آیا می‌توان دستگاه معرفت دینی را نقد کرد؟

صدیقه وسمقی

برخی از منتقدان محترم در جلسات نقد دیدگاه نگارنده، گفته اند که نگارنده ی کتاب مسیر پیامبری با توجه به اینکه خاستگاه پیامبری را بشری می داند، نمی تواند محمد را پیامبر بخواند. هرچند منتقدان محترم دیدگاه خود را به روشنی تبیین و تحریر نکرده اند، اما از فحوای اینگونه سخنان چنین درمی یابم که آنان معتقدند از آنجا که گذشتگان لفظ پیامبر را برای کسی به کار برده اند که او را فرستاده و برگزیده ی خدا می دانستند، لذا نگارنده مجاز نیست آن لفظ را در معنای دیگری به کار برد. به دیگر سخن، « پیامبر» یکی از عناصر و بنیانهای مهم یک دستگاه معرفتی، یعنی دستگاه معرفت دینی است و نگارنده از آنجا که- به زعم منتقدان- بیرون از این دستگاه می اندیشد، نمی تواند این لفظ و شاید الفاظ دیگر متعلق به این دستگاه معرفتی مانند وحی را به کار برده و به آنها معانی متفاوتی ببخشد.

تبیین محل اختلاف

در اینجا لازم است اختلاف دیدگاه خود را با دیدگاه سنتی و رایج درباره ی پیامبری روشن سازم. پیامبری یک پدیده ی مهم و تاثیرگذار است و من منکر وجود این پدیده نیستم. کسانی مانند موسی، عیسی( با تاملاتی )، زرتشت و محمد، پیامبر خوانده شده اند. من نیز عنوان پیامبر را بر همین مصادیق اطلاق می کنم. بنابراین نهاد پیامبری را به عنوان یک پدیده ی تاریخی به رسمیت می شناسم و در مصادیق پیامبری نیز با دیدگاه سنتی اختلاف ندارم، اما اختلاف من با دیدگاه سنتی، درباره ی چگونگی تلقی این دیدگاه از رابطه ی خدا و پیامبر است که بر پایه ی معرفت گذشتگان از این پدیده استوار شده است. پیروان این دیدگاه معتقدند که خدا انسان هایی را برگزیده و توسط آنان پیام هایی را برای هدایت نوع بشر به رستگاری، به سوی بندگان گسیل داشته است. در این دیدگاه « رابطه» ی خدا با پیامبر، مشابه رابطه ی انسان با انسان تلقی می گردد، به گونه ای که حاصل آن رابطه، پیام هایی می شود که کتابهای مقدس نام گرفته است. دیدگاه سنتی برقراری چنین رابطه ای را مسلم فرض کرده، هرچند درباره ی چگونگی ارسال پیام توسط خداوند در میان پیروان این دیدگاه اتفاق نظر وجود ندارد. چگونگی رابطه ی خدا و انسان، نقطه ی اختلاف من با دیدگاه سنتی است.
تلقی دیدگاه سنتی از عاملیت خدا در هدایت انسان و برقرای رابطه با او همچون عاملیت انسان است. به عنوان مثال گزاره های بسیاری در تورات نشان می دهد که مردم در آن روزگار گمان می کردند موسی با یهوه، چشم در چشم، مقابل یکدیگر در خیمه نشسته، گفتگو می کند. چنین تصوری از خدا و رابطه ی او با پیامبرش هرچند در طول زمان کمی تغییر کرده اما این تغییر، اساسی و مهم نبوده است. مثلا مسلمانان حدود دو هزار سال پس از موسی، اگر چه گمان نمی کردند که محمد با الله مقابل یکدیگر نشسته و گفتگو می کنند، اما باور داشتند- و هنوز هم بسیاری از آنان باور دارند-که محمد با نماینده خدا، جبرئیل، که گاهی به صورت مردی ظاهر می شد، رو در رو گفتگو می کرد. چنین تصوراتی از خدا و رابطه ی او با انسان به این فرض دامن زده که خدا با قانونگذاری و امر و نهی به هدایت انسان می پردازد و با این شیوه در زندگی او دخالت می کند.
دلیل دیدگاه سنتی چیست؟
تنها دلیلی که دیدگاه سنتی برای پذیرش ادعای پیامبری اقامه می کند صداقت پیامبران و سابقه نیک آنان نزد قوم شان است؛ حال آنکه صداقت پیامبران نه تنها نشان دهنده ی چگونگی رابطه ی آنان با خدا نیست، بلکه حتی برای قبول ادعای پیامبری نیز کافی به نظر نمی رسد، زیرا پیامبران از جمله پیامبر اسلام مورد تصدیق همه ی افراد قوم خود واقع نشدند و برخی از پیامبران( به باور مومنان) مانند نوح علیرغم مجاهدت دراز مدت نتوانستند اعتماد و ایمان عده ی قابل توجهی را جلب کنند و حتی بسیاری از پیامبران به کفته ی قرآن به قتل رسیدند. می توان گفت که دیدگاه سنتی دلیل متقنی برای طرز تلقی خود از رابطه ی خدا و پیامبر ندارد. به گمان من، این طرز تلقی، بر معرفت ابتدایی گذشتگان از خدا و فهم آنان از ظاهر کلام پیامبران استوار شده است.
تلقی و تصور انسان از خدا در طول حیات بشری همواره در حال تحول بوده است که نمونه هایی از این تصورات را در کتاب آورده ام. انسان همواره علاقه داشته است که خدا در زندگی زمینی او نماد یا نماینده یا واسطه داشته باشد. بدون این حلقه ی محسوس، ایجاد رابطه با خدا و احساس حضور او برای انسان مشکل بوده است. بدون این حلقه ی محسوس اتصال، که ساخته ی خود انسان بوده است، بسیاری از انسانها احساس سرگردانی می کنند. نمادها و واسطه ها میان انسان و خدا، در حال تحول بوده است. روزی توتم، روز دیگر بت و دیگر روز انسان هایی با عناوین مختلف نماد و نماینده و واسطه بوده اند. نیاز به وجود این نمادهای محسوس، از تلقی و تصور انسان از خدا و چگونگی نقش و دخالت او در زندگی نوع بشر سرچشمه می گیرد. اگرچه نمادهای خدا در میان برخی اقوام و ملل و به ویژه یکتاپرستان تغییر کرده، اما تلقی از خدا همچنان ابتدایی و تغییرنیافته باقی مانده است. چنین تصور ابتدایی از خدا، تلقی و تصوری ابتدایی از انسان را نیز به دست می دهد. در این دیدگاه انسان، موجودی است که از آغاز خلقت- مانند کودکی که مادر او را هدایت کرده و پرورش می دهد- مورد هدایت مستقیم خدا قرار دارد. اگر خدا از او غفلت کند، گمراه شده و در حیات اخروی به دوزخ خواهد رفت. بسیاری از علمای ادیان هنوز نتوانسته اند از این تلقی ابتدایی از خدا و انسان فاصله گرفته و خدا را متناسب با عظمت هستی که انسان امروز بیش از انسان گذشته به آن پی برده، بازشناسی نمایند.
چنانکه گفتم یکی دیگر از دلایل تلقی ابتدایی گذشتگان از رابطه ی خدا و انسان، فهم آنان از ظاهر کلام پیامبران بوده است، مثلا وقتی پیامبر از خدا سخنی را نقل می کرد، آنان چنین می پنداشتند که خدا این سخن را به او گفته، انگونه که انسانی با انسان دیگر سخن می گوید. گذشتگان بر مبنای معرفت شناسی خود به واژه هایی مانند پیامبر و وحی معناهایی بخشیدند که امروز برای ما پرسش برانگیز است. ما از نخستین پیروان پیامبران در سده ها و هزاره های گذشته نمی توانیم انتظار داشته باشیم که تلقی خود از پیامبری، رابطه ی خدا و انسان و هدایتگری خدا را بر مطالعه و تحقیق بنا کرده باشند، اما از علما و روشنفکران دینی در دنیای امروز می توانیم چنین انتظاری را داشته باشیم.

هنگامی که موسی تقریبا سه هزار سال پیش به بنی اسرائیل می گفت که شما قوم برگزیده ی یهوه هستید، و او مرا برای نجات شما فرستاده است، آن قوم به مقوله ی پیامبری و نقش خدا در زندگی نوع انسان به صورت کلان نمی نگریست. آن مردمان اگر سخن موسی را در زندگی خویش و سرنوشت قوم خود موثر و کارامد می یافتند، می توانستند آن را مطابق ظاهرش بپذیرند و چنانکه در یادداشت سوم آمد، اگر ادعای موسی فاقد پیامدهای عملی بود و مردم پیامدهای آن را به طور ملموس مشاهده نمی کردند، دلیلی برای اعتماد به سخن او به عنوان فرستاده ی یهوه نمی یافتند. همین سخن را به گونه ای، درباره ی نخستین پیروان پیامبر اسلام نیز می توان گفت. آنان هنگامی که پیام محمد را به عنوان پیام هدایت بخش الهی می پذیرفتند، به نقش هدایت الهی و پیامبر در ایران، هند، چین و دیگر نقاط جهان نمی اندیشیدند. آنان سخنان محمد و ایده و برنامه ی او را در زندگی خود و جامعه ی خویش ارزیابی و مشاهده می کردند. پیامهای او نیز ربطی به دیگر نقاط جهان نداشت و منطبق با شرایط قوم خود بود، اما ما پس از سده ها و هزاره ها آیا باید بر مبنای معرفت گذشتگان از خدا، پیامبری، وحی و هدایت بخشی پیام پیامبران به این مقوله ها بنگریم و اینگونه پیام ها را، پیام های هدایت بخش الهی برای همه ی زمان ها و مکان ها بدانیم؟
من به دستگاه معرفت دینی که بر معرفت گذشتگان استوار شده، انتقاد دارم و آن را مناسب انسان امروز نمی دانم، اما در این نوشتار جز به مقوله ی پیامبری نمی پردازم.
همانطور که در یادداشت سوم آمد، پیامبران با بهره گیری از سنت پیامبری در بین النهرین می کوشیدند اهداف بزرگ خود را محقق سازند و برخی از ایشان در این راه توفیقاتی یافتند که به پایه گذاری دین و توسعه ی آن توسط پیروانشان منجر شد.
اختلاف من با طرفداران دیدگاه سنتی در طرز تلقی از رابطه ی خدا و انسان بر مبنای ظاهر کلام پیامبر است. من معتقدم که پندار گذشتگان از این مقوله، ابتدایی بوده است و ظاهر کلام پیامبران را می توان به گونه ای متفاوت نیز تحلیل کرد و فهمید. تلقی گذشتگان از خدا و رابطه ی او با انسان، موجب گشت که آنان سخنان و پیامهای پیامبران را متعلق به خدا بدانند. وجود این پیامها به شکل گیری این فرض در الهیات انجامید که خداوند، هدایتگر و فرستنده ی پیامبر است. چنانکه ملاحظه می شود، همه ی این باورها بر فرضیاتی استوار است که ما حق داریم به بازنگری آنها بپردازیم، به ویژه هنگامی که این فرضیات با شواهد سازگار نبوده و یا پیامد و آثار آنها مشکل آفرین باشد. به عنوان مثال پیامهای موجود که الهی خوانده می شوند، با زندگی انسان امروز، جز با تفاسیر بسیار متکلفانه و سلیقه ای و حذف بخش هایی از آنها، سازگار نمی گردد. الهی خواندن این پیامها به گمان من با نگاه کلان انسان امروز به هستی و تصوری که می توان بر این مبنا از خدا و انسان داشت، تناسبی ندارد. از همین رو مقصود پیامبران از رابطه با خدا را نباید همچون گذشتگان فهمید. سنت پیامبری، فرهنگ و زبانی خاص را نیز آفریده است. زبان و فرهنگ هر یک از ادیان وابسته به پیامبران نیز با توجه به شرایط تاریخی، اهداف و تلقی آنان از خدا، با یکدیگر متفاوت است. کلام پیامبران و رابطه ی آنان و خدا را باید بر پایه ی شناخت سنت پیامبری و زبان و فرهنگ برآمده از آن تحلیل نمود، نه بر پایه ی معرفت شناسی و معناشناسی گذشتگان. اگر مقوله ی پیامبری و وحی، متعلق به گذشتگان بود و نقشی در زندگی ما نداشت، نقد معرفت شناسی و معناشناسی گذشتگان شاید لازم نبود؛ اما با توجه به آثار مهم این مقوله ها در زندگی ما، بازنگری دستگاه معرفتی برساخته ی گذشتگان، نه فقط حق ماست، بلکه ضروری به نظر می رسد.

نتیجه گیری

نگارنده تلقی ابتدایی از رابطه ی خدا و انسان را که بر معرفت گذشتگان از خدا و ظاهر کلام پیامبران استوار شده، مردود می داند و معتقد است که زبان پیامبران را با بازشناسی سنت پیامبری و فرهنگ برآمده از آن، می توان به گونه ای متفاوت فهمید. گذشتگان با نگاه ابتدایی خود به خدا و انسان چنین پنداشتند که رابطه ی میان این دو، شبیه رابطه ی میان دو انسان و یا رابطه ی میان یک پادشاه با رعیت خویش است. این تلقی، نه تنها یک فرض بی دلیل و شاهد است، بلکه با دلایل سلبی نیز قابل رد است. به گمان من پیامبران خداباور با نبوغ و تجربه ی معنوی و شناخت دقیق از جامعه و مردم خویش و معضلات آنان، توانستند سنت، فرهنگ و زبانی را به وجود آورند که آثار مهمی در تاریخ و فرهنگ بشری داشته است. یک انسان خداباور بر اساس این فرهنگ، زبان و اندیشه ای متفاوت از انسان غیرخداباور دارد. انسان مومن و متوکل به خدا می تواند اعمال، افکار و رویدادهای زندگی خود را به خدا نسبت دهد. او از چگونگی نقش خدا در حیات خود و چگونگی اعمال اراده ی خدا در مدد رساندن به بنده ی خویش اطلاعی ندارد، اما به این نقش پررنگ و موثر خدا باور دارد. انتساب همه چیز به خدا در این دستگاه فکری و اعتقادی، به راحتی امکان پذیر است و این فرهنگ و زبان برای خداباوران بیگانه نیست.
دیدگاه سنتی درباره ی رابطه ی خدا و انسان بر فرضی استوار است که هیچ شاهد و قرینه ی متقنی آن را تایید نمی کند و از پاسخگویی به پرسش های موجود نیز ناتوان است، اما دیدگاه نگارنده علاوه بر آنکه تصوری ابتدایی از خدا، انسان و هستی ارایه نمی کند، به پرسش ها نیز پاسخهایی آسان و به دور از پیچیدگی می دهد.
نگارنده نقد معرفت دینی گذشتگان به ویژه در رابطه باموضوعات مهم و تاثیرگذار را، لازم و حایز اهمیت می داند و معتقد است که ما مجبور به پذیرش پیش فرضهای گذشتگان و توجیه همه ی باورهای دینی در دستگاه معرفتی پیش ساخته نیستیم.
بر اساس آنچه در این یادداشت و یادداشت سوم آمد، نگارنده پدیده ی پیامبری را در تاریخ، پدیده ای واقعی می داند و عنوان پیامبری را نیز بر همان مصادیقی اطلاق می کند که گذشتگان اطلاق کرده اند، لذا لفظ پیامبر را برای همان مصادیق به کار برده و آن را خالی از اشکال می داند، اما چنان که آمد، شناخت گذشتگان از پیامبری و رابطه ی خدا و انسان را جدا قابل نقد و رد می داند. معرفت از یک پدیده باید برآمده از داده هایی باشد که در دسترس فهم و درک ما قرار دارد و نه تماما زاییده ی فرض هایی غیرقابل اثبات و مغایر با شواهد.
تقلیل مفاهیم به منظور سازگار ساختن آنها با دستگاه موجود دینی و حفظ این دستگاه، روشی معمول و آگاهانه بوده است. به عنوان مثال تقلیل مفاهیمی مانند اجماع، علم و قطع، هدایت و معرفت از آن جمله است. این روش موجب شده که دین نتواند همپای انسان به جلو حرکت کند. به گمان من تقلیل آگاهانه ی مفاهیم، حاصلی جز تحمیق انسانها و یا گریز از دین ندارد

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

8 پاسخ

  1. یک مسئله بسیار مهم با پیامدهای گمراه کننده و سرگردان کننده این است که آیینی برای قوم عرب شبه جزیره آمده ولی میخواهند همچنان برای همه مردم جهان جلوه دهند، بر خلاف آیه های روشنی که در این باره در قرآن هست! تا کنون حکومتهای دینی و بعضی غیردینی و آخوندها از این موضوع سؤاستفاده کرده اند و میکنند. هر کس مخالفت یا انتقادی مطرح کرد با او برخورد شد، عده ای از مؤمنان هم پیاده نظام بی مزد هستند !

  2. با سلام
    خانم وسمقی در این نوشته گویا حرف هایی را با کسانی که اسمی هم از آن ها به میان نیاورده در میان نهاده اند که مفاهیمی چون «اجماع، علم و قطع، هدایت و معرفت» را بَهر تحمیق مردم تقلیل می دهند.
    من گفتار زیر را در پنج نکته در میان می نهم تا در سنگ اندازی ناشیانه این به آن و آن به این قرآن [که کتاب خداست] در بین مردمی که خبر از مفاد آن ندارند از حیثیت نیفتد.
    در بخش پنجم به سابقۀ “نگرش پاتولوژیک” به مقولۀ پیامبری درایران اشاره می کنم تا به خانم وسمقی گوشزد کرده باشم که پیشینیان ما که ایشان آنان را ابله به شمار می آورند چندان هم ابله نبوده اند و دست کم توانمند به “تفکیک موضوعی” موضوعات از هم دیگر بوده اند.
    در پایان و در بخش ضمیمه این نوشتار من ۱۲۳ مورد از گفتار قرآن را که ما را گوشزد می کند که قرآن در بردارندۀ آیات وحی است آورده ام. تعداد این موارد در قرآن بسی بیشتر است. این را آورده ام تا کسانی چون خانم وسمقی بدانند که ما بنا به گفتۀ پیشینیان سنتی مان نیست که قرآن را کتاب وحی از جانب خدا به رسول خدا می دانیم.

    نکتۀ اول
    می نویسند: «برخی از منتقدان محترم در جلسات نقد دیدگاه نگارنده، گفته اند که نگارندۀ کتاب مسیر پیامبری با توجه به اینکه خاستگاه پیامبری را بشری می داند، نمی تواند محمد را پیامبر بخواند.»
    در این مورد بگویم که خانم وسمقی یک نوشته را “آن لاین” کرده اند و در آن حرف هایی را در میان نهاده اند. این نوشته در بارۀ پیامبران است. در جوامع مدنی [شهروندی] که اساسش بر موازین عقلی و علمی است رسم بر این است که یک نوشتۀ رسانه ای در مخاطب به کسی یا کسانی و بر اساس احترام متقابل رسانه ای شود. الگوی رسانه ها در چنین جوامعی مراجع دانشگاهی و موازین علمی است. دانشگاه می گوید: وقتی کسی نوشته ای را نزد مراجع دانشگاهی برای تأیید [قبولی] می آورد بایست محدوده نوشته اش و موضوع نوشته اش مشخص و کلمات کانونی نوشته اش تعریف شده باشد.
    دلیل آن که «برخی از منتقدان محترم گفته اند [آنچه را که گفته اند] …» این است که شما نوشته تان اگر چه که در بارۀ پیامبران است ولی در نوشته تان نگفته اید که مراد شما از پیامبر اگر که کس است کیست یا چه کسانی اند. اگر که چیز است چگونه چیزی است یا چگونه چیزهایی است.
    نکتۀ دوم
    می نویسند: «چنین درمی یابم که آنان معتقدند از آنجا که گذشتگان لفظ پیامبر را برای کسی به کار برده اند که او را فرستاده و برگزیده ی خدا می دانستند، لذا نگارنده مجاز نیست آن لفظ را در معنای دیگری به کار برد …[و نباید] این لفظ و شاید الفاظ دیگر متعلق به این دستگاه معرفتی مانند وحی را به کار برده و به آنها معانی متفاوتی ببخشد. »
    در این مورد بگویم که خانم وسمقی [نظر به احترام متقابل به حقوق یکدیگر در جامعۀ مدنی] بایست بنویسند: پیامبر بنا به باور مسلمانان کسی است که خدا او را به رسالت برمی گمارد. من اما چون از این گفته سر در نمی آورم و لذا خود را مجبور به پیروی از مفاد آن نمی دانم می خواهم در این رابطه در نوشته ام حرف دیگری را در میان نهم…»
    در این زمینه من به جا می دانم که گفتۀ قرآن را در خطاب به باورمندانش با خانم وسمقی در میان نهم و به ایشان بگویم که در کتاب دینی ما به پیامبر ما چنین گفته شده است:
    [پیامبرا!] به آنان بگو چون انسان در این دین مسئول کار و کردار خود است مجبور نیست که خود را پیرو چیزی بداند که نمی داند چیست!» «وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَٰئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا» (الاسراء ۳۶)»

    آری! آنچه شما در میان می نهید در تعارض با بنیادهای اعتقادی دینی است که قرآن معرّف آن است.
    و آری! شما مجاز نیستید در معنای واژه های قرآنی تغییر ناهمخوان [که اسم دیگرش تحریف است] ایجاد کنید. ما اکنون در دنیایی زندگی می کنیم که کسی مجاز نیست آرم و نشان و گفته و نوشتۀ کس دیگری را کپی برداری، دستکاری یا تحریف کند. شما اما البته مجازید آنچه را که خودتان گمان می برید درست است به اسم و عنوان خودتان بسازید و یا کشف و اختراع کنید و آنگاه آن را آزادانه در میان نهید.
    ادامه در ص ۲

  3. ص ۲
    نکتۀ سوم
    می نویسند: دیدگاه سنتی [وحی خدا به پیامبر] را مُسلّم فرض کرده و …
    در این مورد بگویم که در هزار و هشتصد و اندی سال پیش گلدزیهر می گفت: “درک پاتولوژیک” پیامبری برای من سخت دشوار است. من بر این باورم که پیامبری فرایند شرایط مادی [چون شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی] است. وی از فرط نبوغی که داشت مجموعه کارهایش را اول بار ذیل عنوان «مطالعاتی در بارۀ محمدی ها» به زبان آلمانی به چاپ رساند و چون سخت زودرس بود از دایرۀ نقادی به دور ماند و متأسفانه سبب گسترش کژ فهمی در میان بسیاری از خاور شناسان و اسلام شناسان شد. این کتاب را مترجمش در ایران بی آن که حتی از عنوانش سر در بیاورد به اسم «بررسی های اسلامی» ترجمه کرده است. همین کتاب را در غرب با عنوان « Muslim Studies» به انگلیسی ترجمه کرده اند. از عنوانش اینجا دست کم می شود فهمید که مترجم می داند که موضوع چیست؛ وگر نه پا به پای آن بابای ایرانی می نوشت: «Islamic Studies»

    ایرانی پس از یکصد و بیست سال با خواندن چند پاراگراف از مندرجات کتاب گلدزیهر دنبال معنای پاتولوژیک وحی و قرآن می گردد. من برای خاطر جمعی این “خاور شناسان” معاصر بگویم که وحی و قرآن معنای پاتولوژیک ندارد. معنایش همان است که در قرآن آمده و محمد از آن سخن به میان آورده است. اساس دین محمد بر باور و بر ایمان است. ایمان به «لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ !» قرآن می گوید این که آسمان شش تا یا هشت تاست اهمیتی در کار این دین ندارد؛ اگر که فرد دین باور بداند که مراد درک این معناست که: «لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ !» و آنجا که گفته می شود «به نوح گفتیم کشتی بساز» مراد این نیست که بروید ارّۀ نوح یا میخ هایی را که او در ساخت کشتی اش به کار برد یا بادبان کشتی اش را پیدا کنید! مراد«لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ» است.
    نکتۀ چهارم
    می نویسند: «… ما آیا باید بر مبنای معرفت گذشتگان از خدا، پیامبری، وحی و هدایت بخشی پیام پیامبران به این مقوله ها بنگریم!»
    در این مورد بگویم که بلی! قرآن بارها می گوید: «قانونمندی زندگی اجتماعی بشر ثابت است و در هر زمان یکی است.» از این روست که در ادامۀ داستان موسایی که شما ذکر خیرش را [به فهم خودتان] در نوشته تان آورده اید می گوید: «ما هنگامی که جسد غرق در زره و سخت سنگین فرعون به آب افتاد [و به ظن شما می بایست به ته آب می رفت] به آب گفتیم آن را بیرون بیندازد تا بَهر عبرت آیندگان “آیت الله” گردد. آیتی از آیات پروردگاری گردد که «لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ» است. در این زمینه می فرماید: «فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَهً ۚ وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ» (یونس ۹۲)
    و چون قانونمندی زندگی اجتماعی بشر ثابت است و در هر زمان یکی است قرآن از من مسلمان در هر زمان می خواهد که جای دنبال بادبان کشتی نوح گشتن به گوش ستمگران در هر جا و در هر زمان برسانم که «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ!» (فجر ۱۴) این آن گفتاری است که در قرآن درج است و وحی است و خدا آن را به پیامبرش به نام محمد بن عبداله گفته تا به امثال من برساند. معنای پاتولوژیک هم ندارد.
    (۵)
    رشیدالدین فضل الله وزیر نامی دورۀ مغول است. در دورۀ وزارت او اولین دائره المعارف تاریخ بشردر ایران تدوین یافته و صدها نفر به نسخه نویسی کتاب های فارسی موجود در ایران پرداخته اند و در سراسر ایران کتابخانه دایر شده است. از افتخارات ما ایرانیان یکی هم این است که او را به طرز فجیعی کشته ایم و کتابخانه هایی را که او در ایران دایر کرده سوزانده ایم.
    حمدالله مستوفی در بخش «مقدمۀ مؤلف» کتاب «تاریخ گزیده» خود در نیمۀ اول قرن هشت هجری [حدود ۷۰۰ سال پیش] می نویسد: من در خدمت «رشید الحق والدین عماد الاسلام والمسلمین فضل الله» بودم. «اکثر اوقات شریفۀ آن آسمان فضل به مجالست اهل علم و مباحث عموم علوم و به ویژه علم تاریخ از نظر تفکر در امور گذشتگان و تجارب در مهمات و مصالح ملک هر طایفه و سبب نکبت هر قومی» می گذشت. «این بنده نیز در گوشۀ مجلس وی مستفید می شدم.» (ص ۲)
    حمدالله مستوفی مرادش از گفتن این حرف این است که بگوید خود را از شاگردان مکتب رشیدالدین فضل الله می داند.
    ادامه در ص ۳

    1. این دوست عزیزمون مشکل دارد ظاهرا.اولا اگر نقد شما طولانی است لطفا به صورت مقاله بنویسیید. ثانیا حداقل چند تا دلیل عقلی و منطقی در نوشته هایتان باشد اینکه همه را درون دینی و از قران می اورید کسی را قانع نمی کند. تازه به نظرم قران را هم خوب نمی فهمید بهتر است معانی را از کتب تفسیر بخوانید و بنویسید. برای نوشتن متن های بزرگ نیاز به ساختار است نوشته هایتان بی ساختار، آشفته و گمراه کننده است.

  4. ص ۳
    از نمونه کارهایی که به اسم رشیدالدین انجام شده یکی تدوین “جامع التواریخ” است. بخش اول این مجموعه اختصاص به تاریخ غزنویان دارد. در این بخش در واقع ترجمۀ فارسی تاریخ یمینی عُتبی [که جرفادقانی آن را به فارسی ترجمه کرده] سطر به سطر در شکل باز نویسی شده آمده است. آنچه حذف شده و آنچه تغییر یافته در واقع آن است که به سنجۀ مکتب تاریخ نویسی رشیدالدین فضل الله می بایست حذف می شده و تغییر می یافته است. [من در این باره کار اختصاصی کرده ام.] اگر ما کتابی بنویسیم و ویژگی های مکتب تاریخ نویسی شیخ فضل الله را در آن گرد آوریم خواهیم دید که اگر چنانچه ما امثال رشیدالدین فضل الله را در پیشینۀ زندگی جمعی مان نمی کُشتیم هرگز به این جا نمی رسیدیم که اکنون رسیده ایم.
    یکی از موارد تأثیر مکتب تاریخ نویسی شیخ فضل الله “تفکیک موضوعی” بسیار دقیق کتاب “تاریخ گزیده” حمدالله مستوفی است. وی فهرست بندی کتابش را پس از مقدمه آن آورده و در آن به تفصیل می نویسد:
    «من در باب اول این کتاب نخست به ذکر پیغمبران … پرداخته ام. آن را در دو بخش آورده ام … بعد به ذکر حکما که پیغمبر نبوده اند اما در کار حق و رواج دین کوشا بوده اند پرداخته ام. بعد از آن تاریخ پادشاهان را [تا بعثت محمد مصطفی (ص) آورده ام … و در باب سوم به ذکر خاتم النبیین و سید المرسلین و حبیب رب العالمین [محمد مصطفی] پرداخته ام …»
    در ادامه در شرح “فصل دوم از باب اول” [در ص ۶۲] می نویسد: در این بخش من به «ذکر حکما و بزرگانی که پیغمبر نبوده اند اما در کار دین کوشا بوده اند» پرداخته ام. «و منهم الحکماء [چون] لقمان و فیثاغورث و جاماسب و بقراط و بقراطیس و سقراط و افلاطون و ارسطاطا لیس و …]
    تاریخ گزیده – تألیف حمدالله مستوفی در سنۀ ۷۳۰ هجری – به اهتمام دکتر عبدالحسین نوائی – انتشارات امیر کبیر – تهران ۱۳۸۷

    این جا به استناد این فهرست بندی می بینیم که گذشتگان ما این که یکی پیغمبر [و آسمانی] است و آن یکی [زمینی است و] حکیم است را می دانستند.

    با احترام
    داود بهرنگ

    ضمیمه: شامل ۱۲۳ موردی که در قرآن گفته می شود این کتاب در بردارندۀ آیات وحی است:
    «وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ» (بقره ۲۳)
    «یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ … وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَکُمْ.» (بقره ۴۰ و ۴۱)
    « وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا وَیَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ» (بقره ۹۱)
    «وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ» (بقره ۹۹)
    «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا» (بقره ۱۱۹)
    «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا» (بقره ۱۳۶)
    «کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا» (بقره ۱۵۱)
    «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ» (بقره ۱۷۰)
    «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ» (بقره ۱۸۵)
    «کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ» (بقره ۲۴۲)
    «تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ» (بقره ۲۵۳)
    «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ » (بقره ۲۸۵)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ» (آل عمران ۳)
    «هُوَالَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ» (آل عمران ۷)
    «ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ» (آل عمران ۴۴)
    «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا» (آل عمران ۸۴)
    «ذَلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ » (آل عمران ۵۸)
    «تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ.» (آل عمران ۱۰۸)
    «وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ» (آل عمران ۱۹۹)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ» (نساء ۱۰۵)
    «وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» (نساء ۱۱۳)
    «وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ … » (نساء ۱۴۰)
    «لَکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ … یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» (نساء ۱۶۳)
    «إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ » (نساء ۱۶۳)
    «اللَّهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیْکَ » (نساء ۱۶۶)
    «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ » (نساء ۱۷۰)
    «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُبِینًا » (نساء ۱۷۴)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاهَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ» (مائده ۴۴)
    «وَقَفَّیْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاهِ وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ» (مائده ۴۶)
    «وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ» (مائده ۴۸)
    «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ» (مائده ۴۸)
    «وَأَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ» (مائده ۴۹)
    «وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا» (مائده ۶۴)
    «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» (مائده ۶۷)
    «حَتَّى تُقِیمُوا التَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ» (مائده ۶۸)
    ادامه در ص ۴

  5. ص ۴
    «وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا» (مائده ۶۸)
    «وَلَوْ کَانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِیِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ» (مائده ۸۱)
    «وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ» (مائده ۸۳)
    «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ» (مائده ۱۰۴)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ» (انعام ۱۹)
    «وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا» (انعام ۳۹)
    «وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا» (انعام ۴۹)
    «إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ » (انعام ۵۰)
    «قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ» (انعام ۹۱)
    «وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ » (انعام ۹۲)
    «وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ» (انعام ۱۵۵)«اتَّبِعْ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ … وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ » (انعام ۱۰۶)
    «أَفَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَمًا وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ … » (انعام ۱۱۴)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ » (اعراف ۲)
    «اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ.» (اعراف ۳)
    «یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی» (اعراف ۳۵)
    «وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا» (اعراف ۳۶)
    «إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا» (اعراف ۴۰)
    «کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ» (اعراف ۵۱)
    «وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ» (اعراف ۵۲)
    «قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ» (اعراف ۵۳)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا.» (انفال ۳۱)
    «لَوْلَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ» (انفال ۶۸)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» (توبه ۳۳)
    «الْأَعْرَابُ … لَا یَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ» (توبه ۹۷)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا؟» (یونس ۲)
    «وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ » (یونس ۱۵) «قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلَا أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» (یونس ۱۶) «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ» (یونس ۱۷)
    «وَمَا کَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْکِتَابِ لَا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ» (یونس ۳۷) «وَمِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ لَا یُؤْمِنُ بِهِ وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ» (یونس ۴۰) «وَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ » (یونس ۴۱) «وَمِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ کَانُوا لَا یَعْقِلُونَ» (یونس ۴۲) «وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ أَفَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَلَوْ کَانُوا لَا یُبْصِرُونَ» (یونس ۴۳)
    «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» (یونس ۵۷)
    «فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ» (یونس ۹۴)
    « لَقَدْ جَاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ» (یونس ۹۴)
    «وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ» (یونس ۹۵)
    «قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ «فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ» (یونس ۱۰۸)
    «وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ» (یونس۱۰۹)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ» (هود ۱۴)
    «مَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ» (هود ۱۷)
    «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ» (هود ۲۵)
    «وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا» (هود ۵۰)
    «وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا» (هود ۶۱)
    «وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا» (هود ۸۴)
    «وَأُوحِیَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ» (هود ۳۶)
    « قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ » (هود ۴۶)
    «قِیلَ یَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا» (هود ۴۸)
    «تِلْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هَذَا» (هود ۴۹)
    «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ »
    «ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَیْکَ» (هود ۱۰۰)
    «وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ. (هود ۱۲۰)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    ادامه در ص ۵

  6. ص ۵
    «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا» (یوسف ۲)
    «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ» (یوسف ۲)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «وَالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ» (رعد ۱)
    «أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ» (رعد ۱۹)
    «کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّهٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ.» (رعد ۳۰)
    «وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ» (رعد ۳۶)
    «وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا» (رعد ۳۷)
    «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ» (رعد ۳۸)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ» (ابراهیم ۱)
    «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ» (ابراهیم ۴)
    «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» (ابراهیم ۵)
    «وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ ل… فَأَوْحَى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ » (ابراهیم ۱۳)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «وَقَالُوا یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» (حجر ۶)
    «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (حجر ۹)
    «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ» (حجر ۱۰)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «یُنَزِّلُ الْمَلَائِکَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا» (نحل ۲)
    «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» (نحل ۲۴)
    «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ … لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (نحل ۴۳ و ۴۴)۴
    «وَقِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا خَیْرًا» (نحل ۳۰)
    «وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلَّا …» (نحل ۶۴)
    «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ» (نحل ۸۹)
    «وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یُنَزِّلُ» (نحل ۱۰۱)
    «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ» (نحل ۱۰۲)
    «إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ» (نحل ۱۰۵)
    «ثُمَّ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا» (نحل ۱۲۳)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «ذَلِکَ مِمَّا أَوْحَى إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَهِ»(أسری ۳۹)
    «وَإِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ» (أسری ۷۳)
    «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» (أسری ۸۳)
    «وَلَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ» (أسری ۸۶)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ» (کهف ۱)
    «نَحنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» (کهف ۱۳)
    «وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتَابِ رَبِّکَ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ» (کهف ۲۷)
    «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحدٌ» (کهف ۱۱۰)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ … تَنزِیلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى» (طه ۲ و ۴)
    «وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا وَصَرَّفْنَا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ» (طه ۱۱۳)
    «وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ» (طه ۱۱۴)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ.» (انبیاء ۷)
    «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ» (انبیاء ۲۶)
    «قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ» (انبیاء ۴۵)
    «قُلْ إِنَّمَا یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (انبیاء ۱۰۸)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ» (حج ۱۶)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «سُورَهٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ» (نور ۱)
    «وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُبَیِّنَاتٍ » (نور ۳۴)
    «لَقَدْ أَنْزَلْنَا آیَاتٍ مُبَیِّنَاتٍ» (نور ۴۶)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا» (فرقان ۱)
    «وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ» (فرقان ۳۵)
    %%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
    پایان

  7. در مقابل حریت فکری خانم دکتر وسمقی سر تعظیم فرود می آوریم. ایشان گشودگی ذهنی، دغدغه حقیقت و شجاعت فوق تحسین دارند. بر خلاف بسیاری از مدعیان روشنفکری دینی، در پی حاشیه نویسی بر یک فیلسوف مهم (مثل پوپر) یا راضی کردن جمع مریدان با اشعار و ادعاهای عرفانی یا اصدار فتاوی برای مریدان خارج نشین یا رطب و یابس نویسی برای تحکیم فقه فسیل شده به نام اخلاق باور دینی نیست. دکتر وسمقی در پی فهم چیستی دین و نبوت است که حقیقتا بدون آنها قدم از قدم در عرصه تدین نمی توان برداشت. خواهشم از ایشان آن است که در دام لفاظی های جوانان جویای نام نیفتند و از همان اصطلاح معنادرِ قرآنیِ «مؤمن» استفاده کنند؛ ایمان را به اعتقاد و باور فرو نکاهند و به درستی از مؤمنان بگویند. درود بر استاد وسمقی و استاد مجتهدشبستری که این چنین در پی ایمان و حقیقت اند و جسورانه با بازی های قدیم و جدیدِ فکری و عملی مقابله می کنند. یک بار دیگر در مقابل او تعظیم می کنیم.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند که معتقدند جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر است و باید برود. موافقان

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز از رادیکالیسم و اتخاذ

ادامه »

بسیاری از شهروندان و بازیگران اقتصادی اعم از مصرف‌کننده، سرمایه‌گذار، تولیدکننده از خود می‌پرسند که چرا با هر تکانه در

ادامه »