در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که در بقای آن نقش دارند، بسیار چالشبرانگیز است. آیا میتوان پذیرفت که کسانی که به دلایل مختلف به نظام دیکتاتوری
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است که انسانهایی عاشق، اندیشمند و بیزار از خشونت و
در حالیکه با نفسهای حبسشده در سینه منتظر حمله نظامی اسرائیل به کشورمان هستیم، به نگارش این یاداشت کوتاه
بازنشر مطالب با ذکر منبع آزاد است. ۱۳۹۴-1401
یک پاسخ
این ها تن شریف آدمی هستند که بدست جانیان بی صفت کشته می شوند .پدر و مادر دارند ، فرزند دارند . عاشق و معشوقه هایی دارند، خاطراتشان در قلب عزیزانشان می ماند ،مگر می شود انسانی را چنین به جرم اعتراض کشت و در قواعد پیدا و ناپیدای هستی جان و روح سالم به در برد ؟ مگر میشود در این جهان منظم برگی را بی قاعده و به خطا بجنبانی و سرنوشتت نجنبد گریبانت جایی گرفتار نیاید؟
انگشتت را روی ماشه می بری و می کِشی و می کُشی؟ همین؟ گرمی حیات و آرزوهایی را سرد کنی و شمعدان حیاتت از بادها در امان بماند؟
نه . چیزی در روح تو در وجدان تو در فهم تو عوض میشود.آن چیز در روح و وجدان و فهم فرزندت فرو می رود . آن چیز از فرزند و همسر و مادر و کسان تو چیزهای دیگری می سازد که به گردش ایام بدتر و ویران تر خواهد شد. هرچقدر هم خدا و فقاهت و تشرع به پشتوانه اش بیاوری ،ذره ای نجاتت نخواهد داد . کرامت جان آدمی و خون و حیات بر باد رفته او میچرخد و میآید بر تو آوار میشود… جائی ، هنگامی و به گونه ای که بدترین حالت ممکن برای تو خواهد بود. و هر کس به هر اندازه ،به هر اندازه ، به هر اندازه در این راستا موافقت و مرافقت و یاری ئی در پس یا پیش این خون ریزی رسانده باشد در فلاکت پس از آن سهم خواهد برد.
انرژی و قواعد این عالم از راه به بیراهه و از حی به هدر نمی رود . هیچ دمی ،هیچ دمی ،هیچ دمی مهدور نیست !
اما وجدانی که تباه و سیاه شده ، روحی که در
عفونتِ قانقاریای توحشِ مرگ فرونشسته چه میفهمد که تن آدمی چرا شریف است و جان آدمیت چیست و هر قدر لباس زیبا بپوشد و دکمه بر دکمه تا خرتناق وحش گره بزند نشانی از آدمیت نخواهد یافت.
پس باش تا اجل معهود به تلبس ابلیس چنگ اندازد و درد چون زوزه های گرگ از جانت بیرون شود و به جلوه های مرگی سزاوار جان دهی و باقی را که من بر آن نادانم به سزای دانائی ِ ناگزیر دریابی…می گویند فشار دندان بر دندان است ،نمیدانم. اما میدانم که به سزای جانی که گرفتی هیچ تشرع و فقاهتی به فریادت نخواهد رسید . مگر در همین جهان به عدل واگذار شده باشی و جانت را به صافی سپرده باشی و گرگ جانت را از آتش عدل و راستی رانده باشی، هر چند بعیدها در بعید است.
دیدگاهها بستهاند.