهی دوقطبیسازی اجتماعی و سیاسی را بررسی کرد.

وقتی که دستهی پرچم، چماق سرکوب است

درهای ورودی یکی از دانشگاه‌ها را بسته‌اند و دانشجویان از داخل حیاط و از پشت نرده میله، شعار سر می‌دهند. هفتاد هشتاد دانشجوی جوان هستند که از رخسار آنان می‌توان حدس زد که اکثرا بچه‌های ورودی جدید و نهایتا ترم سومی‌های کارشناسی هستند.
دانشجویان، به طور منظم شعار می‌دهند و در طول و عرض حیاط، به طور منظم در حرکت هستند. گاهی از موتورسوارها و خودروهای عبوری، بوق و سوت تایید و تحسین می‌گیرند. اما لااقل به شکل آشکار، خبری از پلیس و حراست و حضور مدیران و مسئولین دانشگاه نیست. جوانان هر چند دقیقه یک بار، استراحت کوتاهی می‌کنند و مجددا شعار پشت شعار. آنان بین شعارهایشان، استادهای خود را هم بی‌نصیب نگذاشته و می‌گویند: «ایران غرقِ خونِ، استادا خفه‌خونِ».

نیم‌ساعت سپری می‌شود. از خودت میپرسی: «عجیب نیست که هیچ برخوردی صورت نمی‌گیرد؟ واقعا دانشگاه تصمیم گرفته که دانشحویان را رها کند تا بدون مانع و مزاحم، اعتراض خود را نشان دهند؟» درست در آن دقایقی که همه چیز به طور مشکوکی، امن و عادی و مطلوب جلوه می‌کند، یک وانت سایپا و یک ون، جلوی دانشگاه ترمز می‌کنند. پانزده بیست نفر جوان پرچم به دست و غالبا دارای ته‌ریش و تیپ موسوم به بسیجی و «ارازشه»، پیاده می‌شوند و در کسری از ثانیه، قفل و زنجیرهای درب ورودی، با دستور بالا، به رویشان گشوده شده و وارد حیاط می‌شوند.

دانشجویان معترض با دیدن بسیجی‌های پرچم به دست، به سوی آنان حرکت می‌کنند و شعار «زن، زندگی، آزادی» را تکرار می‌کنند. ارازشه نیز، اول این شعار را سر می‌دهند: «حرف ما یک کلام، بازی نخورین والسلام».اما وقتی که می‌بینند دانشجویان معترض کوتاه نمی‌آیند، با نوای «حیدر، حیدر» دم می‌گیرند و رقابت شعاری درمی‌گیرد. تعداد پرچم‌به‌دست‌ها زیاد نیست اما بلند شعار می‌دهند و پرچم‌های دارای دسته‌ی چوبی بلند را تکان می‌دهند. گویی طراحی پرچم‌ها چند کاربردی است! یعنی هم به دنبال رعب و وحشت هستند و هم در صورت لزوم، می‌توانند با دسته‌ی پرچم؛ دعوا و کتک کاری راه بیاندازند. دسته‌ها به سوی هم در حرکت هستند. چند کارمند دانشگاه که یک زن میان‌سال هم در میان آنان مشاهده می‌شود، خود را وسط میاندازند. کارمندان مسن، خطاب به دانشجویان معترض می‌گویند: «بچه‌ها! درگیر نشید! آروم باشید!» آنها هم داد می‌زنند: «چرا بسیجی‌ها رو راه دادین؟ چرا اونا رو آروم نمی‌کنین؟ می‌خواین ما خفه بشیم اونا شعار بدن؟» یکی از بسیجیان جلو می‌آید. با لحنی کدخدامنشانه خطاب به دخترها می‌گوید: «شما هم مث خواهرای ما هستین. ولی دارین بازی میخورین.» دخترها تند و محکم جواب می‌دهند. هل‌دادن‌های اولیه، حاکی از آن است که دعوا و بزن بزن در شرف روی دادن است. بانوی میانسال کارمند دانشگاه و یکی دو مرد سن بالا مانع می‌شوند. کارمندان دانشگاه بیشتر می‌شوند. آنها کاری به لشکر حیدر حیدر ندارند و جوانام معترض را وادار می‌کنند. رفته‌رفته به سمت درب دیگر حیاط عقب.نشینی کنند. بسیجیان، راضی از نتیجه‌‌ای که زود به دست آمده، همانجا بر مسیر اصلی ورود خودرو و پیاده‌ها، بر آسفالت می‌نشینند و مانند افراد سپاه جومونگ کُرهای پرچمهای‌شان را حفظ می‌کنند.

آن چه که در بالا وصف شد، نمونه‌ای دم دستی از یک دوقطبی وسیع و آشکار در جامعه‌ی ایران است. این رویارویی، در روز نخست هفته؛ در یکی از دانشگاه‌های پایتخت جمهوری اسلامی روی داد. این فقط نمونه‌ی نادری از صحنه‌هایی است که منجر به درگیری و بزن بزن و دستگیری نشد. اما در موارد دیگر، غالبا ضرب و شتم صورت می‌گیرد و بدیهی و مبرهن است که در این میان، هیچ فرد و نهادی کاری به مهاجمین ندارد و فقط دانشجویان معترض را متهم می‌کنند.

دوقطبی چیست و چرا مشتری دارد؟
معمولا دو نوع بارز و برجسته از جوامع غیردوقطبی وجود دارد. در یک جامعه‌ی ایده‌آل دموکراتیک، ممکن است طیف‌ها و اقشار سیاسی و اجتماعی، چندقطبی باشند و به جان هم نیفتند. اما در جوامعی که بر اساس اندیشه‌های دسپوتیک سرکوبگر و یا رویکرد سوسالیستی و اصل «مهندسی اجتماعی» و رویکرد «جامعه‌ی پادگانی» طراحی شده‌اند، حتی دو قطب متضاد و متفاوت هم وجود ندارد و همه یکدست هستند! در جهان امروز، کره شمالی، بارزترین نمونه‌ی جوامعی است که نه دوقطبی و نه چندقطبی، بلکه همه یک قطب دلخواه حاکمیت هستند! عراق دوران صدام حسین، سوریه‌ی زمانه‌ی حافظ اسد، لیبیِ قذافی و چین نیز چنین بودند. اما در جهان امروز که ارتباطات دیجیتالی و اینترنت همه جا را در نوردیده، شرایط برای مهندسی اجتماعی و اداره‌ی پادگانی جوامع وجود ندارد.

در شرایط امروز جهان، دولتها و حاکمیتهای ناتوان و ناکارآمد که در یکدستسازی جامعه شکت خورده و درماندهاند، عملا کاری میکنند که با طراحی و اجرای یک جامعه یا کشور دوقطبی، به طور مداوم، دو گروه سیاه و سفید به جان هم نیفتند و هیات  حاکمه هم حالش را ببرد! استراتژی این حاکمیتها این است که بر اساس یک نگرش رانتیر، جامعه را به دو بخش اصلی تقسیم کنند. بخش غالب به عنوان گروه «خودی» همراه هیات حاکمه باشد، اما بخش مقابل آن، به عنوان جبههی «بیگانه» و «خائن»، منفور و مغضوب بماند و حضور و وجود آن، به عنوان منبع لایتزال تهدید امنیتی قلمداد شود! نتیجه چه خواهد بود؟ روشن است! گروه «خودی» رانت، امتیاز، آزادی نسبی، حمایت و بازار رشد میگیرد و آن سو و طرفی که به عنوان «دیگری» شناخته میشود، باید در بیم از دست دادن شغل، امتیاز، امنیت و آرامش باشد!

یک جامعهی دوقطبی، نمیتواند در مسیر توسعه و پیشرفت باشد و کشور و مردم، در هر حال ضرر میکنند. اما چنین جامعهای برای یک هیات حاکمهی خودکامه، سرزمین و قلمروی است که میتواند از طولانیترین عمر و بیشترین میزان بقا و قدرت برخوردار باشد و بدون آن که نیازی به پاسخگویی در برابر مردم احساس کند، هر صدای مخالفی را با استفادهی ابزاری از توان و قدرت بخشی از مردم، خفه کند!

از عکس خمینی روی ماه تا «خط امامی» و «غربگرا»

برای درک عمیق پدیدهای به نام دوقطبی در ایران، میتوان به نمونههای کهنی از دوران قاجار و پهلوی اول و دوم اشاره کرد. اما برای آن که بحث به درازا نکشد، میتوان بدین اشاره کرد که اصلیترین نمونههای اولیه دوقطبی سیاسی در ایرانِ قرن بیستم، در مقاطع حساسی همچون مشروطه، کشف حجاب، کودتا علیه دولت مصدق و موارد دیگر مشاهده شده است.

در دوران پهلوی دوم، دوقطبیهای مرسومی همچون «سنتی  مدرن»، «شاهپرست و خائن»، «مسلمان و لادین»، «امروزی و اُمُل»، «غربگرا و شرقگرا» و چندین دوقطبی دیگر برجسته شده است. اما شاید کمتر کسی میتوانست حدس بزند که با روی کارآمدن روحالله خمینی و دار و دستهی او، به یک باره، موجی بسیار سهمگین و گسترده از انواع و اقسام دوقطبی، بر مردم ایران تحمیل میشود. این موج، زمانی نمود بیشتری پیدا کرد که شاکلهی اصلی تیم خمینی، بنا را بر تمایمتخواهی و حذف دیگران گرفت و صداهای متجدد و دموکراتی همچون بازرگان، بنیصدر و دوستان و ابواب جمعی آنان به کلی حذف شدند و مردمانی که در جستجوی تصویر خمینی بر روی کرهی ماه بودند، رفته رفته دیدند که مظاهر مشهودی همچون ریش و محاسن مردانه و چادر زنانه، به عنوان نشانهی «امامی بودن» و «انقلابی بودن» هویدا شد و هر فرد و جریانی که تعلق خاطر متفاوتی داشت و خمینی را مانند یک رهبر کاریزمای تاریخساز نپذیرفت، محکوم به حذف و عدم شد. برچسبهای عمدهی مورد استفادهی هیات حاکمهی جمهوری اسلامی در آن دوران، عبارت بودند از: شاهپرست، طاغوتی، التقاطی، کمونیست، مارکسیست، لیبرال، بیخدا، عرقخور، بیحجاب، خائن و بعد از دوران جنگ نیز، مار این برچسبها، به طور مداوم رو به تزاید رفت.

یکی از بارزترین نمونههای ایجاد و تکثیر دوقطبی که شر عواقب آن، هنوز هم ایران را تهدید میکند، ظهور پدیدهی «دانشجویان خط امامی» بود که غیر از خودشان، همه را لیبرال و ترسو میدانستند و بر اساس همین منطق و رویکرد، با اشغال سفارت آمریکا در تهران، تقریبا تمام کشورهای جهان را علیه انقلاب نوپای مردم ایران متحد کردند و زمینه را برای حذف بزرگانی همچون بازرگان و دیگران، فراهم آوردند. در مقطع بعدی، پس از حذف صداهای متفاوت از انقلاب ایران و تثبیت حاکمیت خمینی، مفهوم سمی و خطرناک «ولایت فقیه»، چنان در ارکان حکومت و جامعه ریشه دواند که نه تنها ضدیت و مخالفت، بلکه انتقاد از این مفهوم،  رنگ کفر گرفت و «شیخ حسینعلی منتظری» که خمینی او را حاصل عمر خود میدانست، از قدرت کنار نهاده شده و در خانه حبس شد.

دوقطبیسازیهای خمینی و اطرافیان او، نه تنها تهران، بلکه سراسر ایران را در برگرفت و توری از سبک زندگی اسلامی و انقلابی تبلیغ شد که در آن، حق با کوخنشینان بود و نه کاخنشینان، تخصص مهم نبود بلکه ریش و تعهد اهمیت داشت، توانمندی زنان مساله نبود بلکه چادر و مقنعهبها پیدا کرد، تولید و ثروت مذموم بود و مستضعفین، خودی محسوب شدند.

خمینی در تبیین سیاستهای خود چنان سختگیر بود که نزدیک بود به خاطر یک مصاحبهیرادیویی، چند نفر را برکنار و اعدام کند! همان مصاحبهای  که در آن، یک دختر نوجوان، به جای فاطمهی زهرا، اوشین قهرمان سریال تلویزیونی ژاپنی را الگوی خود قلمداد کرده بود!

از خامنهای پیپ به دست تا خامنهای زورگو

علی خامنهای که روزگاری همچون یک روشنفکر متجدد، پیپ و سیگار میکشید و جلیقه میپوشید و رانندگی میکرد، خیلی زود به جرگهی مرتجعین قدرتطلب پیوست. اگر هاشمی رفسنجانی و وساطتهای او نبود، خامنهای در دوران نخست وزیری میرحسین موسوی، تا مرز درگیر شدن با خمینی هم پیش میرفت. چرا که میرحسین را یک نیروی چپ میدانست و باید علی اکبر ولایتی به جای او به قدرت میرساند! زمانی هم که سکان رهبری انقلاب را در دست گرفت، مدتی کوتاه صبر کرد تا جمهوری اسلامی، در لوای سیاستهای نسبتا لیبرالی و سرمایهداری هاشمی رفسنجانی، از گردنهی بازسازی بگذرد. سپس رفته رفته نوای نیروهای انقلابی، امامی و ولایی برخاست که هاشمی رفسنجانی و اقدامات او را همچون نماد مجسم سرمایهداری و استکبار تلقی میکردند.

هاشمی رفسنجانی، معتقد بود که دارد در مسیر توسعه حرکت میکند. اما ولاییهای تحت امر خامنهای، مدعی بودند که آرمانهای امام امت و خون شهدا، نباید به خاطر ثروت‌اندوزی و سرمایهداری پایمال شود. این تقابلها، خیلی زود، منجر به دوقطبیهای رسانهای نیز شد و پدیدههای مهمی همچون روزنامه سلام متعلق به صدای منتقدی همچون موسوی خوئینیها، تبدیل به نقطهی هدف حملات کیهان شد و بعدها، نشریات تندرو دیگری همچون شلمچه نیز وارد میدان شدند و پدیدهی لباسشخصیهای انقلابی موتورسوار با زنجیر و نانچکو، رفته رفته به یک نیرو و ابزار مهم تندروها تبدیل شدند که هر صدای متفاوتی را خائن و ضدانقلاب مینامیدند.

پس از به قدرت رسیدن محمد خاتمی رئیس جمهور اصلاحطلب ایران، شکاف و دوقطبی، در  عرصههای سیاسی و اجتماعی، عمیقتر شد و علی خامنهای برای حفظ آن چه که آن را آرمانهای امام و انقلاب و ارزش خون شهدا مینامید، از ظرفیتهای قدرتمند و ابزارهای مهمی همچون سپاه، گروههای فشار، سازمان تبلیغات اسلامی، صدا و سیما و کیهان استفاده کرد و در عین حال، زمینهای متعددی را برای بازی، در اختیار تندروهایی همچون محمد یزدی، مصباح یزدی، مداحان تندرو  و دیگران گذاشت و سرانجام احمدی‌نژاد را هم در قطب مخالف هاشمی به‌قدرت رساند.

مطالعهی تاریخ جمهوری اسلامی و تحولات اجتماعی ایران، نشان میدهد که بدون شک و شبهه، سید علی خامنهای، اصلیترین و قویترین عامل تولید و تشدید دوقطبی در سه دههی اخیر بوده است. او عملا به این نتیجه رسیده که تنها راه حفظ  بقای او و همفکرانش، دمیدن بر آتش دوقطبی است. او با الفاظی همچون بچهحزباللهیها، بچهشیعهها، انقلابیها، ارزشیها، آتش به اختیارها، غربگراها، فریبخوردگان، مزدوران  و واژگانی از  این دست، جامعه را به دو گروه تقسیم کرده که نباید به هم برسند.

خامنهای، مهسا امینی، دشمن و امت حزبالله

رهبر جمهوری اسلامی، در برابر جنبش اجتماعی گسترده و اعتراضات اخیر، به مدت چندین روز سکوت کرد. اما زمانی هم که سکوت را شکست، نشان داد که با خدای خود عهد کرده کسی را شگفت‌زده و متعجب نکند و همهی تقصیرات کشور را بر گردن آمریکا و اسرائیل و «دشمن» بیاندازد. مرور سخنان خامنهای در مراسم دانشگاه امام حسن، نشان داد که تداوم سیاست دوقطبیسازی، برای شخص خامنهای و اصلیترین چهرههای امنیتی اتاق فکر بیت رهبری، تبدیل به یک راهبرد همیشگی شده است. ممکن است این راهبرد، در برخی مقاطع حساس، تنشزا شود و خون و خونریزی به راه بیاندازد اما تا زمانی که چنین نگرشی قدرت را برای خامنهای ایمن نگه دارد، انصراف و عقبنشینی در کار نخواهد بود.

نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

یک پاسخ

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند که معتقدند جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر است و باید برود. موافقان

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز از رادیکالیسم و اتخاذ

ادامه »

بسیاری از شهروندان و بازیگران اقتصادی اعم از مصرف‌کننده، سرمایه‌گذار، تولیدکننده از خود می‌پرسند که چرا با هر تکانه در

ادامه »