چهارپاره انتقادی؛ چه‌کسی توهین را آغاز کرد؟

عبدالکریم سروش

زیتون– آن‌چه در ادامه می‌آید مکاتبه انتقادی عبدالکریم سروش و یکی از «فضلای حوزه علمیه قم» است که از سوی آقای سروش برای انتشار به زیتون ارسال شده است. چنانچه در مقدمه آمده، موضوع مکاتبه اشارات و تعابیر عبدالکریم سروش درباره محسن کدیور است که مورد انتقاد طرف مقابل قرار گرفته و سروش هم به این انتقاد واکنش نشان داده است. لازم به یادآوری است که  متن اصلی مورد انتقاد در رسانه‌های شخصی عبدالکریم سروش منتشر شده و زیتون ناشر آن نبوده است اما با انتشار مکاتبه فعلی و باتوجه به بازنشر ناگزیر بخش‌هایی از متن، زیتون آمادگی خود را برای انتشار پاسخ احتمالی  آقای کدیور اعلام می‌دارد.

***

در مقاله «مصباحی که مصباح نبود» شرحی از سر درد در باب تهمت و تکفیرگری یک روحانی آوردم و چنین نوشتم: “این سخنان مرا به یاد سخنان آن شیخ تکفیرگر (محسن کدیور) می‌اندازد که بهتان مبین زد و مرا و شبستری را اسلام‌ستیز و آورنده دین جدید و ناصادق درادّعای مسلمانی دانست و حرفش را هم علی رغم اعتراضات گران و کلان هم کسوتانش پس نگرفت! این بنده خدا که به گواهی دو آیت‌الله، جواد فاضل لنکرانی و محمّد مؤمن، طلبه متوسطی بیش نبود، پس از بیست سال متارکه درس و بحث فقهی در قم، و نیندوختن دانش تازه‌ای در غرب، تازه به‌یادش افتاده که مجتهد است و در غربت لاف اجتهاد می‌زند و بساط افتاء گسترده است و به طهارت مخرج بول با یک‌بار شستن و روا بودن موی گربه در لباس نمازگزار مفتخر و مبتهج است و شیپور را از سر گشادش می‌زند و فقاهت را از تکفیر آغاز کرده است! اگر در کارنامه سیاسی آقای خامنه‌ای یک حَسنه باشد، این است که نه خود کسی را تکفیر کرد و نه اجازه داد مراجع دهان به تکفیر کسی بگشایند. حالا طلبه‌ای متوسط چون او که تنور دلش برای شهرتی نازل زبانه می‌کشد، دین را ابزار آوازه دنیوی و صید مریدان کرده است، و در حالی‌که جوانان گروه‌گروه به اسلام پشت می‌کنند و دینداران حاجت به همفکری و همبستگی بیشتر در قبال قبیله کفر دارند، او در پی دفع حریفان و لکّه‌دار کردن ایشان و تثبیت موضع خود، به منزله اسلام شناسی یکتاست!»

پس از نشر این مقال، یکی از فضلای محترم حوزه علمیه قم نامه نیک‌خواهانه و نصیحت‌گرانه‌ای به من نوشت که در نشر آن نامه و پاسخ خود بدان فایدتی دیدم؛ لذا آنها را بدون ذکر نام ایشان اینک منتشر می‌کنم.

***

جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش سلمه الله
پس از سلام و تحیات، امیدوارم همواره سالم و موفق باشید.

یکم: نوشته جنابعالی را با عنوان «مصباحی که مصباح نبود» را خواندم، هرچه فکر کردم چرا شخصیت فرهیخته‌ای مانند شما که دیگران را نصیحت و دعوت به اخلاق می‌کنید: «در حالی‌که جوانان گروه گروه به اسلام پشت می‌کنند و دینداران حاجت به همفکری و همبستگی بیشتر در قبال قبیله کفر دارند»، خود در جهت ضدیت با همبستگی به تحقیر دیگران و دوستان سابق و آن هم در دیار غربت می‌پردازید. اگر به قول شما ایشان در پی تکفیر است (که او هرچند قلم تند و تیزی دارد و من آن ادبیات را اصلا نمی پسندم و نظر خودم را بیان کرده‌ام) اما شما نقد علمی را به مفهوم دفع حریفان و لکه‌دار کردن خودتان تلقی کرده‌اید.(نمی‌دانم چرا در غرب چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب ایرانیان مرتب در پی صف‌کشی و هر روز درست کردن دعوا و کینه‌پراکنی هستند). به نظر شما این زبانی که در این نامه در باره آقای کدیور به‌کار گرفته‌اید زبانی قرآنی و از موضع جدال با احسن است؟

دوم: شما برای این‌که ثابت کنید ایشان طلبه متوسط است به سخنان جواد فاضل و محمد مؤمن استناد می‌کنید (که خود شما می‌دانید ایشان اولا طلبه متوسط نیست. آقای کدیور تنها با دلالت کتاب‌ها و مقالات علمی و فقهی از زمان‌های قدیم از بسیاری از مدعیان اجتهاد و استنباط، قوی‌تر و صاحب‌نظر تر است.) روشن است مباحث ایشان هردوی آنان را در نقد مباحث فقهی در باره ارتداد و تأیید قتل راتق نقی و بحث جواز بهتان به مخالفان و بدعت‌گذاران و برخی مباحث ولایت‌فقیه در محیط ایران رنجاند و آنان به‌جای پاسخ علمی به تحقیر شخصی پرداختند[۱]. در حالی که ایشان به جای طلبه متوسط بیش از ۲۰ سال پیش از استاد مورد قبول شما، آیت‌الله منتظری، تأیید اجتهاد گرفت و یکی از سه شخصیت ارجاع‌دهنده به دیگران بود. به نظر شما این شیوه از جدال، جدال به احسن است!

سوم: یکبار دیگر جملات خود را ملاحظه کنید: «و بساط افتاء گسترده است و به طهارت مخرج بول با یک بار شستن و روا بودن موی گربه در لباس نمازگزار مفتخر و مبتهج است». یعنی [آوردن این تعابیر در مورد] ایشان در میان ده‌ها مقاله و چند کتاب در باره نقد ولایت فقیه، حق الناس، ارتداد و آزادی و مسائل فراوان اجتماعی و حقوقی و مسائل مستحدثه احکام نماز و روزه و رؤیت هلال و.. انصاف علمی است؟ آیا این جملات تحقیرآمیز جدال به احسن است و یا خراب کردن شخص و نوعی مقابله شخصی؟ به نظر شما به‌جای انتخاب آن شیوه، از این دستور قرآنی: «وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ کِرَاما» پیروی کردن بهتر نیست. از شخصیتی همانند جنابعالی با این همه سخنرانی‌های بسیار خوب و مباحث اخلاقی و علمی زیبنده (که من استفاده می‌کنم )بهتر نیست که زبان و قلم خود را آلوده نکنید تا بهتر بتوانید در این جامعه دین‌گریز و دین‌ستیز موثر باشید؟ وَ مَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ. إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ. رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ

[۱] . در باره آقای جواد فاضل که تنها استادی که در فقه دیده پدرش است و طرح مباحث اخیر ایشان در باره مصلحت و مقاصد شریعت نقدهای بنیاد برافکنی نوشته شد و چنان مضحکه‌ای ایجاد کرد که ایشان نتوانست کوچکترین پاسخ بدهد و حاضر نشد در جلسه‌ای از آن دفاع کند. در باره آقای مؤمن بماند و عطف به قدرت ایشان که فقط بدانید که ایشان می‌گفت من از این قانون اساسی فقط معتقد به اصل ۴ هستم و بعد ایشان عضو شورای نگهبان شده بود. ونظارت‌های او در انتخابات جز پایمال کردن حقوق مردم چیزی به ارمغان نیاورد و بحث‌های فقهی ایشان شگفت‌انگیز است.

‫‪‬‬***

استاد محترم و برادر ارجمند
سلام علیکم. از پیام نیکخواهانه‌تان ممنونم. چیزی که مرا به تعجب می‌اندازد این است که شما اهانت‌ها و افتراهای دوست‌تان را نقد علمی می‌شمارید. اگر آنها نقد علمی‌ست سخنان من هم نقد علمی‌ست و دیگر چه جای گله است؟ اما اگر «اسلام‌ستیزی و نا-صادق دانستن من در ادعای مسلمانی» افترا و کذب است آنگاه از دوست‌تان بخواهید علنا توبه کند و باز پس گیرد. ماده نزاع برکنده خواهدشد.

لطفا به جلسات ۱۵ گانه سخنان او در باره دین و قدرت دقیقا گوش بدهید تا حجم عظیم توهین‌ها وتخریب‌ها و تخفیف‌های او نسبت به مرا دریابید و اینگونه جانبداری نا-منصفانه نکنید. آنکه آغازگر جدال و توهین بود او بود و پس از تذکارهای اولیه من بازهم باز پس ننشست و توهین‌های بیشتر کرد. اکنون هم راه توبه واجب بر او باز است. باز هم می‌گویم آیا شما روا می‌دارید که تیغ قلم غدّار آن روحانی پرده شرم و انصاف را بدرد و مرا که زهر عداوت دشمنان در کام و زخم ملامت‌شان را بر جان دارم به اسلام‌ستیزی و نا-مسلمانی متهم دارد و هم‌سان کسروی و سلمان رشدی بداند؟ این تیغ قلم چرا هیچگاه با ملحدی در نیاویخت و راه را بر هیچ راهزنی نبست؟
بیاد شعر سعدی می‌افتم که:
چنین گفت درویش صادق نفس
ندیدم چنین بخت برگشته کس
که کافر ز پیکارش ایمن نشست
مسلمان ز نیش زبانش نرست

اما مدارج علمی او: من خود او را آزموده‌ام و ضعف و قوت علمی و اخلاقی و عقلانیش را می‌دانم. آثار و کتبش را هم دیده‌ام. همه جمع‌آوری اقوال و دریغ از یک نکته ابتکاری و یک سر اندیشه راهگشا! و در پاره‌ای از موارد اقتباس و انتحال بدون ذکر مرجع. من اینها را تفقه و اجتهاد نمی‌دانم. شما خود دانید. و لذا گواهی آن دو نفر را که با معیارهای حوزوی آیت‌الله اند، ومن از هیچکدام خوشم نمی‌آید و در نقدشان مطلب نوشته‌ام، درست و دقیق می‌دانم.

ما این حرف‌ها را هیچ‌جا نگفتیم و همه‌جا حرمتش را نگه‌داشتیم تا وقتی که او از سر حسادت و غرور پرده‌دری کرد و هرچه از بغض و حسد در سینه پر کینه داشت بیرون ریخت. بازهم من صبوری کردم و از لغوهای او کریمانه درحگذشتم ولی او جسورترشد و به افترا و تکفیر زبان گشود. دیگر جای سکوت نبود. شما لطفا ماجرا را همه‌جانبه ببینید و جانب حق را بگیرید. من درست به خاطر اینکه میان روشنفکران دینی جدلی درنگیرد سکوت می‌کردم و به‌دوستان هم می‌گفتم دندان به جگر می‌گذارم و هیچ نمی‌گویم اما او سکوت مرا نشانه ضعف و شکست من گرفت و «زان قوی‌تر گفت کاوّل گفته بود». من هم شکستن سکوت را واجب دیدم. علی‌الخصوص که می‌دیدم برکه زلال نواندیشی دینی به گندابِ تکفیر  آلوده می‌شود و نامحرمی می‌خواهد وارد فضایی منزّه شود که جای او نیست. نواندیشی دینی جای این بهتان‌ها و تکفیرهای “فقیهانه” نیست. به دوست تان بگویید هزار جلد کتاب بنویسی اما تقوای زبان و قلم نداشته باشی و مباهته کنی و مسلمانی را نا-مسلمان بخوانی چه سود دارد؟ همان بهتر که طلبه متوسطی که هستی بمانی و نخوت اجتهاد تو را فرا نگیرد و مسلمانان را تکفیر نکنی.
گیرم که هزار مصحف از بر داری
آن را چه کنی که نفس کافر داری؟
سر را به‌زمین چو می‌نهی بهر سجود
آن را به‌زمین بنه که در سر داری
والسلام علیکم.
عبدالکریم سروش

***

با سلام مجدد و تشکر از پاسخ و توضیحاتتان.

نمی خواهم اطاله کلام بدهم. ولی بالاخره و با این احوال از شما توقع دیگری داریم و علاقمندان و دوستان، شما را در جایگاهی والاتر می‌دانند که صبر از شما زیبنده‌تر است. بحث‌های علمی همواره خوب و مفید و در پاسخ ایشان ضروری است. اما پرداختن به احوال شخصی با شخصیت وارسته و بزرگواری [مانندِ] شما زیبنده نیست. (الان دیگر بنائی برای پاسخ به سخنان شما در احوال علمی ایشان و شهادت آن دو نفر و تصدیق مرجعی مانند آیت‌الله منتظری در این باره ایشان نمی‌بینم) اما به‌طور کلی این گونه صحبت‌کردن شما که همواره از موضع علمی و نه شخصی بپردازید هیچ تناسبی با بحث علمی ندارد و قطعا این‌گونه از ادبیات و رد و بدل شدن به روشن شدن موضع کمک نمی‌کند و با این ادبیات مفید نیست. شما همچنان باید در جامعه دینی ما مؤثر باشید. سکوت شما هرگز به معنای ضعف و نشانه شکست نیست، اتفاقا این موضع‌گیری را بسا کسانی بخواهند دلیل بر واهمه بگیرند. خویشتن‌داری به معنای ضعف تلقی نمی‌گردد. بگذارید دیگران متوجه شوند، اما در عوض این نکته مهم شما:«که دینداران حاجت به همفکری و همبستگی بیشتر در قبال قبیله کفر دارند» با وجود شما پر فروغ بماند. این مسائل می‌گذرد.[بگذارید] سرمایه اجتماعی وجود شما در مرتبه علمی و محوری بماند و آلوده به بحث‌های شخصی نشود. اگر با همان زبان علمی یادآوری می‌شدید و قلم شما طغیان نداشت من این مرقومه را نمی‌نوشتم. امیدوارم که بعد هم انشاء‌الله این‌گونه باشد و ادامه نیابد . والسلام علیکم بماصبرتم فنعم عقبی الدار.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

26 پاسخ

  1. درود یاران جان
    شاید انقلاب صنعتی ریشه واقعی اش را همان ساده وبی تکلف
    سخن گفتن است بدانیم بهتر باشد .زمانی که در این مملکت برای
    گفتن یک جمله ساده میباید بارها به فرهنگ لغات عربی واروپایی
    و دانندگان فن اشارات وایهام وابهام وهزار جور کوفت وزهر مار مراجعه
    نمود تا کشف کنی که نویسنده یا گوینده هیچ چیز مهمی نگفته است .
    در غرب بزرگترین دانشمندان در کمال سادگی موضوعات وکشفیاتشان را
    بیان می کردندو در واقع انقلابی در صنعت و(صنعت سخن )گشودند .
    اما ولی لاکن این جناب که دباغی پوست دانشگاه ها واستادان دانشگاه
    یکی از سوابق وصنعت هایش می باشد وهنوز هم پوزشی نخواسته خود
    را چنان گم کرده اند که گمانم نمی دانند سخت نویسی نه تنها هنری نیست
    بل بی هنری تام است که نتوانی با زبان مادری وفردوسی و چیزی را بیان کنی
    حتا اگر هم چند فرضیه را عنوان کرده باشی آن هم باچرخشی از گفته های
    متفکران سابق.

  2. به این قوم مسلمان فقط باید خندید و‌ رد شد! حضرات دکتر،آیت‌الله،مهندس،روشنفکر،…اگر در دین شما مفهومی به نام “کافر” و نجاست او وجود نداشت کارتان به تکفیر و در افتادن با خودتان نمی‌کشید. مگر در ادیان دیگر نامعتقدان را کافر و‌ نجس و واجب‌القتل میدانند که دین شما چنین کرده؟! در مسیحیت اولیه همه آدمیان فرزند خدا هستند و کسانی که مسیحی نیستند به عنوان نشان کوتاهی مسیحیان در رساندن خبر نجات به آنان نگریسته میشوند(البته کلیسای کاتولیک در دوران قدرتش شبیه حکومت اسلامی عمل میکرد و پس از دست دادن آن دوباره به وضعیت عادی مسیحیت برگشت). در یهودیت غیریهودیان جنتیله یا گوئیم نامیده میشوند که تنها به مفهوم “دیگری،از ملت دیگر” است و نجس و…هم نیست. در دین زرتشت هیچ فردی نجس نیست مگر بدنش آلوده به پلیدی باشد. در دین بودایی نیز فقط افراد خردمند و بی‌خرد وجود دارند. تنها در اسلام فرد نامعتقد کافر نامیده شده و دشمنی با او بر مسلمین فرض نهاده شده و از توسعه آن هم مصیبت تکفیر به بار آمده است. یک بار برای همیشه به خود جرات بدهید و مشکل را از ریشه شناسایی و حل کنید.

  3. من نمی‌دانم این حضرات که ادعای مطالعه عمیق و ایمان به ماورا الطبیعه شان گوش فلک را کور می‌کند به جای پرداختن به مسائل روز دین و دنیا به نقد عملکرد یکدیگر رو می‌آورند.
    حضرات ! انرژی خود را برای روشنگری در امور اساسی که ادعای آن را دارید ،بگذارید.به کار هم چکار دارید ؟ چرا اسم همدیگر را مطرح میکنید ؟دیدگاه طرف را بگویید و خواستید، فرق عقیده خود را با او مطرح کنید.
    آقای سروش ،آقای کدیور و ….بسیاری که در اطراف خود می شناسیم!!! کمی بخود بیایید
    ببینید این دانش اندوزی شما غرور شما رو افزوده است و سرتان را پر از نخوت و خود بزرگ بینی کرده است یا سرو هر چه بلندتر سرش پایین‌تر است.
    آیا شما مفاخر رو بنده بیسواد باید نصیحت کنم ؟
    آدم ادبیات سخیف تبادل شده حضرات را که می‌بیند ، می‌فهمد چرا این کلاه گشاد فکری و عقیدتی بر سر ما رفته است و کودن مغزانی چون خمینی و خامنه ای بر ما مسلط شده اند

  4. همیشه با خودم فکر میکردم دنیای روشنفکری عجب دنیای هیجان انگیزی است هنگامی که من درگیر افکار ذهنی پراکنده هستم آنها در درونشان غرق در هیجانهای بلند و بالای فکری هستند و در این دریای ژرف فکری غوطه ورند و ایران بحران زده ما که از جهت اخلاقی و فرهنگی آسیبهای فراوانی دیده با نبوغ فکری این آقایان که یکی از آنها جناب دکتر سروش باشند و مولف کتابهای اخلاقی و عرفانی نظیر اوصاف پارسیان که تفسیری از خلق و خوی پارسیان در نهج البلاغه میباشد و همینطور کتاب حکمت و معیشت و کتابهای عرفانی ایشان مانند حدیث بندگی و دلبردگی و قمار عاشقانه که محتوای اینها نشان از دانش و عمق مسائل اخلاقی و فرهنگی ایشان دارد ولی متاسفانه خود همین آقای سروش یکی از سردمداران این پراکندگی دینی و عقیدتی در بین جوانان تحصیلکرده ایران بودند
    جوانان ایرانی که طعم خشن اسلام آخوندی و سنتی را تجربه کرده سر خورده و حیران پناه به روشنفکران مذهبی که در رأس آنها همین جناب دکتر سروش بود بردند و ایشان هم بجای اینکه حامی و پشت و پناه این جوانان سر خورده باشد لگد محکمی به گرده آنها زد و با طرح مسائلی از قبیل بکار بردن واژه های نظیر خشیت نامه , نام گذاری جدید ایشان برای قرآن و رویای رسولان و داستان های که در مورد پیغمبر گفتند موجب شد آن نیمه شک باقیمانده در ذهن این جوانان بی پناه فرو ریزدو پراکندگی شدید فکری و عقیدتی را موجب شد که پایان آن همین اسلام ستیزی است که شاهدش هستیم و الان هم که فکر و اعصاب همه درگیر ایران و جنگ و بحرانهای بین الملی است شاهد این جر و بحث کودکانه دو روشنفکر طراز اول مذهبی خودمان باشیم .
    من از این اتفاق نا خوش آیند در این برهه زمانی بین دو دانشمند با توانائیهایکه در آنها بچشم میخورد بسیار متاسف هستم چون برای هردو آقایان بسیار ارزش و احترام قائل هستم ولی در مرحله اول میدانم دود این کش مکش ها بچشم خودشان خواهد رفت سفارش من به آقای دکتر سروش اینستکه کتابهای خودشان را که در بالا نام بردم یکبار دیگر مطالعه بفرمایند

  5. من برای پی بردن به صحت و سقم ادعای دکتر سروش ، به کانال تلگرام جناب کدیور مراجعه کردم . ایشان پانزده جلسه درسگفتار دارند تحت عنوان ” چالش اسلام و قدرت – نقد سروش ” . من امتحانا پرسش و پاسخ جلسه پانزدهم را گوش دادم . متاسفانه سخنان ایشان ( کدیور ) موید سخنان دکتر سروش است . البته من فرصت استماع تمام آن جلسات را ندارم ، اما اگر مشت نمونه خروار باشد ، اظهارات جناب کدیور ، جای عصبانیت ( بسی بیشتر از عکس العمل دکتر سروش ) داشت .

    دکتر کدیور در این جلسه چه میگویند ؟
    ۱- ادعاهای دکتر سروش همان گفته های علی دشتی و گلدزیهر و … است .
    ۲- بهترین کارهای علمی دکتر سروش ترجمه های ایشان است و نه تالیفات ایشان .
    ۳ – دعا میکنم دکتر سروش ” خدا ” را حفظ کند و کارشان به اتئیسم نکشد .
    ۴ – ایشان ( دکتر سروش ) بدون مطالعه قران ، نظریه رویای رسولانه را ارائه داده .

    اگر مابقی جلسات هم بر همین منوال بوده باشد ، شدیدا حق با دکتر سروش است .
    البته دلاوری ، حریت ، و شجاعت استاد کدیور ، و تالیفات بسیار ارزشمند و ستم ستیز ایشان را نباید از یاد برد . اگر ایشان سودا و مطامع مادی داشت ، به راحتی میتوانست به بالاترین مقامات دست یازد . حریت و شجاعت ایشان ستودنی است . مایه تاسف است که رابطه ایشان و دکتر سروش ، که فی الواقع هر دو در یک مسیرند ( مسیر ایثار و حریت ) به هم بخورد . برای هر دو بزرگوار عمری طولانی و توام با سلامت آرزو دارم
    https://t.me/Mohsen_Kadivar_Official/2828

  6. آقای دکتر سروش نامه ای که برای شما نوشتند با زبانی نرم و همدلانه و از سر مصلحت طلبی بوده. جا داشت به استقبال می رفتید و بر احترام کرامت خود می افزودید. اگر هم احساس می کنید در حق شما بی انصافی شده، کرم و عفو و بخشش را پیشه کنید، نه تلافی جویی را. خوب نیست دو نفر که ادعای اسلام شناسی دارند این چنین در هم آویزند و گریبان هم بدرند و از هم آبرو بریزند. اگر اختلاف علمی است، خلق دعوی دو طرف را شنیدند و آیندگان قاضی خواهند بود، چه بسا که ما نباشیم و هزاران حرف نو و تازه بیاید حرف امروز ما را باطل کند چنان که قبل از ما بوده. و علاوه بر نظریات و اقوال، ما را با رفتار و عمل هم قضاوت خواهیم کرد، چه بسا دانشمندانی که اثری از نظریه ایشان نماند اما یاد کردار و رفتار نیکشان باقی است و تاریخ هم نشان داده که مردم معمولا به دست ما نگاه می کنند نه به دهان ما و عملمان را ملاک صدق می گیرند نه دعاوی ما را.
    و در نهایت شما خیلی بهتر از ما می دانید که آنچه اسلام را جهان گیر کرد خلق محمدی بود نه برهان فلسفی.

  7. با سلام. جناب آقای دکتر سروش علی رغم ادعای اخلاق مداری و عقلگرایی و منطق دانی، همیشه شخصیتی جدلی داشته و اهل جدل احسن هم نبوده. کجا دیده شده که جناب ایشان در پاسخ نقد منتقدی قلم به تحقیر و تخفیف نیالاید، از پاسخ به نقد های قبض و بسط شریعت در کیهان فرهنگی تا امروز همواره با توهین و تحقیر منتقد در صدد بوده است نظر خود را حق و نظر منتقدین را با طل به پندارد. اینجا به تعبیر خود منتقد را طلبه متوسط درس ناخوانده می داند در گذشته به تمسخر فلان مرجع تقلید و عنوان روی جلد رساله عملیه اش می پرداخت. از حضرتشان طلب اخلاق و جدال احسن نفرمایید که شما را به همان چوب می راند که اینجا ناصح خود را به عدم رعایت انصاف و حانبداری از دوست خود متهم می کند.

  8. یک معلم فیزیک داشتم در دوران مدرسه به شدت دنبال بازنشسته شدن بود یک بار ازش پرسیدیم چرا و این را به ما گفت
    ” شماها نمیدونید بعضی وقتها دیگه چرت و پرت میگم”
    شما هم آقای سروش مدتهاست که از زمان بازنشستگی شما گذشته و الان به مرحله پرت و پلا گفتن رسیده‌اید.
    وسط این همه فلاکت و ب بختی و گرفتاری برای ایران و ایرانی تو یادت افتاده که کدیور چی گفته، کی توهین رو شروع کرده
    تعجب می‌کنم پسر شما این محملات رو میخ نه و به شما تذکر نمیده

  9. آقا محسن را از دانشگاه پهلوی می شناسم ایشان دو سال از من دیرتر به دانشگاه آمده بود. رئیس دانشگاه پهلوی دکتر فرهنگ مهر از هم میهنان زردشتی و دوست نزدیک شاه بود بدین خاطر مدتها پیش از سقوط رژیم شاه در دانشگاه دیده نمی شد. چند روز پس از سقوط رژیم شاه زنده یاد مهندس بازرگان فردی را به عنوان سرپرست موقت به دانشگاه پهلوی سابق که شیراز نام گرفت فرستاد. اما دانشجویان نپذیرفتندش و استدلال می کردند که گذشت زمانیکه یک نفر کشور را، استانی را و شهری را و کارخانه یا دانشگاهی را اداره می کرد بایستی کار را به شورا منتخب واگذار نمود. نمی دانم دیگر دانشگاه های کشور هم چنین خطی را پیشه نمودند و یا نه!
    بهر حال شورائی ۱۲ نفره برای مدیریت دانشگاه شیراز با انتخابات کاملاً آزاد برگزیده شد. یک دانشجو و یک استاد از هر دانشکده و دو نفر هم به نمایندگی از کارکنان ادرای و کارگران. راقم این سطور به نمایندگی از دانشجویان دانشکده مهندسی وارد آن شورا شدم. دو ماه پس از انتخابات قرار شد اعضای دانشجوئی شورا در جلسه ائی گزارشی به دانشجویان ارائه دهند. در آن جلسه ایشان (کدیور) پرخاش گونه و با تکبر خطاب به من گفت که اگر می دانستیم عقاید شما در خط امام نیست به شما رای نمی دادیم پیش از آنکه در جوابش چیزی گویم زنده یاد سیف الله داد نازنین جوابی دندان شکن به نوچه دیکتاتور تازه به مسند نشسته داد. آن زمان ایشان همه را از جنس خود و امام شیادش می خواست و دیگری و دیگران را بر نمی تابید. آن اولین و آخرین دیدارم با ایشان بود. اما بعداً شنیدم که پیشاپیش سپاه کوردلان و از خدا بی خبران و تهی مغزان در حمله به دانشگاه ما، بهار ۱۳۵۹، حضور داشت. از حق نباید گذشت که ایشان به خاطر آن عمل شنیع از خود انتقاد نموده و آن را به حماقت جوانی منسوب دانسته و فرسنگها از آنجائی که آنموقع ایستاده بود فاصله گرفت. این نشان می دهد که ایشان در حال شدن است و امیدوارم بیشتر رشد نموده و روزی از جناب شبستری به خاطر تهدید و تکفیر پوزش بخواهد.
    اما آقای سروش شما چطور؟ آیا وقت آن نرسیده که نگاهی به کارنامه سراسر نگین خود در همراهی با رژیم خمینی که او را از عالمترین حکمروای تاریخ ایران می نامید بنمایید و از خود انتقاد نمایید؟ شما چگونه باور داشتید که با ضرب دشنه چماقداران و با کشتن و زخمی نمودن و ترد دانشجویان و اساتید دگر اندیش و بستن دانشگاه ها، دانشگاه ها را “عِطر آگین” نمایید؟ شما و امام شیادتان با آن عمل شنیع من و هزاران دانشجوی دیگر و اساتید فرهیخته را به خاک سیاه نشاندید. و بجای “عِطر آگین” نمودن دانشگاه ها ی کشور آنها را به گند چاله مبدل نمودید که حتی خود جنابعالی هم در نهایت تحملش ننموده و هزاران کیلومتر از آن فاصله گرفته تا از بوی گندش در امان بمانید. بر خلاف کدیور، شما نه تنها از خود انتقاد ننموده بل طلب کار هم هستید و ادعا می نمایید که بازگشائی دانشگاه ها مرهون تلاش شبانه و روزی شماست! همین ادعای شما نشان می دهد که تا چه حد نادان و بی سوادید!
    برای آگاهی شما بایستی گفت که از دوره فتحعلی شاه قاجار کشور ما به سوی سرمایه داری گام نهاد و در دوره کوتاه امیر کبیر آن روند شتاب یافت. تا زمان روی کار آمدن رضا شاه سرمایه داری ملی نقش مسلط را در کشور ما داشت و در دوره رضا شاه سرمایه داری وابسته مسلط گشته و در دوره ملی شدن نفت سرمایه داری ملی باز نقش اول را کسب نمود ولی پس از کودتای ننگین امپریالیستی ۲۸ مرداد که امام شارلتان شما نیز در صف کودتاگران بود، سرمایه داری وابسته توانسته سرمایه داری ملی را برای همیشه از دور خارج نماید. نظام سرمایه داری بر خلاف نظامهای فئودالی و برده داری نظامی پیچیده است و اداره آن به متخصصان گوناگون نیاز دارد. از آنرو بود که از همان زمان فتحعلی شاه جوانان میهن را به اروپا فرستاده تا کسب تخصص نمایند. و می دانیم که امیر کبیر نیز دارالفنون(و نه دارالفن) را تاسیس نمود و بعداً دانشگاه تهران و دیگر دانشگاه ها یکی پس از دیگری افتتاح گشتند. همه این تلاشها به خاطر نیاز حیاتی نظام سرمایه داری به تخصص می باشد. بر خلاف نظر ریا کارانه امام شما در زمان بسته شدن دانشگاه ها که نعره می کشید و می گفت ما به متخصص نیاز نداریم و مکتبی(همچون شما) نیاز داریم! به بیان دیگر نیاز حیاتی نظام سرمایه داری به تخصص بود که سبب بازگشائی دانشگاه ها شد و نه تلاشهای بی وقفه و فداکارانه شما! شما که از درک چنین بدیهیاتی ناتوانید چطور خود را اندیشمند، نو اندیش و فیلسوف خطاب می نمایید و ایشان را بی سواد و در عوض امام حیله گر تان را عالمترین حکمروای تاریخ ایران می پندارید؟
    شما ایشان را متهم نموده که تمام کارهایش از جنس اقتباس بوده بدون ذکر مرجع و نه از خودش! جنابعالی چطور؟ مگر نه این است هر آنچه که از ترک جوشتان بیرون تراوید اقتباس از غربی ها، مسیحیت و تورات بوده که به سبک فارسی خراسانی چند قرن پیش لفاظی نموده و به نام خود (بدون ذکر منبع) به خورد خلایق دادید! مگر نه این استکه به اصطلاح فرضیه “رویای رسولانه” جنابعالی بارها در تورات آمده که به ابراهیم، یعقوب و اسحاق و دیگر پیامبران بنی اسرائیل شده بود؟!
    گویا شما از تشبیه تان با زنده یاد کسروی توسط کدیور بر افروخته شده و آن را تهمت دانستید! آیا می دانید که زنده یاد کسروی آن یکتاپرست پاکدین نخستین کسی بود که به فتوای امام قساوت پیشه شما که شما افتخار همراهی ایشان را دارید فجیعانه به شهادت رسید؟ همانگونه که معلم شهید ما شریعتی گفت کسروی حرفهایش درست بود اما شاید زمان ابرازش مناسب نبود. اگر کسروی امروز زنده می بود گروه گروه جوانان تشنه دانش و دین پاک به دورش حلقه می زدند.

  10. با درود خدمت شما .
    من نمی دانم که سایت ” زیتون ” از سر نداشتن مقاله برای چاپ ، دست به باز نشر این متن زده و یا با سفارشی از جانب غیر مبادرت به این کار کرده است . به هر حال فرقی نمی کند . من به عنوان یک ایرانی ( نه از نوع میهن پرست و غیره و ذالک ) حالم به هم می خورد از این نوع نگاه به مقوله ای بنام ” اندیشه ” . به این چند جمله که از این مقاله انتخاب کرده ام ، دقت کنید :
    ” اکنون هم راه توبه واجب بر او باز است ”
    ” دیداران حاجت به هم فکری و همبستگی بیشتر در قبال قبیله کفر دارند ”
    ” گیرم که هزار مصحف از بر داری
    آن را چه کنی که نقش کافر داری ”

    شعر از ابو سیعد ابوالخیر می باشد که من فقط یک بیت آنرا در اینجا نوشتم . باور کنید که مردم ایران از این نوع کلمات ” کافر ” ،” کفر ” ، تکفیر ” و …… بیزار هستند و شما هنوز با اندیشه در پستو مانده هزار و اندی سال گرفتار لعن و نفرین و تکفیر و سپس به قتل رساندن مخالف خود را دارید . سخن در این باره بسیار گفته شده و قت تلف کردن است که آنرا جدل ” اندیشه ” نامید .

    با سپاس . اوس کاظم بنا

  11. به نظرم سروش مشکل خود مصباح(تمساح سایق) بینی دارد. منتهی مثل او موافق سیستم نشد و بازیش ندادند. مانند رهبر فقید المشکوک مسعود رجوی که حس خود خمینی بینی داشت اونم شانس نیاوردو ملتی را بدبخت کرد. خلاصه اگر دنبال اخلاق و انسانیت در بین دیندار ها هستید زهی خیال باطل. از کوزه همان تراود که در اوست.

  12. جناب دکتر سروش! دوره دکانداران دین دیگر گذشته است، چه کهنه اندیش باشند مانند آقای کدیور و آن طلبه هایی که نوشته اید در قم طرفدار ایشانند و چه نو اندیش مانند جنابعالی و اصحاب و پیروان شما. ایرانیان متوجه شده اند که چه کلاه گشادی از این بازیهای فریبکارانه بازگشت به خویشتن و اسلام ناب محمدی تا مبارزه با شیطان بزرگ و بر باد دادن هستی این کشور برای مبارزه با تهاجم فرهنگی و استکبار غرب و غیره بر سرشان رفته و ۴۴ سال از بهترین فرصتهای این کشور برای توسعه را از آنها گرفته بلکه کشور را در آستانه فاجعه اجتماعی اقتصادی محیط زیستی قرار داده است. حالا دیگر بحث حیدری و نعمتی مدرن جنابعالی با آیت الله سبحانی که آیا محمد زنبور بوده یا طوطی یا با کدیور و دیگران که قران رویاهای محمد بوده یا مسموعات او از جبرئیل و یا اینکه او پیامبری خونریز بوده یا صلح جو، توجه و اشتیاقی در جوانان این سرزمین که به گفته خودتان هزار هزار از این خرافات فراری شده و در جستجوی جایی در همان دنیایی که جنابعالی و آقازاده و جناب کدیور و امثالهم پناه جسته اید هستند، بر نمی انگیزد. پس همان بهتر که به تفسیر مثنوی خود ادامه دهید و بقول خودتان ماده فساد را بیشتر از این هم نزنید و بگذارید جناب شریعتمدار آقای کدیور هم فرصت بیشتری برای تفحص و اجتهاد در موضوع مهم و انسان دوستانه ارتداد یافته و در قرن بیست و یکم فتاوی خود در این باب از احکام شرعی را برای راهنمایی عوام منتشر کنند.

  13. من برای پی بردن به صحت و سقم ادعای دکتر سروش ، به کانال تلگرام جناب کدیور مراجعه کردم . ایشان پانزده جلسه درسگفتار دارند تحت عنوان ” چالش اسلام و قدرت – نقد سروش ” . من امتحانا پرسش و پاسخ جلسه پانزدهم را گوش دادم . متاسفانه سخنان ایشان ( کدیور ) موید نامه دکتر سروش است . البته من فرصت استماع تمام آن جلسات را ندارم ، اما اگر مشت نمونه خروار باشد ، اظهارات جناب کدیور ، جای عصبانیت ( بسی بیشتر از عکس العمل دکتر سروش ) داشت . دکتر کدیور در این جلسه چه میگویند ؟

    ۱- ادعاهای دکتر سروش همان گفته های علی دشتی و گلدزیهر و … است .
    ۲- بهترین کارهای علمی دکتر سروش ترجمه های ایشان است و نه تالیفات ایشان .
    ۳- دعا میکنم دکتر سروش ” خدا ” را حفظ کند و کارشان به اتئیسم نکشد .
    ۴- ایشان ( دکتر سروش ) بدون مطالعه قران ، نظریه رویای رسولانه را ارائه داده .

    اگر مابقی جلسات هم بر همین منوال بوده باشد ، شدیدا حق با دکتر سروش است .

    – دلاوری ، حریت ، و شجاعت استاد کدیور ، و تالیفات بسیار ارزشمند و ستم ستیز ایشان را نباید از یاد برد . اگر ایشان سودا و مطامع مادی داشت ، به راحتی میتوانست به بالاترین مقامات دست یازد . حریت و شجاعت ایشان ستودنی است . مایه تاسف است که رابطه ایشان و دکتر سروش ، که فی الواقع هر دو در یک مسیرند ( مسیر ایثار و حریت ) به هم بخورد . برای هر دو بزرگوار عمری طولانی و توام با سلامت آرزو دارم

    https://t.me/Mohsen_Kadivar_Official/2828

  14. البته کسانی که آشنایی اندکی با تاریخ کلیسا و ستیزه‌های کلامی متألهان قرون وسطایی و اوایل دورهٔ مدرن دارند می‌دانند که انبان بسیاری از اهالی دین و الهیات آکنده از فحش‌های آب‌نکشیده‌ای است که از حیث درشتی و جلافت حتی بی‌پرده‌ترین و پرده‌درترین نوشته‌های هزل‌آمیز نویسندگان دیگه هم نمی‌تونه به گرد پاشون برسه. استاد سروش و دوستان ظاهراً شباهت‌هایی بیش از شباهت خانوادگی با آن کشیشان لیچارگوی پاچه‌ورمالیده دارند. به نظر می‌رسه در تمام این سالها ایشان و برخی دوستانشان فقط منتظر آبی بوده‌اند و هستند که پیدا بشه تا اونها بتونند در مقام شناگران ماهر واردش بشند و هنرورزی‌های آن‌چنانی در ساحت فحاشی رو به مرزهای بدیع و بعیدی برسانند.

  15. این میزان کین‌توزی و ناسزاگویی شداد غلاظ حقیقتاً حیرت‌آور و البته آموزنده، یا درواقع عبرت‌آموزه. از همین مختصر برمیاد که حضرات در مواقعی هم که خیلی پاکیزه و محبت‌آمیز، با ادبیات دیوانی، همدیگر رو خطاب قرار می‌دند چه عقده‌ها در دل نهان دارند و به وقتش چه عجیب و راحت می‌تونند با بدترین ناسزاهای عملاً چاله‌میدانی همدیگر رو خراب کنند. کسانی که به ادبیات هتاکانهٔ «نسل جدید» معترض و متعرض هستند، برای یافتن خاک هتاک‌خیزی که بستر رشد ادبیات موهن شده جای دوری نروند. همین دو سه خط از استاد معظم حضرت دکتر عبدالکریم سروش برای فهم مطلب کفایت می‌کنه. هرچند باید گفت که ادبیات استاد به‌لحاظ کمّی و کیفی حقیقتاً از قریب به اتفاق نوشته‌های نسل به‌اصطلاح جوان توهین‌آمیزتر و حتی شنیع‌تره.

  16. مغالطه سروش اینه که سروش در دستگاه فقهی گذشته کافر محسوب میشود(رویای رسولانه و قبلش انکار مسلمات جزایی فقه مثل جبهه ملی) و در دستگاه فکری کدیور تجدید نظر طلب!و در فقه کدیور تکفیر معنای گذشته ندارد چون منکر اعدام مرتد است.هر چند منکر عنوانش نیست برای کسیکه دیگر خود را مسلمان نمی داند.مصطفی ملکیان چنین گذری را قبول کرده ،سروش قبول نکرده پس منطقا همان تجدید نظرطلب در اصول دین کدیور است نه کافر!سروش در اظهار نظر سیاسی اش هم بی پرواست.مثل دانشمند خواندن خمینی در کرسی سیاست!که فقه و فلسفه اش در جهان مدرن کمابیش جهل مرکبی بی تجربه علم جدید بود!

  17. مغالطه سروش اینه که سروش در دستگاه فقهی گذشته کافر محسوب میشود(رویای رسولانه و قبلش انکار مسلمات جزایی فقه مثل جبهه ملی) و در دستگاه فکری کدیور تجدید نظر طلب!و در فقه کدیور تکفیر معنای گذشته ندارد چون منکر اعدام مرتد است.هر چند منکر عنوانش نیست برای کسیکه دیگر خود را مسلمان نمی داند.مصطفی ملکیان چنین گذری را قبول کرده ،سروش قبول نکرده پس منطقا همان تجدید نظرطلب در اصول دین کدیور است نه کافر!

  18. خاک بیگانه و حال‌وهوای غرب، چقدر به حال‌وهوای «ناکجاآباد» شباهت دارد که حتی ایرانیان سرشناس و کاربلد و فلسفه‌دان و.. را این‌گونه به اتمسفری پرت از احوالات خراب اندرون ایران، پرتاب می‌کند؟

    آن‌جا مگر از چه طعام و شرابی، آدمی را می‌بخشند که سیاست‌دانان و فعالان و اندیشمندان… اغلب ایرانیان ساکن آن‌جا، این‌گونه سربه‌هوا از اوضاع و احوال وطن بار می‌آیند؟

    عین همان‌ها که مبارزات زن،زندگی،آزادی را در سالی که گذشت به اوهام هالیوودی‌گون خود، فرصتی برای بروز هیجانات خود یافتند. هرچه مردم در داخل در خون و رنج بیشتر غرق می‌شدند؛ آن‌ها هم نشسته در جای گرم‌ونرم دور از ایران، به کنش‌هایی شبه‌سینمایی دست می‌زدند. در هیجانات و احساسات مالیخولیایی خود، آن‌چنان غرق می‌شدند که انگاری در یک فیلم اکشن نقش‌آفرینی می‌کردند. نه رنجی کشیده و نه اندک زحمتی به خودشان می‌دادند که از واقعیت اصل خیابان‌ها و کوچه پس‌کوچه‌های، خبردار شوند و فقط انگاری آن‌را بهانه می‌کردند برای خواب و خیال‌بافی‌های خود.

    حالا شما روشنفکر و اندیشمند و …..نیز درست در روزی که سر عزیزی از همان کارزار زن، زندگی، آزادی بر بالای دار رفته است؛ دور از رنجی که مردم داخل ایران می‌برند. انگاری بیگانه با آن‌چه که بر سر ایرانیان دارد می‌آید؛ اختلافات بچه‌گانه‌ی خودتان را با شنیع‌ترین کلمات به رخ مخالف‌تان می‌کوبید تا از نشر آن «حال عرفانی» ببرید؟ پس چرا خود از همان گردآمدگان نشست جرج تاون شکوه می‌کردید که اِل وبِل؟

    هرچه هست از آبِ آن‌ورِ آب‌هاست که شما مهاجرین ایرانی را چنین به سُکر می‌آورد؟ گویی ناهشیار به احوالات خراب ایران، در شوروحالی دیگر سر می‌کنید؟ فرقی هم نمی‌کند چه روشنفکر دینی باشد که ادعا می‌کند همه‌ی ترازهای اخلاقی را فتح کرده است و چه سلطنت‌طلب باشد که در ادعای وطن‌پرستی، هیچ‌کس را هم‌تای خود نمی‌داند. همه سروته یک کرباس‌اند انگاری. کرباسِ بیگانگی از آن‌چه دارد بر سر ایران و ایرانی می‌آید.

  19. جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
    اینگونه مشاجرات بین اخوند ها ( عمامه ای یا کت شلواری ) دیگر حنای ندارد

  20. والا بنده در این چند سال، ندیدم کسی از دکتر سروش انتقاد کردە باشد و جناب سروش به شیوەای کاملا خصومت گونه انواع مغلطه تمسخر و تحقیر و خودفاضل پنداری و مقابل خوارداشتن نثار طرف نکرده باشند.

    1. دلایل قوی باید و معنوی
      نه رگ های گردن به حجت قوی

      همه میدانند که زیتون بیطرف نیست و از جناب فیل -سوف طرفداری میکند. این جناب هم در پاسخش به جناب اخند قمی از جلسات ۱۵ گانه کدیور یاد کرده و در پراگراف سوم تهمت اینکه اول کدیور شروع به بی حرمتی کرده را دلیل بر نوشته خودش اورده.
      اگر زیتون طرفداری نه میکند لطفا یگ لیست از تمام دعوای کدیور و جناب فیل-سوف با تاریخ نوشتها و سخنرانی ها پخش کند “تا سیه رو شود هرکه درو غش باشد”

    2. بنده هم هر موقع به اصطلاح نقدی از دکتر سروش شنیدم و خواندم نقد شخصیتی و زندگی خانوادگی و شخصی او بود. ایشان نظریات خودشان را می نویسند و حتی در کتاب خودش در انتها نقد مکتوب به آن کتاب را در آخرش اضافه کردند (حالا مجبور شدن …) و یا در ماهنامه های آن زمان پاسخ می دادند. بهتر است منتقدان “نظرات” ایشان هم بنویسند. البته ایشون در برابر منتقدان شخصی خودشان کم نمی آورند و زبان قدرتمند و تندی دارند.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

«اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباش پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن» و: «سر بالین فقیهی نومید کوزه‌ای دیدم لبریز سوال/… من قطاری دیدم فقه می‌برد و چه سنگین می‌رفت» به یادگار

ادامه »

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز

ادامه »