آیا در آستانه یک انقلابیم؟

طاها پارسا

این یادداشت می‌کوشد پاسخ دهد که در ایران چه خبر است؟ اعتراض‌های اخیر چه تفاوتی با اعتراض‌های پیشین دارد؟ آیا در آستانه یک انقلاب قرار گرفته‌ایم یا با یک انقلاب روبروییم؟

پیش از آن‌که به پاسخِ ‌ این پرسش‌ها ورود کنم، باید ۴ مقدمه ضروری را بیاورم.

مقدمه اول: «جنبش اجتماعی» یک «اعتراض جمعی» برای پیشبرد «منافع مشترک» و یا تامین «هدف مشترک» از طریق عمل مستقیم و خارج از حوزه‌ی نهادهای رسمی است. به عبارتی دیگر جنبش‌های اجتماعی برای تحقق یک خواسته جمعی از عملِ مستقیم بهره می‌گیرند. عملِ مستقیم، الزاما قانونی نیست بلکه غالبا فراقانونی یا حتی قانون‌شکن است. در یک وضعیت عادی اعتراض را می‌توان به نزد قوای نظارتی برد. مثلا می‌شود دادگاه رفت و شکایت کرد تا به اعتراض و مورد شکایت رسیدگی شود. اما هنگامی که مرجعی برای رسیدگی به شکایت وجود ندارد یا مراجعِ قانونی اعتبار و اعتمادِ خود را از دست داده‌اند یا موضوع شکایت از سوی حکومت به‌رسمیت شناخته نمی‌شود، چاره‌ای جز عملِ مستقیم نمی‌ماند. در این وضعیت است که جنبش‌های اجتماعی ظهور می‌کنند. لذا هرگونه سنجشِ اهداف و رفتار جنبش‌های اجتماعی با «قانون» نشان از عدمِ آشنایی با این مفهوم دارد.

مقدمه دوم: در منطقِ جنبش‌های اجتماعی، عملِ مستقیم یا اعتراض، اشکال غیرمتعارفی دارد و دارای درجه‌ها و آستانه‌های مختلف است. آستانه یا شکل نخست اعتراض، بیانیه‌ها و دادنامه‌ها و شرکت در تظاهرات قانونی است. در این شکل اعتراض هدف متقاعد کردن حکومت است تا موضوع مورد اعتراض را بپذیرد و قانون، هنجار یا رفتار مربوطه را اصلاح کند. آستانه یا شکل دومِ اعتراض، عملِ مستقیمی است که مستلزم هیچ عمل غیر قانونی نیست اما مسئله یا مانع یا خللی ایجاد می‌کند. مثلا تحریم یک کالا یا ایجاد ترافیک مصنوعی. سطح سومِ اعتراض شامل اقدامات و رفتارهای غیرقانونی اما غیرخشونت‌آمیز می‌شود مانند اعتصابات، حاضر نشدن سر کار و یا تظاهرات مسالمت‌آمیز. و در نهایت آستانه یا شکل چهارم اعتراض شامل فعالیت‌های خشن مانند تخریب تجهیزات، ساختمان‌ها و صدمه زدن به مأموران (ماشین سرکوب) می‌شود.
این آستانه‌ها یا اشکالِ عملِ مستقیم را می‌توان بر مبنای «منطق» یا روالی که فعالان یا استراتژی‌ها یا اهدافِ جنبش‌ها به آن‌ها می‌دهند، طبقه‌بندی کرد. یه طبقه‌بندی رایج عبارتند از منطقِ گواهی دادن، منطقِ تعداد و منطقِ خسارتِ مادی.

منطقِ گواهی دادن
: این عمل صرفا برای متقاعدساختن مردم یا تصمیم‌گیرندگان به این‌که اعتراض‌کنندگان یک اکثریت یا یک تهدید هستند طراحی نشده، بلکه این عمل به‌دنبال نشان دادن تعهد قوی اعتراض‌کنندگان به هدفی است که جنبش دارد. بر این مبنا علاوه بر بیانیه‌ها، نمونه‌هایی از اعتصاب غذا، نافرمانی مدنی شخصی، یا امتناع از پرداخت مالیات هم ذل این منطق قرار می‌گیرند.

منطق تعداد: بر مبنای این منطق «همیشه در تعداد، قدرت وجود دارد»، پس سرنوشت یک جنبش تا حد زیادی به تعداد حامیانش وابسته است. راهپیمایی‌های مسالمت‌آمیز یکی از تاکتیک‌های اصلی برای نشان دادن قدرت و جذب همراهان بیشتر است. منطق تعداد همیشه چنانچه که باید و شاید عمل نمی‌کند مخصوصا این‌که این نوع اعتراضات مدت محدودی دارند و انگیزه‌های مشارکت را کاهش می‌دهند. رفتار جنبش سبز ایران نمونه‌ای از اعتراض و عملِ مستقیم بر مبنای منطقِ تعداد بود.

منطق خسارتِ مادی: بر اساس این منطق جنبش‌های اجتماعی به‌صورت ذاتی مختل کننده اند و باید قوای سرکوب‌گر را تحلیل داد. این منطق در افراطی‌ترین شکل به خشونت سیاسی منحر می‌شود اما معمولا با اعتصابات و نافرمانی مدنی و رفتارهای غیرقانونی و ضربه زدن به منافع دولت و شرکت‌های دولتی آغاز می‌شود. این ممکن است باعث افزایش سرکوب می‌شود و حامیان را کاهش دهد و منازعه را قطبی کند.

مقدمه سوم: جنبش اجتماعی با پدیده‌های نامتعارف دیگر تفاوت دارد پدیده‌های نامتعارف اجتماعی چون انقلاب، اغتشاش، آشوب، گروه‌های فشار و اصلاحات نه تنها در ماهیت و ساختار با جنبش تفاوت دارند، بلکه پدیده‌های «پاد جنبش» محسوب میشوند و تهدید آنها برای جنبش‌های اجتماعی کمتر از حکومت نیست.

«انقلاب»، تصرف قدرت دولتی با توسل به خشونت و به وسیله‌ی رهبران جنبش توده‌ای است که به ابزاری برای تحولات و اصلاحات عمیق اجتماعی می‌انجامد. جنبش‌های انقلابی در صورت سرکوب و تداوم، ممکن است سرانجام به انقلاب بیانجامند.

«آشوب و یا اغتشاش»، رفتار موقت یک جماعت «بدون هویت» است که تحت تاثیر عوام‌فریبان ظاهر می‌شود و به شکل عمل جمعی خشونت‌آمیز همراه است و تابع احساسات است و به عقلانیت مقید نیست و در آن «آگاهی» دیده نمی‌شود.

«گروه فشار»، گروهی محدود است که بر مبنای قدرت و ثروت شکل می‌گیرد و ابزارِ غیررسمی نهادهای رسمی محسوب می‌شود و معمولا برای سرکوبِ غیرمسئولانه و غیررسمی مخالفان یا جنبش‌های اجتماعی استفاده می‌شود. در ایران سازمان تبلیغات اسلامی و نیروهای بسیج نمونه‌هایی سازمان یافته از گروه‌های فشار محسوب می‌شوند.

اصلاحات، نیز رفرم سیاسی، فرهنگی و اجتماعیِ آرامی است که متکی به رفتارهای پارلمانتیستی و انجمن‌های مردمی و احزاب رسمی است و. اصلاحات در عمل می‌تواند از جنبش‌های اجتماعی مسالمت‌آمیز و یا سایر نهادهای رسمی بهره بگیرد.

جنبش اجتماعی ممکن است به جنبش انقلابی تبدیل شود؛ گاهی قربانی اغتشاش و آشوب شود؛ در مواجهه با گروه‌های فشار مانند آنها رفتار کند یا توسط آنها سرکوب شود، و یا به اصلاحاتِ نهادی تقلیل یابد. اما ، ماهیت جنبش‌های اجتماعی با هیچکدام از این پدیده‌ها یکی نیست . مهمترین مولفه ای که می تواند جنبش‌های اجتماعی را از این پدیده‌های نامتعارف جدا کند، هویت یک جنبش (خواسته‌ها، رفتار، نمادها) است

مقدمه چهارم: یک نوع طبقه‌بندیِ رایج جنبش‌ها ، طبقه‌بندی بر اساس «اهداف و منافع » آنهاست. جنبش‌های
گوناگون، ممکن است خواهان تغییرات فراگیر، جزئی، کلی، کیفی و یا محدود باشند .در این نوع طبقه‌بندی:

جنبش‌های دگرگون‌ساز یا انقلابی، جنبش‌هایی هستند که هدفشان دگرگونی «فراگیر، سریع، جامع و اغلب خشن» در هنجارهای اجتماعی است.جنبش‌های اصلاح‌طلب، هدف‌های محدودتری دارند و خواهان تغییر در «برخی» از جنبه‌های نظم اجتماعی اند و صرفاً به انواع ویژه‌ای از نابرابری توجه نشان می‌دهند.

جنبش‌های رستگاربخش، جنبش‌هایی با رویکرد معنوی و اخلاقی اند که صرفا درصدد نجات افراد از شیوه هایی زندگی هستند که به زعم آنها «فاسد» پنداشته می‌شود.

وجنبش‌های تغییر‌دهنده ، هدفشان تنها «تغییر جزئی» در رفتار افراد است و تنها می‌خواهند نمونه‌هایِ مشخصی را تغییر دهند.

جنبش‌ها به یکدیگر تبدیل می‌شوند و حکومت یا نهاد سرکوبگر در تبدیل و تحول این جنبش‌ها به یکدیگر نقش و مسئولیت اصلی را به‌عهده دارد چون تنها نهادی است که حق استفاده از قدرت مشروع را دارد. مثلا یک جنبش اصلاح‌طلب ممکن است در اثر سرکوب یا تراکم خواسته‌ها و مواجهه حکومت با آن به یک جنبش انقلابی تبدیل شود.

با این مقدمات حداقلی حالا می‌شود به سوالات اصلی پرداخت.

-اعتراضات وسیعی که پس از کشته شدنِ مهسا امینی سراسر ایران را فرا گرفته است به لحاظ وسعت جغرافیای و طبقات اجتماعی، از تمام اعتراض‌های پیشین گسترده‌تر است. این جنبش را با اتکا به شعارها و خاستگاه آن می‌توان جنبش «زن، زندگی، آزادی» یا جنبش «ژینا» خواند. مهسا امینی را در نزد خانواده و دوستان «ژینا» می‌خوانند. «ژین» در زبان کردی به معنای«زندگی» است و گفته می‌شود که با کلمه‌ی «ژن» به معنای زن هم ریشه‌اند. در واژه ژینا نماد اصلی این جنبش، مهسا امینی، و شعارهای اصلی آن زن(ژن)، زندگی(ژین) و آزادی(ئازادی) نهفته است.

-برخلاف جنبش سبز، که یک جنبش اصلاح‌طلب بود و از منطقِ تعداد یا منطقِ گواهی‌دادن استفاده می‌کرد، این جنبش بیش از هر چیز از «منطقِ‌ خسارت مادی» بهره می‌‌گیرد.

-جنبشِ «ژینا»، یک جنبش دگرگون‌ساز/انقلابی است چون شعار‌هایش علیه نظام سیاسی است.

-جنبشِ «ژینا»، یک‌جنبش اجتماعی صرف نیست چون فقط یک نظام ارزشی از قبیل حجاب اجباری را نشانه نگرفته‌ بلکه شعارها و رفتارش نشان می‌دهد که نظام سیاسی را نیز هدف گرفته‌ اگر چه تاکنون برنامه‌ای برای تصرف قدرت سیاسی از خود نشان نداده.

-جنبش ژینا، آشوب یا اغتشاش نیست چون با هویتی یکسان (شعارهای یکسان، نمادهای یکسان، رفتارهای یکسان) در بیش از ۱۰۰ شهر تکرار شده است. علاوه بر این، بسیاری از ویدیو‌های منتشر شده و رفتار کنشگران و حامیان نشان می‌دهد که عنصر «آگاهی» در آن برجسته است.

-جنبش ژینا اگرچه جنبش انقلابی یا دگرگون‌خواه است اما «انقلاب» نیست چون درصدد تصرف قدرت دولتی برنیامده است و به مراکز قدرت حمله نکرده است و برنامه‌ و سازمانی برای تصرف قدرت ندارد. این جنبش در صورت سرکوب و تداوم خواسته‌ها و گسترش کنشگران، استعداد تبدیل شدن به یک انقلاب را دارد اما القای نام انقلاب در وضعیت فعلی به این جنبش نه تنها مبنای نظری ندارد حتی اگر در شرایط انقلاب قرار گرفته باشیم. قابل درک است که مخالفان حکومت و مخصوصا کسانی که صرفا بخش خیابانی این جنبش را از دریچه تصویرهایی محدود می‌بینند دچار خطای تحلیلی شوند و یا با اهداف سیاسی درصدد القای نام انقلاب به آن بر بیایند اما چون مبنایی ندارد صرفا به سرکوب شدیدتر و القای حس ناامیدی و تاخیر در تداوم ان می‌انجامد.

*منبع

مقدمه‌ای بر جنبش‌های اجتماعی، دوناتلا دلاپورتا، ماریو دیانی

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

2 پاسخ

  1. دوست عزیز این کتابی که شما با عجله تورق کردید تا چیزی از آن برای نوشتن بیرون بکشید در وسط یک جریان فکری قرار گرفته که بدون مقدمه و موخره آن به صحرای کربلا می زنید – چنانکه شما هم مرتکب شدید- پس:این دسته بندی ها بخش کوچکی از نگاهی موازی به جنبش های احتماعی ست… این خیز بلند مردم ایران مترادف با تمام نارضایتی های دیگر است نه به موازات آنها ! مترادف آنها با ادبیات تازه.
    شرح مفصل نیل اسملسر در باب گسترهش عقاید تعمیم یافته در نارضایتی های مدنی و انقلابات را ورق بزنید تا بیشتر متوجه شوید.
    شما انقلاب نامش ننهید هم از هویت او نمی کاهد. انقلاب یعنی چه؟ آیا غیر از این است که بخش حداکثری جامعه ایران برای خامنه ای آرزوی مرگ دارد. غیر از این است که اصلاحات و هرچه مشابه آن را بر بستر سیاسی ایران قی کرده است و نمی خواهد. رانندگی شایسته شما بین خطوط اگر چه شما را راننده خوبی نشان می دهد اما آنها که خطر ِسبقت را به جان خریده اند از شما مبارک ترند. گاهی بدخی چیزها درد دارد . برخی چیزها استاندارد بردارنیستند و فقط ادمهای متفکر و با شعور در مقطع خاصی اینرا به شکل کاربردی درک خواهند کرد.
    این دو خط را دوستانه بپندارید .

  2. بذار دهه هشتادی جوابت رو بدم:
    چی میگی ؟ کجایی؟ چند چندی با خودت؟
    تعداد و گواهی و خسارت؟ همین سه دسته
    من بهت میگم اسمش را بذار خیزش ِ جسارت بر علیه سازش و انتظار.
    چیزی که امثال تو بلدش نیستند یا ترجیح میدند نفهمند

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

«اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباش پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن» و: «سر بالین فقیهی نومید کوزه‌ای دیدم لبریز سوال/… من قطاری دیدم فقه می‌برد و چه سنگین می‌رفت» به یادگار

ادامه »

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز

ادامه »