واکاوی فمینیسم در زمانه ما | الهیات و فلسفه دین زنانه‌نگر

گفتگو با زهرا مبلغ

محمدرضا واعظ: این‌که تصویر غالب و رایج از خدا در ادیان سنتی، مذکر است، چقدر بر فهم ما از دین، واقعیت مذهبی و برهم کنش‌های اجتماعی و سیاسی ما اثر نهاده است؟ آیا ممکن است که این نمادهای مذکر در وصف خدای ادیان تنها بر ساخته‌های فرهنگی و اجتماعی باشند؟ آیا می‌توان از تصویر خدای مذکر فراتر رفت؟ این پرسش‌ها، مسیر اصلی تاریخ نه چندان بلند الهیات و فلسفه دین زنانه‌نگر را تعیین کرده و به پیش برده­است. از نیم قرن پیش تا امروز متفکرانی از رشته‌های مختلف دانش، از باستان‌شناسی و تاریخ تا ادبیات و فلسفه و زیست‌شناسی، درباره تصویر جنسیت یافته الوهیت و نسبت آن با فرهنگ پدرسالارانه پژوهش کرده‌اند. این پژوهش‌ها و کوشش‌ها امروز نه فقط تا حدودی تصور رایج از الوهیت را اصلاح کرده و یا تغییر داده‌اند بلکه روش‌های تفسیر و فهم متن مقدس (هرمونتیک)، ماهیت نهاد مذهب و جایگاه زنان در آن را نیز بسیار متاثر کرده‌اند. در دومین بحث این پرونده و این گفتگو مهم‌ترین مضامین شکل‌گرفته در الهیات و فلسفه دین زنانه‌نگر را با خانم دکتر زهرا مبلغ بسیار کوتاه مرور خواهیم کرد و به این پرسش خواهیم پرداخت که: آیا فهم متون مقدس به راستی با جنسیت پیوند دارد؟ آیا الهیات فمینیستی یا الهیات زنانه‌نگر بینش یا رهیافتی اصیل و موثر به دین بوده است یا نه؟ آیا چنین الهیاتی نسبتی با برهم کنش‌های فرهنگی ما داشته است؟ و اگر داشته به چه نسبتی بوده است؟ خانم دکتر زهرا مبلغ! لطفا قبل از هرچیز یک توضیحی درمورد اصطلاح زنانه‌نگر بدهید. می‌دانم که اولین بار استاد ملکیان از این اصطلاح استفاده کردند ولی، اگر توضیحی درباره عنوان و اصطلاح زنانه‌نگر بدهید و بعد هم مقدمه‌ای بگویید یا در مقدمه آن را بگنجانید، ممنون خواهم بود.

زهرا مبلغ: بله حتما. پس من ابتدا توضیح خیلی مختصری می‌دهم و بعد به سراغ بحث اصلی می‌روم. شاید به نظر برسد که واژه زنانه‌نگر که تقریبا در هفت یا هشت سال اخیر استفاده می‌شود و بیشتر رایج شده، ترجمه واژه فمینیزم یا فمینیست باشد. ولی واقعیت این است که این ترجمه که به نظر می‌رسد اولین بار پیشنهاد آقای ملکیان بوده، اما من فکر می‌کنم قبل از آن هم در برخی متون به کار رفته و سعی می‌کند که یک فهم جامع‌تری از نگاه به اصطلاح زنانه به واقعیت بدهد. در واقع این فقط ترجمه واژه فمینیسم نیست بلکه همان‌طور که می‌دانیم جنبش فمینیسم، در یک سالی شروع شده و به یک دستاوردهایی رسیده است. یکی از مهم­ترین انتقادهایی که در همان اوایل به آن شد، این است که این جنبش از اساس، توسط زنان طبقه متوسط و سفیدپوست امریکایی و بعد در اروپا راه‌اندازی و پیگیری شده، برای همین همه مفاهیمی که درست کرده و منافعی که دارد پیگیری می‌کند، ناظر به منافع، مفاهیم و فهم این زن‌های طبقه متوسط سفیدپوست از واقعیت، امورسیاسی و مناسبات قدرت نیست، بنابراین یک عده دیگری از زن‌ها، مخصوصا زن‌های سیاهپوست که به لحاظ جغرافیایی به امریکا نزدیک­تر بودند، برای این­که این را اصلاح کنند یا درواقع صدای خودشان، خواسته‌های خودشان و منافعی که در نظر داشتند را برسانند، به جای واژه فمینیسم از واژه Womanism استفاده کردند. یعنی گفتند ما زن هستیم و زن‌ها هم با همدیگر همان‌قدر تفاوت دارند که زن‌ها با مردان. یعنی در مسئله تفاوت، تفاوت بین دو جنس نیست بلکه اصلا تفاوت بین افراد است و ما باید صدای زن‌های مختلف با نژادهای مختلف و جایگاه‌های مختلف باشیم. اگر نخواهم که واژه طبقه را به کار ببرم، عقیده داشتند که باید صدای جایگاه‌های اجتماعی مختلف، ادیان مختلف و مشاغل مختلف هم شنیده شود، اگر بخواهیم خودمان را محدود کنیم به خواسته‌ها و نگاه‌هایی که جنبش‌های به اصطلاح فمینیستی اولیه دارند، ما دوباره همچنان داریم آن فرآیند سرکوب و نادیده گرفتن صدا و خواسته زنان دیگری را که اتفاقا بیشتر دیده نشده‌اند را تکرار می‌کنیم. پس در واژه Womanism، یک بخشی از تفکرات زنان به کار رفت و بعد واژه‌های دیگری هم به وجود آمدند که می‌خواستند نشان دهند که دقیقا مثل زنان سفیدپوست طبقه متوسط امریکایی فکر نمی‌کنند و خواسته‌های دیگری دارند، طور دیگری جهان را می‌بینند و یک سلسله مراتب دیگری در نظام‌های اجتماعی‌اشان تعریف شده است.

شاید واژه زنانه‌نگر در فارسی هم، به یک معنا دارد اختلاف بین زن‌ها و فاصله گرفتن از آن جنبش اولیه‌ای که خیلی محدود به نگاه‌های خاص بوده را دنبال می‌کند، ولی خب مثل واژه Womanism و فمینیسم، این مشکل را هم دارد که انگار ادعا می‌کند که ما می‌توانیم حداقل دو نوع برداشت زنانه و مردانه از واقعیت داشته باشیم. و در واقع، این خودش نقض غرض نسبت به دیدگاه اصلی فمینیست‌ها است.

محمدرضا واعظ: یعنی انگار ذات‌گرایی را دوباره تبیین می‌کند.

زهرا مبلغ: دقیقا، انگار داریم ذات‌گرایی را تقویت می‌کنیم. چه نام آن را زنانه‌نگری فمینیستی و چه زن‌محورانه بگذاریم. چون داریم به آن خاست­گاهی که از دفاع از حقوق زن‌ها برآمده اشاره می‌کنیم، انگار ناچاریم که واژه‌ای بگذاریم که دلالت جنسیتی داشته باشد. درحالی که همان‌طور که توضیح خواهم داد همه این جنبش‌های فمینیستی به اصطلاح در حوزه‌های مختلف، در علوم اجتماعی، سیاست، دین، فلسفه و معرفت شناسی و حتی متافیزیک، کم‌کم به این سمت رفتند که تبدیل به دیدگاه‌های دموکرات یا فراگیرخواهانه شوند. در واقع، اگر ما اسم آن را مثلا «فلسفه فراگیرتر» بگذاریم، خیلی به آرمان فمینیست‌ها نزدیک‌تر است تا مثلا عنوان «فلسفه فمینیستی». چون می‌خواهیم خاست­گاه را بگوییم و به آدم‌هایی که در این حوزه معرفت‌شناختی فعالیت می‌کنند اشاره کنیم. پس ناچاریم که از این واژه­ها استفاده کنیم ولی به هرحال واژه زنانه‌نگر هم آن محدودیت را دارد و هم این قابلیت را ….

محمدرضا واعظ: من یک سوال بپرسم و بعد به سراغ درآمد شما برویم. از نظر منطقی، می‌خواهم بدانم که آیا استفاده از واژه زنانه‌نگر، اگر آن را معادل Womanism درنظر بگیریم، اعم از مفهوم فمینیسم است یا این دو، دو دایره متداخل نیستند، بلکه متقاطع هستند؟ چون این بحث وجود دارد که آیا ما می‌توانیم زنانه‌نگری را اعم‌تر و کلی‌تر از جنبش فمینیستی بدانیم؟ اگر فکر می‌کنید سوالی که پرسیدم قابل پاسخگویی است، لطفا جواب آن را بفرمایید.

زهرا مبلغ: ببینید سوالی که مطرح کردید، سوال خوبی است و خودش محل بحث است. یعنی بین جنبش‌های پسااستعماری، جنبش‌های زنان لاتینی، زنان افریقایی، امریکایی و بعد بین فمینیست‌های مسلمان این بحث وجود دارد. مثلا خیلی از فمینیست‌های مسلمان می‌گویند که: “ما را فمینیست ننامید و حتی Womanist هم ننامید چون ما یک ریشه متفاوتی داریم”.  این‌که این‌ها دایره‌های متقاطع هستند و هم‌پوشانی دارند یا ندارند یک بحث تاریخی است، چون به هر حال ریشه واحدی دارند و از یک جایی این جنبش‌ها از لحاظ تاریخی شروع شده است، گرچه که همیشه می‌توان این‌ها را عقب‌تر برد و در تاریخ قدیمی‌تری هم آن­ها را پیدا کرد ولی آن­چه که ما رسما می‌شناسیم، از یک تاریخی در قرن ۱۸ و اواخر قرن ۱۷ شروع شده و به هر حال یک خاست­گاه غربی دارد. پس، از جهت تاریخی یا مبدا تاریخی باید بگوییم که واژه فمینیسم مقدم‌تر یا گسترده‌تر است ولی واژه Womanism ادعا می‌کند که من، هم نگاه‌های زنان سفیدپوست طبقه متوسط را پوشش می‌دهم و هم نگاه‌های زنانی را که از نژادهای مختلف و فرهنگ و جغرافیای متفاوتی می‌آیند و خواسته‌های کاملا متفاوتی دارند و اصلا نمی‌شود با آن سلسله مراتبی که مثلا در جامعه امریکایی تعریف می‌شود برای آن­ها دنبال حق و حقوق باشیم و باید بر اساس فرهنگ، بوم و وضعیت جغرافیایی خودشان درباره خواسته‌هایشان بحث کنیم.

محمدرضا واعظ: ولی به صورت قاطع، به نظر شما آیا ما می‌توانیم زنانه‌نگری را از نظر تاریخی از زمان موج سوم به بعد، محدود کنیم یا نه؟

زهرا مبلغ: چون در فارسی واژه جدیدی است و ما هیچ نسبتی با نوشته­ها که در این فضای آکادمیکِ مطالعات زنان دارد تولید می‌شود برقرار نکردیم، این‌که من بخواهم آن را به موج سوم بچسبانم، به این معنا که بگویم در موج سوم به وجود آمده، نه! این‌طور نیست. ما آن را ساخته‌ایم و به کارش می‌بریم و شاید کم کم به یک مدل جریان و نگاه تبدیل شود، ولی این‌که ما واژه نگریستن را اینجا در نظر بگیریم که یک دلالت فلسفی و معرفت­شناسانه دارد و به یک نوع منظر زنانه اشاره دارد، آن وقت جواب شما قطعا «بله» است. اگر آن را جدی بگیریم، در این ترکیب واژه فارسی حتما این موج سوم فمینیسم و از تفکرات بعدی و فلسفی‌تر نگاه‌های زنانه به واقعیت، معرفت و متافیزیک برآمده و بنابراین حتما باید با این موج آن را نسبت بدهیم نه با موج‌هایی که مثلا فقط معتقدند که زن‌ها و مردها باید برابر باشند یا باید یک جور تساوی و عدالت مثلا جامعه‌شناسانه و اقتصادی برسند.

محمدرضا واعظ: از توضیحات شما سپاس­گزارم. به سراغ بحث اصلی برویم. من عذرخواهی می‌کنم که در ابتدا سوالاتم یک مقداری زیاد بود و درواقع، می‌خواستم برخی از نظرات دوستان را با شما در میان بگذارم. اکنون به سراغ الهیات زنانه‌نگر برویم و درآمدی که قرار است شما برایمان بفرمایید.

زهرا مبلغ: من می‌خواهم بحث را با یک سوال ساده ولی کلیدی از شما و دوستان عزیزی که دارند بحث را دنبال می‌کنند، شروع کنم. من این سوال را از خیلی‌ها می‌پرسم. از دوستان، خانواده، دانشجوهایم و از آن­ها می‌خواهم که اولین چیزی که به ذهنشان می‌آید بگویند. سوال این است:

 به نظر شما خدا چه شکلی است؟

این سوال به نظر سوال ساده‌ای می‌آید، یعنی هر فردی یک تصوری از خدا دارد. حالا شما هم می‌توانید به این سوال پاسخ بدهید و بگویید که به نظر شما خدا چه شکلی است؟

محمدرضا واعظ: خب معمولا انسان‌هایی که به خدا باور دارند انسان‌هایی هستند که معمولا خدا را انسان‌گونه حتی همراه با جنسیت خاصی در نظر می‌گیرند و می‌دانم که در بحث امروز هم ما به نقد خدای مذکر یا یک ابرانسان با ویژگی‌های انسانی خواهیم پرداخت. چنین تصوری خواه ‌ناخواه، در ذهن ما به خاطر تعلیم و تربیت و نظام آموزشی وجود داشته است. اما اگر از من امروز بپرسید، سعی می‌کنم که انتزاعی و فراجنسیتی به این موضوع نگاه کنم.

زهرا مبلغ: ببینید من پاسخ‌هایی که در این چندسال دریافت کردم خیلی جالب هستند. تقریبا می‌توانم بگویم نود درصد کسانی که به این سوال جواب دادند، چه کسانی که دین‌دار هستند و چه کسانی که بی‌دین و به خدا اعتقاد ندارند، به هرحال هرکسی تصوری از خدا دارد، تصویری کاملا مردانه از خدا دارند. مثلا شبیه به یک روحانی است یا شبیه به یک روحانی خاص است یا شبیه به یک مرد بزرگ است یا یک کوه است. به ندرت کسانی هستند که تصور غیرانسانی از خدا دارند و مثلا خدا را مثل یک سنگ یا یک کوه بزرگ می‌بینند و بسیار به ندرت‌تر کسانی هستند که تصویر زن از خدا دارند و خدا را مثل یک زن می‌بینند. یادم می‌آید که یک ‌بار یکی از دانشجویان در کلاس گفت که من خدا را مثل زنی می‌بینم با موهای بلند که در کنار دریا ایستاده و لباسی آبی پوشیده است، خب تقریبا همه بچه‌ها در کلاس تعجب کردند و می‌توانم بگویم که این نوع تصویرپردازی از خدا منحصر به فرد بود. فقط برای این­که بحث جذاب بشود این را گفتم و حالا هرکسی می‌تواند فکر کند به این­که خدا را چه شکلی می‌بیند، مخصوصا فارغ از آموزه‌های بعدی که ما راجع به خدا داریم. همان تصویری که مثلا من در کودکی از خدا داشتم.

می‌خواهم بحث را با همین شروع کنم که یکی از مشکلات اصلی که زن‌ها در مواجهه و بازخوانی ادیان مختلف با آن روبه­رو هستند و به آن توجه کرده‌اند، همین تصویر مذکر از خداست. الیزابت کدی استنتون[۱] می‌گوید: “اصلا همه تحقیری که در جوامع، در طول تاریخ نسبت به زن‌ها شده‌است، دقیقا ناشی از همین بوده که زن­ها در ادیان تحقیر شده­اند.” و بعد می‌گوید: “این تحقیر ناشی از این بوده‌است که خدا مذکر بوده و مرد هم خدا بوده یا مرد نماینده خدا بر روی زمین بوده‌است، بنابراین زن در خدمت و بردگی مرد ‌است.” یا مثلا بعدتر مری دیلی[۲] می‌گوید که: “تا وقتی که خدا مذکر باشد، مذکر هم خداست و وضعیت زنان در ادیان و بعد در اجتماع همین‌طور است، چون در تصویری که ما از خدا در ادیان مختلف به دست می‌دهیم، در واقع داریم نهادی سیاسی و یا واقعیتی سیاسی با آن می‌سازیم.” بعدا هاردینگ[۳] که یک معرفت‌شناس معروف فمینیست است توضیح می‌دهد که “دقیقا همین تصویری که ما از واقعیت داریم، کنش سیاسی و کنش‌های اجتماعی ما را تعیین می‌کند و بعد همان کنش‌ها دوباره واقعیت را به یک نحو دیگری بازنمایی می‌کنند.” به همین دلیل این‌که تصویر ما از خدا چقدر مذکر، چقدر مونث و چقدر فراجنسیتی باشد، در واقعیت، در عمل و در عمل سیاسی و اجتماعی ما موثر است؛ فقط چیزی نیست که منحصر به ادیان باشد. در واقع تصویر خدا نقش بسیاری در نهادهای دین، تا قبل از مدرنیسم که واقعیت، عمل سیاسی، ساختار سیاسی و اجتماعی جوامع را تعیین می‌کردند، داشته است و بعدا این واقعیت الوهی و مقدس، به خود ساختار جوامع هم، تسری پیدا می‌کرده است. هنوز هم تا حد زیادی همین‌طور است یعنی، هنوز هم با این‌که به نظر می‌رسد مدرنیته و پست مدرنیسم دارند به نحوی از واقعیت تقدس­زدایی می‌کنند، ولی همچنان به انحا دیگری دارند امر مقدس را وارد ساختار سیاسی و اجتماعی می‌کنند، بنابراین خیلی مهم است که ما به ویژگی‌های مختلفی که تصویر الوهیت یا خدایان در ادیان مختلف دارند بپردازیم و از وجوه مختلف آن را بررسی کنیم. فیلسوفان فمینیست این را که خدا چطور جنسیت یافته یا جنس خدا چطور بازنمایی شده بررسی کرده‌اند. اما می‌توان بررسی‌های دیگری هم در این زمینه انجام داد.

محمدرضا واعظ: پس به طور خلاصه می‌توان گفت، همان‌طور که فرهنگ و آداب و رسوم ما ریشه در ادیان دارند- منظور ادیانی است که عموم مردم به آن پایبند هستند- تمامی قوانین و سنت­های پدرسالارانه هم ریشه در همان دین و ادیانی دارد که خداوند را به صورت مذکر در نظر گرفته‌اند. آیا منظور شما همین است؟

زهرا مبلغ: در واقع یه عده از فمینست‌ها این را می‌گویند یعنی، عقیده دارند که همه تقصیر این‌که جوامع بشری در تاریخ و جغرافیای متفاوت، پدرسالارانه اداره می‌شدند به دلیل نهادهای دینی است، چون نهاد دین قدیمی‌ترین نهاد اجتماعی و سیاسی است که انسان­ها به دور آن جمع می‌شدند. اما اگر  بخواهیم واقع‌بینانه نگاه کنیم، نمی‌توان همه تقصیر را به گردن نهاد دین انداخت، مخصوصا این­که ادیان در طول تاریخ خیلی متنوع و متکسر بودند. هر دینی، صورت‌ها و قرائت‌های مختلفی داشته و از قضا در همین دوره فعلی که ما خوانش‌های مثلا زنانه و برابری طلبانه از ادیان مختلف داریم، همچنان صورت‌های مختلفی از زن‌ها یا سرکوب گروه‌های دیگر اجتماعی دیده می‌شود. پس نمی‌شود همه تقصیر را به گردن دین انداخت ولی، به نظر می‌رسد که نهادهای دین در نهادینه کردن این نگاه­ها موثر بوده‌اند.

باید در این­جا توضیح خیلی مختصری هم راجع به این بدهم که اصلا این‌که: «تصویر خدا مذکر است» به چه معناست؟

چطور این تصویر مذکر خدا میتواند وارد ساختار اجتماعی، مناسبات بین افراد و مثلا باعث سرکوب زن‌ها بشود؟

و اگر فرض کنیم که خدا مذکر باشد، این چه نسبتی با این دارد که زن‌ها در ادیان و بعد در جوامع و مناسبات سیاسی سرکوب شوند؟

چیزی که معمولا در این الهیات از آن صحبت می‌شود و بعد هم محل نقد است، ادیان ابراهیمی هستند و درباره ادیان دیگر کمتر بحث می‌شود. بنابراین، تصویری که راجع تصویر خدا داریم، خدای ادیان ابراهیمی است که یک خدای واحد است که متشخص و یگانه است و یک سری ویژگی‌های انسان‌انگارانه دارد. مثلا اینکه خدا «قادر مطلق» است. این صفت قادر مطلق بودن خدا مستلزم این است که خدا بر کسانی بخواهد حکومت کند یا اراده‌اش را بر افرادی و بر بندگانی و مخلوقاتی، جاری کند. و این به آن معناست که حتما باید کسی هم باشد که مقهور باشد یعنی، اسم یا صفت قدرت مطلق خدا یا صفت مرید بودن خدا مستلزم این است که مخلوقات و موجوداتی باشند که مقهور اراده و مقهور قدرت مطلق او باشند بدون این­که هیچ توجیهی برای این قدرت مطلق وجود داشته باشد. بگذریم که مثلا در مسیحت رسما واژه‌هایی برای خدا به کار رفته است که واژه‌هایی است که تصویر مذکر می‌دهند. مثلا خدا پدر است و بعد عیسی پسر خدا می­شود یا خدا یک جور شاه است که کلمه شاه هم یک کلمه مذکر است یا در بعضی از ادیان دیگر هم این تصاویر مذکر به کار رفته است. انبیا در دین یهود، پدران خوانده شده‌اند. حالا بعد به این مبحث دوباره بازخواهم گشت.  بطور کلی اگر بخواهم توضیح بدهم، مسئله اصلی که دارد تصویر خدا را در ادیان مذکر می‌کند، مسئله زبان است. زبان همه ادیان ابراهیمی زبان‌های جنسیتی است، از عبری و آرامی و عربی بگیرید تا بعد زبان یونانی که متون آرامی به آن­ها ترجمه می‌شود. همه این­ها زبان‌های جنسیتی هستند و خب زبان‌های مذکر محور هستند یعنی وقتی که ما می‌خواهیم راجع به خدا حرف بزنیم،   -مثلا عربی که برای ما زبان آشنا‌تری است- از ضمیرها و صفت‌ها و اسم‌های اشاره مذکر استفاده می‌کنیم، خدا با «هو» شناخته می‌شود و همه چیزهایی که به آن ارجاع می‌دهد مذکر هستند. این از یک جهت دارد یک تصویر مذکری از الوهیت در ادیان ابراهیمی برای ما تعریف می‌کند.

به نظر می‌رسد که در برخی ادیان دیگر هم همین‌طور است ولی بعضی از ادیان هم زبانشان جنسیتی نبوده و از این اجتناب کرده‌اند، ولی واقعیت این است که وقتی خدا مذکر می‌شود یعنی با ضمیرها و اسم‌های اشاره مذکر راجع به آن حرف زده می‌شود فقط این خدا نیست که مذکر می‌شود بلکه همه جاهای دیگری که ما ضمیرهای مذکر داریم که درواقع، دارد مردها را وصف می‌کند یا به آن­ها دستوری می‌دهد. در همه این­ها یک نزدیکی شدید و قرابتی به لحاظ زبانی و فهم زبانی بین آن مخاطب مذکر و آن خدای مذکر به وجود می‌آید و آن‌وقت به نظر می‌رسد که جنس مذکر، همان که در متن به عنوان مذکر خطاب شده، با الوهیتی که دارد با آن زبان و آن گرامر وصف می‌شود، نزدیکی زیادی دارد. خب این از یک جهت است که خدا در متون ادیان مذکر شده است. از یک جهت دیگر همین صفاتی که می‌گوییم، مثل اینکه خدا قادر مطلق است. این­ها صفاتی نیست که الزاما مذکر باشد. به نظر می‌رسد که در طول تاریخ در فرهنگ‌ها این صفات ویژگی‌هایی بودند که ارزش‌های مردانه را توصیف می‌کردند یا به آن اشاره می‌کردند. برخلافِ مثلا ارزش‌های زنانه مثل مراقبت کردن، محبت کردن، نگران بودن، مسئولیت­پذیری داشتن در مقابل دیگران، که خدا، نه که اصلا بلکه کمتر با این صفت‌ها وصف شده است.

خود این هم یک موضوع بحث برانگیز است که چرا اصلا ما باید صفت‌هایی مثل قاهر، قادر، غالب و مرید را صفت‌های مردانه و مذکر بدانیم و صفت‌هایی مثل مهربان و رئوف را صفت‌هایی مونث بدانیم. درحالی که فمینیست‌هایی که در این ساحت دارند کار می‌کنند، قطعا با ذات‌گرایی یعنی، این­که بگوییم ذات زن این‌طور و ذات مرد آن‌طور است، مخالف هستند ولی این بحثی که می‌کنند و بحث کلیدی‌ای هم در الهیات و فلسفه فمینیستی است، با این چالش مواجه است که:

 چطور ما اجازه داریم بگوییم که این صفت‌ها مذکر هستند؟ چون بحث بسیاری راجع به همین صفت‌ها و نه راجع به آن زبان مذکر محور، وجود دارد. این یک چالش پیش روی فمینیست‌هاست، که راجع به آن هم بحث کرده‌اند ولی به هرحال خیلی سخت بتوان از آن گذشت و با آن کنار آمد.

مورد دیگری که می‌توان گفت صفت «عدالت خدا» است.  فیلسوفان دینیِ فمینیست توضیح می‌دهند که عدالت خدا هم با این‌که به نظر می‌رسد صفتی است که می‌تواند به نفع زنان باشد ولی در طول تاریخ، طوری ترسیم و پرورده شده که بازهم برعلیه زنان است. اولا در مورد این­که خدا عادل است، محتوای عدالتش را باید نهادهای دینی تعیین می‌کردند و خب نهادهای دینی و سخنگوهای خدا، در طول تاریخ مردها بوده‌اند. اما از طرف دیگر معمولا ما یک فهرستی داریم از شروحی که خدا ما را نسبت به آن‌ها مجازات می‌کند. از مجازات درباره چیزهایی که علیه زن‌ها بوده، یعنی«ستم‌های اجتماعی»، چیزی نیامده است. مثلا دروغ گفتن و شرک ورزیدن مطرح شده، نفاق ورزیدن، آمده اما هیچ وقت نگفته‌اند که سرکوب کردن زن‌ها، بی احترامی به زن‌ها، مجازات دارد. این‌ها هیچ وقت در لیست شرح­ها نیامده‌اند و بنابراین،  نظام پاداش و تنبیهی که ادیان ترسیم می‌کنند بازهم باعث می‌شود که ظلم‌هایی که نسبت به زن‌ها یا نسبت به گروه‌های حاشیه‌نشین در جوامع براساس ادیان صورت می‌گیرد، دیده نشود.

 از جهتی دیگر هم در بسیاری از ادیان که ریشه باستانی دارند، زن خودش مایه شر است. به خاطر تصویری که بعدا در کتاب مقدس آمده که حوا، آدم را فریفت. البته در قرآن این تکرار نمی‌شود ولی در برخی از ادیان هست و ظاهرا یک پیشینه باستانی‌تر از کتاب مقدس در کتاب عبرانی دارد، همین باعث می‌شود که خیلی از ادیان بگویند که زن باید فرودست باشد، تحقیر بشود، درد زایمان داشته باشد، بچه­ها را بزرگ کند و گوشۀ خانه ساکت بنشیند؛ همه این­ها به نوعی جبران گناه زن نخستین، یعنی حوا است. یعنی مسئله عدل الهی هم خودش به نوعی جنسیتی شده است، با این­که می‌توانسته به نفع گروه‌های درحاشیه باشد ولی برعکس عمل کرده است.

صفت مهم­تری که در فلسفه‌های فمینیستی و الهیات فمینیستی، از خدا گفته می‌شود، صفت «استعلا» است. خدا در همه ادیان ابراهیمی طوری ترسیم و تصویر شده که یک خدای متعال است، فوق جهان و از جهان جداست. با صفات غلبه، قهر و قدرت هم‌خوانی دارد و اصلا این استعلای خدا به این معناست که، خدا از هر وضعیت مادی فارغ است. هیچ وضعیت‌یافتگی، موقعیت‌یافتگی و وابستگی مادی ندارد. به خاطر همین هم خدا از هیچ­کجا به جهان نگاه می­کند. اصطلاح God point of view که «نگاه کردن از دید خدا» یا از هیچ­کجا، که در معرفت‌شناسی مدرن، در دوره‌های اولیه به نوعی ارزش بوده است. یعنی، ما می‌خواستیم به معرفت خداگونه‌ای برسیم که از هیچ‌کجا، بدون هیچ وضعیت‌یافتگی و شرط مادی به جهان نگاه کنیم.

این استعلا در ابتدا یک صفت الهی و یک مفهوم وجودشناسانه و متافیزیکی بوده است، برای این­که ساحتی از وجود را نشان بدهد که از جهان ماده بری است و محدویت‌های جهان مادی را ندارد. بعد در دوران مدرن، این ویژگی الهیاتی که راجع به ساحت قدسی به کار رفته است، وارد معرفت‌شناسی شده و مثلا در فلسفه دکارت و بعدا در فلسفه کانت تبدیل به یک ارزش معرفت‌شناسانه شده است. برای رسیدن به معرفت یقینی یا معرفت بهتر باید استعلا داشته باشد، بر ابژه خود مسلط باشد، آن­را کنترل کند و از زوایای مختلف بشناسد و ابژه[۴] باید مقهور آن باشد. این در واقع یک صفت الهیاتی کاملا دینی در نظام‌های دینی، مربوط به دوره‌های مدرن است که کاملا وارد معرفت‌شناسی می‌شود و اصلا معرفت­شناسی را هم به زعم این فیلسوف‌های فمینیست، به یک حوزه مذکر تبدیل می‌کند و  معرفت شناسی با همین صفت استعلا، پیش می‌رود. معرفت‌شناسی مدرن و انسان دکارتی با همین ویژگی استعلا است که به «عقل محض» تبدیل می‌شود. چون خدایی که ما در فلسفه سنتی داریم، همان عقل ارسطویی و آن فعلیت محض است، دیگر چیزی ندارد که به ساحت ماده وابسته باشد. کاملا فعلیت محض است. چیزی برای تبدیل شدن و تغییر ندارد پس تبدیل به عقل محض می‌شود. پس استعلا با عقلانیت محض هم گره خورده و بعد در تاریخ فلسفه و به‌طور کلی در تاریخ اندیشه، مردها با این عقلانیت یکی شده‌اند یعنی، نمادها طوری ترتیب داده شده‌اند که زن مظهر احساسات و وجه مادی انسان شده است و مرد مظهر عقل، فعلیت، کمال و وجه ثبات انسان شده است. هنگامی که ما انسان شناس‌ها مرد را این‌طور تعریف می‌کنیم و الوهیت را هم دقیقا با همین صفات از قبل تعریف کرده‌ایم، یک اشاره کوتاهی لازم است تا بگوییم که خدا کاملا مذکر است و مذکر هم خیلی شبیه به خدا است. بگذریم که در ادیان مختلف روایت‌هایی داریم که خداوند آدم را بر صورت خودش آفریده است. هم در یهودیت، هم در مسحیت و هم در ادیان غیر ابراهیمی مثل اوپانیشادها هم، این انسان محور بودن واقعیت وجود دارد. یعنی خدا وقتی که می‌خواهد واقعیت را بر اساس انسان خلق کند، انسان را بر اساس صورت خودش می‌آفریند. این در ادیان مختلف تکرار می‌شود و بعد معمولا آن کلمه آدم یا آنچه که در ادیان مختلف برای انسان به کار می‌رود یک کلمه مذکر است. حتی اگر در فارسی هم که زبان جنسیت نیست، نگاه کنیم، باز می‌بینیم که کاربرهای زبان فارسی هم وقتی که واژه انسان را می‌شنوند، معمولا در ۹۹ درصد موارد یک انسان مذکر جلوی چشمشان می‌آید و این بدین خاطر است که، واقعیت مرتبا به انحا مختلف و نه فقط به لحاظ گرامری، مذکر بازنمایانده می‌شود و نتیجه این می‌شود که انسانی که خدا آن را بر صورت خودش آفریده است، آن انسان مذکر می‌شود؛ بنابراین آن انسان مذکر نماینده خدا قرار می­گیرد. حالا بعدا من نقدی براین دیدگاه هم خواهم گفت. ولی خیلی خلاصه بگویم که الهیات فمینیستی و فلسفه‌های دینی فمینیستی در واقع، حدود ۵۰ یا ۶۰ سال اخیر به صورت سیستماتیک و منسجم به دنبال این بودند که این تصویر مذکر از خدا در متون ادیان و ادیان مختلف را نقد کنند تا ببینند که آیا می‌توان راه­هایی پیدا کرد برای این‌که ما تصویر عادلانه­تر یا فراجنسیتی از خدا در همین متون پیدا کنیم؟ یا باید اصلا از متون عبور کنیم؟ برخی از آن­ها تلاش کردند که به وضعیت‌ها و ادیانی در دوره‌های قبل‌تر از ادیان ابراهیمی برگردند که در آنها ادعا می‌کنند اسطورهای مونث به جای اسطوره‌های مذکر غالب بوده‌اند یا الهه‌ها پرستیده می‌شدند و خدایانِ غالب بودند، به جای خدایان مذکر این خدایان مونث بودند که پرستیده می‌شدند و بعد هم سعی می‌کنند تفسیرهای دیگری از متون مقدس به دست بدهند که بیشتر به نفع زن‌ها باشد یا حداقل مایه سرکوب آن­ها نباشد. به هرحال،  این‌که مذکر نماینده خدا باشد، در طول تاریخ باعث سرکوب زن‌ها شده است، البته همه این­ها قابل نقد است. چرا؟ چون رابطه خدا با بندگانش معمولا رابطه قهر و غلبه، کنترل‌گری و تنبیه و مجازات بوده است. بنابراین این نسبت خدا با انسان در جامعه، به یک سیستم اجتماعی دیگری تبدیل شده است که مثلا مردها یا یک طبقه خاصی از مردها، بقیه طبقه‌های اجتماعی و بقیه افراد اجتماع را بخواهند کنترل کنند یا به آن­ها غلبه داشته باشند و به آن‌ها دستور بدهند یا اجازه داشته باشند که برای آن‌ها تعیین تکلیف کنند. اگر بخواهم از مهمترین  تلاش‌هایی که در این سال‌های اخیر شده است بگویم،

مرحله اول تلاش‌های کسانی است که در حوزه باستان­شناسی و تاریخ فعالیت می‌کردند؛

مرحله دوم که هم‌زمان یا کمی بعدتر از تلاش‌های تاریخی و باستان‌شناسی بود، تلاش‌های الهیاتی است که برای بازخوانی متن‌های مقدس صورت گرفته است؛

 و مرحله سوم که هم‌زمان یا کمی بعدتر از آن دو مرحله قبلی است، تلاش‌هایی است برای این‌که الهیات جدیدی به دست بدهند که مشکلات و محدویت‌های آن نظام‌های الهیاتی سنتی را نداشته باشد، چون فکر کردند که حتی با بازخوانی‌ها هم نمی‌توان به یک عدالت جنسیتی در متن‌ها رسید؛

در سال­های ۱۹۵۰-۱۹۶۰ تقریبا زن‌ها وارد فضای آکادمیک شدند و مثلا داشتند باستان­شناسی و تاریخ می‌خواندند. در این دوره سه چهره بسیار مهم داریم. سه زن خیلی مهم که به لحاظ علمی در دوره خودشان وزنه‌های خیلی مهمی بودند و باستان‌شناس‌ها و مورخان، خیلی به دقت علمی این­ها تاکید دارند. هر سه این­ها در کاوش‌هایی که کردند، چیزهایی در رابطه با ادیان پیش از تاریخ یا باورهای دینی پیش از تاریخ یعنی، پیش از اختراع خط و پیش از پدید آمدن کتاب‌های مقدس به دست آوردند. آن‌ها چیزهایی پیدا کردند که نشان می‌داد خدایان در یک دوره خیلی طولانیِ تاریخ، خدایان مونث بودند یا خدایان مونث در کنار خدایان مذکر بودند و به آن­ها غلبه داشتند. چون ما در دوره‌های تاریخی داریم که، الهه‌های یونانی کنار خدایان مذکر یونانی هستند ولی تفوق در نهایت با مثلا زئوس است که خدای مذکر است. اما این سه نفر که یکی از آنها مارگارت مری[۵] است، و یک باستان‌شناس انگلیسی و اولین زن باستان‌شناس است که کتابی می‌نویسد راجع به «خدای جادوگران» و در آن­جا توضیح می‌دهد که اصلا در دوران اولیه، جادوگری به عنوان سنت دینی وجود داشته است و کسانی که نمایندگان خدایان در سنت‌های جادوگری بودند، بیشتر زنان بودند. او دو سه کتابِ مفصل دربارۀ سنت‌های جادوگری دارد، اصلا نظریۀ خیلی مهمی است که هنوز هم در باستان‌شناسی نظریه او خیلی جدی است و بعدا هم توسط باستان‌شناسان دیگر پیگیری شده است. اما کتاب مهم دیگر، کتابی است که مرلین استون[۶] نوشته است به نام «وقتی که خدا زن بود». این کتاب در مطالعات الهیاتیِ جنسیت بسیار تاثیرگذار بوده است. مرلین استون مورخ و کاوشگر بود. او در جاهای مختلف و خصوصا در مصر، در مورد نمادهای خدایان و نمادهای مذهبی که مربوط به دوره‌های قبل از تاریخ است، چیزهایی پیدا کرد. مثلا تصاویری از الهه‌هایی که مونث هستند و بعد تحلیل­هایی می‌کند در این­باره که این الهه‌ها، الهه‌های غالب بوده‌اند یعنی،  این‌ها بر اساس جنسی که آن مجسمه با آن ساخته شده و بر اساس چیزهایی که به آن آویزان شده و نمادهایی که در کنار آن بوده است، تصاویر خدایان هستند. او سپس بر اساس همه این‌ها، تحلیل‌هایی می‌کند و می‌گوید که در دورۀ ماقبل تاریخ، یک دوره طولانی بوده است. مثلا دوره نوسنگی، خدایانی که پرستیده می‌شدند، خدایانِ مونث بودند و باز بر اساس شواهد محدود دیگر به این نتیجه می‌رسد که در آن دوره­ها صلح برقرار بوده است و زن‌ها به لحاظ اقتصادی موفق بودند و در جامعه حضور داشتند. آن‌ها فعالیت اقتصادی و درآمد داشتند و اقتصاد، برابر و عادلانه توزیع شده بوده است. همین نظریه را ماریا گیمبوتاس[۷] یک باستان‌شناس دیگر هم دارد که کتابش به نام «زبان الهه­ها» یا «زبان خدایان مونث» یا «فرهنگ الهه­ها» ترجمه شده و این فرد هم بر اساس یک سری شواهد که بیش­تر از مصر به دست آورده است نتیجه می‌گیرد که در اروپا، ادیان اولیه ادیانی صلح‌طلب بودند که خدایان مونث داشتند و بعد گروه‌هایی به ناکورگان­ها که از قسمت خاورمیانه و شرق می­آیند، به این­ها حمله می‌کنند و این نظام متعادل آن­ها را به هم می‌ریزند.

این­ها سرنخ‌های خوبی به متفکرهای فمینیست دادند که بتوانند ادعا کنند که ما باید به یک سری خدایان مونث برگردیم و آن­ها را بازیابی کنیم. اما نقدهای مهمی هم به آن­ها هست. مثلا این‌که خیلی از شاگردان خودشان هم می‌گویند که شواهد آن­ها بسیار اندک است و آن‌ها همین شواهد اندک را تعمیم داده‌اند. به عنوان مثال آن­ها در یک نقطه خاص چیزی پیدا کرده­اند و آن را به یک دوره بزرگ تاریخی و بعد به کل اروپا یا کل مصر، تعمیم داده‌اند. این تعمیم به لحاظ معرفت‌شناسیِ باستان‌شناسی غیرموجه است. ضمن این‌که آن‌ها شواهد دیگری را در نظر نگرفته‌اند. مثل این‌که ما در همان دوره‌ای که مثلا خانم گیمبوتاس ادعا می‌کند که خدایان مونث بودند و صلح به اروپا حاکم بوده است، تصاویری از مردان جنگجو داریم که مثلا تیر و کمان در دست دارند و این‌ها منافی آن ادعای صلح مطلق در آن دوره خدایان مونث است. به هرحال مهم این است که مطالعات به ما نشان دادند که یک دوره­ای داشتیم که خدایان مؤنثی غالب بودند، پرستش می‌شدند و معبدهایی داشتند. در همین کتاب «وقتی خدا زن بود» نویسنده کتاب را با این سوال شروع می‌کند که:

فکر می‌کنید چرا زن­ها در ادیان سرکوب می‌شوند؟

چرا ناگهان همه معابدی که قبلا در آن­ها الهه‌های مونث وجود داشتند، درشان بسته شده و پرستش این­ها متوقف شده است؟

او در این کتاب توضیح می‌دهد به این دلیل که در این دوره‌ها، عدالت‌هایی وجود داشته است، وضعیت عادلانه­ای برقرار بوده که بعدا مردانی که از مناطق دیگر آمده بودند، نمی‌توانستند این نظم اجتماعی را ببینند و می‌خواستند که این نظم اجتماعی را به هم بریزند بنابراین، قدرت و تفوق خدایان مونث را زیر سوال بردند و به آن حمله کردند، معابد را بستند و ادیان دیگری را آوردند. خانم استون مشخصا می‌گوید که اصلا دین یهود یا دین عبرانی برای این ساخته شد که این دوره تفوق خدایان مونث را زیر سوال ببرد و خراب کند و دین یهود دقیقا برای سرکوب زن‌ها و آن دوران درخشان تاریخی پدید آمده است. این‌ها ادعاهای بزرگی بودند که تقریبا همۀ آن­ها هم رد شدند اما مهم این است که این نظریه‌ها راه را برای این باز کردند که ما بتوانیم فکر کنیم تصویر مونثی از خدا هم وجود داشته یا بعضی از این باستان‌شناسان، تصاویری از خدایانی پیدا کردند که فراجنسیتی بودند یا اصلا شکل انسان‌ها نبودند و یک ترکیبی از انسان­ها و حیوانات هستند. بنابراین، تصویر انسان‌وار خدا که مجبور است مونث یا مذکر باشد را می‌توان کنار گذاشت.

تقریبا هم‌زمان با این نظریه‌های تاریخی،  تلاش‌های الهیاتی هم در خود ادیان مختلف آغاز شد. دیگر اینجا کاوش‌های باستان‌شناسی نیست. در ادیان مختلف یک سری تلاش‌هایی صورت گرفت تا متن‌های دینی را بازخوانی کنند که ببینند کجای این متون مشکل داشته یا کجای آن­ها باعث سرکوب، تحقیر و تبعیض علیه زن­ها شده است. آیا اصلا خود متون مقدس مسئول این وضعیت ظالمانه علیه زنان هستند یا تفاسیر بعدی از متون است که مسئول این برداشت‌ها شده است. شاید اولین تلاشی که شده خیلی قبل از این یافته‌های باستان‌شناسی، تلاشی بوده است که بعدا به نام بایبل[۸] یا «کتاب مقدس زنان» چاپ شد در سال ۱۸۹۵ یعنی اواخر قرن ۱۹ و جلد دوم آن هم در سال ۱۸۹۸ چاپ شد. این کتاب توسط الیزابت کدی استنتون[۹] و یک گروه بیست و چند نفره‌ای از زنان و مردانی که با او کار می‌کردند، نوشته شد. این‌ها از اولین فمینیست‌های امریکایی بودند و می‌خواستند برای زنان حق رای بگیرند و برای زنان به دنبال منافع سیاسی بودند. اما خود الیزابت کدی استنتون فکر می‌کرد که دین نقش مهمی در وضعیت حاشیه­نشینی زن‌ها دارد. این‌که زن‌ها حق رای نداشته باشند نهایتا ریشه‌اش به ادیان و به طور خاص به دین مسیحیت برمی‌گردد. بنابراین او شروع کرد به جمع­آ­وری یک تیم تا یک کتاب مقدس جدید بنویسند. نه یک کتاب مقدس کاملا جدید بلکه قطعاتی از کتاب مقدس را که به نفع و بر علیه زنان است، انتخاب کند وشرح‌های جدیدی بر آن‌ها بنویسد. یعنی انگار که ما در این کتاب با یک مدل تفسیر زنانه از کتاب مقدس مواجه هستیم که سعی می‌کند از همان ابتدا تصویر مذکر از خدا را زیر سوال ببرد و خدا را به عنوان یک زن و با ضمایر مونث نشان بدهد. او در این کتاب می‌گوید که آموزه تثلیث اصلا خدا، پسر و روح القدس نیست بلکه مادر ،پدر و پسر است. یعنی تثلیث را کاملا زنانه می‌کند یا مثلا می‌گوید که دعاهای کلیسا باید خطاب به یک خدای مونث باشند به جای این­که بگوید خدا پدر است. در مسیحیت خدای پدر بسیار مهم است و این صفت پدرانگی خدا خیلی پررنگ است. او صفت مادرانگی را برای خدا می‌گذارد و می‌گوید که همه این تفاسیری که ما از متن مقدس می­بینیم درواقع تفاسیر ساختۀ ذهن مردان است و اگر به خود کتاب مقدس رجوع کنیم، قطعاتی پیدا می‌کنیم که تصویر فراجنسیتی از خدا می‌دهد و به نفع زن‌ها می­باشد و تعداد آن‌ها خیلی بیشتر از قطعاتی است که علیه زنان است.

محمدرضا واعظ: سوالی که در اینجا پیش می‌آید این است که : چطور است که یک زن فمینیست متدین به یکی از ادیان ابراهیمی مثلا عبری، می‌تواند خوانش‌های زنانه از خداوند و امر الوهی در کتاب تورات داشته باشد، در حالی که هم‌چنان به نص تورات پایبند است؟

می‌خواهم ببینم آیا علی­الصول چنین چیزی امکان‌پذیر است که فردی مثلا کتاب تورات را کاملا زمینی کرده باشد و بگوید که چنین کتابی توسط مردها نوشته شده است و ما می‌توانیم آن را اصلاح و زنانه کنیم. انگار با چنین حرفی و چنین رویکردی آن الهیات و دین از آسمان به زمین می‌آید. یعنی چنین باوری این‌گونه است که، مذکرانی بوده‌اند که کتاب مقدس را نوشته‌اند یا آن را منحرف کرده­اند و یا بر آن تاثیرگذار بوده‌اند! این حرف نه تنها مطابق با نص کتاب نیست، بلکه اگر فرض بگیریم که این افراد بنیادگرا نیستند در آن دین موردنظر که یکی از ادیان ابراهیمی است، ولی اگر هم این­طور نباشند ما داریم به این نتیجه می‌رسیم که آن­ها حداقل بر این باور هستند که کتاب مقدس زمینی شده و توسط یک انسان مذکر نوشته شده است. نظر شما چیست؟

زهرا مبلغ: خیلی سوال مهمی است و می‌خواستم در بحث دقیقا به همین‌جا برسم. یعنی این تلاش‌ها دقیقا بر اساس سکولار دیدن دین و متون مقدس شکل گرفته است و کم‌کم به صورت رسمی به این شکل در آمده است. من توضیح خواهم داد که چطور تلاش‌ها کم کم تغییر کردند و باعث شدند که برخی نه تنها از متن مقدس بگذرند، بلکه از یک متن معین یا قصه‌های معین داشتن، بخواهند عبور کنند تا یک جور الهیات و دین جدیدی به وجود بیاورند که اصلا با آن الهیات سنتی هیچ شباهتی ندارد.  یعنی خدا در آن شخص نیست، ثابت نیست و شبیه به آن چیزی هم که ما فکر می‌کنیم نیست.

محمدرضا واعظ: خب اگر این اتفاق بیفتد باز به نظر من منتقدینی خواهند گفت که با این تفاسیر ضرورت وجود الهیات چیست؟ خب می‌توان به دنبال همان حقوق بشر رفت که ثمره عقلانیت انسان است و چنین تکامل عقلانی‌ای در آن پیش آمده و انسان معاصر توانسته است که چنین پروتکلی را بنویسد. با این‌حال سوال این است که، اگر بخواهیم که دین را سکولار کنیم دیگر این الهیات چه معنایی دارد؟

زهرا مبلغ: من خیلی کوتاه پاسخ بدهم چون در ادامه به آن خواهم رسید و سعی کردم طوری توضیح بدهم که این تصور را نشان بدهم. ما با این تفاسیر کم­کم از متن دور می‌شویم و دین کارکرد دیگری پیدا می‌کند و باید به این سوال پاسخ داد که: چرا ما به دین نیاز داریم؟ یکی از استدلال‌های مهمی که این فیلسوف‌های فمینیست دارند و فقط هم استدلال آن­ها نیست و در کتاب «ریشه‌های الهیاتی مدرنیته» هم، این استدلال آمده، این است که:

 اصلا همین که خدا انسان را بر صورت خودش خلق می‌کند و همین که دین به کلام خدا تبدیل می‌شود و کلام خدا در غالب زبان بشری و انسانی بیان می‌شود و وحی زبان انسان می‌شود یعنی، کلام وحی در زبان انسان جاری می‌شود و همین که انسان خلیفه خدا بر روی زمین می‌شود که به صورت خدا خلق شده است، کافی است تا ما بگوییم از همان ابتدا و در همان ادیان سنتی ابراهیمی الوهیت، به یک امر مادی و بعدا به یک امر سکولار تبدیل می‌شود. یعنی دین از همان اول که به متن تبدیل می‌شود و کلام خدا در غالب کلمه مجسد می­شود تا با تارهای صوتی بیان و نوشته ‌شود، همین کافی است تا ما بگوییم دیگر الوهیت از آن مقام استعلاییِ خودش تبدیل به یک مقام حلولی شده است یعنی، خدا در کلمه و انسان حلول کرده است و بنابراین دیگر آن تقدسی که دین ادعایش را می‌کند، وجود ندارد و یک جور تقدس ساختگی و خیالی است. خود ادیان سنتی به نوعی سکولار بوده‌اند و خودشان بنیاد همین مدرنیته‌ای بودند که دارد با سکولاریسم پیش می‌رود.

من راجع به بایبل یا کتاب مقدس زنانه توضیح دادم که خیلی با آن مخالفت و جلوی چاپش گرفته شد، اولین چاپی که آمد پرفروش‌ترین کتاب ماه شد و خیلی زود به چاپ دوم رسید، بعدا جلد دوم آن هم بیرون آمد و خیلی با آن مخالفت شد و مدت­ها ممنوع‌الچاپ بود ولی به هرحال کتاب بسیار موثری بود. بعدا در بعضی از مناطق امریکا که در این زمینه پیشرو بود، خانم‌هایی توانستند که خاخام های یهودی بشوند و مثلا خانمی به نام مارگارت بنی که هنوز هم زنده است و مسئول برخی از این انجمن‌های یهودی‌ها است، کتاب‌های دعا و نمازی نوشت که خدا در آن مونث است و با ضمیرهای مونث به او ارجاع داده می‌شود و در آن­ها خدا مادر خطاب شده است. خلاصه که یک تلاش‌های این‌چنینی صورت گرفت. اگر بخواهم نمونه اسلامی آن را هم بگویم، یک ترجمه نیمه‌کاره یا گزیده­ای از قرآن هم وجود دارد که در آن خانم کاملا هلسینکی یک امریکایی مسلمان شده است، گزیده‌هایی از قرآن را آورده که خیلی آیه‌های لطیف‌تری از قرآن است و او هم در ترجمه قرآن خدا را با ضمیرهای مونث she یا her ترجمه کرده است. این‌ها بخشی از تلاش‌هایی بودند برای ترجمه یا گزینش‌هایی از کتاب‌های مقدس که تصویر خدا در آن مونث‌تر و زنانه‌تر بشود. بخش دیگری از تلاش‌ها، سیستماتیک‌تر و بنیادی‌تر بودند و کتاب‌هایی نوشته شد که نشان بدهند کتاب مقدس به خودی خود مسئول همه این افکار ضدزن و مسئول همه این ستم‌هایی که در تاریخ ادیان به زن‌ها شده است، نیست. بخشی از کتاب مقدس هست که می‌تواند مبنای نگاه‌هایی علیه زنان باشد اما اتفاقا بخش‌های بسیاری از کتاب مقدس هم هست که علیه این نگاه است و می‌شود مثلا یک جور خدای فراجنسیتی را در ادیان نشان داد.

یک خانم یهودی یک مقاله­ای نوشت و گفت اگر بیاییم دوباره خدا را در تورات بررسی کنیم، می‌توانیم نشان بدهیم که خدا به لحاظ زبانی، فراجنسیتی است. یا در خود مطالعات اسلامی هم کسانی هستند که سعی کردند این را نشان بدهند. مثلا در قرآن ما سه جنس دستوری داریم: مذکر، مونث و یک جنس خنثی. این‌ها را با نشانگان زبان­شناسی بررسی کردند و نشان دادند. البته هیچ کدام از این تحقیقات کامل نیست. مثلا مایکل سنس که  اسلام‌شناس است، مقاله درخشانی دارد درباره این­که اتفاقا در مهم‌ترین لحظات آفرینش و هستی، تصویری که از واقعیت در قرآن تصویر می‌شود، مونث است.

حالا در این‌جا می‌خواهم از تلاش‌های بعدی بگویم که الهیات‌های جدیدی درست می‌کنند. یک کتاب مهمی در این زمینه، کتاب «تبعیض جنسیتی» یا «جنسیت‌زدگی و سخن خدا»، نوشته رزماری ردفورد روتر[۱۰] است. او در این کتاب سعی می‌کند که کتاب مقدس را به صورتی دیگر بخواند. با این نگاه که عناصر تبعیض‌آمیز را بیرون بکشد و نشان بدهد که بیشتر بخش‌های کتاب مقدس و به طور خاص کتاب مقدس مسیحیان، ضدزن نیستند. او در ابتدای کتابش بخشی دارد که بسیار زیباست. او یک اتفاق خیالی و آمیخته با واقعیت را از داستان­های کتاب مقدس در سه پرده نقل می‌کند و پرده سوم آن جایی است که مریم مجدلیه که از حواریون عیسی است و دقیقا اولین کسی است که می‌بیند عیسی در درون قبر نیست یا به یک معنا احتمالا عروج عیسی را مشاهده کرده، در این پرده سوم و آخر، دو روز است که بالای قبر خالی نشسته و بقیه حواریون عیسی که مرد هستند، همه ناامیدند و فکر می‌کنند که دیگر آرزوهایشان برای حاکم بودن عیسی و جانشین شدنش بر دین یهود از بین رفته است ولی ته ذهن مریم مجدلیه می‌داند که آتشی از طرف عیسی او را راهنمایی خواهد کرد.  تصویری بسیار احساسی از این داستان، جایی است که بادی در موهایش می‌وزد، سرش را می‌چرخاند و در پشت سرش شبحی را می‌بیند در هیئت یک مرد که ایستاده و به او می‌گوید که “مریم من از قبر برخاسته‌ام و دیگر آنجا نیستم. نه در بین مردگان که در بین زندگان به دنبال من بگرد.” بعدا این شبح محو می‌شود و در پشت سر آن شبح، یک شبح بزرگتر و باشکوه‌تری در هیئت یک زن می‌آید که انگار خود مریم مجدلیه است که باشکوه و نورانی شده و به خودش می‌گوید که: “ای مریم اکنون تو ادامه حضور عیسی هستی، دیگر نباید به عقب برگردی و به دنبال عیسی بگردی. به جلو نگاه کن چون عیسی دارد به جلو می‌رود و در وجود تو ادامه پیدا می‌کند و اکنون نوبت توست که بخواهی جهان را تغییر بدهی”. دوباره این شبح می‌شود و یک آن به مریم یک حس روشنی دست می‌دهد که : پس برای همین عیسی مرد! چون اگر زنده بود ما همچنان می­خواستیم نگاه غلبه‌جویانه و استعلا و حاکمیتی را غالب کنیم و عیسی را شاه کنیم و دوباره بر جهان حکومت کنیم. عیسی رفت تا به ما نشان بدهد که این آرزو و این آرمان غلط است و به جای آن ما باید دنبال آرمان دیگری باشیم. آرمانی که با غلبه و استیلا بر دیگران پیش نرود. این کتاب مهمی است که در این زمینه نوشته شده است.

محمدرضا واعظ: خیلی جالب است که هیچ‌کدام از این کتاب‌ها ترجمه نشده است. چقدر ما در این زمینه فقر ترجمه داریم. حتی عجیب است که کتاب «وقتی خدا زن بود» با این‌که کتاب معروفی است، اما ترجمه­ای از آن در ایران موجود نیست.

زهرا مبلغ: واقعیت این است که ما متاسفانه در این زمینه بسیار فقیریم. چندتا پایان­نامه هم در این حوزه الهیات و فلسفه فمینیستی کار شده اما متاسفانه ما هنوز هم خیلی عقب هستیم. ما هم یک سری محدودیت‌ها داریم هم این‌که اصلا کسی نیست که این­ها را معرفی کند یا استاد راهنمایی باشد که مثلا دانشجو را راهنمایی کند تا به این سمت برود. به ندرت کسانی هستند که آشنا باشند و کمک کنند ولی به هرحال در این گروه‌های مطالعات زنان جدید یک سری گرایش‌ها وجود دارد و دانشجوهایی هستند که دارند در این زمینه کار می‌کنند و من به وجودشان امیدوارم.

راجع به کتاب Sexism and god talk این را بگویم که خانم رویتر در این کتاب می‌گوید که اگر مسیحت در این مسیر پیش می‌رفت، مسیحیت راستین بود چون عیسی مرد یا به باور ما عیسی عروج کرد تا بگوید آن آرمان­های خشونت‌بار غلط بوده و ما به جای این­ها باید دنبال صلح و دوستی باشیم و حقیقت را در درون خودمان پیدا کنیم به جای این­که به دنبال آن در یک واقعیت فراتر باشیم. او فکر می‌کند که این مسیحت راستین است و به همین جهت سعی می‌کند که بخش­هایی از کتاب مقدس را در کتابش بیاورد. او در فصل­های مختلف کتابش، این آرمان مسیحیت را نشان می‌دهد و خودش هم آن را می‌پروراند. بنابراین انگار که این اولین الهیات سیستماتیک زنانه‌نگری است که به وجود آمده است. بعد از این مثلا کتاب text of terror را داریم از فلیس تریبال[۱۱] که می‌توان آن را به «متون وحشت» ترجمه کرد. این کتاب هم کتاب جالبی است. نویسنده خودش یک اهل ادبیات و زبان­شناس است، کتابش به نوعی خوانش ادبیاتی از داستان‌های کتاب مقدس است. او در این کتاب داستان چهار زن از کتاب مقدس را جلوی ما می‌گذارد و یکی از این زن‌ها نامش هاجر است و سه تای دیگر اسمی ندارند. یکی از این زن‌ها هیچ دیالوگی هم در داستان‌ها ندارد، یعنی هیچ صدایی ندارد و همه آن­ها مورد ستم‌های خیلی بد واقع می‌شوند یا تحقیر می‌شوند و به آن­ها تجاوز و تعرض می‌شود و قربانی می‌شوند. او در این کتاب، نشان می‌دهد که اگر این داستان‌ها را از متن جدا کنیم چه داستان­های وحشتناکی هستند و چه فضای خوفناکی را ترسیم می‌کنند و انگار که مخاطب هم خیلی با این زن‌ها هم‌دردی می‌کند یعنی، متن طوری ترتیب داده شده است که ما با مظلومیت این چهار زن و ستمی که به این­ها رفته است خیلی همدردی می‌کنیم. غیر از این­که غالب آن داستان است، خود داستان و تنهایی این زن‌ها هم خیلی در متن پررنگ است. نتیجه ای که او می‌خواهد از این داستان‌ها بگیرد این است که:

متن مقدس، رسما دارد نشان می‌دهد که این زن‌ها خیلی در حاشیه و بدبخت هستند و به آن­ها ظلم می‌شود و می‌توان این‌طور نتیجه گرفت که: بر اساس متن مقدس تجویز می‌شود که باید به زن­ها ظلم شود! ولی او می‌گوید ما می‌توانیم که طور دیگری هم به ماجرا نگاه کنیم. او می‌گوید با اینکه زندگی این زن‌ها خیلی احساس برانگیز است اما در کلیسا اصلا داستان این زن‌ها خوانده نمی‌شود و خیلی‌ها آن‌ها را نمی‌شناسند و به جز هاجر که خیلی معروف است، بقیه را مسیحیان و یهودیان نمی‌شناسند و قصه آن­ها را نمی‌دانند و انگار که کلیسا با حذف داستان همین چهار زن مظلوم، دارد به نوعیی به زن‌ها ظلم مظاعف می‌کند و آن بخشی از داستان انسان که داستان این زن‌ها است، از ماجرای دین حذف شده و این خودش مشکلی است که ما باید مدام این داستان‌ها را دوباره بیان کنیم.

اما نگاه دیگری که می‌شود کرد چیست؟ خانم تریبال می‌گوید که: این زن‌ها دقیقا مظهر رنج کشیدن هستند و این رنجشان برای خداست، چون خدایی که دارد داستان این زن‌ها را روایت می‌کند خیلی به این زن‌ها نزدیک است و خیلی با آن­ها هم‌دل است و انگار این زن‌ها تجلی بندگان رنج‌کش خدا هستند و مهم­ترین صفت عیسی در کلیساهای اولیه یا در آموزه‌های اولیه مسیحیت هم همین است که عیسی بنده رنج‌کش خداست و همه جور گناه انسان را به دوش می‌کشد برای این­که انسان رستگار شود و می‌گوید که دقیقا  انگار که عیسی که بعد از این زنان آمده به نوعی تجلی همین زنان است یا آن صفت عیسی چیزی است که در این زن­ها تجلی کرده و انگار این زن‌ها خودشان نماد مسیح هستند و اگر ما این داستان‌ها را این‌گونه بخوانیم، اتفاقا این زن‌ها خیلی هم مقام والایی دارند.

محمدرضا واعظ: اگر بخواهیم که این را به آینده و به کل جهان تعمیم بدهیم، می‌توان از آن یک آموزه ضدفمینیستی به دست داد. یعنی به کل زنان دنیا ظلم می‌شود به این دلیل که نمادی از مسیح هستند! ولی می‌خواهم این را بدانم که آیا این نویسنده با چنین تفسیری که داشته، فردی متدین است که می‌خواسته متدین بماند یا فردی سکولار بوده است؟

زهرا مبلغ: تقریبا همه تلاش‌هایی که برای بازخوانی کتاب‌های مقدس صورت می‌گیرد، از طرف کسانی است که به هرحال علاقه‌ای به کتاب مقدس دارند، وگرنه گروه بعدی‌ای که می‌خواستم توضیح بدهم کسانی هستند که به این نتیجه می‌رسند که ما باید متن مقدس را کنار بگذاریم.

چون بحث ما راجع به الهیات و فیلسوف‌های دین است، قاعدتا اکثرشان معتقد و باورمند به یک دین هستند. ولی این‌ها به طور خاص، مثلا فیلیس تریبال یا می کبل که یک زبان­شناس است و کارهای درخشانی دارد، این‌ها در خواندن کتاب مقدس، به آن اعتقاد دارند یعنی، وقتی که آن را می‌خوانند به آن اعتقاد دارند و به این نکته هم خیلی تاکید می­کنند که ما نمی‌توانیم کتاب مقدس را کنار بگذاریم. همه این فیلسوف‌های فمینیست دینی باید این را بپذیرند که به راحتی نمی‌توان یک نگاه متفاوتی به دست آورد و بالاخره دین بخش مهمی از زندگی یک تعداد بسیاری زن و مرد را تشکیل داده و نمی‌توان یک شبه یک نگاه کاملا متفاوت یا یک نفی مطلق نسبت به دین به دست داد و به نظر می‌رسد که این‌ها هم دارند در همین مسیر حرکت می‌کنند.

محمدرضا واعظ: درواقع شما می‌خواهید بگویید که به خاطر ریشه‌هایی که در مردم و در عموم جامعه وجود دارد و نمی‌توان آن را نفی کرد، این­ها می‌توانند مصلحانی باشند که با تغییراتی که ایجاد می‌کنند یک نسخه جدیدتری از الهیات را ارائه کنند. چیزی که بتواند آن حداقل‌های لازم را داشته باشد ولی آموزه‌های ضد زنش را هم کنار گذاشته باشد.

زهرا مبلغ: دقیقا همین‌طور است. یعنی عده­ای از این فمینیست‌ها که به اصطلاح همان اصلاح­گرها هستند، به کتاب مقدس پایبند هستند چون می‌گویند، ما بدون کتاب مقدس که هسته اصلی است نمی‌توانیم کاری کنیم.

اما گروه بعدی که دوباره هم‌زمان با این‌ها کارشان را شروع می‌کنند و هنوزهم کارشان ادامه دارد، کسانی هستند که معتقدند متون مقدس خصوصا تورات و انجیل، مسئول همه این بدبختی‌ها هستند و ما هرخوانشی که به دست بدهیم باز هم داریم خوانش جدید خود را به متنی تحمیل می‌کنیم.  از جمله مهم‌ترین این­ها مری دیلی است که اول در مهم‌ترین و اولین کتابش، «فراتر از خدای پدر»، سعی میکند که متن را طور دیگری و خدا را به عنوان یک فعل ببیند. او می‌گوید که: “چرا ما باید خدا را درقالب این اسم ها و صفت‌هایی مثل قادر، غالب، قاهر و مرید، محدود کنیم؟  به جای آن بهتر است که خدا را به عنوان یک فعل ببینیم، فعلی که مدام در حرکت و شدن است و ماهم باید با او در تعامل باشیم، صدایش کنیم و با او حرف بزنیم. ما نباید بندۀ مقهور خدا باشیم. “او سعی می‌کند که تصویر متفاوتی از خدا بدهد و براساس کتاب مقدس هم این کار را می‌کند. البته او خیلی به کتاب مقدس وابسته نیست و بیشتر به نگاه‌های اگزیستانسیالیستی استناد می‌کند.

محمدرضا واعظ: این فرد همان مولف کتاب «فراتر از خدای پدر» است؟

زهرا مبلغ: بله مری دیلی. درواقع من در این‌جا می‌خواهم جنبش‌های رادیکال و اعتراضی را بگویم که دیگر نمی‌خواهند کتاب مقدس را اصلاح کنند. دیلی در ابتدا سعی می‌کند که چنین کاری کند اما بعدا یک اصلاحیاتی به دست می­دهد که هیچ شباهتی به کتاب مقدس ندارد و اصلا نمی‌تواند کتاب داشته باشد. الهیاتی که او بعدا و در کتاب‌های بعدی­ توسعه‌اش می‌دهد، بیشتر شبیه الهیات پویشی[۱۲] وایتهد[۱۳] است یعنی دیگر در آن، خدا شخص نیست. او می‌گوید که: “همه کائنات، ملکوت خداست.” اگر بخواهم یک تکه از متن او را بخوانم، چنین می‌گوید:

“خدا می‌شود قدرت و نیروی بودن و قدرت بودن چیزی است که در آن همه موجودات محدود مشارکت می‌کنند اما نه بر سبیل یک مشارکت جدا از هم و پاره­پاره چون، این قدرت مدام در حال تعالی بخشیدن به ما است. یک جور امید تعاملی است و مستلزم یک رابطۀ عمیقی بین انسان و آن قدرت با همه کائنات، چه انسان و چه غیر انسان است. این امید هستی‌شناختی تعاملی یا امید جهانی است و پویایی آن معطوف به جامعه کائنات است. بنابراین دیگر نمی‌تواند کتاب داشته باشد چون کتاب، محدود و معین است و معنا را تمام‌شده می‌کند. “پس او می‌گوید که: ما باید از کتاب بگذریم و معنویت را در خودمان پیدا کنیم. او که فمینیستی دوآتشه و ضدمردان است، می‌گوید که ما باید آن ‌را در رابطه خواهرانه بین خودمان پیدا کنیم.

محمدرضا واعظ: این بحث جالبی است که نه تنها در فضای عمومی جامعه بلکه در فضای آکادمیک ما هم باز نشده است و چقدر ما متاسفانه در زمینه ترجمه فقیریم و امیدوارم که گروه‌های پژوهشی مثل گروه شما بتوانند برنامه‌هایی را در حوزه ترجمه داشته باشند، چون خود کتاب می‌تواند خیلی تاثیرگذار باشد. اکنون اگر جمع‌بندی دارید، بفرمایید.

زهرا مبلغ: یک سری نقدهای مهمی به این الهیات فمینیستی وارد است. من در ابتدا سعی کردم مشکلاتی را که فیلسوفان دینی فمینیست با سنت‌های دینی دارند، مثل تصویر مذکر از خدا را،  توضیح بدهم و بعد برخی از راه‌کارهایی که برای آن اندیشیده شده است را هم بگویم اما در اینجا می‌خواهم نقدهای مهمی را که به این­ها شده است را هم اضافه کنم که بحثمان خیلی نیمه‌کاره رها نشود.

به هرحال این تلاش‌هایی که  فیلسوف‌های دین فمینیست کردند- البته من تنها الهیات را گفتم و وارد فلسفه دین فمینیستی نشدم- از یک جهتی باعث شده است که نگاه ما به چیستی ماهیت و کارکرد نهاد دین خیلی تغییر کند و به نوعی نگاه فراگیرتری داشته باشیم. انگار که ما اکنون زن‌ها را هم جزء فاعلان و تاثیرگذاران در نهاد دین می‌بینیم و می‌توانیم یک نگاه فراگیرتری هم نسبت به تصویر خدا داشته باشیم. همه این نقدهایی که کردند با همه مشکلاتی که دارد به هرحال دید ما را گسترش داده است و من می‌توانم بگویم، به جای این­که بگوییم الهیات فمینیستی، بهتر است بگوییم «الهیات فراگیرطلبانه» یا الهیاتی که می‌خواهد نگاه فراگیرتری نسبت به انسان و خدا و نسبت این­دو باهم داشته باشد اما خب انتقادهای جدی هم به این بازخوانی‌ها و به این انتفادها از متون دینی وجود دارد. شما در پرسش‌های خود به چندتایی از آن­ها اشاره کردید که خیلی هوشمندانه و خوب بود، مثل این­که ما اگر بخواهیم به متن وفادار باشیم که خود این متون مسئول این وضعیت بوده‌اند، اگر هم از متن بگذریم که چیزی از دین باقی نمی‌ماند. یک نقد خیلی قدیمی‌تر این بوده است که این فلسفه دین فمینیستی و الهیات فمینیستی هنوز که هنوز است، تا حدودی خودشان به ادیان ابراهیمی و به نوع دین­داری و به نوع تعاملات مذهبی که در جوامع غربی است، محدود شده و باید این­ها گسترش داده بشوند و زندگی‌های مذهبی و تجربه‌های مذهبی زن‌هایی که در جوامع دیگر و در ادیان دیگر دارند زندگی می‌کنند، ادیانی که ما نام آن­ها را دین نمی‌گذاریم  و به آن­ها معنویت می‌گوییم، باید همۀ این­ها دیده بشوند و این کلی‌گویی ها راجع به دین و تصویر خدا درست نیست. یعنی، این تصویری که من امروز از خدا گفتم خیلی تصویر محدودی است. این تصویر خدایی است که در برخی از ادیان ابراهیمی و در برخی از فرقه‌های ادیان ابراهیم است. شما اگر عرفان اسلامی را نگاه کنید خدا این شکلی نیست. بنابراین، خود این نقدها به تصویر محدود شده و گزیده‌ای از خدا وارد شده است، این خودش نقدی به این نقدهاست.

به طور خلاصه دین، نهاد دین، باورهای دینی و مفهوم آن‌ها خیلی پیچیده‌تر از تصویری است که این فمینیست‌ها می‌سازند و بعدا آن را نقد می‌کنند. ما باید کل روابط بین قدرت و دین و کلا این دینامیک قدرت که با نهاد دین تعامل دارد را، در ملاحظات و نقدمان به دین و در بازخوانی‌ها در نظر بگیریم. مثل این‌که چطور انواعی از سرکوب وجود دارند که ما اصلا در این خوانش‌های الهیاتی ندیدیم. با همین خوانش‌ها گروه‌هایی دارند سرکوب می‌شوند و چیزهایی در این متون خوانده نمی‌شود که همین خودش مصداق نوعی تبعیض و سرکوب و به نوعی نصفه و نیمه دیدن متن است.

نقد دیگری که می‌توان گفت این است که خود این ادیانی که درباره آن­ها بحث می‌کنیم خیلی‌هایشان در زمان خودشان بسیار پیشرو بوده‌اند. مثلا، اسلام یا یهودیت در شکل­های اولیه یا در سنت­های اولیه‌اشان، در فرهنگ و بافت اجتماعی خودشان خیلی نسبت به حقوق زنان و عدالت جنسیتی پیشرو بودند و این­که ما این متون را از بافت اجتماعی و تاریخی آن­ها جدا کنیم و معنی جدیدی به آن­ها تحمیل کنیم، درست نیست. مثلا عدالت اجتماعی را به مفهوم امروزی که ما در جوامع مدرن می‌فهمیم، اگر این‌ها را بخواهیم به آن متون تحمیل کنیم این مشکل است. باید با آن دست و پنجه نرم کنیم و به آن پاسخ بدهیم. ما نمی‌توانیم به سادگی بگوییم که مثلا فلان قسمت متن عدالت را زیر سوال می‌برد و فلان قسمت عدالتی را که من می‌فهمم را تایید می‌کند، به این سادگی نیست. ما امروز خیلی این کار را می‌کنیم و مثلا می‌گوییم که پیامبر هم همین رفتار را داشت. پیامبر هم مثل من امروز رفتار کرد یا خلاف من رفتار کرد. درحالی که جدا کردن رفتار پیامبر از کل آن بافت تاریخی‌اش خودش یک مسئله مهم است. نمی‌گویم غلط است که خودمان به آن استناد کنیم، اتفاقا خیلی هم خوب است ولی یک بنیادی می‌خواهد که ما باید به آن بپردازیم و  فیلسوف‌ها کمتر به آن پرداخته‌اند.

یک نکته خیلی جالب درباره کتابی است که من خودم آن را نخوانده‌ام ولی درباره آن در مدخل دین فمینیستی دیده‌ام. یک فیلسوف یهودی به نام الیبر شوارتز، کتابی نوشته و در آن توضیح می‌دهد که:” این­که خدا مذکر شده فقط باعث تبعیض یا سرکوب علیه زنان نشده بلکه باعث شده است که خود مفهوم مردانگی و مرد بودن هم تغییر کند، چون مردها مثلا باید در مواجهه با خدا، این حالت عاشقانه و خدمت‌گزارانه نسبت به خدا را داشته باشند و اگر خدا مذکر باشد انگار که این مردها بیشتر به صورت نمادین نقش‌های مونث پیدا می‌کنند و حتی در بعضی از متون یهودی،  پیامبران قوم بنی اسرائیل انگار همسران خدا شده‌اند و اصلا خودشان در این هویت جنسیتی‌اشان مانده‌اند که آیا این­ها مرد هستند یا زن؟ ” خود این هم می‌تواند یک موضوع مهمی برای تحقیق باشد که اگر تصویر خدا مذکر است آن‌وقت هویت مذکر در نسبت‌اش با خدا و بعدا در نسبت‌اش با زن، چگونه جابجا می‌شود و این چه تاثیری روی رابطه مردان با خدا گذاشته است؟

آخرین نکته‌ای که می‌خواهم بگویم این است که، ما حتی اگر بخواهیم که براساس این نقدها و بازخوانی‌ها، دین‌های سنتی و متون مقدس را زیر سوال ببریم دچار نوعی تناقض درونی خواهیم شد چون همین وضعیتی که ما روی آن ایستاده‌ایم که به ما اجازه می‌دهد این متن‌ها را بخوانیم و به ما این امکان را می‌دهد که درباره عدالت جنسیتی در نهاد دین و مناسبات دین و قدرت سوال کنیم و گاهی هم اصل دین یا تفاسیری از آن را زیر سوال ببریم، همین وضعیت ما از تاریخی برآمده که این دین سنتی را در این تاریخ‌ها شکل داده است. ما نمی‌توانیم اساسا این دین و متون را کنار بگذاریم، ولو این­که آن را کنار بگذاریم اما به لحاظ تاریخی و برای این­که نگاه به آینده داشته باشیم و در آینده فهم بهتری از واقعیت و دین و نسبت خودمان با جهان و تعاملات سیاسی و اجتماعی داشته باشیم، نمی‌توانیم آن را کنار بگذاریم چون ما روی آن ایستاده‌ایم و داریم آن را نقد می‌کنیم.

در اینجا می‌خواهم که با یک قطعه کوچک و جالب ازکتاب «ریشه‌های الهیاتی مدرنیته» اثر مایکل گریسپی[۱۴]، صحبتم را تمام کنم که می‌گوید:

“اودیپ هم پدر خودش را کشت برای این‌که به جای او سلطنت کند و فکر کرد که بدون پدر می‌تواند زندگی کند و فکر کرد که بچه بخت خودش است درحالی که اشتباه کرد و به همین دلیل هم سرگردان شد. او در آخرین سطرهای کتابش می‌گوید که: هیچ کدام از ما فرزند بخت نیستیم. همه ما از جایی آمده‌ایم و تبارشناسی‌ ما بیش از فهرستی از نام‌هاست که روی کاغذ درج شده‌اند. مادامی که از این حقیقت آگاه نشویم مانند اودیپ در این جهان سرگردان خواهیم بود. چشم­مان برای همیشه به روی حقیقت بسته خواهد ماند که چه هستیم و چه می‌کنیم. ما نیز شاید مثل اودیپ روزی به کسی تبدیل شویم که همه‌گان او را بزرگ می‌خوانند اما بازهم مثل او باید با پرسش سهمگینی روبرو شویم که از تنهایی ما برمی‌خیزد.”

یعنی ما همیشه باید به این پرسش از دین و نسبت‌امان با امر مقدس فکر کنیم، حتی اگر داریم آن را نقد میکنیم و نمی‌توانیم چیزی را که روی آن ایستاده‌ایم کنار بگذاریم.

توضیح زیتون: این گفت‌وگو در اینستاگرام به صورت زنده و مستقل انجام شده و زیتون اقدام به ویراستاری و انتشار متن مکتوب آن کرده است.


[۱] Elizabeth Cady Stanton 1815-1902

[۲] Mary Daly 1928-2010

[۳] Sandra Harding (1935-present)

[۴] Object

[۵] Margaret Alice Murray

[۶] Merlin Stone 1931-2011

[۷] Marija Gimbutas 1921-1994

[۸] The Bible

[۹] Elizabeth Cady Stanton 1815-1902

[۱۰] Rosemary Radford Ruether 1936 (present)

[۱۱] Phyllis Trible 1932

[۱۲] Process theology

[۱۳] Alfred North Whitehead 1861-1947

[۱۴] Michael Allen Gillespie (1951-present)

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

2 پاسخ

  1. با درود

    تمام ناهنجاری های فکری و اجتماعی، معلول مناسبات قدرت هستند. بدون تغییر این مناسبات هیچکدام از ناهنجاری های جامعه بشری بطور اساسی از بین نخواهند رفت
    اما روشنفکرنمایان ایرانی که در حال گذار از ارتجاع به بورژوازی هستند جهان پیرامون از جمله موضوعات زنان را فقط با عینک دودی های فرنگی نگاه می کنند و تصویر مذکر ساخته ای که مراجع تقدیدشان از خدا ساخته اند را به دین نسبت می دهند
    آنها بجای جستحوی فهم واقعی و آسان و ضروری دین، و بجای پرداختن بها جهت تغییر مناسبات ظالمانه و زن ستیزانه قدرت، با انگیزه بهره گیری از قافله بورژوازی، بدنبال تغییر مرجع تقلید خود، در سراب مقصر دانستن دین سرگردان مانده اند.

  2. با سلام و تشکر بابت این گفتگو
    در مصاحبه، خانم مبلغ به دو موضوع زیر اشاره داشت. اگر لطف کرده و لینک دسترسی به اثر مورد اشاره شده و یا نویسنده رو در اختیار قرار دهید ( و یا جسارتا از خانم مبلغ درخواست کنید)

    ۱. خانم هیلسینکی و تهیه گزیده قران
    ۲. مایکل سنس و مقاله: مونث بودن خلقت در تصاویر قرانی

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند که معتقدند جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر است و باید برود. موافقان

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز از رادیکالیسم و اتخاذ

ادامه »

بسیاری از شهروندان و بازیگران اقتصادی اعم از مصرف‌کننده، سرمایه‌گذار، تولیدکننده از خود می‌پرسند که چرا با هر تکانه در

ادامه »