مقدمه
در تاریخ تشیع اثنیعشری، انتظار ظهور امام پنهان (غایب) همواره حامل امید، معنا و انسجام درونی بسیاری از مریدان این امام بوده است. اما در دوره معاصر، این انتظار، بستر بروز پدیدههایی شده که از آن به عنوان «نواب عام» یا به زبان دیگر «نمایندگان خودخوانده امام غایب» یاد میشود؛ برخی از مراجع تقلید، معممین یا حوزویانی که با بهرهگیری از سرمایه نمادین دین، مدعی نمایندگی عام یا خودخوانده امامی غایب بوده و به بازیگرانی پیچیده در میدان قدرت در عرصه عمومی تبدیل میشوند.
این نقش بر اساس انگارهای مبهم از «نیابت عام» شکل گرفته است که ریشه در برخی روایات دارد و قابل تأویل است. بر اساس این نظریه، فقها در عصر غیبت بهعنوان نمایندگان عام امام غایب عمل میکنند و وظایفی چون افتاء (صدور فتوا)، قضاوت، و اداره امور حسبیه (امور عامالمنفعهای که نیازمند سرپرستی شرعی است) را بر عهده دارند. اما دایره اقتدار و نفوذ آنها در زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بسیار فراتر از این امور است. یادداشت حاضر به برخی از لایههای آشکار و پنهان این پدیده میپردازد.
الف) خاستگاههای روانی: کهنالگوی ناجی و اضطراب جمعی
از منظر کارل یونگ، کهنالگوی «ناجی» یکی از الگوهای بنیادین در ناخودآگاه جمعی است که در زمانهای بحران، مانند یک نیروی غریزی، فعال میشود. در فرهنگ بسیاری از پیروان تشیع اثنیعشری، امام غایب بهعنوان نماد نهایی این کهنالگو، تجلی امید به رهایی و عدالت است.
در شرایطی که جامعه با بحرانهای اقتصادی، سرکوب سیاسی یا فروپاشی اعتماد اجتماعی مواجه است، این کهنالگو بهصورت ناخودآگاه در روان جمعی برجسته شده و مردم را به سمت افرادی سوق میدهد که خود را واسطه یا نمایندگان این ناجی معرفی میکنند. فروید نیز بر نیاز روانی انسانها به چهرههای اقتدارآمیز در شرایط اضطراب تأکید دارد. مدعیان خودخوانده، ژستهای معنوی، زبان عاطفی، و وعدههای نجاتبخش، این نیاز را برآورده میکنند. آنها با ایجاد حس وابستگی روانی، اضطراب جمعی را بهصورت موقت تسکین داده و خود را بهعنوان نقطه اتکای عاطفی معرفی میکنند. این فرآیند، بهویژه در میان اقشار محروم یا سرخورده که از نهادهای رسمی ناامید شدهاند، شدت مییابد.
ماکس وبر، جامعهشناس آلمانی، مفهوم «اقتدار کاریزماتیک» را بهعنوان یکی از سه نوع اقتدار معرفی میکند. در این نوع اقتدار، مشروعیت رهبری بر پایه ویژگیهای خارقالعاده و شخصی رهبر استوار است، نه بر سنت یا قوانین رسمی. وبر تأکید میکند که این نوع اقتدار زمانی شکل میگیرد که پیروان به تواناییهای “فوقالعاده” رهبر، یا برای مثال، ارتباط با “عالم غیب” باور داشته باشند و این امر، رابطهای اجتماعی میان رهبر و پیروانش ایجاد میکند.
در زمینه «نمایندگان خودخوانده امام عصر»، این افراد با ادعای ارتباط مستقیم با امام زمان، خود را دارای ویژگیهای منحصربهفرد و مأموریت الهی معرفی میکنند. این ادعاها، پیروان را بهسمت پذیرش اقتدار کاریزماتیک آنها سوق میدهد، که میتواند منجر به شکلگیری جنبشهای دینی یا اجتماعی شود.
ب) دستگاه گفتمانسازی: تهییج کهنالگوها و سوءاستفاده از اضطراب
گفتمان این مدعیان، ترکیبی از روایتهای آخرالزمانی، عرفانگرایی عامیانه، و ادعاهای نمایندگی امام غایب است که بهدقت برای تهییج ناخودآگاه جمعی طراحی شده است. آنها با استفاده از نمادهای دینی (مانند اشاره به ظهور قریبالوقوع)، لباسهای حوزوی، و رفتارهای نمایشی، خود را بهعنوان تجلی کهنالگوی ناجی یا واسطه او معرفی میکنند.
این گفتمان، احساسات مهدوی را بهجای هدایت به سمت انتظار فعال و عقلانی، به ایمان تهییجی و احساسی سوق میدهد. از منظر فرویدی، این مدعیان با سوءاستفاده از نیازهای عاطفی، نوعی «انتقال روانشناختی» (Transference) ایجاد میکنند: مخاطبان، احساسات و امیدهای خود به ناجی غایب را به این افراد منتقل کرده و آنها را بهعنوان نمایندگان معنوی امامی که پنهان است میپذیرند.
این انتقال، بهویژه در فضاهای رسانهای که احساسات را تقویت میکنند، شدت مییابد. نمایندگان «خودخوانده» امام غایب با استعانت از همین مکانیسم، تلاش میکنند تا کاریزمایی برای خود برسازند، فرآیند شیفتگی سرسپردگان، بهرهکشی و فریب روانی، و مهندسی ناخودآگاه آنها را سامان دهند.
ج) فریب روانی و مهندسی ناخودآگاه
برخی از این نمایندگان خودخوانده امامی غایب، فراتر از انحرافات شخصی، ممکن است بخشی از پروژههای پیچیدهتر برای مهندسی روان جمعی باشند. با فعالسازی کهنالگوی ناجی و تهییج اضطرابهای جمعی، این افراد میتوانند تودههای عوام مردم را به سمت اهداف خاصی (مانند انحراف افکار عمومی یا تضعیف مرجعیت دینی سنتی) هدایت کنند.
این فرآیند، از منظر یونگ، نوعی «تورم روانی» (Psychic Inflation) ایجاد میکند: مدعیان با ادعای ارتباط با ساحت غیبی، خود را فراتر از انسانهای عادی نشان داده و پیروان را به حالتی از شیفتگی و انفعال روانی سوق میدهند. این تورم، نهتنها به سرخوردگی روانی منجر میشود، بلکه میتواند به بحران هویت در میان پیروان بیانجامد.
مشروعیتبخشی به قدرت: برخی مدعیان با ادعای تأیید غیبی برای سیاستها یا رهبران خاص، به ابزاری برای مشروعیتبخشی به ساختارهای سیاسی تبدیل میشوند و دین را به ابزاری برای توجیه قدرت تنزل میدهند.
ایجاد فرقههای سیاسی: در موارد افراطی، این مدعیان با تشکیل گروههای شبهدینی، به تهدیداتی سیاسی تبدیل میشوند که میتوانند برای ایجاد آشوب یا فشار بر مخالفان استفاده شوند. مثال بارز این امر، توهین برخی از مراجع تقلید، حوزویان و معممین به اهل سنت و صحابه پیامبر است.
این سوءاستفادهها با فعالسازی کهنالگوی ناجی و ایجاد وابستگی روانی امکانپذیر میشود، زیرا مردم در شرایط بحران به این افراد اعتماد کرده و ناخواسته به ابزارهای سیاسی و سیاهیلشکر آنها تبدیل میشوند.
د) سوءاستفادههای اجتماعی: تضعیف انسجام و سقوط سرمایه اعتماد اجتماعی
این مدعیان با بهرهگیری از نیازهای اجتماعی و عاطفی، به انسجام اجتماعی عقلانی آسیب میرسانند:
• ایجاد شکاف اجتماعی: با جذب پیروان و تشکیل گروههای وفادار، جامعه به دو قطب «پیروان» و «مخالفان» تقسیم میشود، که به کاهش همبستگی در جوامع شیعی منجر میشود.
• تضعیف اعتماد عمومی: ظهور و افول مکرر این مدعیان بدون پاسخگویی نهادهای رسمی، اعتماد مردم به نهادهای دینی و قضایی را فرسوده میکند و به نیهیلیسم دینی، بهویژه در نسل جوان، دامن میزند.
هـ) نقش رسانهها در تقویت کهنالگوها
رسانههای مدرن، بهویژه شبکههای اجتماعی، با بازنمایی مدعیان بهعنوان چهرههای کاریزماتیک، نقش کلیدی در فعالسازی کهنالگوی ناجی دارند. ویدئوهای احساسی، موسیقی معنوی، و مصاحبههای نمایشی، احساسات ناخودآگاه مخاطبان را هدف قرار میدهند. الگوریتمهای رسانهای با ترویج محتوای پربازدید، این مدعیان را بهعنوان نمادهای معتبر معرفی میکنند و اضطراب جمعی را بهجای تحلیل عقلانی، به سمت ایمان کاذب هدایت میکنند.
و) پیامدهای روانی و دینی
گسترش این پدیده، از منظر روانشناسی جمعی، پیامدهای عمیقی دارد:
• سرخوردگی روانی: وقتی وعدههای این مدعیان (مانند ظهور قریبالوقوع) محقق نمیشود، پیروان دچار سرخوردگی و بحران هویت میشوند.
• تضعیف کهنالگوی ناجی: سوءاستفاده مکرر از مفهوم امام غایب، جایگاه این کهنالگو را در ناخودآگاه جمعی تضعیف کرده و باور به مهدویت را از یک نیروی سازنده به یک ابزار احساسی مخرب تنزل میدهد.
• افزایش انفعال روانی: ایمان تهییجی ایجادشده توسط این مدعیان، بهجای تقویت مسئولیتپذیری و عقلانیت، افراد را به انفعال و وابستگی روانی سوق میدهد.
ز) نقد روانشناختی به ادعای نمایندگی
از منظر یونگ، ادعای نمایندگی امام غایب توسط این مدعیان، نوعی «خودبزرگبینی روانی» است که در آن، فرد بهجای تعادل روانشناختی، خود را با کهنالگوی ناجی یکی میداند. این ادعاها، نهتنها فاقد مشروعیت دینیاند، بلکه به دلیل سوءاستفاده از ناخودآگاه جمعی، به روان جامعه آسیب میرسانند.
از دیدگاه فروید، این مدعیان با ایجاد وابستگی روانی، مانع از رشد عقلانی و خودآگاهی جمعی میشوند و جامعه را در چرخهای از اضطراب و تسکین کاذب نگه میدارند.
نتیجهگیری
پدیده «نمایندگان خودخوانده امام غایب» بازتابی از فعالسازی کهنالگوی ناجی در ناخودآگاه جمعی و سوءاستفاده از نیازهای روانی جامعه در شرایط بحران است. این مدعیان، با تهییج شیفتگی و اضطراب جمعی و ارائه وعدههای نجاتبخش، خلأهای عاطفی و معنوی را هدف قرار میدهند، اما در نهایت به سرخوردگی، انفعال، و تضعیف باورهای پایه دینی منجر میشوند.