بیست و پنجم خرداد ‌به روایت شاهدان عینی 

زیتون– «هنوزم توی روزی که ندا روی زمین افتاد/ یه سبز ساده می پوشیم، بدون حرف، بی فریاد/ هنوزم پیرمردامون تو دستاشون یه دستبنده/ هنوزم مادر سهراب، به امید تو می‌خنده»

شام‌گاه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱، اتاق «سمت معانی» در کلاب هاوس، میزبان تحلیلگران، داغدیده‌گان، فعالان سیاسی و روزنامه‌نگارانی بود، که از خاطرات ۱۳ سال پیش خود گفتند. نشستی که «۲۵ خرداد ۸۸ به روایت شاهدان عینی» نام داشت و با ترانه «دلتنگی» آریا آرام‌نژاد، هنرمند و منتقد سیاسی حامی جنبش سبز، آغاز شد.

در این نشست سپیده جدیری و سینا جهانی مجری برنامه بودند. پروین فهیمی، مادر سهراب اعرابی، مهمان این برنامه بود و تحلیلگرانی چون علیرضا رجایی، تقی رحمانی و اردشیر امیرارجمند سخن گفتند. محمد کریم آسایش، پیمان عارف و مریم افرافراز به عنوان فعالان سیاسی و مدنی، احسان عابدی، روزنامه‌نگار، مازیار خسروی سردبیر سایت فراز و طاها پارسا سردبیر سایت زیتون نیز از جامعه روزنامه‌نگاران سخن گفتند.

این نشست کلاب‌هاوسی حدود ۸ ساعت طول کشید و  به سبب طولانی‌شدن، زیتون صرفا به گزارش سخنان تحلیل‌گران میهمان می‌پردازد.

علیرضا رجایی: جنبش سبز یک جنگ طبقاتی تمام عیار بود
اولین سخنران این نشست علیرضا رجایی بود، مجری برنامه بااشاره به مصاحبه رجایی با زیتون در مورد جنبش سبز و اینکه مهندس موسوی جنگی طبقاتی را هدایت می کرد بحث را آغاز کرد.

رجایی ۲۵ خرداد ۸۸ را نه یک روز مهم، بلکه یک رخداد مهم در تاریخ معاصر دانست و افزود که «طبیعتا اکسیرای موجود می‌خواد آن‌را به فراموشی بسپارد و نفی کند، علاوه ‌براین و ضد انقلاب دیگری در خارج از نظام نیز می‌خواهد همین کار را کند.»

رجایی اضافه کرد که «من به دعوت آقای دکترشریف‌زادگان، در ستاد میرحسین بودم، ما در کمیته موسوم به جامعه‌شناسان بودیم که افراد شناخته شده‌ای عضو آن بودند و در عین حال در جریان ائتلاف نیروهای ملی-مذهبی نیز بودیم که در کوران انقلاب بحث بر سر این بود که چگونه در مقابل انتخابات موضع بگیریم.»

او در مورد مواضع ائتلاف نیروهای ملی-مذهبی گفت که اکثریت از جمله مرحوم سحابی و دکتر پیمان طرفدار آقای میرحسین بودند و افزود: «ما مجوز رسمی نداشتیم، جلسات در خانه آقای بسته‌نگار برگزار می‌شد، به یاد دارم در همان روزی که راهپیمایی تجریش تا راه آهن برگزار شد. دکتر پیمان آمدند و گفتند که اتفاقی مانند دوم خرداد خواهد افتاد.»

رجایی در مورد مواضع جامعه‌شناسان ستاد میرحسین گفت: «در خود ستاد دو نظر بود. گروهی که امیدوارانه نگاه نمی‌کردند و می‌گفتند که این فقط یک کارناوال و فستیوال است و کسانی که در کوران انتخابات بسیار امیدوار بودند.»

او افزود: «آقای حمیدرضا جلایی‌پور در گروه امیدواران بود و  در مقابل مواضع یکی از دوستان که معتقد بود که شور مردم موضوع مهمی نیست و  ما داریم علایق خود را به واقعیت تحمیل می‌کنیم، برخورد محکمی کردند. به خاطر دارم که آقای صالحی‌امیری مدتی قبل از روز انتخابات با توجه به سوابقی که در گذشته داشتند، گفتند که (طرف مقابل) آرایش نظامی گرفته است.»

سیدرضا صالحی‌امیری، وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس سابق سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی است او آغاز کار دولت حسن روحانی، هفتاد روز سرپرست وزارت ورزش و جوانان بود. او پیش از آن در وزارت اطلاعات، مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری و معاونت پژوهش‌های فرهنگی و اجتماعی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام فعالیت کرده‌بود.

علیرضا رجایی: روز پنج‌شنبه قبل از انتخابات جلسه‌ای اضطراری تشکیل شد و آنجا گفتند که از طرف دفتر رهبری پیغام داده‌اند که اگر امکان داشت که این انتخابات با پیروزی آقای میرحسین به پایان برسد بعد بیانیه هاشمی‌رفسنجانی این امکان وجود ندارد و شما باید به فکر انتخابات بعدی باشید

رجایی در بخشی از خاطرات خود گفت: «روز پنج‌شنبه قبل از انتخابات جلسه‌ای اضطراری تشکیل شد و آنجا گفتند که از طرف دفتر رهبری پیغام داده‌اند که اگر امکان داشت که این انتخابات با پیروزی آقای میرحسین به پایان برسد بعد بیانیه هاشمی‌رفسنجانی این امکان وجود ندارد و شما باید به فکر انتخابات بعدی باشید.»

رجایی با بیان اینکه در جلسه این بحث مطرح شد که چه باید کرد؟ افزود: «فکر می‌کنم من تنها کسی بودم که گفت چنین چیزی امکان ندارد، چون مردم به خیابان خواهند ریخت و سپاه به این دلیل که بدنه مردمی دارد، در مقابل مردم نمی‌ایستد، این حماقت است اگرچه راه حل تنها خیابان است.» او اضافه کرد «البته پیشگویی من غلط بود اما راه‌حل یا عکس‌العمل مردم را درست پیش‌بینی کردم.»

او به مواضع ائتلاف نیروهای ملی-مذهبی اشاره کرد و گفت: «دو گرایش در میان ملی-مذهبی‌ها بود، یک گرایش به ما می‌گفتند شماها سبز پررنگید، حتی یکی دوستان به طنز گفت شما سبز لجنی هستید. از میان آن جمع، آقایان سعید مدنی، مسعود پدرام و من زندان رفتیم. در مقابل عده دیگری محتاط‌تر بودند.»

رجایی افزود: «روز ۲۵ خرداد جلسه‌ای در منزل مرحوم مهندس سحابی، این دو گرایش نظرشان را گفتند، ما اعتقاد داشتیم که بیانیه بدهیم و بگوییم کودتا اتفاق افتاده، همه با اینکه کودتا شده، موافق بودند اما در مورد نحوه برخورد و رعایت احتیاط، نظرات مختلف بود. نهایتا بیانیه‌ای منتشر نشد. اما به خاطر دارم که بچه‌هایی که در خیابان بودند، تماس گرفتند و گفتند چه نشسته‌اید که از میدان امام حسین تا آزادی جمعیت آمده است. برای ما شگفت‌انگیز بود و اکثریت آن جمع رفتیم و به مردم پیوستیم.»

او از تحلیلی مفصل و تئوریک گفت که در همان روزها توسط بخشی از نیروهای ملی-مذهبی نوشته شد و گفت: «با دوستان سبز پررنگ این تحلیل را نوشتیم و چون موضع افراطیون جنبش سبز بود، در مورد آن بحث شد، ما گفتیم با امضای خودمان منتشر می‌کنیم، اما آقای مهندس مطلقا موافق نبود و احساس می‌کرد که ممکن است انشعاب تلقی شود. بنابراین نماینده‌های دو گرایش در مورد محتوای آن نظر دادند، تقریبا تمامی این تحلیل با تغییر برخی از اصلاحات مورد تایید قرار گرفت به غیر از بخشی به نام «چشم انداز» که بنده تدوین کرده بودم. دوستان گفتند خیلی رادیکال است و توافق کردیم حذف شود.»

رجایی در مورد این تحلیل افزود: «در آن زمان در بازجویی‌ها بارها در مورد این متن می‌پرسیدند و اطلاعات سپاه به این تحلیل می‌گفت مانیفست جنبش سبز. آقای سعید مدنی هم که درحال حاضر زندان هستند یکی از کسانی بود که اصل آن تحلیل را نوشته بود.»

رجایی: منابع براساس رانت وفاداری و برای ایجاد یک طبقه اجتماعی مسلح تقسیم شد، بنابراین [جنبش سبز] یک جنگ طبقاتی بود که میرحسین باید جلوی آن می‌ایستاد تا منابع عمومی را به منابع خصوصی یک طبقه اقتصادی-سیاسی تبدیل نکنند. یک جنگ طبقاتی تمام عیار که در ساختار قدرت اتفاق افتاد.»

او در مورد سوال اول مجری و مصاحبه‌اش با زیتون گفت که نکات این مصاحبه را پیش از انتخابات در مصاحبه با روزنامه «کلمه‌ سبز» گفته بود. رجایی افزود: «در [آن] مصاحبه گفتم که سخنان میرحسین بیان دموکراسی اجتماعی است، بنابراین در رهبری او نگاهی معطوف به جنگ طبقاتی بود.» رجایی تاکید کرد که البته میرحسین اصرار داشت عبارت رهبری برایش استفاده نشود.

علیرضا رجایی با بیان اینکه اکنون همه چیز واضح‌تر از آن روزها قابل مشاهده است، گفت: «تا جایی که به بحث اقتصاد سیاسی برمی‌گشت تمام پروژه احمدی‌نژاد یک موقعیت انگلی در یک پروژه وسیع‌تر بود که شامل یک چرخش عظیم اقتصاد سیاسی در ایران می‌شد. در سطح سیاسی او می‌خواست یکی از گرایشات نظام سیاسی ایران جراحی شود و لازمه این کار کودتا بود. در سطح اقتصادی او می‌خواست که یک طبقه اقتصادی که البته پیوند ارگانیک با همان نظام سیاسی داشت، خلق شود. طبقه‌ای که منابع را در کنترل خود بگیرد.»

او با بیان اینکه بارها به نکته اشاره کرده‌ام، افزود: «دکتر رامین معتمدنژاد استاد دانشگاه سوربن در تحقیقی نوشته‌اند که از سال ۱۳۷۰ تا پایان دوران احمدی‌نژاد، برنامه‌هایی برای واگذاری منابع و مراکز بزرگ اقتصادی انجام شد، که ۸/۹۷ درصد آن‌ها در دوران احمدی‌نژاد اتفاق افتاد. کسی که به دروغ صلای عدالت می‌زد.»

رجایی در تکمیل سخنان خود با بیان اینکه امروزغالبا به این مراکز اقتصادی خصولتی می‌گوییم، گفت: «این منابع براساس رانت وفاداری و برای ایجاد یک طبقه اجتماعی مسلح تقسیم شد، بنابراین یک جنگ طبقاتی بود که میرحسین باید جلوی آن می‌ایستاد تا منابع عمومی را به منابع خصوصی یک طبقه اقتصادی-سیاسی تبدیل نکنند. یک جنگ طبقاتی تمام عیار که در ساختار قدرت اتفاق افتاد.»

او افزود: «در سطح ساختار اجتماعی وقتی‌که یک جنبش در سطح ملی اتفاق می‌افتد تا حد زیادی تبعات آن متوجه رهبری است. هنگامی‌که ناگهان گروه‌های اجتماعی بیشتری به جنبش متصل می‌شوند و خواسته‌های جنبش به دلیل تنوع گروه‌ها افزایش می‌یابد این رهبری و سازمان رهبری است که باید یکی از این گرایش‌ها را عمده تر مطرح کند و این موضوع بخشی از مناسبات درون جامعه مدنی از یک سو و به صورت وسیع‌تر بخشی از مناسبات، منازعات و مبارزات ذیل جامعه مدنی و دولت است، که به نوعی جنگ طبقاتی محسوب می‌شود.»

پروین فهمیی؛ مادرانی که فرزند از دست دادند و نگران جوان‌های دیگرند
در بخش دیگری از این نشست پروین فهیمی، مادر سهراب اعرابی در سالگرد شهادت فرزندش از خاطرات ۱۳ سال پیش خود و کشته شدن سهراب سخن گفت.

فهیمی با بیان اینکه روز ۲۵ خرداد برای من بسیار عزیز، محترم و بزرگ است، گفت: «هر کدام از ما خاطراتی ویژه از این روز داریم، اما فکر کنم خاطره من، به دلیل اتفاقی که برای سهراب و بچه‌های دیگر افتاد، متفاوت باشد.»

او با تبریک سالگرد ۲۵ خرداد به تمامی مردم ایران و هواداران جنبش، راهپیمایی ۲۵ خرداد را اتفاقی بزرگ توصیف کرد و گفت: «شرکت میلیونی و خودجوش مردم نشان داد که جامعه وارد رشد و بلوغ سیاسی شده است.» فهیمی افزود: «اگر مردم خیانتی را که به رای‌شان شده بود را بی‌اهمیت می‌شمردند و توجهی نمی‌کردند، مطمئنا راهی برای مردم باز نمی‌شد و اعتراضات مدنی سال‌های بعد نیز اتفاق نمی افتاد. جنبش سبز با راهپیمایی ۲۵ خرداد باعث شد که مردم وارد فاز اعتراضات مدنی شوند.»

فهیمی افزود: «به نظر من مردم معترض روز ۲۵ خرداد توانستند به حاکمیت بفهمانند که می‌داند امور را نه از طریق حق و عدالت بلکه با استفاده از زور و قدرت به مردم تحمیل می‌کند.»

مادر سهراب اعرابی گفت: «من شاهد بودم، خیلی چیزها را به چشم خودم دیدم، ما روز ۲۲ خرداد که رای‌گیری شد در تهران نبودیم، رباط کریم بودیم و چهلم مادر شوهرم بود اکثر فامیل آنجا جمع بودند، برای رای دادن به جایی نزدیک منزل پدری در رباط کریم رفتیم. اکثر مردم آنجا به مهندس موسوی رای دادند، اما بسیاری می‌گفتند که صندوق‌ها ناظر نداشت و جو خوبی سر صندوق‌ها نبود. من صبح زود رفتم و رای دادم اما سهراب فرزند کوچک من تا عصر ایستاد منتظر بود دوستانش از قزوین بیایند و با آنها رای دهد. وقی آمد حالش خوب نبود می‌گفت، جایی که رفتیم و رای دادیم حالت خاصی داشت.»

او ادامه داد: «شب انتخابات تمام شد، اما ما شب تا صبح هیچ کدام نتوانستیم بخوابیم، برای اینکه همه نگران بودیم، بخصوص سهراب، پریشان و ناراحت بود، اصلا نمی‌توانست بخوابد، می‌رفت خانه‌ آن مادربزرگش و باز می‌آمد خانه مادر من. می‌گفت مامان می‌دانی چه خبر است؟ من می‌گفتم مامان صبر کن هنوز مانده، می‌گفت نه یک اتفاقاتی دارد می‌افتد یک کارهایی می‌کنند، احمدی‌نژاد رای نداشت، حالا چطور شده که رای‌های او هر لحظه بالا می‌رود. صبح بود که نتیجه را اعلام کردند و تقلب و کودتا کردند، رای‌ها را ریختند به حساب آقای احمدی‌نژادی که ما را خس وخاشاک می‌دانست.»

پروین فهیمی: از بالای پایگاه بسیج تیراندازی می‌کردند من دیدم که چند زخمی آوردند و با آمبولانس بردند یکی از زخمی‌ها همین خانم سرور برومند بود. ناگهان نزدیک صد موتور سوار لباس شخصی آمدند و رفتند به سمت همان جایی که تیراندازی بود یعنی دقیقا معلوم بود برنامه‌ریزی شده که آنجا تنشی ایجاد کنند که بتوانند چند نفری را بکشند و قربانی کنند تا مردم فردا بیرون نیایند و اعتراضات ادامه پیدا نکند. متاسفانه من نمی‌دانستم که بچه‌ من هم آنجاست

فهیمی گفت: «فردای آنروز به تهران آمدیم، سهراب لب به ناهار نزد، گفت من اصلا اشتها ندارم، همین الان می‌خواهم بروم سمت ولیعصر، من نمی‌گذاشتم بچه‌ها تنها بروند همیشه خودم پشتشان بودم، گفتم بلندشو با هم بریم. رفتیم سمت ولی‌عصر دیدیم که وضع خیلی خراب است، یعنی ولیعصر کاملا در دست لباس شخصی‌ها، نیروهای انتظامی و امنیتی بود. مردم همچنان جمع می‌شدند شعار می‌دادند.»

او افزود: «من آن روز هم سهراب را گم کردم، البته دیدم که با یک پسر طرفدار احمدی‌نژاد گفتگو می‌کرد. روز ۲۳ خرداد دیدم که خیلی به مردم حمله شد، به خود من حمله کردند. غروب که بچه‌ها به خانه آمدند حالشان خیلی خراب بود. همان روز اتفاقا عکسی از سهراب در سایت قلم، درآمده‌بود. سهراب گفت مواظبم باشید بلایی سر من نیاورند.»

مادر سهراب اعرابی گفت: «بعدازآن بچه‌ها می‌گفتند آقای مهندس بگویند یا نه، ما بیرون می‌رویم و اعتراض می‌کنیم. من این حرف را از دهان خیلی از جوان‌ها می‌شنیدم که می‌گفتند که آقای مهندس منتخب ما بوده، ما به او رای دادیم و اجازه نمی‌دهیم رای ما را بخورند و تقلب کنند، کودتا کنند.»

او در مورد روز ۲۵ خرداد گفت: «آن روز من واقعا ترس داشتم بی‌رودربایستی فکر می‌کردم که نکند بزنند، ملت بکشند، جوان‌هایمان را بکشند. اما ما راهی را انتخاب کرده بودیم که باید ایستادگی می‌کردیم. اینجا دیگر حق و ناحق مطرح بود. من و سهراب و دو برادرش با هم سمت خیابان آزادی رفتیم. آنجا دیدم آدم‌ها اولا به عنوان اعتراض اکثرا لباس‌های مشکی پوشیده بودند و نماد سبز داشتند، سهراب من هم لباس مشکی پوشیده و دستبند سبز دستش بود. جمعیت همینطور زیاد می‌شد. اصلا برای من باورکردنی نبود، فکر نمی‌کردم اینقدر جمعیت بیاید. ۲۵ خرداد واقعا روز باشکوهی برای مردم ایران بود. ازدحام جمعیت آنقدر زیاد بود که من بعد از ده دقیقه سهراب و یکی دیگر پسرانم را گم کردم. تلفن‌ها هم که قطع شده بود و نمی‌توانستیم تماس بگیریم، جلوی مسجدی که سر خیابان شادمان است آقای مهندس را دیدم که سخنرانی می‌کرد. جمعیت آنقدر زیاد بود که احساس خفگی کردم.»

فهیمی در ادامه خاطراتش گفت: «خیلی‌ها سکوت کرده بودند بعضی هم علیه کودتا و احمدی‌نژاد شعار می‌دادند، تا اینکه صدای تیر آمد. بعضی گفتند مشقی است، نگران نباشید. اما من به چشم خودم موتور سوارهایی دیدم که می‌خواستند مردم را به آن سمت بکشانند. من نگران پسرهایم بودم و به سمت آن پایگاه بسیج دویدم. وقتی رسیدم عده‌ای را دیدم که می‌گفتند ما می‌خواهیم اینجا را آتش بزنیم اینجا مال این بسیجیان است، اما مردم مخصوصا خانم‌ها گفتند نه ما اجازه نمی‌دهیم، اصلا حق ندارید و بالاخره منتفی شد.»

مادر سهراب افزود: «از بالای پایگاه بسیج تیراندازی می‌کردند من دیدم که چند زخمی آوردند و با آمبولانس بردند یکی از زخمی‌ها همین خانم سرور برومند بود. ناگهان نزدیک صد موتور سوار لباس شخصی آمدند و رفتند به سمت همان جایی که تیراندازی بود یعنی دقیقا معلوم بود برنامه‌ریزی شده که آنجا تنشی ایجاد کنند که بتوانند چند نفری را بکشند و قربانی کنند تا مردم فردا بیرون نیایند و اعتراضات ادامه پیدا نکند. متاسفانه من نمی‌دانستم که بچه‌ من هم آنجاست.»

پروین فهیمی: بیست و شش روز پدر من را درآوردند، هزار مدل سر من شیره مالیدند، یک روز گفتند این طرف است روز گفتند آن طرف.

او در بخش دیگری از سخنانش گفت: «اصلا نمی‌توانستم از میدان آزادی بروم دلم نمی‌آمد کنار درخت‌ها ایستاده بودم و فقط با بچه‌ها تماس می‌گرفتم. فقط توانستم با سیامک تماس بگیرم و بپرسم سهراب کجاست؟ سیامک هم گفت سهراب را ندیده و تلفنش را هم جواب نمی دهد. به خانه آمدم اومدم و دیدم سهیل آمده، سیامک هست، ولی سهرابی نیست. گفتم خدایا سهراب کجاست؟ اصلا نمی‌خواستیم به دل‌مان بد بیاریم چون می‌گفتند دستگیری هم زیاد بوده اما از همان لحظه شروع کردیم به گشتن به بیمارستان رسول اکرم رفتیم و فهمیدیم سپاه یا بسیج زخمی‌ها را بردند سمت بیمارستان‌های خودشان. بیمارستانهای مختلفی رفتیم امام خمینی، شریعتی. ساعت شش صبح ناامید به خانه برگشتیم.»

پروین فهیمی ادامه داد: «من از خستگی خوابم برد، فکر می‌کنم نیم ساعت نشده بود که احساس کردم خود سهراب من را تکان می‌دهد که یعنی بلندشو. از خواب پریدم بلند شدم. خدایا من چکار کنم، گریه می‌کردم، ناراحت بودم، حالم خراب بود. سیامک پسرم گفت مامان چکار کنیم؟ کجا برویم. یکی از آشناها به ما گفت که بهترین راه این است که شما اعلام مفقودی کنید. صبح رفتم کلانتری محل و اعلام مفقودی کردم.»

مادر سهراب گفت: «بیست و شش روز پدر من را درآوردند، هزار مدل سر من شیره مالیدند، یک روز گفتند این طرف است روز گفتند آن طرف. همین آقای مرتضوی همین آقای حیدری عکس سهراب را دید همین کسانی که واقعا در حق مردم ظلم کردند و باید روزی پاسخگو باشند. حیدری در دادگاه انقلاب گفت بچه‌ات فسفری بوده؟ گفتم فسفری یعنی چی؟ گفت سبز بوده دیگه، گفتم خب سبز بوده که بوده یعنی چی؟»

او افزود: «به خودمان امید می‌دادیم ولی به نتیجه‌ای نرسیدیم و در آخر روز بیستم تیر ماه بود که آگاهی شاپور من را خواست، آنجا سیامک، سهراب را شناسایی کرد. من وقتی که سیامک را دیدم حالم خیلی خراب شد و به زمین و زمان و به آن کسی که واقعا ظلم در حق ما کرده ناسزا گفتم. به زور من را روی زمین می‌کشاندند.»

پروین فهیمی در انتهای سخنانش گفت: «واقعیت این است که من این حرف‌ها را می‌زنم فقط به خاطر اینکه این اتفاق تکرار نشود یعنی تک‌تک ما مادرانی که جوان‌هایمان و عزیزانمان را از دست دادیم فقط دلمان می‌سوزد برای باقی جوان‌ها و واقعا نگرانم، نگرانیم. من الان از ۸۸ نگرانی‌ام بیشتر شده به خاطر اینکه بچه‌های ما مگه چی خواسته بودند.»

تقی رحمانی: خانم فهیمی دو بار سهراب را زایید
در ادامه این نشست تقی رحمانی روزنامه‌نگار، کنشگر سیاسی و عضو شورای فعالان ملی-مذهبی، گفت: «برای من ۲۵ خرداد مثل راهپیمایی عاشورای ۵۷ بود. آن موقع «اریک رولو» سرمقاله‌نویس معروف لوموند، تهران بود، او که با تحولات جهان آشنا بود، اصطلاحی در مورد عاشورای ۵۷ به کار برد، گفت این راهپیمایی نبود «مد انسانی» بود. البته راهپیمایی عاشورای ۵۷ در همه شهرها بود مثلا من بین قزوین و تهران بودم روستاهای قزوین هم شلوغ بود.»

رحمانی افزود: «۲۵ خرداد امیدی در دل من افتاد که این جمعیت را آقای خامنه‌ای ببیند. اما ۲۵ خرداد به آن شکلی که عاشورای ۵۷ بود، رهبر نداشت. مردم آمدند و آن عظمت را دور میدان آزادی یا شهیاد خلق کردند که می‌توانست آغازی بر دوره‌ای از انقلاب باشد اما شکست خورد.»

این فعال ملی-مذهبی گفت: «من آنروز خیلی شاد بودم اگرچه بعدها خبر کشته شدن بچه ها متوجه شدیم. اما آن روز و ۱۵ روز قبل از انتخابات طوری بود که فکر می‌کردیم شاید موازنه قوا در لحظه‌ای به نفع مردم تغییر کند. اما حوادث بعدی و سخنرانی آقای خامنه‌ای در مورد اردوکشی خیابانی نشان داد که نه او می‌فهمد ما چه می‌گوییم و نه ما می‌فهمیم او چه می‌گوید، اگر چه حق با ما بود.»

او در بخشی از سخنانش گفت: گفتمان سبز گفتمان ناقصی بود، جا نیوفتاده بود. بحرانش این بود که نه اصلاح طلبی بود، نه فراتر از اصلاح طلبی، رهبر اول به وجود نمی‌آید اول گفتمان به وجود می‌آید و بعد رهبر. ما همیشه تاریخ این را داشتیم.»

تقی رحمانی: برای من خانم فهیمی یک اسطوره است. او دو بار سهراب را زایید. وقتی سهراب کشته شد، دوباره متولد شد. یکی از کسایی که ترس را شکست، خانم پروین فهیمی بود. با اینکه بچه او را کشتند هنوز هم درتو ذهنش انتقام نیست. طرف مقابل هیچکدام  از اینها را نفهمید و هنوز نمی فهمد و هنوز هم می‌گوید فتنه

تقی رحمانی افزود: «۲۵ خرداد بستر بود و می‌ توانست به گونه‌ ای دیگر،می‌توانست خیلی بهتر عمل شود اما خود رهبران هم غافلگیر شدند. اگر مقاومت مردمی نبود موسوی ادامه نمی‌ داد. مردم معترض شدند و موسوی و کروبی دیدند که باید همراهی کنند، ۲۵ خرداد بستر باز شد و رهبر خلق کرد. این روز خوب هنری شد خوب تصویری شد، اما خوب تئوریک نشد یعنی نه اصلاح طلبان آمادگی این تحول را داشتند نه اونایی کسانی که آمده بودند و اصلاح‌طلب نبودند.

رحمانی افزود:«در همین سکوتش رمزوراز بود، ما شکل اثباتی نداشتیم، ما عاشورای پنجاه و هفت می‌گفتیم مرگ بر شاه درود بر خمینی، درست یا غلط. کار ندارم ولی این یک مد انسان این بار این سکوت باید طرف مقابل را به خودش می‌اورد، طرف مقابل یک دیدگاه بدی داشت، دو سه بار گفت کاریکاتور انقلاب پنجاه و هفت، در صورتی که  واقعا کسی به دنبال انقلاب پنجاه و هفت نبود. انقلاب ۵۷ آمده بود یکی را سرنگون کند و دیگری را حاکم کند. الان شاید همینطور شده باشد. اما سال ۸۸ یک جایی مصالحه‌ای بود. اینجوری کشورها اسقاط نمیشوند. انقلاب اسقاط کرد. آرزوی بازرگان که عملی نشد این بود که شاه برود ولی ساختار اسقاط نشود. این سکوت را طرف مقابل نفهمید و تهدید فرض کرد و ما را به طرف پرتگاه برد. این طرف هم که آمده بود و تازه داشت بستر باز می‌کرد. تازه داشت مزه‌مزه می‌کرد که چه بگوید. سکوتش معنی‌دار بود. مثلا دارم اگر برمی‌گشت وعده‌ی تکرار انتخابات را می داد مسیر جامعه ایران عوض میشد. اگر نتیجه هم تکرار می‌شد خیلی چیزها شکل پیدا می‌کرد یعنی اجازه می‌داد یه تحول مدنی در ایران بوجود بیاد.ولی طرف مقابل سرسختی به نظر من بچگانه‌ای نشان داد در مقابل جریانی که می‌شد با آنهاش شریک شد و حتی مدیریتش کرد، ایستاد.»

او در مورد مادر سهراب گفت: «گفتم الان سال هزار چهارصد و یک است، من دارم از سال‌هزار سیصد و هشتاد و هشت حرف می‌زنم. سال هشتاد و هشت طرف مقابل اصلا نفهمید چه خبر است این سکوت درک نکرد این سکوت اصلا بحث انقلاب نبود خطاب به موسوی گفت دنبال کاریکاتور انقلاب نباشید. اصلا حرف انقلاب نبود میخواستند کسی نبازد. من نمیدانم دوباره میشود  برگشت به اون فرهنگ بیست و پنج خرداد؟ برای من با خانم فهیمی یک اسطوره است. او دو بار سهراب را زایید. وقتی سهراب کشته شد، دوباره متولد شد. یکی از کسایی که ترس را شکست، خانم پروین فهیمی بود. با اینکه بچه او را کشتند هنوز هم درتو ذهنش انتقام نیست. طرف مقابل هیچکدام  از اینها را نفهمید و هنوز نمی فهمد و هنوز هم می‌گوید فتنه.
این یکی از بدبختی‌های ما بود که شما خیلی در رفتار صادقی ولی آن طرف مقابل  اصلا ذهنش خرابه و مخربه و هیچی درک نمی‌کنه، نمی‌فهمه که طرف تو اومدی برای آشتی!  شخصیت هم داری نمی‌خوای خرد بشی.

آن روز، روز بزرگی بود اما گفتمانش هنوز ساخته نشده. نه خاتمی توانست این گفتمان را ایجاد کند، چون قبول نداشت. نه رهبرانش توانستند این گفتمان را ایجاد کنند، چون غافلگیر شده بودند و نه آن نیروهایی که با آن مواجه شده بودند می‌توانستند. به نظر من بیست و پنج خرداد روز تنهایی در تاریخ ایران بود

آن روز، روز بزرگی بود اما گفتمانش هنوز ساخته نشده. نه خاتمی توانست این گفتمان را ایجاد کند، چون قبول نداشت. نه رهبرانش توانستند این گفتمان را ایجاد کنند، چون غافلگیر شده بودند و نه آن نیروهایی که با آن مواجه شده بودند می‌توانستند. به نظر من بیست و پنج خرداد روز تنهایی در تاریخ ایران بود.جمعیتی که دنبال انقلاب نبود به دنبال تغییر و تحول بود و این درک نشد».

امیر ارجمند: جنبش سبز عصاره بازگشت به مردم کامل
اردشیر امیرارجمند حقوق‌دان، رئیس کمیته حقوقی ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی و مشاور ارشد او، سخنان خود را با نام و یاد همه جانباختگان و آسیب‌دیدگان نهضت آزادی‌بخش مردم ایران و کسانی شروع کرد که در راه سرافرازی و سربلندی ایران از جان و مال و سلامت و آسایش خود مایه گذاشتند و به طور ویژه شهدا و آسیب دیدگان سرافراز ۲۵ خرداد.

او گفت که «خانم فهیمی سرمایه‌ای برای جنبش مردم ایران و علاوه بر این که مادر سرافراز و سربلند سهراب است.»

امیرارجمند صحبت‌های خود را به دو قسمت تقسیم کرد و در ابتدا گفت: «بعد از عصر انتخابات دنیا عوض شد و اتفاقات اول در ستاد قیطریه و بعدا در ستاد مرکزی اتفاق افتاد و صبح روز بعد اتفاقاتی افتاد، ما صبح زود به ستاد رفتیم حجم بالای نیروهای امنیتی و درگیری‌هایی که صورت گرفت و همچنین زدوخوردهایی روز ۲۳ اتفاق افتاد جو را کاملا تغییر داد و در واقع زمینه‌ تظاهرات ۲۵ خرداد در روز ۲۳ ایجاد شد.»

مشاور میرحسین افزود: «در دوره‌ای که ستاد فعال بود یکی از ماموران وزارت اطلاعات با رئیس ستاد ارتباط داشت، او در اواسط‌ روز ۲۳ خرداد تماس گرفت و به رییس ستاد گفت که خوب است، ستاد یا آقای مهندس موسوی بیانیه‌ای بدهند، از مردم بخواهند که سکوت کنند و به خانه‌ها برگردند و نتایج انتخابات بپذیرند. پاسخ این بود که مهندس نمی‌تواند چنین کاری انجام دهد به این جهت که مساله حقوق مردم در میان است، مردم به دنبال حق خود هستند و این توقع نابجایی است.»

امیرارجمند: مامور مربوطه می‌گوید که اگر آقای مهندس موسوی درخواست مجوز راهپیمایی نمی‌توانند کنند، اگر خود ستاد هم از مردم بخواهد آرام باشند ما می‌توانیم که مقدمه‌ای فراهم کنیم که شما تقاضای راهپیمایی کنید و ما مقدمات را فراهم کنیم تا مجوز صادر شود.درخواست راهپیمایی به وزارت کشور ارسال شد اما انها به قولشان عمل نکردند

امیرارجمند اضافه کرد: «مامور مربوطه می‌گوید که اگر آقای مهندس موسوی چنین کاری نمی‌توانند کنند، اگر خود ستاد هم از مردم بخواهد آرام باشند ما می‌توانیم که مقدمه‌ای فراهم کنیم که شما تقاضای راهپیمایی کنید و ما مقدمات را فراهم کنیم تا مجوز صادر شود. به هر حال دوستان بیانیه‌ای دادند و اگر اشتباه نکنم در سایت قلم منتشر شد و درخواست راهپیمایی به وزارت کشور ارسال شد اما انها به قولشان عمل نکردند و گفتند که درخواست از طریق ستاد صورت گرفته، بعد از پایان انتخابات ستاد موضعیت حقوقی ندارد در صورتی که این حرف کاملا نابجا و غیرقابل قبول بود. به جهت اینکه هنوز نتایج انتخابات به صورت رسمی از طریق شورای نگهبان اعلام نشده بود و ستاد تا پایان این اعلام همچنان موضوعیت دارد و کاملا استدلال ناموجهی بود.»

او گفت: «این مساله مطرح شد که برای رفع مشکلی که ایجاد کرده بودند تشکلات دیگری که دارای شخصیت حقوقی بودند درخواست مجوز کنند که هم مجمع روحانیون مبارز و هم مجمع مدرسین درخواست مجور تظاهرات کردند. در مقطعی هم آقای استاندار تهران اعلام کرد که با این مجوز موافقت شده بوده و حتی ما امنیت تظاهرات را تامین کرده بودیم، ولی بعدا تکذیب کردند.»

امیرارجمند گفت: «به هر حال این مساله مطرح بود که آیا راهپیمایی صورت بگیرد یا نه، دیدگاه های مختلفی وجود داشت مصالح مختلفی در نظر گرفته می‌شد بعضی معتقد بودند که اگر تظاهرات انجام شود حداکثر دو-سه هزار نفر ممکن است که شرکت کنند.»

مشاور میرحسین افزود: «موضع آقای مهندس موسوی کاملا حمایت از حقوق مردم بود، ایشان اعلام کردند که من به تظاهرات می‌روم و هیچکس هم لازم نیست با من بیاید من و رهنورد با هم تنها می‌رویم و از دوستان خواستند که کسی با ایشان نرود و هیچ یک از دوستان در آن زمان با آقای موسوی حرکت نکردند. آقای مهندس گفتند که من به تظاهرات می‌روم تا اگر که امکان برخورد با مردم وجود داشته باشد تغییر کند شاید حضور من و رهنورد باعث شود که با مردم برخوردی صورت نگیرد.»

امیرارجمند گفت: «تلویزیون همان روز ظهر اطلاعیه داد که این تظاهرات غیرقانونی است و هرکسی هم شرکت کند با او برخورد می‌کنند. این برخورد عاقلانه نبود که بخواهند افراد را تحریک کنند. دوستان هم قرار شد که هر کسی به تنهایی در تظاهرات شرکت کند. من هم به نوبه خود به تنهایی به طرف خیابان انقلاب رفتم و بعد از ساعت ۳ به آنجا رسیدم و با دنیای دیگری مواجه شدم. چیزی دیدم که واقعا بسیار تعجب‌انگیز بود اول حجم بسیار وسیع از انسان‌ها و دریایی که از میدان امام حسین در حال حرکت بود. برای من که زمان انقلاب را هم دیده بودم، تجدید خاطره‌ای بود نکته‌ جالب این بود که من در همان جا بسیاری از دوستان دانشگاه و غیره با تفکرات مختلف را می‌دیدم که مانند هم فکر نمی‌کردند، تعجب کردم که چطور این طیف گسترده از افراد با هم اشتراک نظر پیدا کرده‌اند و در این کار با هم مشارکت می‌کنند. واقعا برای من هم شادی بخش و تعجب‌برانگیز بود.»

امیرارجمند : «در انتخابات اعتراضی صورت گرفته شده بود و در این حدود ولی از بیست و پنج۲۵ خرداد به بعد دیگر یک جنبش مردمی آغاز شده بود و این جنبش باعث تحول بنیادین در صحنه‌ی سیاسی ایران شد و به نظرم یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران بود»

او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: «وقتی جمعیت به سمت میدان آزادی حرکت کرد، آقای مهندس بلندگوی دستی داشتند که خودجوش بودن این حرکت حکایت می‎‌کرد، خودجوش بودن یعنی این، نه آن چیزی که الان با مال مردم انجام می‌دهند با عنوان «سلام فرمانده» و غیره و پول مردم بیچاره و ضعیف را که بسیاری از آنها در وضعیت اقتصادی بسیار سخت هستند، از نان شب آن‌ها می‌برند و در جاهای مختلف دنیا آدم بسیج می‌کنند برای اینکه یک سرود را بخوانند و تبلیغ کنند، اینا خودجوش نیست. خودجوش سیل مردمی بود که حضور پیدا کرد و رهبری آن جنبش هم یک بلندگوی دستی ساده پیدا کرد برای اینکه بتواند با مردم صحبت کند.»

او نهایتا اضافه کرد که قطعا آن‌چیزی که در آن روز اتفاق افتاد بالاتر از عاشورای ۵۷ بود.

امیرارجمند افزود: «در انتهای تظاهرات می‌خواستم به خانه برگردم، چون تعداد زیادی از افراد منتظر ماشین بودند منتظر شدم در یکی از خیابان‌های فرعی جمعیت زیادی بود، وارد خیابان شدم که در واقع همان مقر بسیجی بود که ادامه اتفاقات آنروز را رقم زد و من شاهد عینی ماجرا بودم، در واقع قبل از تیراندازی و هنگامی که تیراندازی شد در آنجا حضور داشتم. آنچه را که من دیدم در این بود که مردم در مقابل این مقر بسیج جمع شده بودند اما نه کسی از دیوار بالا رفت نه چیزی پرتاب کرد، اما چند نفر از نیروهای بسیج پشت‌بام بودند. عکس یک نفر منتشر شده اما فرد دیگری هم روی پشت‌بام بود که چفیه به گردن داشت و با بیسیم حرف می‌زد و بسیار مضطرب بود و از چپ به راست می‌رفت و می‌آمد، ناگهان تیراندازی هوایی کردند و بعد به ناگاه نمی‌دانم چطور شد که اسلحه سمت مردم گفته شد و مستقیم به مردم شلیک کردند.»

مشاور میرحسین گفت: «آن لحظه با خودم گفتم که با توجه به اتفاقاتی که افتاده بود یعنی دیده بودیم که در ستاد قیطریه و بعد ستاد کل چه شد، ظاهرا اراده سرکوب‌هایی که اتفاق افتاد، وجود داشت، با توجه به اینکه در نقاط مختلف شهر اتفاقات مشابه افتاده بود خشونت و تمایل به سرکوب در واقع یک مساله‌ سازمان یافته بود. همه شیرینی آنروز به تلخی تبدیل شد.»

او افزود: «در واقع ویژگی بیست و پنجاه۲۵ خرداد این است که آغاز جنبش سبز است انتخاباتی صورت گرفت در واقع یکی از افرادی که در سال‌های سخت برای تثبیت انقلاب زحمت کشیده بود فکر می کرد که انقلاب در حال دگردیسی است دیده بود که تمام شعارهای اولیه انقلاب در حال گردش است کنار گذاشته شده و کشور در یک پیچ خطرناک. بنابراین‌ وارد صحنه شده و این که  شاید بتواند به به تغییر اوضاع کمک بکند و خب حالا تقلب شده بود.»

امیرارجمند گفت: «در انتخابات اعتراضی صورت گرفته شده بود و در این حدود ولی از بیست و پنج۲۵ خرداد به بعد دیگر یک جنبش مردمی آغاز شده بود و این جنبش باعث تحول بنیادین در صحنه‌ی سیاسی ایران شد و به نظرم یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران بود».

امیر ارجمند در خصوص گفتمان جنبش گفت «آیا این جنبش در واقع گفتمانی داشت  یا نداشت؟  به نظرمن ۲۵ خرداد را نمی‌توان در واقع با روز عاشورای سال ۵۷مقایسه کرد. زیرا عاشورا ۵۷ در واقع مرحله ‌ی نسبتا پایانی یک جریان بود که خیلی قبل‌ شروع شده‌بود ولی ۲۵ خرداد آغاز یک جریان است و آغازی برای ایجاد گفتمان جدید بود. جنبش سبز گفتمان جدید خودش را داشت؛  گفتمانی مبتنی بر حقوق‌بشر، حق‌محوری، ترکیب جنبش‌های اجتماعی، بازگشت به اخلاق در سیاست، کنار گذاشتن خودی و غیر خودی و در واقع تصویر دیگری از رهبریت و دادن تمرکززدایی در رهبریت بود و توانست که ادبیات، خودش هنر خودش، نماد خودش، سرمایه‌های نمادین خودش و خلاصه «خود» را  تولید کند. و همه این ‌ها عصاره‌اش در بازگشت به مردم بود و این حائز اهمیت بود. نکته‌ی دیگر مقاومت نمادینی است که از سوی آقای کروبی، خانم رهنورد و آقای موسوی [در برابر استبداد] انجام شد که   کشور به این نمادهای مقاومت نیاز داشت».

در این نشست تعداد دیگری از روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی نیز خاطرات خود را از روز ۲۵ خرداد ۸۸ روایت کردند و البته مانند هر نشست کلاب‌هاوسی، دارای حواشی نسبتا طولانی بود و گاه از موضوع خارج می‌شد. چند تن از روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی از جمله مازیار خسروی و پیمان عارف  در خصوص آخرین مواضع میرحسین بحث‌ها و در خصوص مطالب سایت کلمه و موضوع تحریم‌های خارجی علیه جمهوری اسلامی نقدهایی را مطرح کردند که از سوی اردشیر امیر ارجمند و طاها پارسا با پاسخ‌ها و دفاع‌هایی همراه بود.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند که معتقدند جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر است و باید برود. موافقان

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز از رادیکالیسم و اتخاذ

ادامه »

بسیاری از شهروندان و بازیگران اقتصادی اعم از مصرف‌کننده، سرمایه‌گذار، تولیدکننده از خود می‌پرسند که چرا با هر تکانه در

ادامه »