همای را گو مفکن سایه شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
۱– اگر در سال ۵۶ شمسی خبرنگاری در نوفل لوشاتو از رهبر انقلاب ایران چنین می پرسید (یا فرض کنیم کسی روح وی را امروز احضار می کرد و فیلمی از تتلو از آغاز تا امروزش را به او نشان میداد و سپس می پرسید):
فرض کنیم شما حکومت طاغوت شاه را سرنگون کردید؛ حکومتی که بنا به ادعا و اتهام شما جوانان را سراسر فاسد و منحرف و … کرده است؛ تمام مقدرات و سرنوشت کشور، مطلق و انحصاری، در اختیار شما و هم لباسان و هم فکران شما قرار گرفت و صدها و هزارها نهاد ریز و درشت و عریض و طویل وابسته به بودجه خدادادی نفت در اختیار شما سربرآورد تا هرچه از نظر فرهنگی، آموزشی، تبلیغی، رسانه ایی، دینی و … می اندیشید به صلاح جامعه و جوانان است شبانه روز و انحصاری به خورد جوانان دهید؛ نظرات مخالف را حذف و سانسور کنید و تک صدایی شرعی و فقهی را در تمام وجوه زیست جمعی و فردی جامعه ایرانی حاکم کنید؛ اما با این همه تسلط و انحصار، جوانی به نام تتلو با چنان ظاهر و سواد و شعور و شخصیت و سطح هنری در دوران حکومت مقتدر و مطلق شما به دنیا آمده، نه شاهی دیده، نه طاغوتی، نه سینمای برهنه و کلوب جوانانی، نه جشن هنر شیراز و …. چنان حرفهای سخیف و زننده ایی نثار پیامبر و اسلام و هرچه شما مقدس می شمارید می کند و بدتر از همه در میان نسل جوان و دهه ۸۰ به نحو میلیونی طرفدار و هوادار و همفکر دارد؛ و قضات هم لباس شما مبتنی بر فقه سنتی، وی را متهم به «سب النبی» کرده اند و حکم اعدامش را صادر؛ شما به عنوان رهبر این انقلاب فرهنگی می توانید چنین چیزی را باور یا حتی تصور کنید؟!
۲– ایامی که در بند عمومی بند ۲۴۰ اوین بودم، یکی از روزنامه نگاران معروف دستگیرشده که مشاور سیاسی یک مقام سیاسی بود جریان هجوم نیروهای امنیتی به مراسم دعای کمیل بعضی از خانواده های بازداشت شده کودتای ۸۸ را تعریف می کرد. بنا به تعریف وی، در واحد کناری واحد این خانواده ها، همزمان با مراسم دعای کمیل، پارتی مختلطی از دختران و پسران جوان که جملگی مست و لایعقل بوده اند در جریان بوده و بعضی از پرسنل دون پایه و بی اطلاع به سراغ آن پارتی و دستگیری افراد حاضر در آن می روند ولی بعد توسط نیروهای اصلی مطلع می شوند برای دستگیری شرکت کنندگان در «دعای کمیل» آمده اند و نه دختر و پسرهای جوان در حال مهمانی و رقص و شرب خمر. تراژدی حکومت ولایت مطلقه فقیه که خود را جانشین پیامبر اسلام می داند خود را اینجا نشان می دهد: شرکت در مراسم «دعای کمیل» که منسوب به امام اول شیعیان است در حکومت جانشین امام اول شیعیان، اقدام علیه امنیت ملی است! قاری آن مراسم مهدی کریمیان اقبال به ۴ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد!!!! و سالهای جوانیش را در زندان و انفرادی و اعتصاب غذا و شکنجه صرف و هزینه خواندن دعای کمیل در نظام ولایت فقیه کرد…
۳– چگونه جامعه ایران که در اعصار مختلف سرزمین نخبگان هنری و فرهنگی بوده و کسانی چون شجریان و بیضایی را تقدیم بشریت کرده به روزی افتاده است که کسی چون امیر تتلو ذیل حاکمیت مطلق و استبدادی فقهی شیعی ولایت فقیه درین کشور و جامعه سر برمیآورد؟ این پرسشی است که یافتن پاسخ برای آن کارنامه و مبانی فکری سیاستگذاریهای کلان فرهنگی نظام جمهوری اسلامی را عیان می کند.
مفهوم «اختلال فرهنگی» (Cultural Disruption) به وضعیتی اطلاق می شود که در آن نظم، تداوم یا انسجام فرهنگی یک جامعه دچار اختلال، گسست یا آشفتگی می شود. این اختلال که می تواند عوامل داخلی یا خارجی داشته باشد می تواند تأثیرات عمیقی بر هویت، ارزشها، رفتارها و ساختار اجتماعی آن جامعه داشته باشد. نظام جمهوری اسلامی از بدو تأسیس با سرکوب و سانسور و حذف تمام دیدگاهها و صداها، به نحو سلبی (در قتلهای زنجیره ایی، روند حذف از اندیشه به سراغ اندیشمند رفت و قتل حکومتی دگراندیشان و نویسندگان به نحو جدی و نظامند در دهه ۷۰ شمسی اجرایی می شد)، و همزمان به نحو ایجابی، تزریق یک نوع دین ورزی قشری، فقه زده و ظاهرمسلک در تمام سطوح زندگی فردی و جمعی جامعه ایران روند یکسان سازی فکری و فرهنگی جامعه ی ماهیتاً متنوع و متکثر ایرانی را در دستورکار خود قرار داد. چند نقل قول از دو رهبر جمهوری اسلامی به مثابه ایدئولوگهای نظام و فصل الخطاب در حوزه فرهنگ، به روشنی رویکرد حذف و سانسور را عیان می کند:
روح الله خمینی:
«اگر بخواهیم انقلابمان پایدار بماند، باید مراقب باشیم که افکار و عقاید مخالف و فرهنگهای بیگانه و فاسد وارد جامعه نشود.»(بیانات در دیدار مسئولان فرهنگی، دهه ۶۰)
«اگر جایی لازم شد به خاطر حفظ ارزشهای انقلاب باید محدودیتهایی در زمینه هنر و فرهنگ اعمال شود، این وظیفهی حاکمیت است.» (در دیدار با اعضای شورای انقلاب فرهنگی)
علی خامنه ای:
«جنگ واقعی، جنگ فرهنگی است. ما باید با دشمن در حوزه فرهنگ مقابله کنیم و اجازه ندهیم فرهنگ بیگانه بر فرهنگ اسلامی و ایرانی غالب شود.»(دیدار با مسئولان فرهنگی، ۱۳۸۳)
«یکی از وظایف مهم نظام، کنترل و هدایت فرهنگی است تا جامعه به سمت اعتلای فرهنگی اسلامی پیش برود.»(خطبههای نماز جمعه و سخنرانیهای عمومی)
«نظام اسلامی باید همواره با تهدیدات فرهنگی مقابله کند؛ برخی فیلمها، موسیقیها و آثار هنری دشمن هستند و باید اجازه فعالیت به آنها داده نشود.»(دیدار با فرماندهان سپاه، ۱۳۹۲)
۴– کینه های شخصی دو رهبر جمهوری اسلامی در حذف و طرد کسانی که به هر دلیلی با سیاستهایشان مخالف بودند نیز یکی دیگر از دلایل این قصه پر غصه است. سیاست رسوا و کودکانه ایی که رهبر دوم جمهوری اسلامی درباره خسروی آواز ایران، فخر ایران و ایرانی محمدرضا شجریان که با شجاعتی حسرت برانگیز در سال ۸۸ فریاد «مرگ بر دیکتاتور» را همراه با مردم ایران سرداد، در پیش گرفت نشان می دهد تا چه اندازه وی در سطحی نازل و سخیف با فرهنگ و هنر برخورد می کند. حذف صدا و تصویر وی از تمام رسانه های حکومتی اگرچه به عمق و حجم محبوبیت فراگیر و دایمی شجریان افزود اما نشان می دهد کودکستان فرهنگی جمهوری اسلامی در چه سقوطی دست و پا می زند.
تبعیض ساختاری و عیان در تخصیص بودجه عمومی که حاصل از فروش نفت است که متعلق به تمام ایرانیان است به نهادهای وابسته به حکومت و ایجاد نابرابری و بی عدالتی فرهنگی یکی از اصلی ترین شیوه ها و سیاستهای کلان فرهنگی جمهوری اسلامی است که منجر به انهدام فرهنگی شده است.
محصول این دو رویکرد همزمان، ایجاد و تشدید بحران و بن بست اختلال فرهنگی است. جامعه ایی که از تمام داشته های هنری و فرهنگی اش تهی و منعزل شده و تنوع و تکثر زیست فرهنگی و هنری که در سطح بالاتر حتی انواع سبکهای دین ورزی و مناسک دینی اش به نفع یک جریان فکری، فرهنگی و دینی تعطیل و سرکوب شده است، به دلیل عدم تعلق به آن سبک زندگی و ناتوانی در پاسخ دادن به نیازهای فرهنگی و هنری اش، دچار اختلال و سردرخوردگی فرهنگی و هنری می شود و محصول این بی تعلقی و سرخوردگی، فرستادن و کوچ اجباری هنرمند و کالای هنری فرهنگی اش به زیرزمین جامعه و در سطح مصرف کنندگان تشنگی و آشفتگی برای خریدن هر کالای شبه فرهنگی و شبه هنری که رنگ و بوی فرهنگ اجباری و رسمی ندارد می شود. روندی که بستر ساز رشد و نمو هنر و فرهنگ مغشوش، زیرزمینی، آشفته و نادرست می شود.
۵– نگاهی به فهرست بلند محذوفان و مغضوبان عرصه فرهنگ، هنر و اندیشه در ایران پساجمهوری اسلامی عمق فاجعه را بیشتر عیان می کند. آنچه در پی می آید تنها فهرستی از شاخص ترین محذوفان این ۴ دهه است:
روشنفکران و متفکران معاصر
عبدالکریم سروش: نواندیش دینی؛ حذف کامل از نهادهای رسمی، ممنوعالقلم، مهاجرت به خارج.
محمد مجتهد شبستری: محدودیت در انتشار، حذف رسانهای.
سعید حجاریان: ممنوعالقلم، بازداشت، حذف تدریجی از فضای فکری.
محسن کدیور: نواندیش دینی؛ تبعید، ممنوعالفعالیت، مهاجرت به آمریکا.
احمد قابل: روحانی منتقد؛ بازداشت، سانسور، درگذشت در حصر غیررسمی.
اکبر گنجی: روزنامهنگار و نویسنده سیاسی؛ بازداشت طولانی، مهاجرت.
چهرههای رسانهای و برنامهسازان
عادل فردوسیپور: حذف غیررسمی؛ توقیف برنامه نود؛ منع از اجرای رسانهای.
مسعود بهنود: روزنامهنگار؛ سانسور کامل آثار؛ مهاجرت و بایکوت.
نیکآهنگ کوثر: کاریکاتوریست تبعیدی؛ سانسور مطبوعاتی؛ ممنوعالکار.
محمود شهریاری: مجری محبوب دهه ۷۰؛ حذف از صداوسیما، ممنوعالتصویر.
فرزاد حسنی: حذف تدریجی از تلویزیون پس از دورهای فعالیت آزاد.
نویسندگان و شاعران
صادق هدایت: آثارش سالها سانسور شد؛ انتشار کامل در داخل ایران ممنوع.
احمد شاملو: حذف از کتب درسی؛ سانسور شدید اشعار و گفتوگوها.
مهدی اخوان ثالث: برخی آثار حذف شده؛ محدودیت در انتشار آزادانه.
سیمین بهبهانی: محدودیت در انتشار، بازجویی و فشار امنیتی در سالهای پایانی عمر.
بهرام بیضایی: سانسور نمایشنامهها، توقیف فیلمها، مهاجرت به آمریکا.
هوشنگ گلشیری: سانسور مستمر آثار، حذف از رسانهها.
محمد مختاری و محمدجعفر پوینده: نویسندگان منتقد؛ قربانی قتلهای زنجیرهای.
هنرمندان سینما و تئاتر
بهرام بیضایی: توقیف فیلمها، حذف از دانشگاه، مهاجرت.
محسن مخملباف: فیلمساز مستقل؛ آثارش سانسور شد؛ مهاجرت و انتقاد علنی از جمهوری اسلامی.
رخشان بنیاعتماد: فیلمهایش بارها با سانسور مواجه شده؛ محدودیت در فعالیت.
جعفر پناهی: ممنوعالخروجی طولانی، ممنوعالکاری، زندانی.
محمد رسولاف: بازداشت، توقیف فیلمها، ممنوعالخروجی.
هنگامه قاضیانی، هدیه تهرانی، نیکی کریمی، باران کوثری، پریناز ایزدیار و ترانه علیدوستی: مورد هجمه و حذف غیررسمی به دلیل مواضع اجتماعی و سیاسی
خوانندگان و موسیقیدانان سنتی
محمدرضا شجریان: حذف کامل از تلویزیون و رادیو؛ ممنوعالصدا؛ توهین رسمی مقامات.
شهرام ناظری: سانسور برخی آثار و اشعار؛ ممانعت از اجرای آزادانه در ایران.
حسامالدین سراج: محدودیت در اجرا و انتشار آثار؛ حذف تدریجی از صداوسیما.
کیهان کلهر: نوازنده برجسته؛ حذف تدریجی از اجراها و رسانهها.
علیرضا قربانی: برخی آثارش با سانسور مواجه شده؛ محدودیتهای غیررسمی.
خوانندگان پاپ و موسیقی معاصر
فرهاد مهراد: ممنوعالصدا پس از انقلاب؛ آثارش مجوز نگرفت.
کوروش یغمایی: سانسور کامل، آثارش بهندرت منتشر شدند.
حبیب محبیان: به ایران بازگشت اما هیچگاه نتوانست برای مردمش در کشورش اجرا کند.
داریوش، گوگوش، ابی، هایده، مهستی، معین: خوانندگان قبل از انقلاب؛ ممنوعالصدا؛ آثارشان در ایران غیرقانونی اعلام شد.
محسن نامجو: صدای خاص و انتقادی؛ ممنوعالصدا؛ مهاجرت.
مجسمهسازان و هنرمندان تجسمی
پرویز تناولی: آثارش چندین بار توقیف شد؛ محدودیتهای شدید در نمایش آثار مجسمهسازی.
نیما پتگر: نقاش و مجسمهساز؛ نادیدهگرفتهشدن و سانسور نمایشگاههایش.
لیلی متین دفتری: حذف آثار از کتابهای درسی و موزهها.
سعید راد (در بخش تجسمی و سینما): فعالیتش در دورههایی متوقف شد.
۶– انسان ایرانی که از تجربه و همراهی و …این هنرمندان و نویسندگان و اندیشمندانش به هر نحوی محروم مانده است، چگونه انسانی است و این فرهنگ چگونه فرهنگی است؟! در عوض، نظری به اسامی کسانی که درین سالها در مسند تصمیم گیری بوده اند و آزادانه به تولید محصولات فکری و هنری خود ادامه داده اند عمق فاجعه را بیشتر عیان می کند:
رحیمپور ازغدی، مسعود دهنمکی، حسن رحیمپور باقری،محمدرضا سرشار (رضا رهگذر)، علیرضا قزوه، فاضل نظری، سیدعلی موسوی گرمارودی، احمد بابایی، ابراهیم حاتمیکیا، جواد شمقدری، مسعود دهنمکی، نرگس آبیار، مجید مجیدی، نجمالدین شریعتی، حامد عنقا، سالار عقیلی، حامد زمانی، مجید اخشابی، سعید حدادیان، ابراهیم فیاض، فواد ایزدی، حسن عباسی، محمدصادق کوشکی، سیدمحمد مرندی، وحید یامینپور، مهرداد بذرپاش، حسین یکتا، علیاکبر رائفیپور، علیرضا پناهیان، عبدالحسین خسروپناه، حمید پارسانیا، احمد رهدار، محمدهادی همایون و از همه رسواتر کودک/نماینده امیرحسین ثابتی…
تفاوت و فاصله این دو قافله چنان زیاد و عمیق است که میان واقعیت های جامعه و آنچه فرهنگ و سیاست های رسمی و اجباری تبلیغ می کند شکافی و خلائی ایجاد می کند. شکاف و نقاری که بسترساز و تولیدکننده پدیده هایی مثل امیرتتلوست. تتلو و افرادی مشابه وی و خیل طرفدارانش دقیقاً محصول همین اختلال فرهنگی است که هیچ امکانی برای تجربه هنر متین و درست به دلیل سیاست های فرهنگی جمهوری اسلامی نداشته اند و مآلاً و به دلیل بی خانمانی فرهنگی و هنری به سراغ کسانی چون تتلو می روند. همانطور که مردم ایران از سر ناچاری و فقر مجبورند خودروی پراید سوار شوند چون هیچ راهی برای داشتن محصول بهتر جایگزین ندارند؛ در عرصه فرهنگ و هنر نیز مجبورند نیاز فرهنگی خود را در امثال تتلو بیآبند.
سبک زندگی و سطح هنر تتلو با آمیختگی اش با انواع و اقسام بیماریهای روانی و فردی که از آنها رنج می برد، معجونی ایجاد می کند که در هیچ شکل و شمایلی قابلیت فهم و همدلی ندارد. در واقع تتلو، نماد نسلی است که محصول واقعی و عینی سیاستها و ایده های فرهنگی و هنری جمهوری اسلامی است. از قضا، صدور حکم اعدام برای وی که به تمام معنا سخیف، نادرست و ضدانسانی است، نشان می دهد نظام جمهوری اسلامی و کارگزارانش توان و جرأت روبرو شدن با واقعیت و محصول عینی عملکرد خود را ندارند. حجم خشم، خشونت زبانی و ذهنی و طغیانگریی که در زبان و رفتار تتلو موج می زند و طرفدارانش نیز شیفته این خصوصیاتند و کم و بیش خود نیز دچار آنند، نشان می دهد فاجعه ی حاکمیت دیدگاههای فرهنگی و هنری جمهوری اسلامی تا چه اندازه ویران کننده چند نسل از ایرانیان است. مواضعش در دیدار با ابراهیم رییسی؛ مواضعش درباره مهسا امینی و سخافت واژگان و منطقی که در مطلب انستاگرامیش خود را نشان داد؛ مواضعش درباره روابط جنسی اس و مقایسه اش با پیامبر اسلام؛ مواضعش درباره ویدیوی سوزاندن کبوتران؛ راه انداختن حرم سرا و دعوت از دختران جوان برای پیوستن با آن و … جملگی در میان طرفداران تندروی جمهوری اسلامی نیز قابل ردیابی است. سالها پیش که فایل صوتی جلسه خصوصی یکی از مداحان مشهور و محبوب رهبر که همینک در دانشگاه تهران استاد است به بیرون درز کرد، حجم خیره کننده ابتذالهای جنسی و کلامی در آن نشان می دهد اتفاقاً تتلو نماد هنری است که رهبران جمهوری اسلامی از بدو تأسیس بدنبالش بوده اند.
۷– جنبش مهسا که با حضور جوانان و نوجوانان دهه هشتادی برگ زرینی در تاریخ مبارزات ایران و ایرانی بود نشان دهنده عمق استیصال و عصیانی است که درین نسل ریشه دوانده است. خستگی از انحصار، سرکوب و خفقان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در کنار سرکوب اقتصادی و بی آیندگی و زیستن در شکافی که در بالا بدان اشاره شد، جوانان و نوجوانان ایرانی را تبدیل به بمب ساعتی مطالبات فروخورده و سرکوب شده کرده است.
تنها راه درمان این اختلال و انهدام فرهنگی که دامن نسل جدید جامعه ایرانی را گرفته است، حذف کامل حکومت جمهوری اسلامی از ساختار فرهنگی، رسانه ایی، آموزشی ایران است تا با حضور انسانهای فرهیخته و کاردان این شکاف پرناشدنی به مرور ترمیم شود و وضعیت بحرانی زیست جهان نسل جدید ایرانی تدبیر شود. مادامی که کوته فکران و کوتوله هایی مانند جبلی و خسروپناه درصدر کار و بار فرهنگی این کشورند هیچ راهی به رهایی قابل تصور نیست.
۸– تحلیل عوامل و بسترهایی که تولیدکننده پدیده ی تتلوست به هیچ وجه به معنای همراهی با آزار و اذیت قضایی یا خدای ناکرده اعدام آن نیست. اگر وی شاکی خصوصی دارد، باید به نحو مدنی و علنی با حضور وکلای مدافع و در دادگاهی شفاف با حضور تمام شکات در محضر افکار عمومی به شکایات رسیدگی شود. اتهامات واهی و منسوخ «سب النبی» به کسی که به نحو آشکار و عیان از انواع و اقسام بیماریهای روانی و روحی رنج می برد، جنایاتی نابخشودگی است و کارنامه سیاه جمهوری اسلامی در اعدام بیگناهان را سنگین تر و رسواتر می کند. آزادش کنید و بگذارید خانواده اش برای بیماریهای روانی اش تدبیری بیاندیشند. سیاست بی نتیجه «سرکوب معلول» بجای «پرداختن به علل» کاریست که جمهوری اسلامی در تمام حوزه های دیگر نیز تنها راه ممکن می داند. اعدام سلطان مرغ و سکه و … مگر مشکلات بنیادین اقتصادی این کشور را حل کرد؟! اعدام احتمالی تتلو نیز هیچ مشکلی از مشکلات فرهنگی و فکری نسل جوانی که محصول مستقیم سیاست های شکست خورده جمهوری اسلامی است حل نمی کند