ایران و اسرائیل؛ آتش‌بس چگونه می‌شکند؟

زیتون– آتش‌بس میان ایران و اسراییل نه حاصل توافق دیپلماتیک که نتیجه خستگی، فشار خارجی و توازن تصادفی است. و همین ویژگی‌‌ها آن را هم شکننده می‌کند، و هم غیرقابل پیش‌بینی. بازگشت جنگ، اگرچه ممکن است، اما پرهزینه، پراکنده و با پیامدهای منطقه‌ای و جهانی سنگین خواهد بود.
در این بازی، اگر هر دو طرف تصمیم عقلانی بگیرند – یعنی ایران آتش‌بس را حفظ کند و اسرائیل دست به حمله نزند – بهترین نتیجه برای هر دو حاصل می‌شود تا به‌تدریج بازی به یک «تعادل پایدار» برسد.

اما مشکل این‌جاست: «اعتماد» در این بازی کم‌رنگ است. ایران نگران حمله دوباره اسرائیل است و اسرائیل نگران رسیدن ایران به آستانه ساخت بمب. وقتی اعتماد پایین باشد، کشورها معمولاً تصمیمی پیشگیرانه می‌گیرند؛ یعنی پیش از آن‌که طرف مقابل کاری بکند، خودشان دست به اقدام می‌زنند. اینجاست که بازی، خطرناک می‌شود.

در نظریه بازی‌ها، وضعیتی وجود دارد به نام بازی جوجه‌ها (Chicken Game)؛ مثل دو ماشین که با سرعت به‌سوی هم می‌آیند، هرکس زودتر منحرف شود، «جوجه» خوانده می‌شود. اگر هیچ‌کدام کنار نکشند، هر دو نابود می‌شوند. وضعیت ایران و اسرائیل دقیقاً به چنین مرحله‌ای نزدیک می‌شود اگر ایران غنی‌سازی ۹۰٪ را آغاز کند و اسرائیل حمله‌ای گسترده ترتیب دهد. در این شرایط، دیگر برنده‌ای وجود ندارد. هر دو طرف ضرر می‌کنند، و احتمال درگیری منطقه‌ای بالا می‌رود.

در این بازی پیچیده، آمریکا و اروپا نقش داور یا آتش‌افروز را بازی می‌کنند. اگر اروپا مکانیسم موسوم به ماشه «Snapback» را فعال کند – که به معنای بازگرداندن تحریم‌های شورای امنیت علیه ایران است – فضای دیپلماتیک از بین می‌رود. اگر آمریکا جلوی اسرائیل را نگیرد یا به ایران تضمین امنیتی ندهد، احتمال حمله اسرائیل افزایش می‌یابد. در مقابل، اگر همین بازیگران ثالث نقش میانجی ایفا کنند و اعتمادسازی کنند، بازی می‌تواند به‌جای بازی جوجه، به بازی همکاری تبدیل شود؛ جایی که هر دو طرف به سود نسبی می‌رسند. به‌همین‌خاطر ادامه بازی به‌شدت وابسته به پویایی طرف سوم است و تعادل‌ها می‌توانند سریع جابه‌جا شوند.

تئوری بازی‌ها به ما کمک می‌کند تا رفتار کشورها را مثل بازیگرانی در یک بازی استراتژیک تحلیل کنیم. در این بازی، ایران و اسرائیل دو بازیکن اصلی هستند. آن‌چه در ادامه می‌آید بررسی وضعیت آتش‌بس فعلی، احتمال شکست و شرایط تداوم آن با استفاده از نظریه بازی‌ها به کمک هوش مصنوعی است. این تحلیل‌ها به‌شکل یک مناظره فرضی میان دو شخصیت مجازی ارائه می‌شود.

***

شرکت‌کنندگان در مناظره: 

دکتر لیلا کاظمی، استاد روابط بین‌الملل، متخصص نظریه بازی‌ها

دکتر آرش مرندی، تحلیل‌گر ژئوپلیتیک و امنیت منطقه‌ای

مجری: خوش آمد می‌گوییم به دو تحلیل‌گر برجسته و سوال آخر را همین اول می‌پرسم.  آیا آتش‌بس شکننده میان ایران و اسرائیل پایدار خواهد ماند یا به درگیری جدیدی منتهی خواهد شد؟

دکتر لیلا کاظمی: من معتقدم آتش‌بس فعلی، گرچه ناپایدار به‌نظر می‌رسد، اما با توجه به الگوی تصمیم‌گیری دو طرف در چارچوب بازی «بازدارندگی عقلانی»، قابل حفظ است. در نظریه بازی‌ها، وقتی هزینه‌های جنگ بیشتر از منافع باشد، بازیگر عاقل به سمت «تعادل همکاری» حرکت می‌کند. به‌عنوان نمونه، ایران پس از تلفات قابل توجه و حملات اسرائیل، به‌جای تشدید پاسخ، تعلیق همکاری با آژانس را انتخاب کرد – اقدامی شدید اما بدون درگیری نظامی مستقیم. این همان سیگنال تاکتیکی است که در بازی جوجه‌ها معنای عقب‌نشینی مشروط را دارد.

دکتر آرش مرندی: با احترام، من معتقدم این آتش‌بس صرفاً یک مکث پیش از بحران بعدی است. ما در آستانه ورود به مرحله رادیکال‌سازی تصمیم‌گیری در هر دو طرف هستیم. ایران در حال حرکت به‌سوی غنی‌سازی بیشتر است و فضای داخلی، به‌ویژه پس از اعدام‌ها و بازداشت‌های گسترده، ظرفیت انعطاف سیاسی را از میان برده. در روان‌شناسی سیاسی، این وضعیت را «رفتار بقا در سیستم‌های محاصره‌شده» می‌نامیم. از طرف دیگر، اسرائیل تحت فشار شدید افکار عمومی و راست‌گرایان قرار دارد و امکان ادامه سکوت را ندارد. حمله پهپادی اخیر اسرائیل به جنوب بیروت را باید مقدمه‌ی بازگشت به فاز عملیاتی دانست.

کاظمی: درست است که رفتار رادیکال در هر دو طرف دیده می‌شود، اما اجازه بدهید اشاره کنم که بازیگران ثالث – آمریکا، اروپا، چین، اعراب– با درک خطر، به‌شدت در حال فشار برای حفظ وضعیت موجود هستند. مثلاً فرانسه و آلمان در بیانیه‌ای مشترک با انگلیس به لزوم فرصت دادن به دیپلماسی اشاره کردند و گفتند مکانیزم ماشه (Snapback) را فعلاً فعال نمی‌کنند اگر ایران وارد مذاکرات شود. این یک سیگنال واضح از ترجیح اجماع بر تقابل است.

مرندی: اما شما نقش روان‌شناسی جنگ را کم‌ارزش می‌کنید. در بازی‌هایی با خاطره تاریخی خشونت (مثل ایران–اسرائیل)، رفتارها تابع محاسبه صرف نیستند. اثر تله افتخار (honor trap) وارد بازی می‌شود؛ جایی که عقب‌نشینی، حتی عقلانی، از دید داخلی خیانت تلقی می‌شود. ایران پس از ترور فرماندهان ارشد و حمله به نطنز نمی‌تواند صرفاً به مذاکرات بازگردد. اسرائیل هم نمی‌تواند کنار بایستد و ببیند غنی‌سازی ایران به آستانه تسلیحاتی می‌رسد. یکی از رسانه‌های مشهور از مراسم تشییع نمادین برای فرماندهان کشته‌شده در ایران ، به‌مثابه فراخوان انتقام یاد کرده.

کاظمی: ولی تئوری بازی‌ها به ما می‌گوید که در بازی‌های تکرارشونده، بازیگران یاد می‌گیرند. ایران می‌داند ورود به جنگ گسترده به معنی نابودی اقتصاد، نارضایتی داخلی و احتمال سقوط بازدارندگی در منطقه است. این بار برخلاف سال‌های قبل، هر دو طرف نه از موضع قدرت، بلکه از موضع خستگی تصمیم می‌گیرند. این می‌تواند فرصت‌ساز باشد.

مرندی: شاید؛ ولی فقط اگر حادثه‌ای اشتباه رخ ندهد. ما در وضعیت «تعادل شکننده با حساسیت به خطا» قرار داریم. یک موشک اشتباه، حمله در لبنان، یا هدف‌گیری غلط در سوریه. در آن صورت، بازی از تعادل خارج می‌شود.

مجری: منظور شما از این تعادل شکننده همان آتش‌بس فعلی است. در این‌جا یک سؤال مهم مطرح می‌شود که شاید ذهن بسیاری از مخاطبان را درگیر کرده باشد: چرا ایران و اسرائیل، در اوج درگیری، ناگهان آتش‌بس کردند؟ این آتش‌بس بدون هیچ توافق علنی، بدون هیچ چارچوب اجرایی، حتی بدون بیانیه مشترک، اعلام شد. آیا واقعاً دو طرف تصمیم گرفتند عقب‌نشینی کنند؟ یا آتش‌بس نتیجه عوامل بیرونی بود؟

دکتر لیلا کاظمی: سؤال بسیار دقیقی‌ست. واقعیت این است که آتش‌بس نه از روی توافق، بلکه از روی فرسایش استراتژیک حاصل شد. هر دو طرف، بعد از ۱۲ روز درگیری، متوجه شدند که نه توان پیروزی قاطع را دارند، نه تحمل پیامدهای تداوم جنگ را. به‌ویژه ایران، که هم‌زمان با حملات اسرائیل، زیر ضربات آمریکا نیز قرار گرفت و با خطر انفجار داخلی روبه‌رو بود. این وضعیتی‌ست که در تئوری بازی‌ها «تعادل سکوت ناهماهنگ» نامیده می‌شود: بازیگران بدون مذاکره، اما از ترس باخت، از بازی خارج می‌شوند.

دکتر آرش مرندی: من این آتش‌بس را یک توقف تاکتیکی اجباری می‌دانم، نه تصمیمی داوطلبانه. اسرائیل پس از کشتن چند فرمانده ارشد ایران، به هدف اولیه‌اش رسید و نیاز به توقف برای ارزیابی داشت. در سوی دیگر، ایران نه‌تنها درگیر حملات اسرائیل بود، بلکه با حمله آمریکا به تأسیسات هسته‌ای و تهدید فعال شدن مکانیزم ماشه مواجه شد. از نظر روان‌شناسی سیاسی، چنین آتش‌بسی بیشتر «رفتار بازتابی تحت فشار بالا» است تا تصمیمی راهبردی. و چون هیچ توافق مکتوب، چارچوب اجرایی یا ضمانت طرف سوم وجود ندارد، این آتش‌بس عملاً روی هواست. این‌گونه آتش‌بس‌ها مثل نگه داشتن اسلحه روی میز است: فقط کافی‌ست یکی چشمک بزند.

کاظمی: اما همین «روی هوا بودن»، الزاماً به معنای بی‌ثباتی نیست. گاهی، ابهام در توافق، مانع از شکستن آن می‌شود. چون هیچ چارچوبی برای نقض وجود ندارد، هر طرف با احتیاط عمل می‌کند.

مجری: حالا اگر این آتش‌بس، همان‌طور که آقای دکتر مرندی می‌گوید، واقعاً شکست بخورد – یعنی مثلاً ایران غنی‌سازی ۹۰ درصد را اعلام کند یا اسرائیل تأسیسات ایران را دوباره هدف قرار دهد – چه واکنشی از منطقه و جهان خواهیم دید؟ آیا یک آتش‌بس جدید ممکن است؟ یا وارد فاز غیرقابل کنترل می‌شویم؟

دکتر آرش مرندی: اگر جنگ از سر گرفته شود، این‌بار وارد مرحله چندجبهه‌ای خواهیم شد. چرا؟ چون پاسخ ایران احتمالاً فقط محدود به موشک‌پرانی نیست، بلکه شامل مین‌گذاری در تنگه هرمز و فعال‌سازی ته‌مانده محور مقاومت می‌شود. در همین حال، آمریکا احتمالاً درگیر خواهد شد، اگر منافعش در عراق، سوریه یا خلیج فارس هدف قرار بگیرد. نیویورک‌تایمز گزارشی از استقرار مجدد ناوگان پنجم آمریکا در خلیج فارس منتشر کرده. در چنین شرایطی، آتش‌بس مجدد فقط زمانی ممکن خواهد شد که: ضربه اولیه وارد شده باشد، تلفات سنگین شده باشد، بازیگران خارجی، به‌ویژه چین و عربستان، وارد عمل شوند. بنابراین، بله، آتش‌بس دوم ممکن است؛ اما با هزینه‌ای بسیار سنگین‌تر.

دکتر لیلا کاظمی: کاملاً درست است که اگر جنگ بازگردد، کنترل آن بسیار دشوارتر خواهد بود، اما به‌همین دلیل من معتقدم که بازیگران منطقه‌ای تلاش خواهند کرد آن را پیش از شعله‌ور شدن خاموش کنند. فراموش نکنیم، امروز عربستان دیگر فقط یک تماشاگر نیست؛ در پروژه‌های اقتصادی فراوان با چین و حتی با اسرائیل همکاری دارد. چین نیز نمی‌خواهد بازار نفت و مسیر انرژی در خلیج فارس به‌خطر بیفتد. این بازیگران، عملاً به اجبار وارد می‌شوند و بر هر دو طرف فشار می‌آورند. رویتر هم گزارشی درباره نقش چین در میانجی‌گری پشت‌پرده میان تهران و واشینگتن با واسطه قطر منتشر کرده است.
از سوی دیگر، افکار عمومی در هر دو کشور ایران و اسرائیل، آماده تحمل یک جنگ تمام‌عیار دیگر نیست. به‌ویژه در ایران، وضعیت اقتصادی آن‌چنان شکننده است که حتی نخبگان امنیتی هم از جنگ جدید واهمه دارند. بنابراین، حتی در صورت آغاز درگیری، فرصت دیپلماسی تا لحظه آخر حفظ خواهد شد.

مرندی: ولی تاریخ نشان داده که در بازی‌هایی که با انکار شروع می‌شوند، خیلی وقت‌ها تصمیم‌گیران، خودشان هم متوجه لحظه عبور از نقطه بازگشت نمی‌شوند. ممکن است رهبران ایرانی فکر کنند پاسخ محدود می‌دهند، اما آن پاسخ به اسرائیل غیرقابل‌قبول باشد. یا اسرائیل حمله‌ای کند که ایران آن را حمله وجودی تعبیر کند. این‌ها همان «خطاهای ادراکی»‌ای هستند که جنگ‌ها را می‌سازند. می‌دانید که در نظریه بازی‌ها پژوهش‌های مهمی درباره خطر ادراکات اشتباه انجام شده و نشان می‌دهد که این اشتباه‌ها چگونه ممکن است به فاجعه‌ای استراتژیک منجر شوند.

مجری: نگران کننده است! آیا می‌توان قبل از رسیدن به مرز فاجعه، به نقطه بازدارندگی پایدار رسید؟ من در واپسین بخش مناظره، می‌خواهم گفت‌وگو را از سطح تحلیل به سطح «راه‌حل» برسانم. اگر هر دو طرف – ایران و اسرائیل – می‌خواهند از تکرار جنگ جلوگیری کنند، چه باید بکنند؟ و چه نباید بکنند؟ و جامعه بین‌المللی چطور می‌تواند نقش مثبتی ایفا کند؟ آیا مبتنی بر نظریه بازی‌ها می‌توان به این سوالات پاسخی داد؟

دکتر لیلا کاظمی: من‌ می‌توانم نسخه‌ای برای مهار تنش، بر پایه عقلانیت استراتژیک ارائه دهم. راه‌حل از مسیر شفافیت، بازدارندگی هوشمند و دیپلماسی چندلایه می‌گذرد. بر این مبنا ایران باید یک سقف موقت برای غنی‌سازی (مثلاً ۶۰٪) اعلام کند، مشروط به توقف فشار و تهدید. این نه عقب‌نشینی است، نه تسلیم؛ بلکه یک ژست تاکتیکی برای کسب زمان دیپلماتیک است. اسرائیل هم باید عملیات هدفمند خود را متوقف کند یا دست‌کم به سطح بسیار پایین و غیر علنی کاهش دهد. تا وقتی تل‌آویو در لبنان و سوریه مراکزی را می‌زند، تهران بهانه دارد که «در حال دفاع است.»
بازیگران بین‌المللی هم باید نقش‌شان را به‌درستی بازی کنند. اروپا باید مکانیزم ماشه را تهدید کند، نه فعال. تهدید مؤثرتر از اجراست، اگر هدف حفظ بازدارندگی باشد. چین و عمان باید مذاکرات پنهان میان ایران و آمریکا را بازیابی کنند. حتی مذاکره محرمانه بهتر از سکوت کامل است. این مدل همان «مذاکره در سایه تهدید» است که در دهه ۶۰ میلادی میان آمریکا و شوروی تجربه شد.

دکتر آرش مرندی: من واقع‌گرایانه نگاه می‌کنم. راه‌کار من از مسیر مهار بحران می‌گذرد و نه توهم صلح. این نزاع ریشه‌ای‌ست.  نه می‌توان آن را کاملا حل و نه نمی‌شود آن را انکار کرد اما می‌شود آن را مهار و محدود کرد. ایران باید هزینه غنی‌سازی ۹۰٪ را به‌درستی بسنجد. اگر وارد این مسیر شود، هیچ پشتیبانی جهانی باقی نمی‌ماند. بهتر است از استراتژی «مبهم‌سازی هسته‌ای» بهره ببرد – یعنی ایجاد ظرفیت بازدارنده بدون اعلان علنی. اسرائیل هم باید خطوط قرمز نظامی‌اش را شفاف، رسمی و به‌طور غیرمستقیم با آمریکا و سپس به ایران منتقل کند. ابهام در تهدیدات اسرائیل، باعث اشتباه محاسباتی در تهران می‌شود. بهتر است یک خط تماس اضطراری امنیتی میان تهران–تل‌آویو با واسطه برقرار شود؛ ولو از طریق طرف سومی چون عمان یا حتی آذربایجان. در بازی‌هایی با خطر بالا، فقدان کانال ارتباطی، خود یک تهدید مرگبار است. این پیشنهاد من بر اساس خط تماس دوجانبه‌ای شبیه به «هاتف قرمز» جنگ سرد، برای جلوگیری از سوءتفاهم‌های لحظه‌ای است.

جمع‌بندی مجری: از دکتر کاظمی شنیدیم که عقلانیت استراتژیک و فشار جهانی می‌تواند آتش‌بس را حفظ کند و حفظ آتش‌بس از مسیر اعتمادسازی و تنظیم تاکتیکی رفتار ممکن است. و از دکتر مرندی آموختیم که منطق روانی–تاریخی جنگ، به‌ویژه در شرایط تهدید وجودی، می‌تواند بازی را به مسیر درگیری هدایت کند پس حتی در رقابت‌های عمیق ایدئولوژیک، مهار هوشمندانه بهتر از انکار یا شلیک پیش‌دستانه است. پیام نهایی این مناظره شاید این باشد: در جهانی پر از سلاح و سوءِتفاهم، گاهی تنظیم لحن مهم‌تر از تغییر موضع است.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیش از چهل سال جمهوری اسلامی کوشید با مسلح کردن نیروهای فلسطینی و لبنانی در کنار گوش اسرائیل و سپس احداث پایگاه نظامی در سوریه، جنگی نیابتی علیه اسرائیل را اداره کند بدون آنکه خود

ادامه »

«اصل، آزادی اندیشه برای اندیشه‌هایی است که از آن‌ها نفرت داریم.» اولیور وندل هولمز جونیور، قاضی دیوان عالی آمریکا «چاره‌ی گفتار نادرست، گفتار صحیح

ادامه »

خطابم با دستگاه قضای جمهوری اسلامی ایران است؛ نهادی که باید به هر طریق قادر باشد این رضایت و شادمانی

ادامه »