دور نخست مذاکرات ایران و آمریکا در مسقط پایتخت عمان از سوی هر دو طرف مثبت و سازنده توصیف شده و طرفین قرار گذاشتهاند تا مذاکرات را ادامه دهند. اوضاع و احوال ظاهرا به گونهای است که این مذاکرات دو نتیجه بیشتر ندارد. یا توافقی حاصل میشود یا خیر. اگر توافقی حاصل نشود، آمریکاییها تهدید کردهاند که با حمله نظامی به تاسیسات نظامی و هستهای ایران پاسخ خواهد داد. یعنی جنگی در خواهد گرفت که نتیجه آن برای ایران چندان قابل پیش بینی نیست. اما اگر توافقی حاصل شود چه؟
پیش بینی آینده ایران پس از رسیدن به یک توافق جدی و معین با آمریکا که به برقراری روابط سیاسی و اقتصادی میان دو کشور ختم شود، دست کم در برخی حوزهها قابل پیش بینی است. رفع تحریمهای اقتصادی، رفع موانع برای صادرات نفت خام و دیگر مشتقات آن، احتمال افزایش سرمایهگذاری خارجی در ایران و نهایتا بازگشت ثبات نسبی به بازار در کنار توسعه روابط منطقهای و بین المللی ایران از جمله دستاوردهایی است که کارشناسان پیش بینی میکنند.
در عین حال این توافق تاثیر مستقیمی نیز بر سپهر سیاست داخلی کشور خواهد گذاشت. درون ساختار جمهوری اسلامی یک نهاد متصلب قرار دارد که بقای خود را مرهون سیاست آمریکا ستیزی است. نهادهای بسیاری که اکثر آنان وابسته به نهاد رهبری هستند، سالانه از بودجههایی ارتزاق میکنند که صرف تبلیغ و ترویج این سیاست میشود. از شورای سیاستگذاری ائمه جمعه تا سازمان تبلیغات اسلامی و نمایندگان متعدد ولی فقیه تا سپاه پاسداران و بسیج و سایر نهادهای امنیتی و اطلاعاتی و قضایی و رسانهای اساسا بر پایه این سیاست کهنه پایه ریزی شدهاند. این نهادها یکی از موانع جدی استقرار حاکمیت مردم و قانون در کشورند. این تصور نیز که این ساختار صلب و ستبر در پی یک توافق فرو بپاشد نیز امری ساده لوحانه است. اما واقعیت این است که جمهوری اسلامی در آستانه اتخاذ یک تصمیم بزرگ است و اگر توافقی حاصل شود چه بهانهای برای استکبار ستیزی این دستگاههای عریض و طویل حکومتی باقی نمیماند؟
چنین شرایطی در باره اپوزیسیون برانداز نیز صادق است، بویژه اپوزیسیونی که برای براندازی روی دولت دونالد ترامپ و اسرائیل حساب باز کرده بود. توافق دولت ترامپ که راست ترین دولت آمریکا دست کم پس از انقلاب است، با جمهوری اسلامی به این معنی است که اپوزیسیون دیگر هیچ حامی خارجی برای براندازی ندارد. دولت ترامپ نه تنها بودجههای حمایتی مربوط به ایران را قطع کرده بلکه با جمهوری اسلامی به توافق نیز رسیده و در آستانه داد و ستد است. در چنین شرایطی صورت مسئله را چگونه میتوان تعریف کرد؟ به عبارتی بهتر چه تعریف جدیدی از جمهوری اسلامی و اپوزیسیون آن میتوان بدست داد؟
واقعیت این است که اگر توافقی حاصل گردد که نتیجه آن بازگشایی سفارت دو کشور در پایتختها و مراودات اقتصادی و تجاری باشد، جمهوری اسلامی همچنان که تاکنون نشان داده از خیر نیروهای نیابتی خود بگذرد و با اسرائیل همچون سایر کشورهای منطقه رفتار کند، دیگر نه جمهوری اسلامی همان است که بود و نه اپوزیسیون آن. وقتی جمهوری اسلامی با دولت دونالد ترامپ توافق میکند دیگر ماهیتا نمیتواند همان نقشی را ایفا کند که در ۴۵ سال عمر خود بر عهده داشته است. بنابراین تعداد بسیار زیادی از شخصیتهایی که نانشان در آمریکا ستیزی بوده ناگزیر بیکار یا بازنشسته میشوند یا کلاه دیگری بر سر گذارند. نهادهای متعددی نیز مجبور به تغییر کاربری خواهند شد. چنین تغییر رفتاری از سوی جمهوری اسلامی طبیعتا روی رفتار اپوزیسیون نیز تغییر خواهد گذاشت. کنار رفتن بسیاری از معرکه سیاست یا دست کم کند شدن چاقوی آنان شرایط را میتواند به سمت انبساط پیش برد و چه بسا نظام دیگر بهانهای برای به حبس کشیدن کسی نداشته باشد چون در عمل بسیاری از عناوین مجرمانه از جمله همکاری با دول متخاصم با حصول چنین توافقی بلاموضوع خواهد شد.
خلاصه این که توافق با ترامپ نقاب را از چهره نظام و اپوزیسیون کنار خواهد زد. آنگاه به عیان میتوان دید که آن چه وجود دارد یک ایران است که بر سر اداره آن باید یکدیگر به توافق رسید. توافق میان تهران و واشنگتن بر فرض حصول، صرفاً یک قرارداد دیپلماتیک نیست؛ بلکه آینهای است که هم جمهوری اسلامی و هم اپوزیسیون باید در آن تصویر خود را ببینند و به بازاندیشی بپردازند. در واقع توافق میان ایران و آمریکا زمینه ساز توافق میان ایرانیان و بازی برد-برد میان نظام و اپوزیسیون آن خواهد بود. توافقی برای اداره ایران در صلح و توام با همزیستی مسالمت آمیز.