زیتون: سناریوی جنگ میان ایران و اسرائیل را گویی اصغر فرهادی نوشته بود؛ شروعی ناگهانی، پایانی غیرمنتظره و البته باز!
آتشبس بین ایران و اسرائیل هم چنین حالتی دارد: یک «مکث»، اما نه از جنس پایان؛ از جنس اضطراب.
آنچه امروز میان ایران و اسرائیل برقرار است، چیزی شبیه یک آتشبس در باتلاق ترس و خشم است؛ نامرئی، بیثبات، و پرتنش. دو کشور زخمی، خشمگین و آماده حمله، فقط برای مدتی سکوت کردهاند — شاید برای نفسکشیدن، شاید برای طراحی حمله بعدی.
آتشبس پایدار، بر پایه اعتماد، گفتوگو، و درک متقابل ساخته میشود. آتشبسی که پس از جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل برقرار شد، نه حاصل یک مصالحه است، نه نتیجه یک توافق دوجانبه. این آتشبس، توافق نیست، اجبار است. هیچ توافق رسمی بین دو طرف وجود ندارد. نه مذاکرهای برگزار شد، نه میانجیگری صلحی شکل گرفت و نه متضمن نظارت یک نهاد بینالمللی . آتشبس بیشتر شبیه توقف ناگهانی دو طرف برای نفسگیری تاکتیکی بود — نه نتیجه اعتماد یا مصالحه.
هیچکدام آرام نشدهاند؛ فقط مکث کردهاند. بیشتر شبیه ایستادن ناگهانی دو بوکسوری خسته در میانه رینگ است که با نگاه خشمگین، اما تردیدآمیز، به یکدیگر خیره شدهاند.
در روانشناسی، وقتی فردی در آستانه فروپاشی عصبی است اما هنوز بهدلایلی (مثلاً ترس، ملاحظه، یا خستگی مفرط) اقدام به واکنش نمیکند، وارد وضعیتی میشود که میتوان آن را “وقفه عصبی” نامید: توقفی ناپایدار، پُراضطراب، و سرشار از تنش فروخورده. در روابط بینالملل، ما گاهی با شرایط مشابهی روبهرو میشویم: دو دشمن، پس از یک درگیری سنگین، نه صلح میکنند، نه فوراً میجنگند؛ فقط برای مدتی «دست نگه میدارند» — با دلهره، خشم فروخورده و تهدیدهای پنهان. ترامپ در میان سران ناتو گفت هر دو کشور پس از جنگ ۱۲ روزه «خسته و فرسوده»هستند و مایل به ادامه درگیری نیستند. اصطلاح «وقفه عصبی» در اینجا بهکار میرود تا وضعیت بسیار خاصی از آتشبس ناپایدار، بدون توافق رسمی، فاقد اعتماد و پر از ترس متقابل را توصیف کند. این اصطلاح یک وجه مهم از تعادل «سکوت ناهماهنگ» در بازی جوجهها را نشان میدهد؛ جایی که بازیگران وقتی خستهاند و میدان را خطرناک میبینند، بدون توافق رسمی یا مذاکره، از ادامه درگیری صرفنظر میکنند.
اما تا زمانی که «ضربه نخورده» باقی مانده، این سکوت ناهماهنگ فقط یک وقفه عصبی است. این انتظار دوطرفه برای «ضربه بعدی» دقیقاً همان چیزی است که وقفه عصبی را از آتشبسهای سنتی متمایز میکند: نه فقط توقف در جنگ، بلکه توقف در اوج تنش روانی.
زخمها باز و علنیاند. در این جنگ: ایران چند فرمانده نظامی کلیدی را از دست داد؛ اسرائیل نیز برای جلوگیری از آسیب روانی، اطلاعات مربوط به خسارات را سانسور کرد؛ رهبر ایران از انظار عمومی ناپدید شد و جامعه اسرائیل نیز با حجم بیسابقهای از سانسور رسانهای و اضطراب اجتماعی روبهرو شد.
بازیگران با نگاه خشمگین، اما تردیدآمیز، به یکدیگر خیره شدهاند. ایران میداند اسرائیل برای بازیابی بازدارندگی خود ممکن است دوباره حمله کند. اسرائیل میداند که چیز زیادی در ایران تغییر نکرده و ایران هنوز پاسخ ترورها را نداده. تقریباً هر لحظه ممکن است یک اتفاق، این وقفه را به جنگ تبدیل کند.
سناریوهای شکست حاضر و آمادهاند: اصابت یک ریزپرنده و ترور یک فرمانده ارشد دیگر، حمله سایبری به زیرساخت حیاتی، بمباران محدود مراکز صنعتی در کرمان، نطنز یا پارچین، «ماشه»ای که ممکن است از طرف آتشبیاران معرکه چکانده شود تا «کار کثیف»شان را تمام کنند، یا حتی یک بحران جانبی در عراق، لبنان سوریه، تنگه هرمز یا یمن که بهانهای برای بازگشت به درگیری شود. وقتی آتشبس بهجای اعتماد، با «انتظار ترسناک» همراه است، شکستن آن نه یک احتمال، که یک سیر طبیعی است.