حکمرانی خوب، هوش حکمرانی و دومینوی شکست سیاسی!

هادی حکیم شفایی

این روزها خبرهای بسیاری از جلسات برنامه ریزی، تصمیم گیری و طرح راهکارهای جدید جهت برخورد با بی حجابی از سوی مقامات به گوش می‌رسد؛ سرداری که زنان را به شناسایی از طریق دوربین تهدید می‌کند، امامان جمعه ای که فرمان آتش به اختیار صادر می کنند و سطل های ماست را به یاری می طلبند، روحانیونی که از جریمه های میلیاردی سخن می گویند، دادستانی که از همسایگان مردم می خواهد که زنان بی حجاب محله خود را معرفی کنند، تهدید به محروم کردن زنان بی حجاب از خدمات قانونی اجتماعی، تهدید به توقیف خودرو و پلمپ مغازه هایی که به زنان بی حجاب کالا می فروشند! اما هر چقدر خبرهای بیشتری از مواضع مقامات و واکنش متقابل مردم منتشر میشود ضعف و ناتوانی حاکمان و آشفتگی آنان در کنترل جامعه آشکارتر می گردد. هنوز برای پوشاندن روسری بر سر زنان چاره ای نیافته اند که مانتوها نیز به تدریج کنار گذاشته میشوند، هنوز برای مانتوهای کنار گذاشته شده- به زعم خود- درمانی نیندیشیده اند که کارزار پوشیدن شلوارک از سوی مردان در حمایت از زنان مطرح می گردد و هنوز شلوارک ها را به تن نکرده اند که زنان موتور سوار پا به میدان گذاشته اند! در چنین وضعیتی، دو مفهوم مهم در عرصه سیاسی به ذهن خطور می کند:

حکمرانی خوب و هوش حکمرانی

نظریه حکمرانی خوب با ویژگی هایی مانند مشارکت مردم، شفافیت در اجرا، پاسخگویی در برابر تصمیمات، اثربخشی و کارآیی در عرصه رفاه اجتماعی و شکوفایی استعدادها و حاکمیت قانون، تعریف می شود و الگویی است برای توسعه پایدار انسانی. ساز و کار حکمرانی خوب، تحقق تعاملِ عملی میان سه بخش دولتی، بخش خصوصی و جامعه مدنی است . این الگو به دنبال تقلیل و حداقل سازیِ نقش دولت و توانمند سازی نهادهای مدنی و بخش خصوصی می باشد. در این راستا، بر رفتار تعاملی سه بخش دولت ، نهادهای مدنی و بخش خصوصی تأکید می شود و اعتقاد بر این است دولت باید نقش هماهنگ کنندگی خود را تقویت نموده و به جای اقتدارگری، به تسهیل روابط بپردازد. به بیان ساده تر، حکمرانی خوب نیازمند سازوکاری دموکراتیک است تا دولت یکطرفه سخن نگوید و تصمیم نگیرد بلکه با بخش خصوصی و جامعه مدنی در تعامل و گفتگو باشد تا بشود از منابع انسانی، بهره وری حداکثری داشت. با این تبیین و با شناختی که از حکمرانان در ایران داریم تردیدی نیست که حاکمان، توانایی حکمرانی خوب را نداشته اند و نارضایتی جامعه و ناکامی در عرصه های گوناگون بین المللی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و مواضع مقامات و اصرار آنها بر حفظ اقتدار و مرجعیت خویش و سیاست گذاری دستوری و غیرکارشناسی، این دیدگاه را تایید می کند.

اما مفهوم دیگری در مدیریت و سیاست وجود دارد که «هوش حکمران» نامیده می‌شود. هوش حکمرانی در تعریف فراگیر، به معنی توانایی دولت در کنترل و پیش بینی عوامل گوناگونِ موثر بر مسائل حمکرانی و اداره جامعه است و در معنای خاص سیاسی، به معنای توانایی و مهارت پیشگیری از وقوع بحران های سیاسی و در صورت وقوع، مدیریت آن بدون بکارگیری ابزارهای قهریه است. اما حتی به عنوان یک ناظر بی طرف، چنین به ذهن میرسد که حاکمیتی که از حکمرانی خوب ناتوان است، دست کم برای حفظ و بقای خویش می بایست هوش حکمرانی بکار ببندد تا بتواند با اقدامات مبتنی بر اصولی همچون اصل پیش بینی، اصل پیشگیری، اصل صداقت، اصل همراهی و اصل همدلی، بر امواج اجتماعی و افکار عمومی سوار شود و خود را پیش آهنگ تحولات اجتماعی و فرهنگی نشان دهد و فاصله خود با جامعه را کاهش دهد تا بتواند با کاهش تنش و نزاع با جامعه، بقای خویش را برای زمان طولانی تری تضمین سازد. با کمال شگفتی باید گفت که به نظر میرسد حاکمان ایران حتی از هوش حکمرانی برای «مشروعیت زایی» و تقویت و حفظ نظام برخوردار نیستند. هوش حکمرانی، از طریق جذب و استخدام و پرورش افراد باهوش – و نه الزاما متخصص و دموکرات- در عرصه های سیاسی، قضایی، نظامی و اجرایی بدست می آید اما سیستم موجود، غالبا کم هوش ها را جذب و استخدام کرده است و همین حاکمان، مدیران و قضات کم هوش، در ضربه زدن به سیستم سیاسی موجود از هم، گوی سبقت را ربوده اند.

برای برخورداری از هوش حکمرانی، نه به کارامدی و حکمرانی خوب نیاز هست، نه به دموکراسی نیاز هست و نه به تخصص بلکه فقط ضروری ست که یک سازوکار جذبِ افراد باهوش و باتدبیر و پرورش آنها برای تقویت و بقای نظام سیاسی بدون استفاده از کلام و ابزارهای خشونت، ایجاد شود تا با اتکا به اصول پیش بینی، پیشگیری، صداقت، فرهنگِ پوزش خواهی و استعفا و اصل همگامی و همدلی با جامعه، سیاستمداران بتوانند بر امواج عمومی سوار شوند و افکار عمومی را تا حدی با خود همراه سازند تا از شکاف و تنش میان جامعه و حاکمیت کاسته شود. یک چنین سازوکاری در نظام سیاسی ایران به چشم نمی خورد و به همین دلیل، سخنان، تصمیمات و اقدامات مسئولان، نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه تنش و نزاع میان جامعه و حاکمیت را تشدید می کند و در این نزاع، در درازمدت، جامعه پیروز میدان خواهد بود

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

یک پاسخ

  1. خوب بود دلایل این فرایند جذب افراد کم‌هوش به سیستم را هم تحلیل می‌کردید تا اساسا بخش دوم مقاله در هشدار به حاکمان لازم نباشد.البته این را هم درک میکنم که نسل پیش ته‌مانده علاقه‌ای به این سیستم موجود دارد،زیرا حاصل عمری تلاش آنان برای جنگ با واقعیات تلخ جهان امروز است.حقیقت آن است که سیستم موجود از لحظه نخست خود را در برابر تمامیت جهان کنونی تعریف کرده و برای این جنگ دون کیشوت مآبانه هم نیاز به سربازان معتقد و متعصب داشت. در مورد یک ایدئولوژی اسقاط و فرسوده مانند دین اسلام هم معتقد و متعصب ماندن مستلزم بهره هوشی پایین،و‌ نیز سواد پایین،است. این گونه افراد معمولا یا به طبقات پایین اجتماع تعلق دارند،و یا فرصت‌طلبان باهوشی هستند که از کم‌هوشی حاکمان سواستفاده کرده و با نمایش دروغین وفاداری، منابع جامعه را به غارت میبرند. دو نمونه کاترین شکدم جاسوسه اسرائیلی و محمودرضا خاوری بسیار گویا هستند. این دو با تمام تفاوت‌هایشان در یک چیز مشترک بودند. هر دو با نمایش “تعصب” مذهبی حاکمان تعصب‌طلب و فدایی‌خواه را فریفتند و به اهدافشان دست یافتند. اشکال از آنان نبود. برآورد موساد و خود خاوری از این سیستم بسیار درست‌تر از نویسنده مقاله بوده است. شکدم به درستی گفته که حاکمان ایران زنان را موجوداتی فروعقل می‌دانسته‌اند و به همین دلیل گمان نمی‌کرده‌اند زنی بتواند فریبشان دهد. این سیستم و این دین از پایه مشکل دارند و با این گونه نصایح الملوک درست شدنی نیستند.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

«اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباش پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن» و: «سر بالین فقیهی نومید کوزه‌ای دیدم لبریز سوال/… من قطاری دیدم فقه می‌برد و چه سنگین می‌رفت» به یادگار

ادامه »

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز

ادامه »