پلورالیسم، اندیشه انتقادی و «پیامبری»

علی فیاض

آغاز ماجرا
“زینهار تا کلام را به خاطر نان نفروشی و روح را به خدمت جسم درنیاوری. به هر قیمتی گرچه به گرانی گنج قارون زرخرید انسان مشو. اگر می فروشی همان به که بازوی خود را، اما قلم را هرگز. حتى تن خود را و نه هرگز کلام را”.*

در آبان و آذرماه سال ۱۳۷۷، جامعه ما شاهد قتل و کشتار تنی چند از چهره های سیاسی، ادبی و فرهنگی خود بود. البته این قتل ها سرآغاز جنایاتی از این نوع – علیه نویسندگان، دگر اندیشان، مبارزان و فرهیختگان فرهنگی – نبود. پیش از آن با قتل زنده یاد دکتر کاظم سامی و سپس کشتار بسیاری از چهره های فرهنگی، اقلیت های مذهبی و … سنت کشتار غیر رسمی و پنهان دگراندیشان آغاز شده بود.
تعداد قابل توجهی از عناصر دگراندیش – که شمار آنها به استناد گفته های دست اندرکاران رژیم و برخی از روزنامه نگاران اصلاح طلب داخلی، به بیش از هشتاد تن می رسید – به قتل رسیده، و یا به بیانی دیگر، به اشکال گوناگون اعدام شدند. و البته سردمداران رژیم در پی هر جنایتی دست به صحنه سازی زدند و بازی هایی ابلهانه به راه انداختند که تنها یک نمونه آن قتل چند کشیش دگراندیش بود: جنایاتی که برای فریفتن مردم، مسئولیت آنها را متوجه سازمان مجاهدین خلق نمودند و طی یک خیمه شب بازی تلویزیونی با شرکت سه دختر جوان – تحت عنوان اعضای سازمان مجاهدین خلق – از آنان اعتراف گرفتند که طبق رهنمودهای تشکیلاتی سازمان مجاهدین، این عملیات – قتل کشیش ها- به انجام رسیده است (۱). کشتار بی رحمانه و فجیع فروهرها، ناپدید شدن مجید شریف و سپس یافت شدن جسم بی جان او، مختاری و نیز پوینده، که آنها نیز به همان ترتیب نخست ناپدید شده و سپس جسم بی جانشان یافت شد. انتخاب آگاهانه سوژه های مورد نظر و فاصله کوتاه زمانی بین این جنایت ها، جامعه را تکان داد، و در نتیجه مدعیان”جامعه مدنی” و حاکمیت”قانون”! را به واکنش و به تکاپو واداشت، و سپس بقیه ماجرا که دیگر کمتر کسی است که از آنها مطلع نباشد.

مرگ مشکوک! مجید شریف
در میان این شهیدان”اهل قلم”، زنده یاد دکتر مجید شریف، سرنوشت خاصی یافت. و در واقع به نوعی به مظلومیت پس از مرگ نیز دچار شد. او که “ظاهرا” بر اثر “ایست قلبی” چشم از جهان فروبسته بود و ظاهرا نه اثری از “شکنجه” بر بدن وی مشاهده شده بود و نه جای طناب بر گردنش، در این میان آنطور که باید و شاید به قتلش و نحوه مرگش توجه چندانی نشد. و در هاله ای از ابهام فرو ماند. هرچند که بعدها دیگر حتی برخی از دست اندرکاران پیشین رژیم هم از مرگ او رسما تحت عنوان یکی از قربانیان قتلهای زنجیره ای”باند سعید امامی”؟! (بخوانید وزارت اطلاعات) یاد کردند(۲). مادر و خاله آن زنده یاد نیز به ترتیب در گفت وگو با مجله پیام امروز و روزنامه خرداد بر این موضوع که وی به قتل رسیده است تاکید کردند و حتی مادر او بر این امر که می گویند سعید امامی به قتل او نیز اعتراف کرده است، اصرار ورزید(۳)، و با وجود شواهد عقلی و نقلی فراوان از این جنایت و نیز با اینکه چگونه گی مرگ مجید شریف بر هیچ عنصر سیاسی آگاهی پوشیده نمانده بود، با این همه در همان زمان، جریاناتی بودند که به عمد و یا به غفلت از قرار دادن نام او در کنار نام دیگر قربانیان قتلهای زنجیرهای خودداری می ورزیدند.(۴)
باری، هرکسی که مطالب و مصاحبه های مجید شریف را در نشریات “مستقل” داخل دیده و خوانده بود، به خوبی می دانست که او از بسیاری از قربانیان سال ها، صریح تر سخن می گفت و سنت گرایان و نیروهای ارتجاعی را مورد تعرض قرار می داد(۵)، و در نتیجه هیچ گاه از تعرضات و حملات روزنامه های رسمی و غیررسمی چون کیهان، هفته نامه صبح و … در امان نبود؛ نشریاتی که هر از چندگاهی وابستگی او به سازمان ها و نیروهای وابسته به “استکبار جهانی” را یادآوری می کردند
و با این موضع گیری ها به سربازان گمنام و “خوشنام”! و “صاحب نام”! امام زمان چراغ سبز نشان می دادند تا هر چه زودتر عوامل استکبار جهانی را از پای در آورند. عملیاتی که زمینه های فکری آن را ارگان های رسمی رژیم چون کیهان، کیهان هوایی، جمهوری اسلامی و هفته نامه صبح آماده می کردند و سازمان اطلاعات و امنیت هم مراحل عملی آن را به انجام می رساند. بر این اساس، چه جای تردیدی وجود داشت که از “مرگ مشکوک” مجید شریف یاد شود، در حالی که حتی وابستگان رژیم هم از قتل او یاد می کردند؟ آیا هم زمانی قتل فروهرها و مرگ سه نویسنده به فاصله دو سه هفته، کافی نبود تا همان “دست های آلوده” را در تمامی این قتلها مشاهده کنیم؟ و آیا اخطارهای مستمر عوامل وزارت اطلاعات که رسمأ وی را تهدید به سربه نیست کردن نموده بودند، کافی نبود تا تمامی ابهامات “مرگ مشکوک” مجید شریف از اساس بی پایه تلقی گردد؟ (۷) و … درست به همان گونه که هیچ گاه از زنده یاد پیروز دوانی نیز به درستی یاد نشد…

جایگاه روشنفکری زنده یاد مجید شریف
مجید شریف به آن گروه از روشنفکرانی تعلق داشت (و دارد) که همیشه در متن مسائل و اندیشه های اجتماعی، حضور فعال دارند و به موازات سیر تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی همواره از تغییر و تحولات اساسی – به مثابه یک روشنفکر فعال با اندیشه های سیال و پویا – تاثیر می پذیرند. شرایط اجتماعی ویژه جوامع استبداد زده و اسیر ستم و تبعیض طبقاتی، همچون جامعه ایران، به گونه ای است که هیچ انسان آگاه، اندیشمند، بشردوست و روشنفکری را به حال خود رها نمی کند.
در چنین جوامعی بار خود را بستن و تنها خود را از گزند حوادث و ناملایمات اجتماعی و سیاسی دور نگه داشتن، هیچ مفهومی به جز این که باید به خود بیندیشیم – شرایط دیگران به من مربوط نیست – ندارد. نگرشی که در بطن خود در بردارنده حاکمیت نوعی تفکر اگوئیستی و خودمحورانه است که معمولا با ساختار قدرت های حاکم پیوندی ناگسستنی دارد، و در این میان عناصری که بدون هیچ دغدغه ای بار خود می بندند و از تمامی سفره های پهن شده بهره می برند و بستر عافیت را بر دردسرها و محرومیت های اجتماعی ترجیح می دهند کم نبوده و نیستند. که البته این هم حق آنها است که چگونه زیستن خویش را خود انتخاب کنند. البته اگر خویشتن خویششان در چنین انتخابی می توانست با توجه به شرایط روزگار و تحمیلات اجتماعی و سیاسی نقشی برعهده داشته باشد.
در چنین شرایط و جوی عناصر دیگری هم وجود دارند که وجدان اجتماعی و همبستگی انسانی را در وجود خویش درک کرده و این حقیقت را با تمامی وجود خود لمس کرده اند که: “چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها رانماند قرار”.
این گروه درست به همین دلیل که خود را جزیی از آن عضوها می شناسند، درد دیگر اعضا و نابسامانی ها و ناملایمات اجتماعی آنها را نمی توانند نادیده انگارند و در نتیجه خود را در تمامی درد و رنج های آنان سهیم می دانند و برای رفع آن نابسامانی ها از امکانات رفاهی و آسودگی اجتماعی خویش – که می توانند همچون آن دیگران خود را از آن بهره مند سازند – با گذشتی عیارانه و ایثارگرانه چشم بپوشند. زنده یاد مجید شریف به این گروه از روشنفکران تعلق داشت، و اتفاقأ شرایط برای او – اگر می خواست با قدرتمداران نوکیسه بیعت کند – بسیار مهیا بود. او هنگامی که در آستانه پیروزی انقلاب به ایران بازگشت فوق لیسانس خود را در فیزیک نظری دریافت نموده، در فعالیت های ضدرژیمی شرکت کرده بود، با کنفدراسیون و نیز انجمنهای اسلامی دانشجویان همکاری کرده و مقالات متعددی نوشته و کتابی نیز تحت عنوان “اسلام راستین تولدی دوباره مییابد”،را به چاپ رسانده بود که بعدها در ایران نیز تجدید چاپ شد و مورد استقبال قرار گرفت. او حتی پیش از رفتن به آمریکا برای ادامه تحصیل، در کلاس های درس اسلام شناسی دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد شرکت کرده و از دانشجویان فعال دانشگاه صنعتی نیز بود … با چنین زمینه هایی وی می توانست به آسانی با حرکتی اپورتونیستی خود را به صاحبان قدرت نزدیک کند و مثل دیگرانی که چنان کردند، نان سابقه اش را بخورد. او اما نه تنها هرگز چنین نکرد، بلکه برعکس، از همان آغاز محرومیت هایی را نیز به جان خرید، و با جداسازی برداشت و تفکر خویش از برداشت حاکم، خود را در کنار روشنفکران منتقد و معترض قرار داد. و کلام را به خاطر نان نفروخت و روح را به خدمت جسم در نیاورد. و این کلام را هیچگاه فراموش نکرد که اگر می فروشی همان به که بازوی خود را، اما قلم را هرگز. و او چنین کرد و چنین اندیشید و چنین زیست.

جستجویی همیشگی در پی حقیقت
تحولات فکری و اعتقادی در اندیشه شریف، حکایت از روح بی قرار او داشت. روحی که در جستجوی حقیقت مسیرهای متفاوتی را پیمود، راه هایی که علیرغم متفاوت بودن، به یک سمت وسوی، و یک هدف غایی منتهی می شدند: عشق، عدالت، آزادی، دموکراسی، پلورالیسم و رابطه آنها با مردم، که اساسا فلسفه وجودی این مفاهیم با سرنوشت مردم گره می خورد. او از حسینیه ارشاد تا “تولد دوباره اسلام” و از آنجا تا انتشار کتاب “اسلام منهای دموکراسی” و پذیرفتن مسئوولیت در تدوین و تنظیم مجموعه آثار شریعتی و سپس خروج از کشور تا جمعیت داد و همکاری با شورای ملی مقاومت تا “تجدید عهد با شریعتی” و نوشتن کتاب های”بازاندیشی ضروری در مبارزه سیاسی و طرح نهادهای دموکراتیک”، و”سیری در قلمرو درون”، تا بازگشت نهایی در بین مردم میهن خویش، مسیرهای متفاوتی را تجربه کرد و درس های بسیاری آموخت و درسهای بسیاری را بازتاب داد. از محیط تاثیر گرفت و بر محیط تاثیر گذاشت، اما در هیچ قالب از پیش تعیین شده و جزمی متوقف نشد. او روحی سرگردان، بی تاب و فرار داشت و به همین دلیل هم در جستجوی حقیقت، بیشتر شهرهای عشق را گشته بود و به بیشتر وادی های فکری و فرهنگی سرزده بود. با این همه هیچ گاه سیراب نشد. چرا که هیچ تفکر و عقیده ای را آخرین، جامع ترین، آرمانی ترین و ناب ترین نیافت. او به نسبی گرایی نظر داشت و بر همین اساس به هیچ حقیقت مطلقی باور نداشت؛ موضوعی که باعث شده بود تا به دام دگماتیسم و تعصبات فرقه گرایانه گرفتار نشود. نگاه وی به مذهب نیز، که نگاهی متاثر از اندیشه شریعتی – یعنی دریافتن و فهم کلیات جوهری مذهب و نه اجرای احکام شریعت – بود نگاهی ایستا، دگماتیک و واپس گرایانه نبود، و از آن جایی که هیچ شخصیتی را “خاتم المتفکرین” و صاحب اندیشه تمام نمی دانست، و به این امر به خوبی واقف بود که هیچ فردی به آخرین، بهترین و کامل ترین اندیشه دست نیافته است، نگاهش به این استاد و پیشگام خود نیز، نگاهی توام با عشق و دوست داشتن، اما همراه با دیدی نسبی گرایانه بود که بر بستر بازبینی و بازاندیشی استوار بود. و بی دلیل نبود که حرکت او را نیز”پیامبری ناتمام” ارزیابی می کرد. موضوعی که پذیرش آن مستلزم تداوم حرکتی اصولی، منطقی و متناسب با شرایط کنونی جامعه ایران و جامعه جهانی برای استمرار و حرکت در مسیررسیدن به آرمان های والای انسانی بود. و این رسالتی است که او نیز همچون شریعتی برعهده روشنفکران و اندیشمندان دردمند همبسته با طبقات محروم جامعه می دانست.
با چنین نگاهی که او به شریعتی و مذهب داشت، خود به درستی از جرات و جسارت لازم برخوردار بود تا آنجا که امکان دارد خود را در سایه شریعتی قرار ندهد و “خود” فردی خویش را به کار گیرد وخود حرف بزند، و البته این رهنمودی بود که اواز خود شریعتی آموخته بود.
شریعتی به خوبی از این امر آگاه بود که هر “اندیشه کامل” و هر “پیامبری”، مفهومی جز پایان یافتن نوآوری و اندیشیدن در برندارد، چرا که لازمه چنین تصوری نفی اندیشه دیگران و ناحق و ناقص شمردن آنان می باشد. و اثر چنین نگرش و عقیده ای در عرصه سیاست و قدرت، استبداد، خودمحوری و دیکتاتوری است. پدیده مقابل چنین تفکری را تنها می توان در نسبی گرایی و دید انتقادی یافت، و او که تمایلی به ایمان آوردن به باورهای مطلق نما و مطلق گرا نداشت به اندیشه انتقادی گرایش عالمانه ای پیدا کرده بود.

پلورالیسم و دموکراسی
پلورالیسم و دموکراسی و اندیشه انتقادی، جایگاه ویژه ای در تفکر شریف داشت. دموکراسی و پلورالیسم – در مفهومی که باهم پیوندی ناگسستنی دارند – نقشی با اهمیت و کلیدی در نگرش مجید شریف داشت. او هنگامی که خود را از جریانات سیاسی حزبی مستقل ساخت، بر این مفاهیم و موضوعات تاکید بیشتری نمود و در نتیجه تا آنجا که امکان داشت، به شرح و بسط این مقولات پرداخت. و در مقاله ای تحت عنوان “عوامل پیش برنده و کند کننده دموکراسی و پلورالیسم” (۸)، اهمیت دموکراسی و ضرورت آن برای جوامع انسانی را چنین برمی شمرد:
“دموکراسی از اساسی ترین و حیاتی ترین نیازهای انسانی است که بحث، تاکید و مبارزه در جهت تحقق آن هرگز تعطیل بردار نیست.” او در همین راستا با جرأت و جسارتی که لازمه یک انسان استبداد ستیز است، بر این امر تاکید می ورزید که
“جریان ها و نیروهای سیاسی روشنفکری نیز از تاثیر استبداد سیاسی و خفقان فکری و عقیدتی در امان نمانده اند. این امر خود را به صورت گرایش و فرهنگ غیر دموکراتیک و غیرپلورالیستی، مصرف کنندگی فکری و عملی و سترونی فرهنگی نشان داده است.” و این حقیقتی است که بدون شک خوشایند بسیاری از جریانات و سازمان های اپوزیسیون مدعی آزادی خواهی، اما اقتدارگرا نبوده و نیست.
نگاه وی به مقولاتی چون دموکراسی، پلورالیسم و سوسیالیسم، نه نگاهی صوری، ذهنی و شعاری، که نگاهی جدی، عمیق و واقع گرایانه بود. و در نتیجه به روابط، شرایط و ملزومات عینی، تاریخی و ابزار و مناسبات منطقی آنها نیز توجه داشت:
“برای ارج نهادن و رعایت پلورالیسم باید از یک دیدگاه نسبیت گرا برخوردار بود و آن را در عمل پیاده کرد… دموکراسی وپلورالیسم از سویی و سوسیالیسم از سوی دیگر نه تنها با هم ناسازگار نیستند، بلکه در نهایت لازم و ملزوم یکدیگرند”.
مقوله پیامبری نیز که پیش از آن به وسیله دکتر شریعتی مطرح شده بود، و رسالت روشنفکران را رسالتی پیامبرانه ارزیابی کرده بود، توسط شریف، بسط و گسترش بیشتری یافت و با جدیت متعهدانه و اعتقادی علمی، به بازتاب آن پرداخت، و به جزئیات و ریزه کاری های چنین عملی پرداخت و تا آنجا که امکان داشت به تبیین تئوریک آن دست زد. چه، او به درستی به این اصل که وظیفه روشنفکر روشنگری اجتماعی، فکری، فرهنگی و سیاسی است پی برده بود و می دانست که عمل روشنفکر، همچون عمل یک پیامبر، فقط ابلاغ و انتقال احساس شرایط ناهنجار اجتماعی در روح، وجدان و شعور جامعه خویش است. تعریف وی از مقوله پیامبری خود مبین این امر است که وی نیاز جامعه را به حرکاتی پیامبرگونه نیازی حیاتی دانسته و به درستی می دانست که گره کار کجاست و چرا باید بر این مقوله تاکید کرد. او خصوصیات حرکات مبتنی بر پیامبری را به شرح زیر ردیف می کند (۹):
– حرکتی است که نه فقط تغییر رژیم ها، دولت ها و روابط اقتصادی، بلکه نیز تغییر و تحول ریشه ای در ارزش ها، اندیشه ها و مناسبات فرهنگی و اجتماعی را مدن ظر دارد. چنین تغییری با بازاندیشی و خوداندیشی انجام می پذیرد…
– حرکت در مقیاس اجتماعی و ملی و نه در یک محدوده محفلی، صنفی، گروهی و قومی . . .
– مردم در آن به عنوان عناصر فعال و بازیگر شرکت دارند و شرکت داده می شوند، و از این رو، این پیامبری، اجتماعی و مردمی می باشد.
– بر آگاهی و خودآگاهی متکی است و برای تحقق و ارتقاء آنها می کوشد.
– – بت شکنی – از هر نوع – یکی از هدف های اصلی این پیامبری است…
و بالاخره … پیامبری مستلزم آفرینش است و نه تکرار، عنصر آفرینش – فکری، فرهنگی، معنوی، اخلاقی، عملی و …. در پیامبری ضامن دیگر ابعاد و ویژگی های آنست.

“پیامبری”، و اندیشه انتقادی
موضوع دیگری که وی در سالهای آخر عمر خود به آن شیفتگی ویژه ای پیدا کرده بود، اندیشه انتقادی بود، اندیشه انتقادی که در غرب و به ویژه در مکتب فرانکفورت از جایگاه والایی برخوردار بوده و هست، در نگاه شریف، نقش تعیین کننده ای یافت. این کشش و گرایش به حدی بود که وی بخش عظیمی از فعالیت های فکری خود را به آن اختصاص داد. ترجمه برخی از کارهای نیچه و دیگران را شاید بتوان بازتابی از همین دلبستگی ها و دلمشغولی های فکری به اندیشه انتقادی و گرایش به نسبی گرایی ارزیابی کرد.
او خود در توضیح اندیشه انتقادی و کارکرد آن در مقدمه کتاب ارزشمند “سیری در قلمرو درون” چنین می نویسد:
“باید به خوداندیشی و بازاندیشی روکنیم، به دور از هرگونه ارفاق، مجامله و پرداختن صرف به شاخ و برگ ها، در چنین مسیری، دست یافتن و مجهز شدن به “اندیشه انتقادی” بسی ضروری و حیاتی است. و این چیزی فراتر از روحیه انتقادی است … به یاری اندیشه انتقادی می توان نه تنها به نقد رویه ها و رژیم ها پرداخت، بلکه نیز به بررسی و نقد ریشه ها و روندها و رسم ها نشست و مهم تر از آن خود را مورد بازاندیشی قرار داد. در اینجا نه فقط اعمال ونمودها و روی دادها محک می خورند، بلکه مبانی نظری و عقیدتی و چرایی و چگونگی پای بندی به آنها و نوع رابطه با آنها نیز مورد چون و چرا قرار می گیرند تا “نسبی گرایی” جایگزین”مطلق گرایی” و “آزاداندیشی” جانشین”جزم اندیشی” گردد. از مقدسات سنتی یا مدرن تقدس زدایی و رمززدایی می شود و پرده ها و حجاب ها از روی دلایل و انگیزه ها و ماهی تها به کناری می روند و در نتیجه چهره ها، اندیشه ها و باورها جایگاه واقعی و نسبی خود را، به دور از حق کشی و حرمت شکنی یا مبالغه پردازی و خودباختگی، باز می یابند.”
وی ارتباط میان مقوله پیامبری و اندیشه انتقادی را ارتباطی زنده، منطقی و دو جانبه که بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند، ارزیابی می کرد و آنها را لازم و ملزوم هم می شمرد. او با همین نگاه و نگرش، انسانها – به ویژه اندیشمندان – را محک میزد و تحلیل می کرد. علاقه و روی کرد مجدد به شریعتی نیز از همین زاویه قابل تامل و بررسی است. چرا که او تفکر شریعتی را در چهارچوب حرکتی پیامبرانه که مبتنی بر اندیشه انتقادی بود، درک می کرد و می فهمید. و به همین دلیل هم در یکی از آخرین مقالات خود درباره شریعتی، از او تحت عنوان “اندیشه انتقادی، پیامبری ناتمام” (۱۰) یاد کرد و ضمن ستودن سنت شکنی ها و نوآوری های شریعتی، برخی از خصوصیات حرکت فکری وی را چنین برشمرد:
– شریعتی بیش از هر کس دیگری در جامعه ما در پی گسترش و تعمیم و تعمیق اندیشه انتقادی بود و این اندیشه را در مقدسات سنتی و مدرن به کار می بست.
– شریعتی به طور هم زمان، منادی خردگرایی و معنویت گرایی، پیوند و هماهنگی عقل و عشق بود.
– و سرانجام، شریعتی پیام آوری بزرگ بود که هرچند پیامبریش ناتمام ماند، اما زمینه ها و بستر مناسب ادامه آن را با طرح “عرفان – برابری– آزادی”،”خودسازی انقلابی” برای آیندگان فراهم نمود. باشد که عناصر پایا و پویای اندیشه و حرکت او تداوم یابد، صیقل بخورد و تکمیل گردد و به جنبش اجتماعی راه برد.”
شریف، از شجاعت و جسارت لازم برخوردار بود تا این ضرب المثل کهن و دیرپای ایرانی را که حرف مرد یکی است و خود تبدیل به سنت شده است – و خوشبختانه یا بدبختانه در فرهنگ ایدئولوژیک و سیاسی ما هم هنوز به کار گرفته می شود – را با طرح مقولاتی چون بازبینی، بازاندیشی و نگاه انتقادی به همه مقولات غیرقابل بحث و انتقاد، به سخره بگیرد و علاوه بر بازاندیشی ضروری در مبارزه سیاسی، طرح جدیدی از نهادهای دموکراتیک را طرح ریزی کند. او با جدیت هرچه تمام، بر این موضوع تاکید داشت که:
“بازاندیشی در مفاهیم و مقولات کلیدی و اساسی مربوط به تحولات اجتماعی و انسان امری است که هر از گاهی ضرورت می یابد. بدون این بازاندیشی – که هم نظری و هم عملی است – افراد، گروه ها و جوامع دچار روزمرہ گی، درجا زدن و دور باطل می گردند و به ویژه در زمینه های اجتماعی و سیاسی با بن بستها و بحران هایی رو به رو می شوند که گشایش و حل آنها با شیوه های عادی و مرسوم و با دستکاری های فرعی، تکنیکی و یا تاکتیکی امکان پذیر نیست” (۱۱).
وی در همین راستا بر رابطه اخلاق” و “سیاست”، تاکیدی ویژه داشت و در جمع بندی نهایی خود به سوی “بازاندیشی در اخلاق سیاسی و نوزایی اخلاقیات مردم گرایانه” روی آورد و به بازخوانی و بازبینی مفاهیمی چون “دموکراسی”،”نهادهای دموکراتیک” و چگونگی ایجاد، گسترش و تعمیق آنها پرداخت. مواردی که اگر مورد توجه جدی روشنفکران و مبارزان قرار بگیرد، می تواند آنان را به نقادی و چالش جدی نسبت به مفاهیم فوق تشویق کند:
“به عبارت دیگر، پیش از آنکه حتی به مفاهیمی چون “انقلاب” و “رفرم”، “راست” و “چپ” و … بپردازیم، باید ببینیم که “سیاست” چیست و “مبارزه سیاسی” چگونه باید باشد؟ رابطه “اخلاق” با “سیاست” کدامست؟ و … همچنین به این پرسش پاسخ دهیم که اساسا چرا امروزه اقبال گذشته به “سیاست” و “مبارزه سیاسی” وجود ندارد؟ (۱۲)
او در اثر جسورانه “بازاندیشی ضروری در مبارزه سیاسی و طرح نهادهای دموکراتیک”، که تلاشی است جدی، خلاقانه و تامل برانگیز، به طرح مسائلی می پردازد که شاید افراد دیگری هم نسبت به آنها آگاهی داشته و اندیشیده باشند، اما تا آنجا که نگارنده این سطور می داند، آن را به این شکل تئوریزه نکرده اند و شاید هم از تجارب و توان لازم برای طرح و تبیین این مفاهیم برخوردار نبوده اند و یا اینکه این امر را چندان ضروری ندانسته اند.
***
سرانجام، مجید شریف که پس از یک زندگی کوتاه، پرتلاطم و همیشه در تپش و حرکت، و درجستجوی حقیقتی نسبی و محصور در چهارچوب زمان، میدان های فکری و فرهنگی گوناگونی را پیموده بود، خود را دیگر باره در میان مردم میهن خویش یافت. او با سری پرشور، دلی پر مهر و عزمی راسخ، راهی میهن خود شد تا با در کنار مردم بودن، خویشتن را در شادی ها و غم های آنان سهیم ببیند. تا تجربه ی در کنار مردم و با مردم بودن را دوباره از نزدیک لمس کند. به علاوه او پس از سال ها زندگی در تبعید و دور از مردم، به این برداشت رسیده بود که هر کاری بدون حضور مردم و به دور از مردم، کارآیی وبازتاب لازم را ندارد. به علاوه او نیز همانند خیلی از روشنفکران دوره پسامدرنیسم، به این موضوع رسیده بود که نقش فرهنگ و نهادهای فرهنگی و سنتی در کشوری چون ایران بسیار تعیین کننده است و نباید آن را نادیده گرفت. اگر تغییر و تحولی در ساختار فرهنگی جامعه روی ندهد و فرهنگ تساهل و دموکراسی در جامعه نهادینه نشود تا خود به صورت یک اصل و یک سنت در آید، تغییر رژیم ها، عنوان ها و آدم ها تحول عمیقی در ساختار سیاسی جامعه و رابطه مردم با قدرت ها ایجاد نخواهد کرد. تاکید ویژه او بر مقوله پیامبری نیز در همین رابطه است که معنا می یابد.
او رفت تا طبق برداشت جدیدی که از مبارزه سیاسی ارائه نموده بود و آن را در کتاب “بازاندیشی ضروری در مبارزه سیاسی و طرح نهادهای دموکراتیک”، به چالش نشسته بود، به شیوه های دیگری عمل کند، اما دریغ که بازگشت نابه هنگام وی به میهن دوام چندانی نیافت. یاد او و یاد همه کسانی که طی سال های حاکمیت آخوندیسم قربانی استبداد خشن مذهبی شده اند، گرامی و جاودانه باد!

منابع و پانوشت‌ها

* آل احمد، زن زیادی (مقدمه) ، انتشارات فردوس ۱۳۷۱، ص ۲۰ و ۲۱
۱) روزنامه عصر آزادگان، شماره ۵۷ چهارشنبه ۲۴ آذر ماه ۱۳۷۸، مطلب “نجات عالیجناب خاکستری”، نوشته اکبر گنجی یکی از دست اندرکاران پیشین سپاه پاسداران رژیم.
۲) رجوع شود به گفته های سعید حجاریان در روزنامه صبح امروز و اشاره عبدالله نوری در دادگاه روزنامه خرداد به قتل مجید شریف و نیز مقاله اسرار مرگ نویسنده، کیهان سعید امامی و سعید امامی از عمادالدین باقی در روزنامه عصر آزادگان به تاریخ پنجشنبه ۲۵ آذر ۱۳۷۸، صفحات ۵ و ۸
۳) مجله پیام امروز، شماره ۳۲، آبان ۷۸ ص ۳، گفت و گو با مادر مجید شریف و روزنامه خرداد اوایل آذرماه، گفت وگو با یکی از بستگان مجید شریف.
۴) برای نمونه، هم زمان با اولین – البته اگر بتوان آن را “اولین” سال گرد قتل های نویسندگان نامید – مراسمی توسط انجمنی تازه تاسیس شده در گوتنبرگ سوئد برگزار شد که در آن چند شاعر مقیم خارج، از جمله نعمت آزرم شرکت کرده بودند، و در آفیش تبلیغاتی هیچ نامی از زنده یاد مجید شریف به میان نیامده بود؛ و موارد دیگری از این دست که بر اساس اطلاعات رسمی رژیم، از قتل آن زنده یاد تحت عنوان مرگ مشکوک مجید شریف یاد می کردند.
۵) فصلنامه هبوط، شماره ۱۳(ویژه نامه زنده یاد مجید شریف) گزیده هایی از مصاحبه های مجید شریف با نشریات داخل.
۶) به هفته نامه صبح، شماره های ۷۰ و ۷۱، خرداد ۱۳۷۶، مقاله های بازگشت عناصر ضدانقلاب رجوع شود.
۷) رجوع شود به گفته های نزدیکان و دوستان زندہ یاد مجید شریف(از جمله دکتر مهدی ممکن، یوسفی اشکوری، امیر رضایی و خاله آن زنده یاد) که در موارد مختلفی به نقل از وی به تهدیدات عوامل وزارت اطلاعات اشاره کرده و حتی به او گفته بودند تو را جوری سر به نیست نمی کنیم که معروف و شهید شوی.
۸) نشریه پویش، شماره ۱، دی ماه ۱۳۶۷
۹) رجوع شود به پویش، شماره ۳، فروردین و اردیبهشت ماه ۱۳۶۸، مقاله در پیرامون پیامبری، ص ۴۱ تا ۵۱
۱۰) مجله ایران فردا، شماره ۳۴، تیرماه ۱۳۷۶، ص۲۳
۱۱ و ۱۲) مجید شریف، بازاندیشی ضروری در مبارزه سیاسی و طرح نهادهای دموکراتیک، انجمن ایرانیان یوله ۱۳۶۹، ص ۱۳ و ۱۹

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

4 پاسخ

  1. درود بر شما دوست گرامی و سپاس از توجه تان. آنچه من نوشته ام در مجموع یک برداشت آزاد از نگاه شریعتی می باشد. با این حال برای تایید این گفته خود، شما را به این برش از متن خود شریعتی ارجاع می دهم: “… وقتی می گوید خاتم انبیا من هستم نمی خواهد بگوید آنچه من گفتم انسان را الی البد بس است بلکه خاتمیت می خواهد بگوید انسان ها تا کنون احتیاج داشته اند برای زندگی خودشان از ماوراء تعقل و تربیت بشریشان هدایت شوند، حالا در این زمان (در قرن هفتم میلادی) بعد از آمدن تمدن یونان، تمدن رم، تمدن اسلام، قرآن، انجیل، و تورات تربیت مذهبی انسان تا حدی که لازم بود انجام پذیرفته است و از این پس بر اساس این طرز تربیتش قادر است که بدو وحی و بدون نبوت جدیدی، خود روی پای خودش به زندگی ادامه دهد و آن را کامل کند. بنا بر این دیگر ختم نبوت است؛ خودتان راه بیفتید.” اسلام شناسی مشهد (مجموعه آثار ۳۰)، چاپ ۱۳۶۸، صفحه ۶۳

  2. با درود خدمت شما آقای فیاض . در سطر ۱۳۴ مقاله تان نوشته اید :
    ” شریعتی به خوبی از این امر آگاه بود که هر ” اندیشه کامل ” و هر ” پیامبری ” مفهومی جز پایان یافتن نو آوری و اندیشیدن در بر ندارد . اگر این امکان برای شما وجود دارد که منبع این اندیشه شریعتی را برای من و امثال من ذکر کنید .

    1. درود بر شما دوست گرامی و سپاس از توجه تان. آنچه من نوشته ام در مجموع یک برداشت آزاد از نگاه شریعتی می باشد. با این حال برای تایید این گفته خود، شما را به این برش از متن خود شریعتی ارجاع می دهم: “… وقتی می گوید خاتم انبیا من هستم نمی خواهد بگوید آنچه من گفتم انسان را الی البد بس است بلکه خاتمیت می خواهد بگوید انسان ها تا کنون احتیاج داشته اند برای زندگی خودشان از ماوراء تعقل و تربیت بشریشان هدایت شوند، حالا در این زمان (در قرن هفتم میلادی) بعد از آمدن تمدن یونان، تمدن رم، تمدن اسلام، قرآن، انجیل، و تورات تربیت مذهبی انسان تا حدی که لازم بود انجام پذیرفته است و از این پس بر اساس این طرز تربیتش قادر است که بدو وحی و بدون نبوت جدیدی، خود روی پای خودش به زندگی ادامه دهد و آن را کامل کند. بنا بر این دیگر ختم نبوت است؛ خودتان راه بیفتید.” اسلام شناسی مشهد (مجموعه آثار ۳۰)، چاپ ۱۳۶۸، صفحه ۶۳

  3. یاد دکتر مجید شریف نویسنده و روشنفکر برجسته و مروج اندیشه های درخشان معلم کبیر دکتر شریعتی گرامی باد و روحش شاد.

    حیف شد که رفت ایران خمینی زده و از او محروم شدیم. لعنت به قاتلانش و ننگ بر خامنه ای و همه سران جنایتکار رژیم آخوندی.

    سپاس از نویسنده توانا و خوش قلم آقای علی فیاض گرامی بخاطر زنده داشتن یاد مجید شریف عزیز و نوشتن این مقاله ارزشمند 🌷⚘️🌷⚘️🌷⚘️🌷⚘️🌷

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

«اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباش پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن» و: «سر بالین فقیهی نومید کوزه‌ای دیدم لبریز سوال/… من قطاری دیدم فقه می‌برد و چه سنگین می‌رفت» به یادگار

ادامه »

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز

ادامه »