هوسبازی و هوسرانی در ایران بعد از انقلابی که خود را «امالقرای جهان اسلام» خواندهبود، به شکل افراطی گسترش یافته و این را میتوان از شکایات زنان مخفی دوم یا سوم برخی چهرههای مشهور در سیاست، یا ورزش به دلیل شهرت و رسانهایشدن، نشانه گرفت و به سایر طبقات محروم جامعه تعمیم داد. شاید داستان همسر دوم «محمدعلی نجفی» شهردار اسبق تهران که به قتل و قرار مجرمیت او منجر شد، نمونهای شاخص باشد و بلافاصله تا از این موضوع سخن میرود این مورد به ذهن برسد. اما از این دست اتفاقات در میان رجال سیاسی مسبوق به سابقه بودهاست.
اندکی پیش از «نجفی»، «عطاءالله مهاجرانی» نماینده سابق مجلس، معاون پارلمانی دولت سازندگی و وزیر ارشاد دولت اصلاحات هم با شکایت «مهسا یوسفی دلدار» همسر دوم مخفی با اتهام «ترک نفقه» و صدور قرار بازداشت برای این شخصیت کاریزماتیک و مشهور نمونه دیگری بود که نشان میداد: جلوهکنندگان در کتاب و قلم و نماز صبح به جماعت، «چون به خلوت میروند»، ابایی از انجام «کار دیگر» ندارند.
سالها پیش از آن هم «عبدالمجید معادیخواه» وزیر ارشاد دیگری با اتهامی مشابه مجبور شد قبای وزرات از تن بدر آورده و عطای سیاست را به لقایش ببخشد. در همان زمان اتهام مشابهی متوجه «مرتضوی» دادستان کل کشور وقت و داماد آیتالله «نوری همدانی» بود که از شدت عیانبودن امکان انکار نداشت. البته شاید هم دروغ باشد.
در میان اینها «محمدعلی ابطحی» روحانیی است که خیلی بیشتر از بقیه حرف و حدیثها در مورد او بوده و دست بر قضا خیلی جاها چنان آب را بند داده که دیگر تکذیب و انکار او برای افکار عمومی مسموع نمیتوانسته باشد، خاصه که برخی از پیامهای خصوصی او که کمی از چهارچوبهای متعارف فراتر رفته، از سوی برخی کاربران زن شبکههای اجتماعی افشا شده و ایشان نهتنها آنها را انکار نکرده بلکه پذیرفته و توجیه کرده است.
از این نمونه در میان اهالی سیاست بازهم میتوان سراغ کرد. اما همین چند مورد کفایت میکند که وقتی کسی در جایگاه «شهرت» و نگاه تیزبین شهروندان قرار دارد، بیگدار به آب میزند، پس آنها که اهل شهرت نیستند اصلا میتوانند منکر «گدار» باشند چه برسد به آنکه احتیاط کنند.
اما جدای از سیاسیون مشهور، این اتفاق در بین ورزشکاران مشهور هم مسبوق به سابقه بوده و در میان آنها هم جنجالهای بزرگی بهپا کردهاست. از فوتبالیست جوان اهوازی که نبوغش در فوتبال میتوانست برای او جایگاه بلندی ایجاد کند و ناغافل در یک پارتی دستگیر شد و از هراس آبرو، قید فوتبال در میان آبیپوشان مرکز را که زد میتوان مثال زد که دیگر به مستطیل سبز فوتبال در شهرستان هم قدم نگذاشت.
این ورزشکار را باید یکی از ناکامترینها در عرصه ورزش دانست که ناآشنایی او با محیط مرکز، خیلی زود قربانیاش کرد.
فوتبالیست جوان دیگری از میان همین آبیپوشان استقلال تهران، بخت حضور در تیمی اروپایی و جایگاهی معتبر یافت، اما رسانههای آن کشور مدتی بعد گزارش دادند که سعی داشته با یکی از کارکنان زن هتل محل اقامت خود رابطه بگیرد که با شکایت دختر دادگاهی شد و مجبور شد به ایران برگردد و با کمی سرافکندگی به فوتبال در کشور خود ادامه دهد و زندگی حرفهای او زود پایان یافت.
اما شخصیت ورزشی شاخصی که هوسبازیهای مخفیانه او ناگهان به کابوسی در زندگیاش انجامید و در خارج از کشور بود که خبردار شد همسرش به قتل رسیدهاست. سراسیمه خود را به ایران رساند و اندکی بعد گفته شده که همسر مخفی دوم «ناصر محمدخانی» قاتل همسر اول قانونی و مادر فرزندان و او بوده و «شهلا جاهد» پس از دادگاههای متعدد و جنجالی به چوبه دار سپرده شد.
«عباس جدیدی» کشتیگیر ملی و صاحب مدالهای معتبر جهانی، زمانی که عضو شورای شهر تهران بود و تازه کتابی پر غلط و غلوط درباره «نماز» از او منتشر شده بود، ناگهان با سروصدای خانمی در محوطه شورای شهر تهران مواجه شد که بعدها گفته شد همسر دوم مخفی بوده و برای «ترک نفقه» راهی جز عمومیکردن مظلومیت خود در شورای شهر نیافته است.
همین حادثه پرونده سیاسی «عباس جدیدی» را برای همیشه قدیمی و بایگانی کرد و او حتی در محیطهای ورزش و کشتی هم دیگر تحویل گرفته نشد.
باز هم از این دست اتفاقات در مورد «سلبریتیهای» ورزشی میتوان با کمی کندوکاو در رسانهها پیدا کرد. اما همین مشت بیاحتیاطی برای افرادی مشهور که حواسشان نبوده به «موضع اتهام» نزدیک نشوند، باز نشاندهند این است که این وضعیت در مورد افرادی که در اتاق گِلی عدم شهرت نشستهاند، میتواند فاجعهبارتر از وضعیت آدمهایی باشد که از اتاق شیشهای «شهرت» زندگی میکنند.
اما مورد آخر پرونده خطای آشکار ورزشکاران تیم ملی دوومیدانی کشور در کره جنوبی است که ضمن اینکه خاکستر روی آتش پرونده فساد رئیس فدراسیون این ورزش را کنار زد و آتش آنرا دوباره شعلهور کرد، به حیثیت ملی و اخلاقی کشور لطمه شدیدی زد.
در چرایی این حوادث غمبار میشود گفت: به قول سعدی «سرچشمه را» وقتی میشود «به بیل گرفت» نباید صبر کرد تا «به پیل نتوان گرفت». وقتی عمل شنیعی متوجه یک قاری قرآن ـ آنهم نه از سوی یکنفر بلکه چندین شاگرد او که هرکدام خود قاریان برجسته کلامالله هستند ـ میشود و افکار عمومی هیچگاه نه متقاعد میشود که این ادعاها دروغ بوده و نه وقتی دروغ نبوده کسی که ساحت مقدس کلامالله را لکهدار کرده مجازات نمیشود، چند سال بعد ویدیوی از همین عمل شنیع از دو باجناق که اتفاقا یکی مدیر ارشاد است باید منتشر شود و تازه آنهم به فرجامی مقبولی منجر نشود.
با این وصف به قول قدما: «جلو ضرر را هر وقت بگیری استفاده است». راهچاره برای درمان تدریجی این بداخلاقی و بیاخلاقی، اولا تشدید مجازات «مشهورین» و «سلبریتی»هاست که در قبال نعمت «شهرت» هم الگو هستند و هم مسئولیت مضاعف دارند.
دوم بازکردن فضای خشک فقه و فضای بسته و ایجاد بستری است که انسان بتواند بهآسانی نیازهای اولیهاش را برآورده کند و از یک سمت این فضا را برای چند دختر جوان که طالب آزادی حق پوششان هستند به تنگی سوراخ یک سوزن تنگ نکند، و برای سیاستمداران، ورزشکاران، هنرمندان و سلبریتیهای که مجیز حاکمیت میگویند چنان باز نکند که در دروازه را.
*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است.