تفکر انتقادی (۹) | اسرائیل و حماس؛ کشور جعلی و علتِ جعلی

طاها پارسا

تعدادی از کاربران شبکه‌های اجتماعی علت کشته‌شدن اسرائیلی‌ها را رفتار داعشی حماس می‌دانند. این گروه، نوبت به کشته‌های فلسطینی در غزه که می‌رسد، باز هم حماس را علت اصلی آن می‌دانند و مثلا می‌گویند اگر حماس در حمله به مردم اسرائیل آن‌ها را چنین بی‌رحمانه نمی‌کشت، هم اکنون فلسطینی‌ها قتل عام نمی‌شدند. به عبارتی دیگر، کم نیستند کسانی که کشته‌های هر دو گروه را به‌پای حماس و رفتار خشن و «تروریستی» و غیر انسانی آن می‌نویسند. خلاصه سخن این گروه با ساده‌ترین جملات و تعابیر این است:

«اگر حماس به سرزمین اسراییلی‌ها حمله/تجاوز نمی‌کرد و مردم عادی (غیرنظامیان) اسرائیل را به قتل نمی‌رساند، اکنون اسرائیل هم به غزه حمله نمی‌برد و مردم عادی فلسطین را قتل عام نمی‌کرد. پس اگر ریشه‌ای ببینیم حماس علت اصلی کشتار همه‌ی غیرنظامیان است».

برای آن‌که فساد منطقی این سخن روشن شود بیایید جای کلمات اسرائیل و حماس را در آن عوض کنیم. محصول این است:

«اگر اسرائیل به سرزمین فلسطینی‌ها حمله/تجاوز نمی‌کرد و مردم عادی (غیرنظامیان) فلسطین را به قتل نمی‌رساند، اکنون حماس هم به اسرائیل حمله نمی‌برد و مردم عادی اسرائیل را قتل عام نمی‌کرد. پس اگر ریشه‌ای ببینیم اسرائیل علت اصلی کشتار همه‌ی غیرنظامیان است».

به‌نظر درست می‌رسد! جالب ان‌که این جملات هم – با تعابیر و زبان‌های مختلف و چه بسا بیشتر از نمونه اصلی- در شبکه‌های اجتماعی و حتی از زبان تحلیل‌‌گران و سیاست‌مداران تکرار می‌شود. قاعدتا از نظر منطقی این نمونه نیز به مانند نمونه قبلی فاسد است.

در ادامه تلاش می‌کنم که نشان دهم اشکال منطقی این عبارت‌ها کجاست.

مغالطه‌ی علت جعلی ( False Cause)
هرگاه در مسیر یک استدلال، چیزی به‌عنوان «علت» وانمود می‌شود که در واقع «علت» نیست، می‌گوییم مغالطه‌ی «علتِ جعلی» رخ داده است. حتی اگر بخشی از علت به‌عنوان کلِ علت معرفی شود، باز هم در مسیر استدلال مغالطه‌ی علتِ جعلی رخ داده است و استدلال از بنیاد نادرست است و به نتیجه‌ی غلط منجر می‌شود. مغالطه‌ی علتِ جعلی مانند بسیاری از مغالطاتِ دیگر یا از سر جهل و ندانستن صورت می‌گیرد و یا به‌منظور غرض‌ورزی و پوشاندنِ علتِ اصلی. این مغالطه یکی از رایج‌ترین مغالطلات روزمره است. به این نمونه مشهور دقت کنید:

استر طلحک را بدزدیدند. یکی می‌گفت: گناه توست که از پاس آن اهمال ورزیدی. دیگری گفت: گناه آن کس مهتر است که درِ طویله باز گذاشته است. طلحک گفت: در این صورت دزد را گناهی نباشد!(عبید زاکانی)

طنزی که در این حکایت است، ناشی از رسوا شدنِ مغالطه‌‌ی «علت جعلی» است. در این حکایت علتِ اصلی «دزیده شدن» استرِ طلحک، همان فردی است که اسب را دزیده است و دیگران نقشی در این سرقت ندارند. اگر کسی در طویله را باز گذاشته البته که کوتاهی کرده و شاید مستلزم نکوهش و جریمه باشد اما کوتاهی او ارتباطی به سرقت ندارد. یعنی حتی اگر سرقتی هم انجام نمی‌شد او را به‌خاطر انجام ندادن می‌توان جریمه کرد، جریمه‌ای که نسبتی با عمل سرقت ندارد.

در ماجرای کشتار غیرنظامیان از سوی اسرائیل و حماس هم ماجرا همین است. یعنی علتِ قتل عامِ مردم عادی در غزه اسرائیل است و تمام اشتباهات و خطاهای حماس ارتباط مستقیمی با این علت ندارد. به‌عبارتی دیگر حتی اگر حماس هزار اسرائیلی را هم کشته باشد باز هم علتِ کشته شدن یک کودکِ فلسطینی همان اسرائیل است و این اسرائیل است که بابت این جنایت باید پاسخگو باشد. آن‌سوی قضیه هم همین‌طور. اگرچه اسرائیل چندین دهه است که خاک فلسطین را اشغال کرده و بارها جان مردم عادی فلسطین را هم گرفته است، اما علتِ کشته شدن غیرنظامیان اسرائیلی در روزهای گذشته حماس است و هر گونه ارتباط دادن آن به رفتار اسرائیلی‌ها مغالطه است و «غیرمنطقی». این مغالطه  به کمک  ادبیات دینی و یا ناسیونالیستی صورت می‌گیرد و  میان تعابیر و باورهای رایکال گم می‌شود به همین خاطر پیدا کردنش معمولا دشوار است.

ممکن است احیانا پرسیده شود که در این میانه نسبت ظالم و مظلوم و قاعده تجاوز و دفاع مشروع چه می‌شود. مگر متجاوز نباید مقصر شناخته شود و تاوان پس دهد؟ مگر حقِ دفاع مشروع برای فرد ستم‌دیده محفوظ نیست؟
پاسخ این است که این موضوع ارتباطی منطقی با این موضوع ندارد. غاضب بودنِ اسرائیل و اشغال کردن بخشی از خاک فلسطینی‌ها و رنج دهشتناکی که بر مردم فلسطین از این بابت می‌رود بر کسی پوشیده نیست و نه تنها قطعنامه‌های رسمی سازمان ملل آن را تأیید می‌کنند که قریب به اتفاق افکار عمومی جهان بر این ماجرا واقف است. مواضع رسمی بسیاری از کشورها و کوتاهی آنان در اجرای مصوبات سازمان ملل شرم‌آور و غیراخلاقی است و لکه ننگ تاریخ معاصر است. مسلم است که اسراییل باید به‌خاطر این موضوع مجازات شود و خسارت بدهد. اما از کجای این حکم می‌شود نتیجه گرفت که «غیرنظامیان اسراییل باید از سوی حماس کشته شوند»*؟ یعنی وقتی سخن از کشته شدن یک غیرنظامی اسرائیلی یا فلسطینی می‌رود مانند (ماجرای سرقت اسب طلحک) علت اصلی را نباید با علت‌های دیگر جایگزین کرد که اگر این اتفاق بیفتد، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و بنیان تمام استدلال‌های منطقی (و به تبع حقوقی) از بین می‌رود. اگر هنوز تردید دارید مثال بی‌رحمانه دیگری می‌زنم. فرض کنید احمد و علی با هم اختلاف دارند. احمد از فرط خشم فرزند علی را به عمد با ماشین زیر می‌گیرد. و علی هم از سر انتقام و البته به عمد فرزند احمد را (و نه حتی خود احمد را) زیر بگیرد. مگر نه این است که هم احمد و هم علی به خاطر زیرگرفتن یک‌کودک باید مجازات شوند؟ آیا می‌شود گفت علتِ زیرگرفتنِ فرزند احمد خود اوست؟

*پی‌نوشت: این یادداشت  صرفا منطقی است و هدفش تقویت تفکر انتقادی است و سویه‌ی سیاسی و حتی اخلاقی ندارد. به‌گمان من منشاء و ریشه کشتار انسان‌ها  از جمله در فلسطین و اسراییل رادیکالیسم است و شاید در جایی دیگر به آن بپردازم  اما علی‌الحساب اگر به خاطر کشته‌شدن غیرنظامیان اسراییلی و یا حمله اسراییل  به مناطق مسکونی غزه و کشتار کودکان احساس خوشایندی دارید، و این عبارات منطقی نتوانست در شما تردیدی ایجاد کند، در وجدان خود تردید کنید.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

5 پاسخ

  1. جدای از نظرات بالا که غلبه ی احساسات بر استدلال رو می توان دید…مگر می شود در یک نوشته به تمام مشکلات بشریت پرداخت…حال که نویسنده اصرار دارد موضوعی بیاید تا به مبحث تفکر انتقادی متصل کند تا به نتیجه ای خود نویسنده قبل از استدلال رسیده برسد چه جای انتقاد از عدم مطرح نشدن تمام مشکلات بشریت در چند خط…ناشناس دوم هم تمام تلاش خود را کرده تا در نهایت ناسزایی به اسلام و اسلام گرایی بجوید…مشکل این دو کشور ریشه در تاریخ دارد و نمیشود بدون رجوع به گذشته حل مشکل کرد…لطفی هم کردید و گوشه چشمی به کارهایی که حاکمین اسراییل انجام دادند کردید…ممنون..آقای طاها پارسا…والله بالله اجباری نیست برای هر موضوعی مطلبی بنویسید…نگاهی به دیدگاه ها بکنید خبر از عمق معنایی متنتان خواهید گرفت

  2. سلام مطلب در این باره فرق میکند دزدی امده مزرعه ای را گرفته که صاحب ان مزرعه با خانواده اش زندگی میکند دزد قلدر خانواده خودش را اورده وارد خانه زندگی ان مرد بیچاره شده و انان را در گوشه مزرعشان حبس کرده و خانواده دزد میدانند چه خبره ولی انجا هستند و مقاومت میکنند پس مقصرند و محکوم به ترک انجا حالا به هر طریق ممکن که شده و هیچ قید و شرط و زمان هم ندارد

  3. بزرگترین مشکل این نوشته مقایسه یک اتفاق در حال حاضر با ۷۰ سال پیش است. اری اسراییل اگر ۷۰ سال پیش به جهت سیاست های اروپایی ها بوجود نمی امد مردم فلسطین مشکلی نداشتند. ولی ۷۰ سال پیش را نمی شود عوض کرد. ۷۰ سال پیش تمام شده و انهایی که به صورت تاریخی فلسطین را اشغال کرده اند مرده اند. ولی اکنون فلسطینی ها و اسراییلی ها زنده اند و زندگی می کنند. کشتن از هر دو طرف راه حل نیست.وحشیگری که اسلام گرا ها نشان می دهند به سود هیچ انسانی نیست. اینها عملیات برای ازادی فلسطین یا بهبود وضعیت فلسطینی ها نیست. اینها نمایش هوس های رهبران نادان مذهبی اسلامی است(در نقطه مقابل تبعیض ها و ظلم ها بر علیه فلسطینی ها هم زاییده ذهن بیمار مذهبیون یهودی است. در و تخته به هم جور هستند.). اپارتاید و نفرت پراکنی اسرائیلی ها هم مشکل امروز بشریت است. ولی احمقانه ترین تفکر راه حل دانستن اقداماتی چون اقدامات حماس است. باور بفرمایید این حملات فقط و فقط زاییده ذهن های بیمار اسلامیست ها است همانطوری که ظلم مضاعف به عرب های فلسطین زاییده ذهن بیمار مذهبی های یهودی است. در این جنگ ها نه فلسطینی ها مهم هستند نه بهودی های اسراییل. این جنگ ها نمایش هوس ها و تظاهرات بیرونی اعتقاداتِ بیماران روحی به نام مذهبیون هستند. علی خامنه ای، ناتانیاهو و نویسنده عزیر البته با درجه ای متفاوت از این بیماری رنج می برند.

  4. فکر میکنم پس از نوشتن این یادداشت تازه متوجه شدید،یا کس دیگری توجه تان را جلب کرد،که در حال انجام کاری هستید که در هر کشوری جز ایران تحت اشغال جمهوری اسلامی جرم سنگینی است و با افزودن این پی‌نوشت در صدد توجیه متن نوشته خود هستید. کدام منطق،وقتی تمام مقدماتی که استدلال خود را بر آن بنا کرده‌اید موضوعاتی بسیار جدلی و مورد اختلاف هستند؟ غاصب بودن اسرائیل کجا مورد توافق اکثریت مردم جهان است؟ چه کسی این توهم را در ذهن شما چپگرایان جا انداخته که نماینده اکثر مردم جهانید؟! میدانید همین باور سنگ بنای اصلی دیکتاتوری توتالیتر است؟! دوما،چرا همین توجه را به رنج مثلاً مردم تبت زیر سلطه چین ندارید؟! چرا مثلاً توجهی به رفتار دولت مکزیک با سرخپوستان جنوب این کشور ندارید؟! چرا به ستم خود اعراب بر اقلیت سیاهپوست کشورهای عربی یا بربرهای آمازیغی یا کردها یا مسیحیان قبطی مصری توجهی ندارید؟! آیا از رفتار دولت روسیه با چچنها و باشقیرها و تاتارها و اکراینی‌ها و حتی یهودیان روسی خبر دارید؟! چرا آنجا صدایتان درنمی‌آید؟! چرا فقط اعراب و به ویژه فلسطینی‌ها شایسته دلسوزی گزینشی شما هستند؟! کسانی که تاریخ اجتماعی ایران را با دقت خوانده‌اند،از پدیده خودکم‌بینی برخی مذهبیون سفت و سخت در برابر عرب‌زبانان آگاهند، چیزی شبیه دید مسیحیان بنیادگرا نسبت به قوم یهود. متاسفانه گویا شما هم ناخودآگاه به همین مشکل گرفتارید و رنج و مشکلات یک عرب با یک غیر عرب برایتان یکسان نیست. گویی که آن عرب انسانتر از دیگر انسانهای تحت ستم است یا به قول ما ایرانیان خونش رنگین‌تر است! نه دوست عزیز، دلسوزی و ستم‌ستیزی گزینشی نشان از راستی و انسان‌دوستی ندارد. نشان از سیاستی است که جامه انسان‌دوستی در بر کرده است.

  5. با درود!
    عنوان “کشور جعلی” در این نوشته برای چیست؟ معلوم هم نیست نویسنده معتقد است اسرائیل یک کشور جعلی است یا نه؟ و کلا این عنوان هیچ کاربرد و لزومی در مقاله ندارد، صرف نظر از درستی یا نادرستی مدعای “کشور جعلی”.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

«اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباش پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن» و: «سر بالین فقیهی نومید کوزه‌ای دیدم لبریز سوال/… من قطاری دیدم فقه می‌برد و چه سنگین می‌رفت» به یادگار

ادامه »

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز

ادامه »