وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم 

عبدالکریم سروش

یکم.حقّا و انصافا از جمیع کسانی که به نامه اخیر من (دو جدال سفسطی) اقبال و اهتمام نشان دادند چه از راه تأیید چه نقد چه طعن چه دشنام، سپاس‌گزارم و بی‌تکلّف می‌گویم که از همه سود بردم. طاعنان اگر میلی با لیلی نداشتند جامش را نمی‌شکستند. می‌توانستم مولانا وار با خود بخوانم:

هین تو کار خویش کن ای ارجمند/ زود کایشان ریش خود بر می‌کنند

اما نگاشتن این وجیزه را بر خود فریضه دیدم، چون نمی‌توانستم ببینم که بی‌خبران در دام بی‌بصرانی بیفتند که پیشه و اندیشه‌ شان جز تحریف حقیقت و ترویج خشونت نیست. اینان حسابشان با کرام الکاتبین است. اما تشنگان را نمی‌توان بی آب نهاد آن‌هم درین کویر بلا که مدعیان دروغ‌زن جا را بر حق‌گویان تنگ کرده‌اند و نعره مهیب ‌شان را گواه صدق اکاذیب ‌شان گرفته‌اند. روی سخن من البته با منصفان و حق‌جویانی است که اندیشه‌ها را به ترازوی صدق می‌سنجند و به غربال انصاف می‌بیزند. نه به تقلید از مُدها و مدّعاهای بی‌اعتبار و مشهورات و جدلیّات ناپالوده و نااستوار. سخن خوش‌گوار مولانای بلخ دلیل راه است که گفت:

نوح نهصد سال دعوت می‌نمود/ دم‌به‌دم انکار قومش می‌فزود
هیچ از دعوت عنان واپس کشید؟/ هیچ اندر غار خاموشی خزید؟
چونکه دعوت واردست از کردگار/ با قبول و ناقبول او را چه کار؟

دوم. صالح و طالح متاع خویش نمودند. به دنبال نشر آن نامه، غوغایی عنیف از توپخانه رسانه‌ها برخاست که تیرباران رکاکت و سخافت بود. به جز چند نویسنده فکور و منصف که نقد و عتابی عالمانه و محترمانه با من داشتند (چون بابک مینا، احمد فعال، میثم بادامچی، درویش رنجبر، طاها پارسا، رضا زمان و معدودی دیگر) لشکری ترمز‌بریده و دهان‌دریده، ناشسته‌روی و ناسزاگوی، قلم و دهان را به اصناف پلیدی‌ها آلودند و «حمله بر من درویش یک قبا» آوردند که چرا شرمگاه را شرمگاه گفته‌ام و عمل دختری را نکوهش کرده‌ام که طعمه خدعه سرمایه‌داری طمّاع و پلید شده و پیکر سراپا عریان خود را، همچون کالایی سودآور، تسلیم بازار آن ناکسان کرده و یکشبه ره صدساله رفته است! سیل فحش‌های کلان روان بود که کمترین‌شان «فاحشه مغزی» بود و من به عمد و کراهت، این تک‌واژه متنجّس را بر قلم تحمیل می‌کنم تا دایره و دامنه ادب و شرم آن مهاجمان را سند کنم و به ثبت تاریخ برسانم، و آیندگان نیز این درندگان را بهتر بشناسند که لاف از مدنیت می‌زنند، ولی در انبان فرسوده خود متاعی جز خشونت و بدویّت ندارند. سهم عمده این رذالت فروشی از آنِ پهلوی پرستان و اسلام‌ستیزان و حق گریزان بود که الحق تهیدستی و سبک‌مغزی خود را فاش کردند و خود را شایسته لقب فحّاش کردند. و من:

می‌شنیدم فحش و خر می‌راندم / ربّ یسّر زیر لب می‌خواندم
هر زمان می‌گفتم از سوز درون / اهد قومی انّهم لا یعلمون

سوم. بدترین خیانت، آلودن نهضت پاکیزه «زن، زندگی، آزادی» به لوث تردامنی است و پیام غلط دادن به دختران و زنان میهن که گویا نهضتی می‌آید که به ‌نام تن‌مالکی و زنانگی و تنانگی ، شرم و حیا و خانواده و اخلاق را از میان برمی‌دارد، و برّان‌ترین تیغ را در دست حکّام مستبد ایران می‌گذارد تا با آن بستیزند. بدتر از آن خیانت، اسلام‌ستیزی است که برخی از دشمنان این خیزش، پیشه خود کرده‌اند و با سینه‌ای پرکینه و دهانی پرباد، بر مقدسات مسلمانان، مغول‌وار یورش می‌برند. این گزافه‌گویان بدانند که نشانه‌گیری‌شان خطاست، دشمن در جای دیگر است. ملت ایران کسانی را که اهل مدارا و مروّت نیستند، و ایران را بدون اسلام می‌خواهند، پس می‌زند و دست آشتی با آنان نمی‌دهد. اینها که جنگ مذهبی به راه انداخته‌اند، از تاریخ آمریکا عبرت بگیرند که تاکنون یک رئیس‌جمهور آتئیست یا غیرمسیحی نداشته است و کلیساها و دینداران، به جد و قوّت درکارند و نگرانند تا چنان نشود. شاه پیشین ایران هم، به حقیقت یا به نفاق، دم از دینداری می‌زد و حج‌گزاری می‌کرد و پدرش هم گِل بر پیشانی می‌مالید و پیشاپیش دسته عزاداران نوحه می‌خواند و تباکی می‌کرد. فرزند مدّعی تاج و تخت او هم خوب‌ است قدری معلومات دینی و تاریخی خود را افزایش دهد و به جای معلّق زدن در خلوت، کتاب بخواند تا با تاریخ ایران و اسلام آشنا شود، واز تذبذب میان جمهوریت و سلطنت برهد و به دو پادشاهی پیشین افتخار نکند که محصول دو کودتا بودند بل عبرت بگیرد و به ‌دریوزگی بر در ارباب بی مروّت دنیا نرود، و فرزند خصال خویشتن باشد و خود برجای خویشتن بنشیند و دین‌ستیزان و اجنبی‌پرستان را از اطراف خود براند و بی‌ادبان ولگرد فرشگردی را ادب کند و به‌جای خود بنشاند.

من همین‌جا به صراحت اعلام می‌کنم که یکی از گفتمان‌های قوی و بدیل در مقابل جمهوری اسلامی، گفتمان روشنفکری/ نواندیشی دینی است که اینک به درجه رفیعی از بلوغ و پختگی رسیده است. هم به تفسیری روزآمد و اقلّی از اسلام باور دارد، هم به مدرنیته و حقوق بشر احترام می‌گذارد و التزام می ورزد، هم نفی استبداد و خرافات می‌کند، هم پلورالیزم دینی و سیاسی را حق می‌شمارد و ستایش می‌کند. هم به قدرت مستبد حاکم نه می‌گوید، هم ارتزاق سیاسی و مالی از راه دین را نفی می‌کند. و ازین مطلوب‌تر برای جامعه مدرن ایران چیست؟ افسانه عبور عموم جوانان از دین را هیچ آماری تایید نمی‌کند. قولی است شفاهی و شعاری که فقط ایران‌ناشناسان را ابتهاج کاذب می‌بخشد. بلی جوانان از اسلام آخوندی و فقهی گذر کرده‌اند، و این گذار مبارکی است، اما جز قلیلی پا در وادی کفر ننهاده‌اند:

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان/ هزار باده ناخورده در رگ تاک است

صاحب این قلم اولین کسی است که دوران مدرن و پیشامدرن را به ترتیب دوران حق‌مداری و تکلیف‌مداری نام نهاد و آن را مدلل و موجّه نمود و این نکته را هنگام دریافت جایزه اراسموس در هلند در سال ۲۰۰۵ میلادی در حضور کثیری از متفکران و استادان بیان کرد، و در دانشگاه‌های مختلف در باره آن درس داد و سخنرانی کرد و بارها در نوشته‌ّها و گفته‌هایش بر آن تأکید و اصرار ورزید و تولد انسان مُحقّ پس از انسان مکلّف را، عید انسانیت دانست و گوهر اومانیسم را با معرفی انسان به مثابه جانور مُحقّ آفتابی کرد که امروز مورد قبول عموم عالمان افتاده است و از سیاست حقّی (دموکراسی) و سیاست تکلیفی (فقهی -ولایی ) سخن گفت و این دو را مقابل هم‌نهاد و لیبرالیزم را به مکتب حقوق‌مداری ترجمه و تعریف کرد و چالش بزرگ این دوران را چالش حقوق و اخلاق معرفی کرد، و دینداری را یک حق نه یک تکلیف دانست و سکولاریزم سیاسی را در مقابل سکولاریزم فلسفی نشاند و شرم را پایه اخلاق و بی‌شرمی را بنیاد بی‌اخلاقی شمرد و همچنین از برهم خوردن توازن حق و تکلیف در دوران مدرن و غلبه مطلق حق بر تکلیف انتقاد و شکایت کرد و طالب بازگرداندن توازن میان آنها شد. لذا به نیکی از مسئله حقوق (زنان و مردان) آگاه است و در پی شکستن این دستاورد گرانبهای بشریت نیست و در عین حال به شکنندگی آن بر اثر افراط‌های افراط گران واقف است و به‌خصوص، به اخلاق مسئولیت می‌اندیشد که لگدمال طلب‌کاری حقوق نشود و حق‌طلبی رابا هوس‌بازی و مسئولیت ناشناسی، اتحاد و ائتلاف نیفتد. و تفصیل این فصل جلیل را در جای دیگر باید خواند.
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند/ نکته‌ها هست بسی، محرم اسرار کجاست

چهارم. در ادبیات بی‌ادبان، جز فحش و فضیحت و پهلوی‌پرستی و اسلام‌ستیزی نیافتیم. ببینیم زرّادخانه فمینیزم افراطی و ستیزه‌گر چه تیرها در کمان و چه سلاح‌ها در انبان دارد. مدعیان، قطار فشنگی از زنانگی و تنانگی و تن‌هراسی و زن‌ستیزی و مردسالاری و تابوشکنی و آوانگاردیزم هنری و تن‌مالکی را ردیف کرده‌اند، و بر سبیل نهی از منکر، زنهار داده‌اند که کلمه شرمگاه را نگویید که شرم‌‌آور است، و کسی را قضاوت نکنید که قباحت دارد. مرا با فمینیزم معتدل سرِ ستیز نیست. چه از این بهتر که نهضتی، داد زنان ستمدیده تاریخ را بستاند و طالب حقوق مغصوبه آنان شود و بر برابری جنسیتی در عرصه سیاست و آموزش و هنر و … انگشت تأکید نهد و به زنان قدرت ببخشد و آنان را در جایگاه شایسته خود بنشاند. دستاوردهای نیکوی این نهضت را ارج می‌نهم و به پهلوانان این عرصه درود و آفرین می‌فرستم. دشواری ما با فمینیزمی افراطی است که دشمن شرم و شرف و اخلاق است و با تکیه بر شعبده‌ها و مغلطه‌ها و ترفندها و تحریف‌های سفیهانه، چنان در حسن و قبح مُدهای زمانه سخن می‌راند که گویی حقایقی ازلی و ابدی‌اند و همیشه درست بوده‌اند و درست خواهند ماند! ضعف بینایی اینان چنان است که نمی‌بینند عریانی و عورت‌‌نمایی که اکنون به گمان آنا ن بدل به فضیلت شده است، تا چندی پیش یک رذیلت بود، و شاید فردا دوباره ورق برگردد و باژگونه رذیلت شود. آخر برای فردایتان هم فکری بکنید، و همه سرمایه شعورتان را یک‌باره و یک‌جا آتش نزنید! شرط عاقل‌بودن، دوراندیشی و دوربینی است و دریغا که آفت این قوم نزدیک‌بینی و کوته‌بینی است. اینان بی‌خبر از گفتمان متواضع عاقلان، سرمست از تکبّر و تعصّب جاهلان گمان می‌کنند هر که از قبیله آنان نیست، عاقل نیست! نمی‌بینند که تئوری‌های علمی چگونه در بازار معرفت چندی رونق و خریدار دارند و سپس از سکّه می‌افتند و آنگاه به سبب همین بی‌خبری‌ها، چنان به مُدهای زودگذر و کوته‌دامن و نااستوار زمانه می‌چسبند که گویی از علم، علم‌تر و از حقیقت، حقیقت‌ترند.
یک بار می‌گویند این شرمگاه‌نمایی زنان، روح زمانه و رسم هنر مدرن است و نمی‌اندیشند که نه هر مدرنی نیکوست. فاشیسم هم پدیده‌ای بود کلاً و کاملاً مدرن! مارکسیسم هم.  پوزیتیویزم هم. به‌علاوه دنیای مدرن حاوی گفتمان‌های گوناگون است و مگر ذاتی و گوهری دارد که به‌دست آنان افتاده و دیگر عقلا از آن بی‌خبرند؟ ازین گذشته اکنون که فیلسوفان دم از جامعه پست سکولار و مدرنیته های چندگانه(multiple modernities ) می‌زنند خوب است اینان هم چشم‌های خود را بشویند و جهان را نیکوتر بشناسند.

دیگرجا می‌گویند حق آنان است که عریان شوند و بدن برهنه‌شان را به جنّ و انس و دیو و دد نشان دهند و نمی‌اندیشند که این هم حقّ آنان است که انتخاب دیگر کنند و آن را نشان ندهند! یا می‌گویند که پاره‌ای از عقلای زمانه این مُد را می‌پسندند و نمی‌اندیشند که پاره‌ای دیگر از عقلا این رسم نوین را قبیح می‌شمرند.

دیگرجا می‌گویند کسی حق قضاوت در باره برهنه‌شدنشان را ندارد و قضاوت‌گری را محکوم می‌کنند و نمی‌اندیشند که خود غرق در قضاوت‌اند و آن عمل را نیکو می‌شمارند و ملامتِ ملامت‌گران را بر نمی‌تابند. و با این قضاوت، درک ناقص خود از مقوله قضاوت نکردن را آشکار می‌کنند. این سخن را اولین بار عیسی علیه‌السّلام گفت و برای فهم درست آن، شایسته است، اگر یاوه‌گردی و ظاهربینی فرصتی برایشان گذاشت، به انجیل و تفاسیرش مراجعه کنند.
فلسفی مر دیو را منکر شود/ در همان دم سخره دیوی بود!

دیگرجا می‌گویند برهنه‌شدن، تابوشکنی و سنت‌شکنی است و نمی‌اندیشند که نه هر تابوشکنی و سنّت‌شکنی نیکوست. اکنون کسی اگر بَرده شود یا برده‌گیری کند و آن را تابو شکنی بداند، محکوم به ملامت عقلاست. بدین قیاس من‌‌ هم تابوشکنی کرده‌ام که با آن عمل مرسوم شرم‌آور مخالفت کرده‌ام!

دیگرجا می‌گویند زن مالک بدن خویش است و حقّ هر‌گونه تصرّفی در آن را دارد و نمی‌اندیشند که این حق مالکیت، همچون حقوق دیگرست و محدود به حدودی است. هیچ‌کس حق ندارد به دلیل مالکیت بر بدن خویش، خود را به فروش برساند و بَرده دیگری شود و یا چشم خود را درآورد، یا تن به ذلّت بدهد (موارد اضطراری بیرون از دایره این حکم است). یا گفته‌اند عریان شدن بخشی از هنر مدرن است. به این می‌گویند مغالطه ارجاع معلوم به مجهول! عملی را که چند و چونش معلوم است، به مفهومی ارجاع می‌دهند، یعنی هنر، که هیچ تعریف ثابت و معینی ندارد، و بلکه از نظر بعضی دانایان مدرن و پسامدرن، دوران جدید دوران مرگ یا پایان هنر است ( از هگل گرفته تا آرتور دانتو و بسیاری دیگر).

دیگرجا گفته‌اند تقبیح عمل یک زن، عین زن‌ستیزی است! پس لابد تقبیح عمل یک مرد هم مردستیزی ست! این سخن که نوباوه گلستان منطق است، باید بر سر در آکادمی افلاطون حک شود. آفرین بر شعوری که چنین شعر مهملی بافته است! اینها اگر حرفی و منطقی داشتند، چنین حرف بی‌منطقی نمی‌زدند. این است قلّه علیای عقلانیت این طایفه بی‌فرهنگ.

دیگرجا گفته‌اند این کار مبارزه‌ای‌ست برای رهایی از مردسالاری و تبعیض جنسیتی. بلی، آن رهایی نیکوست، ولی راهش این نیست. می‌دانم بعضی از فمینیست‌ها بدن زن را قدرت زن انگاشته‌اند، و بدن‌نمایی و بی‌پروایی جنسی را از جنس قدرت‌نمایی شمرده‌اند (empowerment) اما این افسونی شیطانی است که باطلی را به حق می‌آمیزد و نشانی بهشت را از مسیر جهنم می‌دهد. قدرت زن در هنر و دانش اوست نه در نمایش شرمگاه او.

نیز گفته‌اند شرمگاه نگویید که شرم‌آور است! بسیار خوب. شما کلمه‌ای بیاورید که من جایگزین این واژه جاافتاده و زیبای پارسی کنم (عورت؟ آلت؟ فرج؟…) گذشتگان عورت‌نمایی را (چه از سوی زن باشد چه مرد) عملی شرم‌آور و قبیح می‌دانستند و لذا خود را می‌پوشاندند و آن واژه را برای شرمگاه برگزیدند. و شما هم بدانید و آگاه باشید چاره کار حذف کلمه شرمگاه نیست، حذف آن عمل قبیح است. بیم آن می رود که اگر روزی مهار و افسار کار به‌دست این مدعیان نادان بیفتد، ناگهان به کتاب‌های طبّی و تشریحی حمله ببرند و اصطلاحاتی چون استخوان و عصب شرمگاهی را پاکسازی کنند به این بهانه که شرم‌آورست!

باری زنانگی و تنانگی و تن‌نمایی، اگر هم کشف و امتیاز دوره مدرن باشد، (که نیست!) معنایش جز این نیست که از رسوم زمانه‌اند نه حقایقی جاودانه، و رسم‌ها حتی اگر اعتبار تئوری‌های علمی را داشته باشند، باز هم نه مقدس‌اند نه پایدار، و نه اثبات‌شده. بلکه چون حباب‌هایی بر روی رودخانه تاریخ‌اند، زوال‌پذیر، موقت و توخالی و شکننده و برافتادنی و رفتنی، درست مانند تقدیس‌گرانشان! به مارکسیسم و شکوه و رونق دیروزینش و سپس فرو افتادنش از بام تاریخ بنگرید، گرچه قیاس آن مکتب با این مدهای بی اعتبار قیاس دلار با ریال است. گریبان چاک‌کردن و ناقدان را به اوصاف قبیح و وقیح خواندن و سیل‌وار دشنام فرستادن و ژست دانای فراتاریخی گرفتن، نشان خردمندی نیست.

همه اینها را آوردم تا در مقام استدلال، ضعف منطق مُدپرستان را نشان دهم اما از افزودن این حقیقت نمی‌توانم خودداری کنم که حاجت به آن ادّله نیست، وقتی حقیقت‌شناسان جار می‌زنند که همه آن مُدها و مدپرستان، جز بازیچه‌ها و عروسک‌ّهایی در دستان سرد و بی‌رحم و هنرفروش سرمایه‌داری مکّار و خدّاع نیستند که یک‌جا شرم و شرف را به مسلخ طمع و استعمار و استثمار و مصرف‌گرایی و غارتگری طبیعت برده، و زن را در بدنش ( چون میوه در پوستش) خلاصه کرده وان دلیل‌تراشی‌ها را بر زبان این طوطیکان نهاده است.این تفنگ‌های تو خالی ادلّه انان بود و باقی ترشحات لزج مغزها و دهان‌های ترمز‌بریدگان و دهان‌دریدگانی دین‌ستیز و حق‌گریز که از آنها باید به یزدان و وجدان پناه برد.

بازهم به جوانان عزیز میهن عزیزم می‌گویم که غرب را از دریچه چشمان این نافرهیختگان نبینند و گمان نبرند که فرنگستان یکسره کافرستان است و دینداری و اخلاق‌مداری به‌کلی منسوخ شده و از مد افتاده است. اغلب اینان نه یک‌روز به کلیسا رفته‌اند و نه یک‌بار به جدّ در کنفرانسی دینی با دانشمندان جهانی نشسته‌اند تا بدانند تاریخ و جامعه مغرب زمین تا چه اعماقی دینی‌ست. چیزکی از ارتجاع و قرون وسطا شنیده‌اند و همان دانسته‌های سطحی را ترازوی داوری‌های سست خود کرده‌اند. نه! ماجرای دین و بی‌دینی درینجا هرگز یک‌سویه نشده و فرجام و فیصله نیافته است و دانایان دیندار و اخلاق‌مدار در جامعه غرب بسیارند و کم نیستند خانواده‌هایی که این مُدهای رایج و غالب را نمی‌پسندند. تجربه تحصیل و تدریس دراز دامن من در دانشگاه‌های آمریکا و اروپا دختران و پسرانی را به من نشان داد ساده‌زیست و مشتاق شناختن ادیان و حرمت نهنده به احوال معنوی دینداران و فارغ از لجاج و تعصب جاهلان و دور از غوغای هوسبازان که تقدیر تاریخ آنان را اسیر چنگال مادیت و نیهیلیسم دوران کرده است، اما معنویتی نهفته دارند و ای بسا که در جامعه‌ای پُست سکولار و پست تئولوژیک، باطن شان بر ظاهر غلبه کند و آشکار شود که «صورتی در زیر دارد آنچه بر بالاستی». فقط ساده‌لوحان و ظاهر‌بینان‌اند که غرب را به سبب عیب‌ها و مدهای زودگذر و ضعف‌های ناپسندش می‌پسندند و البته «هرکسی بر طینت خود می تند».

آشنایان ره بدین معنا برند
در سرای خاصّ بار عامّ نیست
از هزاران در یکی گیرد سماع
زانکه هرکس محرم پیغام نیست
تا نسوزد بر نیاید بوی عود
پخته داند کاین سخن با خام نیست

اسفند ماه خورشیدی ۱۴۰۱

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

142 پاسخ

  1. جناب دکتر سروش عزیز
    بنده ۵۸ سالمه و از ۱۳ سالگی با گفتار و افکار شما آشنایی دارم و افتخار دانشجویی شما رو در کلاس فلسفه علم در دانشگاه تهران داشته ام. به جرأت می‌توان بگویم بعد از شریعتی، شما تنها مغذی ذهن و علائق آموزشی بنده بوده و هستید و هنوز هم به شما وفادارم…. اما دریغا از پاسخ تدافعی شما در برابر انتقادات…. اگر اجازه بفرمایید مطلبی رو عرض کنم: اولا چه لزومی داشت برای انکار جلسه مخالفین خارج نشین هایی که به اوهام داعیه رهبری دل بسته اند، عکس العمل آنهم از این نوعش از خودتان نشان دهید. مگر نه اینهم به نوعی، از خواص دموکراسی و آزادی است که اظهار وجود و ابراز عقیده کنند تا جایی که آسیبی به کسی وارد نیاید. دوما شما رو چه به بدن برهنه یک هنرپیشه؟؟؟؟؟ من بعنوان یک انسان و نه فقط یک زن، هیچ دلیلی نمیبینم که یک فیلسوف( بعنوان شغل شما) بخواهد شغل و طرز رفتار کسی رو که در حال انجام شغل خودش هست و تمام مراتب شغلی خودش رو آنطور که هست، انجام میدهد را زیر سؤال ببرد. آیا خانم گلشیفته حق دارد راجع به اینکه شما چرا در حیطه شغلی تان با فلان مؤسسه یا شخصیت قرارداد بسته اید یا دست داده اید و … زیر سؤال ببرد؟؟ و در آخر باز هم از شما به هیچ وجه انتظار نداشتم که خودتان را باز در موقعیت تدافعی آنهم از این نوعش قرار دهید و با انشائی به مراتب گزنده تر انشای کیهانی!!!! از خودتان دفاع!!!!! کنید. حین خواندن نظرات شما، انگشت سبابه خودم رو آنچنان گزیده ام که زخم آن تا مدتها مرا بدرد خواهد آورد…..هر کسی حق اظهار عقیده دارد ولی لحن کلام بسیار مهم است. همان بفرما، بنشین و بتمرگ خودمان….. زیتونانشایی که تلخی قلمش، چهره و قلب خواننده را مچاله کند، متأسفانه شخصیت نویسنده را زیر سؤال میبرد و نه فقط افکار و عقاید او را…. من الله توفیق

    1. زیر سوال بردن چه اشکالی داره؟ یا درسته که کمک می کنه به مخاطب یا اشتباهه که یک دیدگاه اشتباه را از سوال کننده حذف می کنه.

      شماها چرا اینقدر بر محور خاموشی ارتباطات می چرخید؟ این تعامل و انتقاد ما از یکدیگره که ما را رشد میده.

      من نمی گم سروش از بهترین لحن برای انتقاد استفاده کرد که گفت تا گلشیفته برهنه نشد راهش ندادند. اما شاید اون موقع این شکلی فکر می کرده و این را هم مطرح کرده. اینقدر دلخوری و مردود خواندن و… نداره که.

      و این که از خودش دفاع می کنه هم خوبه. چون ما بیشتر می فهمیم به چی فکر می کنه و اون هم احتمالا یک بهره هایی از انتقادات نصیبش میشه. اگر هم هیچ چیزی نصیب هیچ کس نشه. خوب نشده. باز هم ناراحتی نداره. :). خب به قول شما کیهان هم می نویسه. اما کسی مگه اعتنا می کنه؟

      برداشت و احساس ما از متن دیگران تنها وابسته به متن انها نیست. وابسته به دیدگاه های ما هم داره. اون مچاله شدن چهره شاید نشانگر اینه که ما از نویسنده توقع بیجا داشته ایم و یا توقع داریم مثل ما رفتار کنه. شاید تغییراتی در گیرنده لازم باشه و فرستنده درست باشه.

      1. من متاسفم که شاگرد کاردان و فهمیده ای را تحویل محیط ایران زمین ندادم . بر من این خطای فاحش را ببخشید . اندیشه ای در کار نبود جز محور فکر کردن که گویا به خطا رفته است.

      2. شاگرد عزیز . در زبان فارسی که من اموخته ام ، هر گاه نوشته ای بین دو نقطه قرار میگیرد یک جمله کامل به حساب آورده میشود و می باید دارای یک مفهوم واضح باشد . پس این جمله ای را که نوشته ای ،لطفاً توضیح بده : ” وابسته به دیدگاه های ما هم داره ” . امیدوارم که از جمله ای ترجمه نکرده باشی !!

        1. 《وابسته》 احتمالا 《وابستگی》 یا 《بستگی》 بوده عزیزم 🙂

          یا 《داره》 در اخر جمله 《است》 بوده ولی 《داره》 نوشته شده 🙂

    2. شما با از دست دادن سروش بی پناه نمی شید، مستقل می شید. و این بد نیست. خیلی هم خوبه. چون همه منتظر شنیدن صداهای جدیدن.

  2. دکتر سروش عزیز الان ۵۸ سالمه و شما رو از ۱۳ سالگی میشناسم و باید اقرار کنم بعد از شریعتی شما اولین و تنها مغذی ذهنی من بوده ابد و هستید. سعادت دانشجویی شما رو هم در کلاس فلسفه علم در دانشگاه تهران داشته ام و هنوز هم خیلی به شما وفادارم…… اما و اما! بسیار دریغ که از شما انتظار نداشتم از خودتان اینطوری دفاع کنید!!!! اولا چه لزومی داشت برای انکار آن گروه خارج نشین که اوهام داعیه رهبری کردند، عکس العمل نشان دهید؟ و در ثانی آنطور که به عقل ناقص بنده می‌رسد چه الزامی بود خودتان رو درگیر جسم برهنه یک هنرپیشه کنید؟؟!!!! که حالا در مقابله تدافعی به حمله و گریز متوسل شوید. اگر اجازه بفرمایید مطلبی از انشای تدافعی شما بگویم که واقعا منو یاد انشای آقای کیهان شریعتمداری انداخت و چهره ام رو بالکل با تلخی گزنده آن در هم فشرد و گزند آن سر انگشتم رو حسابی گزاند! اینها را از راه دلسوزی و علاقه وافر عرض کردم و الا شما هنوز هم محبوب قلب من هستید…. و من الله توفیق

  3. من سالیان درازی ست که مقاله ها و نوشته های آقای ” سروش ” را دنبال میکنم و می خوانم .قصد دارم با کلماتی تقریباّ به شیوه نگارش خود ایشان بنویسم نظرم را .من اوس کاظم بنا به شخصه در حیرت و حسرتم از روند تکوین نگرش ایشان به مقوله ای بنام ” دین اسلام ” . گاهی چنان به وفاق آن می رود که گویی با ریسمانی به درازای هزاران متر آن دو را وصل و پیوند است و نیز گاهی چنان می تازد و می گوید که فهم ” ناظر ” حیران می ماند از این خواندن و شنیدن .
    و حال به شیوه مرسوم خودم می نویسم . من فکر میکنم که عملکرد یک روشنفکر ، یعنی نقص یک نگرش دائمی . روشنفکر یعنی منتقد . اما نه نق زن دائم . کار روشنفکر رفتن به کنه هر موضوعی ست و شکافتن آن و من فکر میکنم که آقای شروش از جمله این افراد است . ولی ایشان باید بداند که یک معذرت خواهی بزرگ به مردم ایران بدهکار است و تا این عمل انجام نگیرد ، ایشان هم چنان محروم از لطف اکثر ایرانیان خواهد بود . نصیحتی بود ار سر صدق از طرف اوس کاظم بنا به ایشان که حداقل هفته ای یکبار برای مرمت به خانه ای از دل سوختگان مردم ایران میرود و با نظرات آنها آشنا میشود .

    1. معذرت خواهی به خاطر چی ؟

      به خاطر ابراز عقاید و افکارش؟

      یا به خاطر آگاه کردن همه از این که دین (طبق هر گفتمانی) جایی برای حضور سلیقه های غیرخودی در جامعه باقی نمی گذارد؟

      در هر دو حالت سروش کار خوبی انجام داده. درسته که خیلی ها گزیده شدند، اما اگاهی زیادی به ما داد.

      تازه جدا از این موضوع، سروش هزاران کار خوب دیگه کرده. چرا از لطف اکثر ایرانیان محرومه؟ ما همینیم. باید همدیگه را همینطور متضاد و متنوع که هستیم دوست داشته باشیم.

  4. سلام خدمت دکتر سروش و تمامی دوستانی که ستم های جمهوری اسلامی را بر نمی تابند و خواستار تحول مثبتی در کشور عزیزمان ایران و در جهت منافع مردم ایران هستند.
    چندی قبل مستندی در آمریکا درست شده بود که چرا در شرکت های های تک آمریکا مثل گوگل و اینتل و …
    درصد کمتری از زنان نسبت به مردان مشغول به کار هستند.
    آیا این بر میگردد به هوش کمتر دختران و زنان یا علت دیگری دارد.
    جمع بندی که در پایان این مستند به آن رسیدند این بود که در دنیایی که سرمایه داران زمام امور آنرا بدست گرفته اند دایما به دختران و زنان القا میشود که وجه بارز شخصیت شما بدن و جسم شما می‌باشد. و الگوی شما فلان هنرپیشه و فلان مدل با چنین اندامی می باشد.
    و همین باعث شده بیشتر هم دختران و زنان این باشد تا این وجه از شخصیتشان که تن نمایی است نمود پیدا کند.
    و کمتر به سایر توانمندی هایشان توجه کنند و بپردازند.
    و بقول دکتر سروش به پوست بپردازند تا به مغز.
    به نظرم اولین شاکی نسبت به سرمایه داری حاکم و استفاده ابزاری آنان از بدن زنان و دختران باید خود دختران و زنان باشند .
    و متعرض آنها شوند که ما فقط بدنمان نیستیم ما دارای فکر و اندیشه و احساس هم هستیم.
    والا چه لزومی دارند مثلاً برای تبلیغ یک لودر در کنار آن یک خانم نیمه برهنه را نشان دهند.
    اما شاید انتقادی که به جناب دکتر سروش میشود کرد این است که بله درست که رضا شاه مثل هر دیکتاتور دیگری افراد توانمندی که در اطراف او بودند و باعث تحولات مثبتی در کشور شدند مثل فروغی و داور را خانه نشین کرد و فردی مثل داور را که باعث آنهمه تحولات مثبت در قوه قضاییه شد را بناحق مجبور به خود کشی کرد.
    ولی این را از نظر دور نداریم که اگر او نبود .
    با این نفوذی که روحانیت سنتی در عوام داشت هیچ کار مدرنی در مملکت ما شکل نمی گرفت.
    و در جایی خواندم مرحوم رشدیه که اولین مدارس جدید را در ایران راه اندازی کرد .
    چنان عوام به تحریک روحانیت سنتی بر علیه او تحریک شده بودند که وقتی به خانه می رسید از آب دهان مردم که به او پرتاب کرده بودند لباس او خیس شده بود.
    یعنی به نظر من اگر رضا شاه قلدر نبود که تعدیلی در افکار سنت گرایان ایجاد کند امروز شاید جامعه ایران مانند جامعه افغانستان تحت سلطه طالبان بود.
    (البته همانطور که گفتم همه تحولات مثبت ایجاد شده را نباید در سبد رضا شاه ریخت بلکه افراد بزرگی مثل فروغی و عیسی صدیق و داور بودند که مدیریت و برنامه ریزی این تحولات مثبت را به عهده داشتند و متاسفانه مثل هر دیکتاتور دیگری در زمان او به انزوا رفتند و اگر میدان داشتند چه بسا تحولات مثبت دیگری صورت می‌گرفت.

    1. ما نمی دونستیم گوگل و اینتل لودر هم تولید می کنند و برای تبلیغش از عکس زن برهنه استفاده می کنند

    2. این که از عکس بدن زن برای تبلیغ استفاده می کنند، لزوما دلیل بر سوء استفاده نمیشه. شما می تونید بگید اگر کسی بخواهد سوء استفاده کند این کار را می کند. اما بر عکسش لزوما درست نیست.

      بدن زن واقعا قشنگه. این سوء استفاده نیست. شما از گل و گیاه و ترکیب رنگ و هزار تکنیک طراحی دیگه هم استفاده می کنید برای افزایش سطح توجه. از اونها هم دارید سوء استفاده می کنید؟ برای یک کالای زنانه هم میان از بدن یک مرد ورزشکار استفاده می کنند. شاید این نگاه جنسیت زده مشکل ماست.

      شما برید تو همون موسسه های تحقیقاتی و غول های فناوری و تولیدی لودر و …. و ببینید چقدر فضا بازه برای فعالیت زن ها و چقدر جایزه برای فعالیت زن ها در رشته های مهندسی می گذارند.

      این که دختران و زن ها شاید هنوز در سطح مردان در این رشته ها ظاهر نشده اند دلیل بر ترس از سوء استفاده یا دیدن دکان در جای دیگه نیست. شاید دلیلش محروم نگه داشتن تاریخی اونهاست.

    3. یک مطلب دیگه هم اینه که حتی اگر فرضا این تبلیغات سرمایه داری باشه که رشد دختران و زنان را مانع می شود (که این هم کاملا غلطه و هزاران دانشمند و مهندس زن در همه این موسسات هست که الگوی زنان هستن)، خود زنان باید به این درک برسند و انتخاب خودشون را تغییر بدهند. و لزوما ما نمی تونیم بگیم پوست و مغزی که ما با دیدگاه های خودمون تعریف می کنیم برای آنها هم پوست و مغز هست.

      و اگر هم عده ای دوست داشته باشند از بدن خودشون به عنوان مدل استفاده کنند،‌ چه اشکالی داره؟ چرا ما باید بگیم این کارشون اشتباهه؟ و یا دارند مورد سوء استفاده قرار می گیرند؟ مگه راه‌های دیگه براشون بسته بود؟ مگه همون دولت های سرمایه داری کم تبلیغ برای حضور زنان در رشته های مختلف می کنند و کم امکانات براشون فراهم می کنند؟

  5. هر کس و ناکسی که بر صندلی ریاست میشینه فقط باید بساط رانت‌خواری رو جمع کنه، زیرا فعلا همه این جنجال‌ها بخاطر پرکردن کیسه جیب گدایی شان ست، تا بموقعش فرار کنند و بازنشستگی مرفهی رو کنار منقل دود و دم عیاشی کنند. پس اولا امنیت مالی و جانی و حیثیتی (نیازهای اولیه) رو یکسان و عادلانه توزیع بکنه، و دوما نیازهای ثانویه (هنر، عقیده، علم، سلیقه و…) را هم آزادانه به حوزه خصوصی بسپارد. غیر ازین باشه احزاب، عروسک نفوذی خارجی ها تلقی می‌شود که حاصل رقابت یا تبانی روس ها با ناتوست. بقیه مباحث عقیدتی و علمی و فلسفی و هنری و … برای رد گم کردن و سرگرمیه. امروزه جنگ سرد بقدری پیچیده و دشوار شده که به کمک و همکاری همه از خرد و کلان، زن و مرد، علم و دین، از هر تخصص و صنف و سبک و سلیقه ای نیازمندیم تا شاید کلید یکی گره گشایی بکند. وگرنه این آتش تر و خشک را باهم خواهد سوزانید.

  6. هر کس و ناکسی که بر صدر مینشیند فقط باید بساط رانت‌خواری رو جمع کنه، زیرا فعلا همه این جنجال‌ها بخاطر پرکردن کیسه جیب گدایی شان ست، تا بموقعش فرار کنند و بازنشستگی مرفهی رو کنار منقل دود و دم عیاشی کنند. پس اولا امنیت مالی و جانی و حیثیتی (نیازهای اولیه) رو یکسان و عادلانه توزیع بکنه، و دوما نیازهای ثانویه (هنر، عقیده، علم، سلیقه و…) را هم آزادانه به حوزه خصوصی بسپارد. غیر ازین باشه احزاب، عروسک نفوذی خارجی ها تلقی می‌شود که حاصل رقابت یا تبانی روس ها با ناتوست. بقیه مباحث عقیدتی و علمی و فلسفی و هنری و … برای رد گم کردن و سرگرمیه. امروزه جنگ سرد بقدری پیچیده و دشوار شده که به کمک و همکاری همه از خرد و کلان، زن و مرد، علم و دین، از هر تخصص و صنف و سبک و سلیقه ای نیازمندیم تا شاید کلید یکی گره گشایی بکند. وگرنه این آتش تر و خشک را باهم خواهد سوزانید.

    1. عمل همیشه نتیجه تفکره. بساط رانت خواری هم یک شبکه پیچیده در ساختار اداری ایرانه و با جا به جا شدن یک رییس جمهور و یک تیم و سران حکومت،‌ به راحتی قابل حذف نیست. اول باید مشخص کرد که مشکل چیه و بعد شروع به حذف کرد. اول باید مشخص کرد که چرا سیستم اداری فاسده، ریشه مشکلات چیه، چرا قانون خریدار نداره، چرا زد و بند و رابطه بازی وجود داره، چرا افراد سعی در حفظ سیستم فاسد خواهند کرد، جایگزین چیه، … و بعد اقدام نمود.

      و گویا جواب خیلی از این سوالها در اینه که ما عرصه امور غیرعقلانی مثل دین را (که باید محدود به عقاید فردی باقی بماند) از حوزه امور عقلانی مثل اخلاق، اجتماع و سیاست جدا نکرده ایم.

      پس برای این که یک ساختار اداری و سیاسی درست در درازمدت داشته باشیم، شاید لازم باشه که اول مباحث عقیدتی علمی فلسفی را مطرح کنیم و به نتیجه برسونیم.

      از طرف دیگه ساختار اداری درست روی شانه های مردمی اخلاق مند بنا نهاده میشه. اگر خرد جمعی ما به این مقدار رشد نکرده باشه که اخلاق و پاسخگویی و پشتیبانی از همدیگر را بر منافع فردی ترجیح دهیم، هر حکومتی بیاید زود به همان مشکلات قبلی بر می گردیم. پس شاید بهتره که بحث کنیم و خرد و ارتباط جمعی مان را با نقد یکدیگر تقویت کنیم تا بتوانیم چارچوب محکمی برای پیشرفت های سیاسی اداری آینده بنا بگذاریم.

    2. عزیزم صدر خیلی قوی در یک مملکت بدون یک ذیل خیلی قوی تاثیر چندانی نمی تونه داشته باشه. این ذیل خیلی قویه که صدر خیلی قوی را به وجود میاره و باعث میشه مملکت به جایی برسه.

  7. جناب دکتر سروش عزیز.
    من دهه هاست شاگردی شما را میکنم. شما را همچون پدر نداشته دوست داشتم و برای آشنا و غریبه از آنچه شما به من یاد داده آید گفته ام.
    با شما از ضلال تلخی و سیاهی بی دینی به ایمان و عمل صالح رهنمون شدم و همیشه دعاگوی شما بوده ام. چند بار شما را از نزدیک دیده ام و میدانم مرا به صورت و شاید نام بشناسید برای همین ناشناس می‌نویسم.

    بگذارید بگویم که شما قلب دوستان و شاگردان خودتان را شکسته اید. نوشته ها را بخوانید. بیش از نیمی از کسانی که اینجا هستند شاگردان شما هستند که در شگفتی و حیرت از آنچه شما می‌نمایانید مانده اند.

    مانده اند چه گذشته بر آن سروش حق جوی حق طلب شیرین همچون عسل که از کلامش بوی خدا می‌آمد و از افکار نسیم بهشت. چه بر او گذشته که شیفته ی قدرت عمل میکند. چه بر او گذشته که چنین بی پروا فحاشی میکند اگرچه در لفافه ی ادب. چه بر او گذشته که دوست و دشمن را به یک چوب میزند. چه بر او گذشته که همدلی میکند با نظامی تا مغز استخوان فاسد و برای عریان شدن ۱۰ سال پیش تن دختری کم اهمیت، بیشتر پیرهن چاک میکند تا پرپر شدن دخترانی که از زندگی جز زندگی چیزی نمیخواهند.

    چه بر تو گذشته حسین؟ چه بر تو گذشته عبدالکریم؟ چه بر تو گذشته ای که روزی جان بیدار ما بودی؟

    آیا زندگی و تنهایی در غرب است؟ آیا عذاب وجدان تئوری رویاهاست؟ آیا نزدیک شدن به پایان عمرست احساس ناکامی؟

    آخر چه ناکامی ای؟ تو مولانای مجسم بودی. تو دانا و با شرف و صالح بودی. تو را چه شده ست؟ نام تو می‌توانست و هنوز می‌تواند کنار نام آریو بنشیند. از این کج راهه برگرد. عذری بخواه و بزرگی خود را بنما و از بازار و آزار جهان کناری بشین. تو دانا می و توان این فضاها را نداری.

    تو را چه شده ست؟
    به خود بیا و این شاگردان را که شاید رسالت اصلی تو باشند دریاب. رها کن سیاست و قدرت را. رها کن این افکار را. محمد هم اگر اقتدار گرا بود، آن نقطه ضعفش بود نه قدرتش. رها کن. تو را به خدا به راه مستقیمت برگرد. ما را چنین سرگردان رها نکن. برگرد به راهی که راه توست و رسالتی که رسالت توست.

    حسین! عبدالکریم! به خودت بیا!

    1. او را چیزی نشده است.

      شما زیاد او را بزرگ کردین و در واقع بعضی از قسمت های تفکر او را بزرگ ‌کردی و بعضی قسمت ها را نادیده گرفتی و توقع داری هر کاری که می کنه مطابق سلیقه شما باشه

    2. شماها چرا اینقدر اصرار دارید سروش مطابق نظر شما عمل کنه؟

      شما اشتباه گرفتید اون را. فکر می کنید چون یک سری حرف هاش را دوست دارید اون باید مطابق نظر شما کار کنه. این باعث میشه تو دام مزخرفاتی چون پایان عمر و عذاب وجدان و شیفتگی قدرت و … بیفتید

      باید بفهمید هیچ کس کامل و مستقل از نقد نیست. کارهای سروش را بخوانید ولی او را پیامبر خود ندانید

    1. قرار نیست درک کنند ولی مثل سروش که میگه این جورج تاونی ها نماینده هیچ کسی نیستند، آنها (احتمالا) نمیگن که شماها نباشین چون ما هستیم و از صداتون و سلیقه تون خوشمون نمیاد

  8. با توجه به علاقمندی وافر جناب استاد سروش به ابیاتی همچون :
    ” وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم ”

    و یا

    ” می شنیدم فحش و خر میراندم
    رب یسر زیر لب میخواندم
    هر زمان میگفتم از سوز درون
    اهدی قومی انهم لا یعلمون ”

    میتوان نتیجه گرفت ایشان از نظر روحی و روانی گرایش به “ملامتیه ” دارند و دقیقا مقصودشان از اظهار نظرات تند و بی پروا آنست که مورد حمله و اعتراض شدید جامعه قرار بگیرند ،
    که البته به مقصود خود نیز میرسند !!

    1. بله احتمالا به این هم فکر می کنه که

      شیخ فارغ از جفا و از خلاف
      در کشیده روی چون مه در لحاف
      با ازل خوش با اجل خوش شادکام
      فارغ از تشنیع و گفت خاص و عام
      آنک جان در روی او خندد چو قند
      از ترش‌رویی خلقش چه گزند
      آنک جان بوسه دهد بر چشم او
      کی خورد غم از فلک وز خشم او
      در شب مهتاب مه را بر سماک
      از سگان و وعوع ایشان چه باک
      …..

  9. یاران جان درود:
    زمانی همین شخص گفته بود کی :داروین هم حرفی زده که ممکن است
    علمی هم باشد .اما ولی مگر کم داریم از این دست که خود علم رد کرده
    است؟ این ارجاع به عکس آن چه طرف می گوید در اغلب گفتار و زور زدن های
    شبه عقلی شما که گمان سفت وسخت دارید {{چون فلان شاعر ویا فلان کس
    گفته است پس ثابت شد ومو هم لای درزش نمی رود }} آقای عزیز ممکن است
    که شما مولوی را عین حجت ودلیل واثبات بدانید اما ولی اگر کسی ایشان را
    فقط شاعری با گرایش شدید به هم جنسش آن هم در حد پرستیدن بداند آنگاه
    که بارها وبارها تایید کرده ” شمس من و خدای من” بجز این که پشت شما نمی
    دانید وفهم لازم را ندارید ووووکه جوابش ساده و (چرا برای همه نوشت است) چه
    می توانید بگویید . در مورد خمینی وسوادش هم واقعن شاهکار کرده اید که بجای
    مدیریت وتوجه به خواست اکثریت نه ایدیولوجی مورد پسند شخص خودش برای
    تبریه این جنایت پیشه به درس نجاسات ومعاملات وتخلیه بول وغایت ودر نهایت
    به فلسفه دانی آن هم فلسفه ای که بجای اثبات هر موضوع مشیت وخواست الله را
    نشانده اید چون( وقتی که به اثبات نبوت وخدا ووو می رسیم دیگر همه چیز
    ثابت شده وهمه چیز شناور در اثبات است .سروش ) را می گویید .بجز عدهای که چون شما
    نمی دانند قبول مسیولیت در حالی که نمی توانید عین خیانت است را آورده اید که
    اگر کسی بپرسد چرا خود ایشان با آن همه سواد هواپیما را خودش به پرواز در نیاورد
    مجبورید به علم والبته مدیریت علمی و دانستن و درک آمار ونمودارها وپیش بینی های
    علمی وضع در سال ها ودهه های آینده که کار رهبر ومدیریت یک جامعه است را
    قبول کنید نه فلسفه مشاعی را.

    1. ۱. “فلسفه ای که بجای اثبات هر موضوع مشیت وخواست الله را نشانده اید” ??

      ۲. مساله به اینجا ختم نمیشه که می فرمایید “پذیرفتن مسئولیت بدون توانایی و دانایی خیاتت است”. مساله اینه که چرا این توقع ایجاد شده است که یک عارف و فقیه ایده آلِ فرضی توانایی مدیریت هم داره؟ یک کم پایین تر بریم به این میرسیم که حوزه امور عقلانی از حوزه امور غیرعقلانی (مثل دین و فقه و عرفان و رمالی و خیال بافی یعنی همون کلام (که فلسفه اسلامی خواتده می شود)) تفکیک نشده و هر کسی که در امور دسته دوم خوب بافت متصور شد که در امور دسته اول هم صاحب نظر و تواناست.

      ۳. این که شمس (شما را نمیگم اون اصلیه را میگم) و مولانا فرضا همجنسگرا بودن، چه اشکالی داره؟ 🙂

  10. جناب دکتر سروش، «حتی اگر» در موضوع خانم فراهانی حق با شما باشدو ایشان بر خطا، آیا«نظر پاک خطاپوش» داشتن و «ستارالعیوب بودن» فضیلتی نیست، که متاسفانه در این موضوع ندارید؟

  11. والا کسی که وفا میکنه و ملامت میکشه و خوشه، اینهمه برای اثبات برتری اخلاقی خودش صغری کبری نمیچینه. تو این نوشته اثری از یه آدم ملامت‌کش ندیدیم، هر چی هست ملامت کردن دیگرانه. استدلال فلسفی هم در کار نیست. چکیده حرفشون اینه
    – زن حق کامل بر بدن خودش نداره
    – روشنفکری دینی خیلی موثر عمل کرده
    – هر کی دین نداره اخلاق‌مدار نیست

    حالا خواهش من از ایشون اینه که اینا رو با استدلال، و نه با سخنوری و صنایع کلامی، ثابت کنه.

    1. وقتی میگویم زن بر بدن خود حق ندارد باید از دو جهت آنرا اثبات کرد
      اینکه بعضی ها امر میکنند که نباید برهنه شود
      و بعضی ها امر میکنند که برهنه شود
      هر کدام از فوق را اگر زن اختیار کند اختیارش را سلب کرده است

  12. «استناد فرموده‌اید به تاریخ آمریکا که رییس جمهور آیتیست نداشته که درست است اما این مثال از عمق ناآگاهی شما برخلاف ادعای همه چیز دانایی شما ناشی می‌شود . هر شاگرد حتی تنبل سیاستی هم از ذات مذهبی آمریکا و سیستم نسبتا عقب افتاده دموکراسی آمریکایی آگاه است و میداند در مثال سیاست و دین در دموکراسی غربی، شاید آمریکا را بتوان مثال با انحراف زیاد از واقعیت دانست.»…

    این یکی از نمونه نقدهای سطحی و باطل بر دغدغه زلال و اندیشه پاک استاد سروش عزیز می باشد.

    ولی نکته اعتراضی بنده اینحاست که پاسخ به چنین نقدهایی کم مایه، در بستر و‌جو سوسیالیسم حاکم و‌دولت گرایی رایج، و از پایگاه خروش بر سرمایه داری، اگر نگوییم ناممکن و ناشدنی، بیشک بسیار صعب و پیچیده و نافرجام می نماید…

  13. باید و سزاست بگویم، استادا، سرورا، مرحبا! و‌هزاران درود، عمرتان مستدام و اندیشه تان پویا،…
    اما و هزار اما که،
    این نه خدعه سرمایه داری، بلکه خدعه سوسیالیسم جهانی است!

  14. در عجبم که زندگی ما در عمل سراسر قضاوت است و برگزیدن سره از ناسره ولی در سخن تا این حد ادعای برائت از قضاوت. اینهم از عجایب روزگار ماست. شاید قضاوت چون منی با دانش اندک نه شایسته است برای گفتن نه گوشی می یابد برای شنفتن. ولی انصاف دهید اگر استادی چون سروش راه ننماید پس که بنماید؟ در گفتار استاد درشتی بود ولی درشتی درخور. باقی سراسر دلیل بود برهان و منطق.
    اما دریغ از یک استدلال در پاسخهای داده شده که سراسر قضاوت بود و ناسزا.

  15. جامعه ای که سخنان روشنفکران و دلسوزانی مثل سروش را نشنود سرش دوباره به سنگ های تیز
    دیگری خواهد خورد

    1. عزیزم جامعه یکبار سخن این دلسوزان را ۴۰ سال پیش شنفت و سرش به سنگ خورد

      یک سری دلسوز دیگه شاید لازم باشه

      1. شاید هم دلسوز زیاد لازم نباشه و به جای وکالت دادن و اجاره دادن مغز به دیگران مردمی آگاه و مسئول و پرسشگر لازم داشته باشیم.

    2. سروش و همفکرانش هرچه نداشته باشند توان بالایی در برند کردن خودشان دارند. طرفداران سروش معمولا خوشدل و بی غرض هستند و روشنفکران متعصب دینی از روح ساده اینها سو استفاده میکنند و به اینها میباورانند که راهی غیر از آنها به سعادت نیست.
      همان کاری که خمینی و شریعتی (دو عشق جوانی سروش) ۴۵ سال پیش کردند.

  16. سلام عرض شد جناب سروش.
    به مانند همیشه متن شما را تا پایان خواندم و متاسفانه در وادى سیاست این دفعه هم راهى به دهى باز نکردید.
    به عنوان کسى که از هفده سالگى در انگلستان زندگى کرده همواره از خود مى پرسیدم چطور مى شود شخصى بعد از تحصیل فلسفه در غرب به دنبال ” عطر و بوى اسلام ” در دانشگاه هاى ایران باشد. با خود مى اندیشیدم ایا ایشان یک لحظه با خود فکر نکردند که اگر متولیان دانشگاه در بریتانیا هم طالب عطر و بوى کلیساى انگلیکن در دانشگاه بودند که منِ عبدالکریم سروش را به دانشگاه شان راهى نبود.
    از ان که گذشت، همواره مقاومت کردید و هرگز نقدى به خود نپذیرفتید.
    اینجا هم مع الأسف فقط در مقام مقاومت هستید و از انصاف به دور.
    جناب سروش، صحبت ما این بود که خانم فراهانى قبل از برهنگى هم در قله هنر خود بود که شما کاملا از ان غافل مى نمایید.
    در این مقاله هم مدام به سمت ” شرمگاه و تنانگى و زنانگى ” رفته اید. انجا هم که یادى از رضا پهلوى کرده اید، به جاى نقد نظراتش، فقط فرموده اید که پدر و پدربزرگش برخواسته از دو کودتا بودند!
    انسان را به یاد ابراهیم و پدرش، پسر نوح و پدرش مى اندازید.
    رضا پهلوى را با پدر و پدربزرگش چه کار؟ مگر غیر از این است که فرزند خود شما در بسیارى مواقع در پاسخ به اعتراضات، نظر خود را از شما جدا مى دانند و مسؤلیت حرف هاى شما را نمى پذیرند؟

    جناب سروش به نظرم وقت ان رسیده که براى همیشه به وادى سباست وارد نشوید.

  17. عذرخواهی چه بدی داشت که یکبار نکردی ؟!!!

    جناب دکتر سروش شما برای من بسیار محترم هستید
    در زمینه تحلی و تفسیر شعر مخصوصا مولانا بسیار بسیار از شما یاد گرفته ام

    حرف شما در مورد خانم فراهانی غلط بود
    اینقدر غلط که من تا فیلم صحبت ها و صدای شما رو نشنیده بودم باورم نشد که شما چنین زشت و بی منطق اون توهین رو کرده باشید
    چرا حاضرید هزار صفجه متن بنویسید برای توجیه ، ولی یک معذرت خواهی ساده نمیکنید ؟

      1. به نظرم بجای واژه خوب اگر این گونه نوشته کنیم بهتر است که
        از یکی نباید توقع داشته باشیم که همه کارهایش به میل ما باشد
        چون خوب بودن انحصار کسی نمیتواند باشد

  18. ‎تناقض ۱
    ‎می گوید فقاهت و
    ‎فقه جز استبداد نتیجه ای ندارد ولی خود از همان دریچه قضاوت و ابراز نظر می کند. طرز لباس هنر پیشه گان با عرف و تعقل جامعه ی مزبور هما هنگی دارد. سروش در این مورد سلیقه ی تعبدی خود را به نام تعقل به جامعه ارائه می دهد. به نظر می رسد او هنوز درگیر تناقض تعقل و تعبد فقهی خود است.
    تناقض ۲
    ابراز خوشحالی از این که موسوی سرانجام به حرف او و جامعه گوش کرده و از قانون اساسی و ج ا عبور کرده است ، می کند. در عین حال توصیه به مردم برای پیروی از موسوی و نگذشتن از حد آنها می کند. بنا بر حرف خود او موسوی یک دنبال رو که به جامعه دارد می رسد هست. پس چگونه می تواند رهبر و پیش رو باشد؟
    تناقض ۳
    توصیه و ادعای دموکراسی و مشروطه خواهی می کند ولی هیچ اعتباری به گروه ۸ نفره نمی دهد۰ حتی اگر ۳۰٪ هم طرف دار آنها باشند نظام دموکراسی به معنی احترام به آنها خواهد بود. طرز صحبت او تناقض با دموکراسی داشت.

    1. سروش حرفش اینه که پس سهم من کو. من میخواستم خمینی دوم بشم. سهم اصلاح طلبها کو. سهم ما رو بدید وگرنه من قاطی میکنم میشم اون شعبون بی مخی که واقعا هستم.

  19. مشکل اصلی صحبتهای آقای سروش تناقض های خود صحبت ها بود:‎
    تناقض ۱
    ‎می گوید فقاهت و
    فقه جز استبداد نتیجه ای ندارد ولی خود از همان دریچه قضاوت و ابراز نظر می کند. طرز لباس هنر پیشه گان با عرف و تعقل جامعه ی مزبور هما هنگی دارد. سروش در این مورد سلیقه ی تعبدی خود را به نام تعقل به جامعه ارائه می دهد. به نظر می رسد او هنوز درگیر تناقض تعقل و تعبد فقهی خود است.
    تناقض ۲
    ابراز خوشحالی از این که موسوی سرانجام به حرف او و جامعه گوش کرده و از قانون اساسی و ج ا عبور کرده است ، می کند. در عین حال توصیه به مردم برای پیروی از موسوی و نگذشتن از حد آنها می کند. بنا بر حرف خود او موسوی یک دنبال رو که به جامعه دارد می رسد هست. پس چگونه می تواند رهبر و پیش رو باشد؟
    تناقض ۳
    توصیه و ادعای دموکراسی و مشروطه خواهی می کند ولی هیچ اعتباری به گروه ۸ نفره نمی دهد۰ حتی اگر ۳۰٪ هم طرف دار آنها باشند نظام دموکراسی به معنی احترام به آنها خواهد بود. طرز صحبت او تناقض با دموکراسی داشت.

    1. این هم ممکنه که موسوی از دین به عنوان دخیل در امور سیاسی عبور کرده باشه و اصلا از «گفتمان‌های روشنفکری/ نواندیشی دینی قوی و بدیل در مقابل جمهوری اسلامی» حمایت نکنه

  20. در هر کشور و جامعه ای این یک واقعیت است که آدم‌ها متفاوت باندیشند و بخشی از آنها دیندار و به خدا و یک مذهب ، ایمان داشته باشند . اگر تغییر را دوست داریم باید به واقعیات جامعه هم توجه داشته باشیم و راه مبارزه از میان این تفاوت ها می گذرد . جدا کردن و التفاوت به عرصه اجتماعی و خصوصی در این راه بسیار مهم است.
    تخطئه گوینده بدون پاسخ دادن به هر نکته که مطرح شده انتقاد نیست بلکه مغالطه و مخالفت کور است.
    مشکل امروز جامعه ایران با این احکام و قضاوتها حل نمی‌شود .
    بخشی مهمی از راه مبارزه در آگاه شدن و رشد و پویایی اندیشه و‌فرهنگ طی خواهد شد .
    برای تنقیح و تنویر آرا و نظرات صاحبان اندیشه به نقد واقعی و علمی نیاز است نه قضاوت و تخطئه آنها ، پاسخ علمی ، عقلی به مطالب مطرح شده بطور روشن و مدلل و مستدل راه پیشرفت فرهنگ را هموار می کند.

    1. کاملا درسته

      اما چندان نیازی به تفکیک افراد به صاحبان اندیشه و غیر از آنها نیست. چون زیاد معلوم نیست که بر چه اساسی تفکیک می شوند.

      تخطئه و مغالطه و مخالفت کور از طرف همون صاحبان اندیشه هم انجام میشه.

      و شاید هم لازم نباشه به «هر» نکته پاسخ داده بشه.

  21. جناب سروش با احترام و ادب،

    بنده نه پهلوی گرا هستم و نه اسلام ستیز و نه فمنیست، من یک انسان عادی هستم که علاقه مند به آگاه کردن جوانان هستم. قبل از وارد شدن به اصل بحث، توصیه برادرانه برای شما دارم که چنانکه علاقه‌مند به سیراب کردن تشنه‌گان هستید، از کلامی ساده تر و روان‌تر استفاده کنید. بدون قضاوت شما باید بگویم که استفاده از کلام غامض برای انتقال مفاهیم نسبتا غامض شاید بیشتر شائبه خودنمایی را برساند تا قصد قصد آگاهی رسانی.

    و اما نقدی بر فرمایشات شما:

    ۱- شما از دهها نقد درست، چند نقد سخیف و گاها هتاکانه را دستچین کردین و با استفاده از مغلطه « پهلوان پنبه» حقانیت خودتان را ثابت کردید.

    ۲- در جمعی دگر عرض کردم که نامیدن خودتان به روشنفکر دینی ظلم به کلمه و خیانت به مفهوم است. با احترام به فردی با باورها و افکار شما روشنفکر نمی گویند و برخلاف جوابتان در تریبون یک طرفه بله اسم مهم است و هرکسی نمی‌تواند هر اسمی که برای خودش علاقه دارد روی خودش یا فعالیتش بگذارد. مثال ساده اش این است که طبعا هیچ انسان متفکری برایش قابل قبول نیست که فردی فحاش اسم خودش را بگذارد استاد ادب. لطفا بر همان اسم نواندیش دینی پایند باشید.

    ۳- جای جای فرمایشات و سخنرانی هایتان از جایگاه نواندیشان دینی در جامعه و دستاوردهای شایانشان صحبت میکنید، استاد بزرگوار، آیا شایسته نیست که بفرمایید با چه متر و معیاری این صحبت از این جایگاه میکنید، آیا صرف اینکه شما و چند دوست دیگر هزاران صفحه کاغذ سیاه کردن و هزاران ساعت سخنرانی کردن میشود مبنای جایگاه ویژه و…

    ۴- استناد فرموده‌اید به تاریخ آمریکا که رییس جمهور آیتیست نداشته که درست است اما این مثال از عمق ناآگاهی شما برخلاف ادعای همه چیز دانایی شما ناشی می‌شود . هر شاگرد حتی تنبل سیاستی هم از ذات مذهبی آمریکا و سیستم نسبتا عقب افتاده دموکراسی آمریکایی آگاه است و میداند در مثال سیاست و دین در دموکراسی غربی، شاید آمریکا را بتوان مثال با انحراف زیاد از واقعیت دانست.

    ۵- در جای جای نوشته منتقدان را مشتی بیسواد و نادان و اسلام ستیز و ضد شرم و… معرفی کردید، چه بر سروش رفته که برای اثبات حقانیت روی به هتک ناحق مخالف آورده. آیا همه منتقدان شما، در ذیل یکی از این وصله ها طبقه بندی میشوند؟ آیا استفاده از سفسطه حمله به افراد برای اثبات حقانیت توسط مدعی دین‌مداری درست است؟

    ۶- اگر ادعای نقش منحصر بفرد نواندیشان دینی در جامعه ایران دارید ، لطفا یک نظرسنجی انجام دهید و نتایج آن را منتشر کنید. البته همراه با متد و پیش فرضها . البته من معترفم که محبوبیت الزاما معنای حقانیت نیست ولی لطفا در آن نظرسنجی بپرسید حرفهای آن فرد بدن نما و… بیشتر مورد وثوق مردم است یا شمای مدعی خیلی پختگی و بلوغ و تأثیرگذاری و …

    ۷- لطفا از نوشتار پیامبرگونه و اعلامیه‌وار پرهیز کنین و اگر علاقه به آموزش هستید برای ادعاهاتون مرجع بیاوردید تا نوشته هایتان قابل راست آزمایی باشد.

    ۸- شما و نواندیشان دینی که سعی میکنید با دکان‌های به ظاهر مدرن، جای حجره‌های قدیمی بازار را بگیرید ، توصیه دارم به جای پناه شدن پشت ارزشهایی چون رواداری و دموکراسی و… چند صفحه بنویسد و بگویید اگر شما حکمرانان امروز ایران بودید چه چیزهایی تغییر میکرد و در فردای حکمرانی نواندیشی اسلامی مردم در چه شرایطی زندگی خواهند کرد . ضمنا یک دیکشنری هم برای لغات مورد استفاده خودتان چاپ کنید، چون مثلا در مفهومی مثل دانا تفاوت اساسی بین روشنفکران واقعی و نواندیشان دینی مثل شما وجود دارد.

    ۹- تفاوت دیدگاه بین انسانها محترم و قابل پذیرش است و من توصیه میکنم و خواهش دارم به نواندیشان دینی که ماهیت اصلی اندیشه و باید و نبایدهای ذهنی شون رو واضح و شفاف به مردم بگن. مثلا در مسأله خالی سازی دانشگاهها از روشنفکران و اندیش‌گران در اول انقلاب شما خیلی از این اساتید رو وابسته به دربار و طاغوت دونستید که در شرایط اون روز این تهی سازی دانشگاه از متفکرین اجتناب ناپذیر بوده و از خودتان را هم منجی قلمداد کردید که از تندروی بیشتر جلوگیری کردید.

    از همین ابراز نظرات خود در مورد اتفاقات انقلاب شروع کنید تا مردم بیشتر با شما و افکارتان آشنا شوند.

    1. خیلی تحلیل جالبی بود.
      در مورد نکته ۶ من یک مشاهده دارم که البته علمی نیست اما شاید جالب باشه.
      در جایی که دکتر سروش زندگی می‌کنه یعنی سیلیکون ولی، ۲۰ هزار نفر برای مهسا امینی به خیابون اومدن و اعتراض کردن. اما در جلسه های سروش خونه پر ۱۰-۱۵ نفر شرکت میکنن که معمولا بسیار مسن هستن و برای پر کردن وقت میرن. یک جوون تو جلسات ایشان نمیره.

    2. ۷- لطفا از نوشتار پیامبرگونه و اعلامیه‌وار پرهیز کنین و اگر علاقه به آموزش هستید برای ادعاهاتون مرجع بیاوردید تا نوشته هایتان قابل راست آزمایی باشد.

      ??
      🙂 🙂 🙂

    3. در مورد بند۶:
      این مسلمه که دینداران و همینطور بی دینان و کلا گروه های مختلف جایگاه‌ وسیعی در کشور دارند اما این دلیل نمیشه که یکی به خاطر دیگری به انزوا بره. حتی اگر نظرسنجی محبوبیت و شیوع بیشتری برای یک دیدگاه را مشخص کنه، این وظیفه یک سیستم اداری و سیاسی مطلوبه که بدون هیچ تبعیضی امکان فعالیت و اظهار نظر را برای هر گروهی فراهم کنه.

  22. الحق که استاد بزرگوار با بیانات شفاف و صریح خود حق مطلب را ادا کردند وجواب در خور انسان های حقیر حسود را دادند،البته نظر من اینست که لازم نیست جناب داکتر سروش بزرگوار جواب هرلاابالی را بدهند

    1. «من همین‌جا به صراحت اعلام می‌کنم که یکی از گفتمان‌های قوی و بدیل در مقابل جمهوری اسلامی، گفتمان روشنفکری/ نواندیشی دینی است»

      لطفا یک لیست از مشکلات حکومتی فعلی، تغییرات لازم، خواسته ها و …. از دیدگاه گفتمان روشنفکری (مثل سه تا منشوری که اخیرا منتشر شده) بیان کنید.

  23. نه هر که سر بتراشید قلندری دانست. سخنانی زیبا اما پر از تحجر و نخوت و خود بزرگ بینی. دقیقا ایراداتی که شما آقای سروش گرفته‌اید به خودتان وارد است و باید گفت تهافت‌الفلاسفه‌ای باید برای شما نوشت.
    از کوزه همان برون تراود که در اوست. پس هر کسی بر هر کسی نمیتازد به هر دلیلی مگر در او تاختن باشد.
    خدا را شکر میکنم که شما مسولیتی ندارید وگرنه همان میکنید و شاید بدتر که حاکمان دینی امروز ایران و افغانستان می‌کنند. چون بن مایه همه‌تان یکی است.

    1. دقیقا. همه شون دیدگاه خودشون را فقط درست می دونن و هیچ دیدگاه دیگری را لایق تفکر کردن هم نمی دونن. چه برسه به این که بخوان به رسمیت بشناسن.

    2. شیخی به زنی …. گفتا مستی
      هر لحظه به دام دگری دل بستی
      گفتا هر آن چه گویی هستم
      آیا تو هر آن چه مینمایی هستی؟

  24. یعنی الان گلشیفته را هم که عروسک دست سیاسیون انور آب شده ، فرد آگاه سیاسی بدانیم که باید برای ما ملت تصمیم بگیرد ؟ وای برما ملت
    چه زمانی شده که حتی درک سخنان سروش را با گلشیفته باید بسنجیم .

    1. عمل گلشیفته مطابق ارزش های شما اشتباهه. برای خیلی ها یک انتخاب ساده است.

      گلشیفته نماینده یک عده ای می تونه باشه. شما نمی خواهید دلیل نمیشه افراد دیگه هم نخواهند.

    2. ملت ما یک دیدگاه ندارند. هزاران دیدگاه مختلف هست. گلشیفته نماینده یک سری می تونه باشه. شما مسلمان ها نمی خواهید نخواهید. دلیل نمیشه بقیه هم نخواهند.

      سروش هر کسی باشه، می تونه اشتباه کنه. چرا این عجیبه؟

    3. وای و ووی نداره که

      شما اگه متدینی و/یا فکر می کنی سروش درست میگه، نماینده خودتون را داشته باشید. قرار نیست گلشیفته نماینده شما باشه

      بحث سر اینه که یک کم جمع بشینید بقیه هم از کشورشون استفاده کنند و حضور صداهای متضاد را بپذیرید و بفهمید که حرف و ارزش شما ، حرف و ارزش بقیه نیست

    4. اولا شما چقدر گلشیفته رو میشناسید؟ مطمئنید که اطلاعات سیاسی ایشون از من و شما و دکتر سروش کمتره؟
      حتی جناب سروش هم اشکالی به عدم آگاهی گلشیفته به امور سیاسی نداشت. اشکال ایشان این بود که چرا گلشیفته بدون اجازه ایشان بدن نمایی کرده!!!!

      دوما ما الان به فرد آگاه سیاسی احتیاج نداریم، ما به فعال اجتماعی دلسوز نیاز داریم.

      سوما من و شما که به راحتی هرجایی که تریبون پیدا کنیم افاضاتی از خودمون در میکنیم، حتی در یک کامنت پای پست دیگران، اگر جای گلشیفته با اون معروفیت و محبوبیت بودیم چه ها که نمیکردیم.

      1. سوما. برمبنای کلمات شما، همه باید افاضات از خودشون در کنن. این گفتگوی تفکرها باعث پیشرفت میشه.

        دوما. احتمالا فعال اجتماعی بدون آگاهی سیاسی بیشتر برای پیشبرد امور امر شده به کارمیاد.

        اولا. شما از کجا می دونید که اون گلشیفته را نمی شناسه؟ 🙂

  25. جناب سروش
    واقعا آنچه را که مکتوب نمودید مایوس کننده است تفاوت چندانی با قلم کیهانی ها ندارد آنان عریان میگویند و شما در زر ورق .
    گند کفر تو جهان را گنده کرد.

  26. یکی از گفتمان‌های قوی … گفتمان روشنفکری دینی است که اینک به درجه رفیعی از بلوغ و پختگی رسیده است.

    آیا این درجه رفیع از پختگی همین رفتاری است که شما و محسن کدیور در برابر هم انجام دادید؟ شما به قدرت هم برسید همان انتقام های انقلابی سال ۵۷ را شروع خواهید کرد. شما به اندازه ی خمینی متوهمید. به اندازه ی او از مردم و جامعه و همه چیز خشمگینید. به اندازه ی او از مسیری که در زندگی قدم برداشتید پشیمانید. و به اندازه ی او برای ایران خطرناک.

    و نصیحتی برادرانه به شما:

    این روزها و سالهای پایانی عمر را به توبه و خوشدلی خود بپردازید. اگر هنوز خارکن شما توان کندن خاربن را دارد.

    همچو آن شخص درشت خوش‌سخن
    در میان ره نشاند او خاربن

    ره گذریانش ملامت‌گر شدند
    پس بگفتندش بکن این را نکند

    هر دمی آن خاربن افزون شدی
    پای خلق از زخم آن پر خون شدی

    تو که می‌گویی که فردا این بدان
    که بهر روزی که می‌آید زمان

    آن درخت بد جوان‌تر می‌شود
    وین کننده پیر و مضطر می‌شود

    شاگرد بپرورانید. سماع کنید. از مولانایتان که باهوش تر نیستید. با مغولان هم دل و هم آوا نشوید. به موسیقی گوش دهید. به دل جامعه بروید. جامعه آنقدر که فکر میکنید گناه آلود نیست. زندگی کنید. بگذارید این ندای زن زندگی آزادی به گوش شما هم صدای آزادی و زندگی را برساند. شما قلب دینداری دارید و دماغ کافر ‌(‌طبق ادبیات اقبال)‌. به باور من شما انسان خوبی هستید که به سیاست آلوده شده اید. توبه کنید. راه خوبی و صلاح پیش گیرید. قبل از دیگران به فکر خود باشید.

    1. جناب شمس تبریزی عزیز،
      آن نصیحت شما بسیار به دل نشست مخصوصاً توصیه به سماع . فکر می کنم نه فقط برای جناب دکتر سروش عزیز، که برای هر کس که تعلق خاطری به ادب و عرفان پارسی دارد آن «نصیحت برادرانه» شما بسیار ارزشمند و باغنیمت است. آن نام زیبا هم که برگزیده اید (شمس تبریزی) بسیار با مسما و صد البته برازنده جنابعالی است با آن نصایح دلنشین و ارزشمند.
      در پناه حضرت حق سربلند و پایدار باشید.

      با سپاس و مهر،
      مهاجری

    2. ” جامعه آنقدر که فکر میکنید گناه آلود نیست”

      مطلب اینجاست که قشر متدین ما باید بفهمن ارزشهای اونها ارزش های بقیه نیست. آن چیزی که اونها گناه می خوانند برای خودشون گناهه نه برای همه جامعه. این فرق می کنه با این که بگیم گناه وجود داره ولی جامعه گناه آلود نیست.

  27. کاش شمسی بود که شما را همچون مولانا در ۴۰ سالگی از نخوت رهایی میداد. اما این نخوت با شما ماند و نهادینه شد. شاید خدای بزرگ میخواهد در این تجربه این چند ماه اخیر برای شما راهی باز کند برای رهایی از بزرگترین گناه یعنی تکبر.

  28. با عرض ادب و احترام
    مشوره من به جناب استاد بزرگوار اینست که خود را با سوژه های که دون شخصیت شان است در نیاویزند
    وقتی در سطح بلند و بدون مصداق گرایی یک عمل را تقبیح کردید ، همان برای جمیع کسانیکه حامی آن عمل است کفایت میکند. نیاز نیست با تک تک آنها وارد مجادله گردید.
    فرصتی برای هوسبازان ندهید که ناحق خودشان را حق جلوه دهند.

  29. جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همی‌کرد گفت اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدین جا نرسیدی.

    1. مشکل شماها و اکثر متدینین اینه که فکر می کنید فقط خودتون درست هستید و خب از دین هم بیشتر از این بر نمیاد. اما باید یاد بگیرید که تکثر صداها و سلیقه ها را احترام بگذارید بدون این که بخواهید آن چیزی که شما فکر می کنید درسته برای بقیه هم درست باشه

  30. بلاخره روزی خواهید فهمید نواندیشی دینی هم رنگ دیگری از صبغه های زودگذر این دوران است ومحکوم به شکست، امان از روزی که علم برعلیه عالمش شود و باعث نابودی اش، وای بر عالمان بی عمل، وای بر منکران وحی

    1. اینهمه برآشفتگی و با غیض و مقام مقابله به مثل برآمدن ؟!؟ …استفاده از واژه گانی به دور از ادب مانند درندگان و رذالت فروشی و!!! …خود را طرف حق دیدن و دیگران را حق گریز و ..دیگران را به دلیل بیان دیدگاه خود سبک مغز و فحاش و مستوجب نسبت دادن الفاظی صدها بدتر از بیان ایشان مانند ولگردی و مکلف کردن شخصی به ادب کردن این فرشگردان و ؟!!…استاد ارجمند شما براساس کدامین تحقیق مستند و بررسی جامعه آماری به این نتیجه رسیده اید که مردم ایران این کشور را با یا بدون اسلام پس می‌زنند و یا میخواهند که این بیان بیشتر به پیشگویی می ماند ..از شخص بقول دوستان و مریدان شما عارف و فیلسوف و فرهیخته ای چون شما بسیار بعید است که بجای نقد نظر یک شخص به رفتار قبلی وی پرداخته و تمام انتقادات و نظر خود را بر اندام و تفسیر کلمه شرمگاهی و پیش رفتن تا جایی که پیش بینی نمایید که اگر این و آن بر سرکار بیایند مردم به هوش باشید که تمام اساس علم پزشکی و آناتومی را به نابودی و تحریف می‌کشند و ایا بهتر نبود میفرمودید بنظر بنده بهتر بود آن خانم تفکراتشان به این شکل بیان میگردید و یا من در این موارد با نظر ایشان مخالف و در این موارد هم البته موافق هستم یا نیستم و ….نه اینکه به هویت شخص حمله کرده و سبب شوید راه را برای حمله دیگران به خود باز کنید ؟؟ …. اولین و ابتدایی ترین اصول تربیتی آن است که اگر با هرکسی تضادی دارید افکار یا رفتار شخص را آنهم منصفانه نقد کنید نه اینکه شخصیت و هویت وی را زیر سئوال ببرید و…جای بسیار شگفتی است که با بکار گیری از اشعار و کلمات سنگین در انتها با اینهمه توهین و برچسب زدن عنوان فرموده اید تمام این بی حرمتی ها را برای بیان استدلال و ضعف منطق منتقدان خود بکار برده ام و حقیقتا ادم تصور میکند اگر شما نیز دارای مقام و قدرت اجرایی بودید سر از تن تمام منتقدین خود جدا میکردید …. گرچه همانطور که حضرتعالی در متن بالا فرموده اید در مقام سخنران و استاد و…شرکت داشته اید و در مطالعات جنابعالی در علوم فلسفه بعنوان شخصی فرهیخته برای بنده و بسیاری قابل احترام هستید ولی حقیقتا اینجور نگارش از دید هرشخص منصف و بدور از تعصب واقعا سبب میشه افراد در نگاهشان به شما دچار تزلزل و در انتخابشان شک نمایند ….برای خود بنده که در یکی از مصاحبه های شما با شبکه بی بی سی دیده و شنیدم که تلویحا فرمودید و که قرآن به احتمال زیاد توهمی است که پیامبر اسلام بدان اشاره کرده اند و حال در عبارات بالا چنان کشور و مردم و را به دین گره زدید که هر شخصی از بیرون تصور می‌کند شما در هر موقعیتی بنا به ضرورت چنین به این یا آنسوی غش می‌کنید…همانطور که اوایل انقلاب بعنوان یکی از ایدیولوگهای حکومت در دادگاه‌ها شرکت میکردید و افراد را مورد سئوال قرار می‌دادید و اکنون در واشنگتن و دم از اسلام و ….باور کنید این تضادها بعضا افراد بقول جنابعالی منحرف و یا دیگر منتصبین به گمراهی و غیره را این چنین به همه چیز بدگمان و بدبین کرده است…امیدوارم دوستانی که در مقام دفاع از شما بر می آیند بهتر است بدور از اسطوره سازی نظرات خود را بیان کنند زیرا ارسطو و افلاطون و سقراط و دیگر بزرگان نیزممکن از نظر عده ای دارای اشکالاتی در دیدگاه‌هاشان باشند و همچنین دوستانی که انتقاد دارند نیز شایسته است رعایت انصاف را داشته باشند

      1. تمام وجود آدمی وقتی در یک جمع عمل میکند حامل یک پیام ( معنی ) است خواه با حرف زدن باشد خواه با حرکات و جلوه های بدنی.. فراموش نکنیم که زندگی از کنش و واکنش ها ساخته میشود.. وقتی با یک عمل ( مثلن برهنه شدن در محضر عموم ) میخواهی یک پیام را به مردم انتقال بدهی، چرا توقع داری دیگران پیام شانرا بخاطر شما ساکت کنند..

  31. درود بر استاد بزرگوار آقای دکتر سروش عزیز ، مانند همیشه استاد گرانقدر ، سمت سوی درستی و زیست مومنانه در زمان ظهور علم و مدرنتیه را مشخص نمودند. و با نظرات فیلسوفانه و بی نظیرشان ، مسیر روشنفکری دینی را با مسیر متحجرین دینی و غیر دینی متمایز کردند و همانند فانوسی در تاریکی مسیر درستی و راستی را مشخص نمودند. از پروردگار سلامتی و تندرستی را برای ایشان آرزومندم.

    1. درود بر جناب سروش

      متأسفانه دفاعیات شما در این باب حتی منی را که سالیان سال پای دروس شما بوده ام و به آن افتخار میکنم را هم قانع نمیکند چه برسد به کسانی که احتمالا حجابی از غرض نیز بر ضمیر دارند.
      حتی بر این گمانم که خود شما نیز به خطایی که ازتان در تحلیل جلسه دانشگاه جرج تاون سرزده واقف شده اید ولی متأسفانه دلیری اعذار در وجودتان نیست. و البته احتمال دیگر آنست که شما نیز در حجابی از تعصب گرفتار شده اید که هرچه مشخص تر شود که کار شما و هم مسلکان و هم صنفان شما در ۴۴ سال پیش خطای فاحش و ظلم آشکار به نسل‌های آینده بوده است، باز هم بر جزمیت خود در صحت آن عمل راسخ هستید.
      متأسفانه باید بعنوان یک منتقد شفیق به عرض برسانم که انتقاد شما از زبان ناپالوده دیگران مسموع نیست در حالیکه یکی بزرگترین ایراداتی که بر شما وارد است آلودن زیان قلم به فحاشی و ناسزاگویی است. اینکه شما کلمات ناسزا را در صورتی فریبنده بدهید از بار قباحت آنها کم نمیکند. کلماتی چون “دهان دریده” و “سبک مغز” و “گزافه گو” و غیره واقعا زیبنده کلام و قلم استادی چون شما نیست.
      و نکته آخر اینکه فرموده اید غرب یک جامعه دیندار است و دینداری در بین مردمان غرب نشین با شدت و غلظت نمایان است. این سخنی صحیح است ولیکن حتما توجه فرمایید که در همان غرب دیندار زنان اختیار کامل بر بدن خویش دارند و اگر استادی به مرتبه شما چنان نقد بی وجهی در مورد احدی از زنان آن دیار بکند بلافاصله محکوم خواهد شد و چه بسا به جزای خود خواهد رسید. و البته علت رواج آن فرهنگ دینی در بین آنان نیز وجود همین عدالت مدرن و متعالیست.

      حق نگهدارتان
      ح. مطهری

    1. شاید بشه گفت مرگ بر مرگ-بر-گویان ولی نمیشه دیدگاه های دیگران را به خاطر این که شما موافق آنها نیستید حذف کرد

  32. متاسفانه و کما فی السابق خلط مبحث و اصرار بر ان. اقای سروش منتقدین منصف شما نه جایگاه شرم را در اخلاق شما نقد کرده بودند ونه درک شما از زنانگی و تنانگی و فمینیسم. نقد شما ناظر بر این بود که چرا شما شایستگی سیاسی خانم گلشیفته فراهانی را به برهنه عکس گرفتن ایشان گره زده اید. شما اما نه در نوشته فعلی به این نقد پاسخ داده اید و نه نه در نوشته قبلی.

  33. ۱- همه هنرت این است که با الفاظی سنگین به رنگ نخوت و تکبر، به جماعتی که صحبت معمول میکنند که چرا برای محدود کردن حق سیاست ورزی فردی متوسل به اشتباهش و یا ترجیجش شده ای و تحقیرش می کنی، حمله کنی.
    ۲- قصاوتت و حرفهایت عین دیانتت است که مانند همه دین داران به انسان های دگر اندیش و آئیتست حمله می کنی و هر حمله ات نشانی است بر ذات طالبانی ات و هر چقدر هم سعی کنی نشانی از مسامحه با دگر اندیشان در تو دیده نمی شود و همان طالبان فطرتی هستی که ملا عمر بود یکی خشن و رو راست و دیگری با بزک اشعار مولانا
    ۳- هر چقدر هم که شعر مولانا بگویی و در شرم الود بودن بعضی کارها به حق سخن بگویی، و هر چقدر هم راهت را ازجمهوری اسلامی جدا کرده باشی و در بهترین دانشگاهها هم سخن گفته باشی باز هم نمی توانی از جوابگویی به کسانی که از همدستی جنابعالی با جمهوری اسلامی ضرر دیده اند برهی مگر به صداقت و نه نخوت.
    ۴- تاریخ جهان ۴ یا ۵ هزار سال دینداری های توحیدی اخیر نیست روزی این دین های توحیدی ساخت بشر هم از تاریخ رخت بر می بندند و از یقه درانی های خود حق پندار شما هم اثری نمی ماند هم چنانکه از زمین مسطح قرون وسطی اثری نیست و همانگونه که اسمان هفت طبقه را کسی قبول ندارد و هیچ کس دیگر به افرینش ۶ روزه دنیا دل نمی بندد.
    ۵- شاید دوای درد و نا ارامی ات پیاده شدن از صفت دانشمند و فیلسوف بودنت باشد. حرفهای مریدانت که جز نخوه گری و نخوت پروری عایدی ندارند رها کنی و مولوی وار از اریکه خود بزرگ بینی بیرون آیی و یکبار هم شده عذرخواهی را تمرین کنی شاید قلب و روحت هم کمی صیقل یابد و زنگار تکبر به کناری رود و حرفهایت به دل نشیند و ادبیات زیبای گفتارت زیباتر بنماید.

    1. هر کسی حق دارد موضعی را اختیار کند چنانکه شما میکنید
      روشنفکر بودن به معنی همفکر بودن با دیگران نیست
      مشکل از جو طالبانی است
      چه در چهره دینی اش باشد چه در چهره آتیستی اش
      که اگر حرفی خلاف مراد یک جمعیت متعصب گفته شود سیل وار به او هجوم بیاورند
      مگر انبوهی از زشت نویسی ها را که نشان دهنده درون آن جمعیت است را خوانده ای
      که حالا این دفاعیه را نقد میکنی

      1. مثل جمهوری اسلامی انگار سروش هم فقط حق است.برای یک ادم سالم کاری ندارد، یک جمله است:”دخترم عذر میخواهم، اشتباه کردم لخت شدنت را به رخت کشیدم، اشتباه کردم گفتم فعالیت سیاسی حق نداری بکنی هر چند شما را لایق و توانا برای فعالیت سیاسی نمیدانم”. ادم، متکبر نباشد گفتنش اسان است ولی برای سروش و علی خامنه ای گفتن جملات مشابه فوق العاده سخت یا حتی ناممکن است. برای گفتن این جملات باید سبک باشی، گناهکارترین فرد باشی ولی حق دیگران نخورده باشی. مرید های بله قربان گو نباید داشته باشی همانهایی که دل مرشدشان را پر می کنند از غرور کاذب وقلبش را سیاه میکنند. همانهایی که فدایی شاه و ولایت هستند.

        1. هر کسی میزانی برای نیک بودن و معذرت خواهی دارد
          نمیشود کسی با معیار شما معذرت خواهی کند. اگر کسی با معیار شما معذرت خواهی کرد، آنگاه بالایش معذرت خواهی از نیکان واجب میشود

  34. جنبش زن،زندگی،آزادی فراتر از خواست و نمایش پهلوی پرستان سلطنت دوست است،چنانکه اسلام هم دینی فراتر از سروش و بافته های نواندیشی دینی است،سروش ستیزی اسلام ستیزی نیست،چرا کسی بجز سروش این صدای اسلام ستیزی را نشنیده؟این نوشتار از صدر تاذیلش به شیوه ای زیرکانه حول مفهوم شرمگاه،شرم،بدن زن،لزج مغزی و… مفصل بندی شده است،نمیدانیم سروش کجای جنبش زن،زندگی،آزادی ایستاده اند؟ اما بی شک تقلیل جنبش به دعوایی پیرامون شرمگاه و زنانگی و… در ردیف حکومت جور جمهوری اسلامی آخوندی ایستادن است،اسب سوار دیروز انقلاب اسلامی که درهر مقامی فرهنگی می ایستاد بی باکانه می تاخت و راه را برای لشکریان پوچ مغز آخوند هموار و صاف می کرد و در دانشگاه و رسانه نعره (هل من مبارز) سر میداد امروز خرسواری است که آهسته زیر لب از سختی روزگار طلب گشایش می کند،شاید از اول هم خرسوار جهل خویش بودند فقط آنجا خرچموش تر و شوریده سرتر بودند،اما اکنون خر پیر گشته و دعای زیرلب می خواند که بسلامت از این گذرگاه بگذرد،آری سروش پیر هنوز هم سمت جمهوری اسلامی آخوندی ایستاده،بی جهت از اسلام ستیزی میگوید و با منطق ج.ا هر نوع نقد به خود را اسلام ستیزی می داند و جنبش زن،زندگی،آزادی را ازمجرای لخت شوندگی و دین ستیزی دیده اند یا چنین می خواهند نشان دهند.
    این نوشته سروش خالی از حرفهای دقیق و درستش به جماعت پهلوی پرست،بقیه تاسف بار بود و عبرت انگیز،تاسف بار بود از این حیث که سروش همچون ماری است که اگر هزار پیچ در تن داشته باشد اما در هنام رفتن به سوراخ صاف ج.ا می شود و دوباره در دین لانه می کند و عبرت آموز است که چون سروش از گذشته شرم دارد،شرمگینی اش را با نمایش شرمگاه دیگران نشان می دهد و نمایش شرمگاه زنی فرصتی موقت خلق می کند تا از شرم درون بگریزد.

    1. این که گذشته سروش چی بوده،‌ زیاد ربطی به نادرستی حرف الانش نداره.
      این روش اشتباهیه که ما بیاییم بگیم انگیزه تو این بوده پس حرفت اشتباهه. ما باید بگیم استدلال اشتباه یا پیش فرض اشتباه کجاست.

      درسته. ممکنه افراد هزاران انگیزه داشته باشند (و باید هم داشته باشند) اما این دلیل نادرستی حرفشون نمی شه.

      این که سروش از شرمگاه حرف می زنه هیچ حرف بدی نیست و اعتقاد خودش و یک سری از افراد (متدین / عاقل) جهان را داره می گه که لخت شدن کار اشتباهیه و می تونن انتقاد کنند از لخت شدن بقیه. چه اشکالی داره؟

      بحث سر اینه که اشتباه سروش اینه که فکر کرده تمام افراد در نشست جورج تاون باید نماینده سروش و مسلمان ها باشند. گلشیفته می تونه نماینده طیف کثیری از مردم باشه. سروش و مسلمان ها می تونند نماینده خودشون را داشته باشند ولی باید سعی کنند تضاد سلیقه ها و صداها را بفهمند و ببینند

      1. دموکراسی به معنی همرنگ شدن و موافقت با تمام گروه ها نیست
        بلکه رقابت برای به کرسی نشاندن رای است که فکر میکند حقیقت است.
        اینکه جبهه که فکر میکنی حق نیست را نقد کنی چی مشکلی میتواند داشته باشد

        1. بله دقیقا. هیچ نیازی به همرنگ شدن با بقیه نیست و اصلا ممکن هم نیست.

          نقد دیدگاه های دیگران و دیگر گروه ها هیچ مشکلی نداره و خیلی هم خوب و لازمه. اما نه این که بگیم ان افراد نباید حضور سیاسی اجتماعی داشته باشند و یا حق ندارند نماینده داشته باشند.

        2. اصولا دموکراسی یک روش حکومت سیاسی است نه تفکر فردی/جمعی. احترام به دموکراسی یعنی احترام به خواست اکثریت و این حتی در امور سیاسی و اجرایی به این معنا نیست که اکثریت حق دارند حقوق اقلیت را زیر پا بگذارند. بلکه به معنی اینه که اکثریت می توانند برای برهه ای از زمان کارهای اجرایی/قانونگذاری را بر عهده بگیرند و تنها در مواردی می توانند نظر اکثریت را اعمال کنند که هیچ دلیل/راه-حل عقلانی قوی تری برای انتخاب دیگری نباشد.

          استقلال رای و تضاد افکار و نقد متقابل به هیچ دلیلی نباید و نمی تواند تعطیل بشه.

  35. پرسشی از سروش و افسوسی به حال خودمان!
    در ابتدای مقاله بالا فرمودند که: “از همه سود بردم”. باور کنید که داشتم امیدوار میشدم که ایشان قصد بر شمردن درسهای برگرفته از نقدها را دارند که به سرعت امید جای خود را به افسوس داد.
    و اینک پرسش من: شما استاد ارجمند لطفا به ما بگویید که چه درسهایی از این نقد ها گرفتید؟
    و اما افسوس، بلکه افسوسها از اینکه بزرگان و رهبران سیاسی و اجتماعی و … ما چقدر خود خواه و خود بزرگ بین هستند. در با خاک یکسان کردن منتقدین، مخالفان و کسانی با فکر و فرهنگی متفاوت از خود بی نهایت دستی گشاده دارند، و در همان حال از عدالت و سربلندی مردم و افتخار و ارج نهادن به فرهنگ ملی و زبان فاخر و…سخن میگویند.
    رهبران سیاسی مان که فرزندان این ملت بخت برگشته را مثل مرغ و خروس سر میبرند و بی هیچ شرم و حیایی خود را آیت الله هم میخوانند. استاد دانشگاهمان در ردای آموزگاری به فهم و شعور عمومی بی هیچ شک و تردیدی توهین میکند، بی خیال از اینکه توهین کوتاهترین راه به قطع امکان نفوذ کلام است.
    و از همه عجیب تر : سروشی که افتخارش شناخت مولانا و سعدی و حافظ است، با کمترین نقدی در مقام محتسبی بی گذشت منتقدین را به زبانی تند و گزنده مینوازد در همان حالی که از طعن دیگران شاکی ست. در همان حالی که میخواند:
    وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم- که در طریقت ما کافریست رنجیدن. لابد توهین کردن مجاز است فقط رنجیدن است که کافری محسوب میشود.
    افسوس که گویا برای ما مردم پیری برای دلسوزی و درک نسلهای جوانتر ، و وصل کردن نیامده هرکه هست و در هر مقام و سکویی قرار گرفته , نه تنها برای فصل کردن که بیشتر برای پرستش خود و مبارز طلبیدن است که برخاسته؛ حتی اگر آموزگار و عاشق شعر و فلسفه و عرفان باشد. افسوس و بازهم افسوس که با همه دارایی ها چقدر تهیدستیم!

    1. با سیاست باید با زبان خودش حرف زد، زیرا براحتی بهر رنگ و شکلی درمی‌آیند و مخصوصا خیلی مکارتر و نامریی ‌و اغواگر شده: مثلا می‌توانند به مرگ بگیرند تا به تب راضی کنند، می‌توان از مارسیاه به عقرب زرد پناهندگی گرفت، می‌توان متخصصان را در هیاهوی موج عوامانه غرقه ساخت. می‌توانند دهه ها کمین کنند تا هم از آب گل آلود ماهی گرفته و هم منتظرانه موج سواری تازه ای براه اندازند.
      شاید دستان نامریی و نامروت و بیرحم سیاست را فقط با نگاهی از فراست و کیاست حقوقی می‌توان دید . زیرا که میتوانند براحتی چپ و راست را آلت دست کرده و نوبتی داخل این چرخه تکرار اینقدر بچرخانند و مردم را بقدری سرگرم الاکلنگ بالا و پایین کنند تا نهایتا هم بالا بیاورند و هم از بازی خارج شوند و هم خودشان را مقصر بدانند و هم حق و حقوق از یادشان برود و بلاخره معتاد به دیکتاتوری جدیدی بشوند. و دوباره فاصله ها از برج تا کپر ، از شاه تا گدا دیده شود. همه این بازیها و لفاظی های اغواگرانه بخاطر پیچاندن قانون مصوب و مکتوب خودشان هست، تا ازین میانبر غیردموکراتیک سهم بیشتری را به جیب بزنند، و دستشان در دور زدن جوامع بازتر باشد، حتی اگر سر سوزنی باشد. بلاخره کاچی به از هیچی.

    2. فکر نکنم سروش پیروی چندانی از سعدی داشته باشه. اون بیشتر متمرکز به مولاناست. سعدی خیلی پلورالیست تر از این حرف ها بود 🙂

      وقتی میگه از همه سود بردم، منظورش اینه که تشویق شدم جواب بدم 🙂 (چون دیدم هزاران لیلی ظرف من را شکستن ) نه یاد گرفتن اشتباهات

      اما این یک نکته اساسی بود که شما اشاره کردید که تمامی افراد برکنار شده یا جنبش های شکست خورده پیشین (پهلوی ها – ملی مذهبی ها – اصلاحات – جنبش سبز – آبان ۹۸ … ) منتظر باقی می مانند تا یک حرکتی بشه و خودشون را بچسبونن به اون جنبش جدید و مایه از بین رفتن اون جنبش میشن. در واقع جنبش ها باید یک پایان برای خودشون مشخص کنن. مشکل دیگه اینه که جنبش های ما بیشتر اسمن و ترجیح می دهند اساسنامه و لیست درخواست ها نداشته باشند و نگن دنبال چی هستن تا وقتی به قدرت رسیدن، هر کاری خواستن کنن.

  36. خلاصه مقاله دکتر عبدالکریم سروش

    “شما فقط میخواین لخت شین”

    مفهوم دلقک در کتاب برادران داستایوسکی رو به خاطر متبادر میکنن.???

    1. … سنگ را بسته و سگ را رها کرده اند. بقول سعدی گویی که نیشی دور ازو بر استخوان‌ها می‌رود. اکنون که درین شرایط کارد بر استخوانها رسیده و ایران سیل زده دست بر هر چیزی میبرد تا غرقه نشود، لذا هر دستی که بتواند زودتر گره گشایی بکند، شایسته احترامه. دیگر فرقی چندان نمیکنه، از هر تخصص و صنف و عقیده و سلیقه و جنسیتی و سن و … که باشه. فقط اعجاز دستی جادویی و روحی قوی میتونه از چنگ اهریمن نجات‌بخش بشه. هر نفسی از دهان به دهان ممکنه احیای قلبی بکنه درین کمای از حال رفته را.

    2. از دیدن بهت تکراری و یاس مجدد مخاطبان قدیمی عبدالکریم در عجبم. گویی ایشان با نوعی تفکر جادویی منتظر صدور فتاوی و اقوالی غیرسنتی از یک اسلامگرای دگم بودند و حال مایوس شده اند.
      محترمانه بگویم که انتظارتان از ابتدا بر مبنایی غلط و طبق معمول مغز مبارکتان در حال فیلتر کردن دائمی ایمپالس های تحجر صادره از سوی ایشان بوده است. در یک کلام، وقتی کسی مومن و معتقد به درخشش دیوی چون خمینی در عرصه حکمرانی بر ایران زمین در طول تاریخ باشد، جز اینکه در ظلال تعصب تلو تلو خوران راه میرود معنای دیگری ندارد.

      هرگز نرود میخ آهنین در سنگ
      ندارد ثمر کوبیدن آب در هاونگ
      ساعتی که دو عقربه اش ژنگیده
      عبث است رفت و آمدش آونگ

      1. سیاوش تهرانی
        به عنوان یکی از سینه چاکان ۲۰ ساله ایشان حرف شما صحیح است. ما غرق در پروپاگاندای حکومت و فضیلت فروشی سروش، تعصب زیرین ایشان رو فراموش کردیم. به تقلید و انفعال سیاسی روی آوردیم.

        اما خدا را سپاس میکنیم که این پیر مکار دستش رو قبل از مرگش برای ما رو کرد.

  37. ما رفتار شما رو با گلشیفته هم دیدیم. این حرفهای اخلاقی رو برای مردم می زنید. نوبت خودتون که میشه اخلاق حالیتون نیست.

    1. رفتارش با گلشیفته از نظر اینها اخلاقی بوده. مشکل اینجاست که اینها (و ما) باید بفهمن که اخلاق اونها اخلاق همه نیست. یک سری افراد مثلا میخوان لخت بشن عکس بگیرن. این که اینها بدشون میاد دلیل نمیشه که اونها نباید از زندگی لذت ببرن.

      و لخت شدن یکی از مطالبه. ادیان هیچ وقت نمی تونن ارزش اجتماعی مشخص کنن. متدینین ما باید بفهمند که دین جزء حوزه امور غیرعقلانیه و حق نداره در امور عقلانی دخالت کنه. درستِ یک متدین فقط برای خودش درسته. بله می تونه انتقاد کنه. اما فقط انتقاد. هیچ ارزش فردی ای در جامعه جایگاه بالاتری از ارزش فردی دیگری نداری و همه این تضاد صداها و سلیقه هاست که جامعه را پویا و متنوع و در حال رشد نگه میداره.

  38. جناب دکتر سروش عزیز، استاد بزرگوار!
    شاید باورتان نشود که هر وقت عنوان نوشته ای از جنابعالی در پاسخ به منتقدانتان می بینم قبل از خواندن کامل متن آن دلهره ای بر وجودم می نشیند که نکند دوباره با منتقدان خویش از درِ دشنام و تخفیف برآمده باشید! و بعد از خواندن کامل آن، فقط افسوس و تاسف است که بر وجودم  می نشیند.
    آخر ای نازنین! شما عمری است که در گلستان بی همتای ادب و عرفان پارسی مسکن گزیده اید و همانند باغبانی مشتاقان را به میوه های ناب از آن مهمان می کنید، اما این دیگر چه روش مواجهه با منتقدان است!!!
    صرف نظر از محتوا و مدعای نقد ناقدان، حتی اگر تعابیر شما را بپذیریم که آنان را  «طاعنان» و« بی بصران» انگاشته اید (که البته چنین نیست)، آیا شایسته است که با این ادبیات و الفاظ با منتقد خویش ( خواه بی خبر باشد یا بی بصر) سخن بگوییم؟ حاشا و کلا.  
    جناب دکتر سروش بزرگوار، فکر می کنید کسانی که با الفاظ ناصواب «ترمز‌بریده و دهان‌دریده، ناشسته‌روی و ناسزاگوی»  آنان را خطاب کرده اید، چه پیامی از این نوشته و پاسخ جنابعالی خواهند گرفت؟! جز آنکه شما را هم برهمان منهج و روشی ببینند که آنها را  به آن متهم کرده اید؛ یعنی طعنه زدن و تمسخر و توهین و نیشخند زدن و ریشخند کردن به مخالف به جای رعایت ادب و انصاف.
    زهی تاسف و زهی افسوس استاد بزرگوار!!!

    اجازه بدهید  که سرآغاز آن غزل حافظ را که عنوان نوشته تان به آن مزین است با هم بخوانیم:

    منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
    منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
     
    وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
    که در طریقت ما کافریست رنجیدن

    اما چه شده است که دکتر سروش عزیز عموماً منتقدان خویش را به دیده بد می بیند و آن چنان می رنجد که گویی عنان قلم از کف می دهد و تعابیری بر می گزیند که توجیهی برای آن نمی توان یافت.
    جالب است که انگیزه پاسخ تان را آب رساندن به  تشنگان عنوان کرده اید و برای آن به ابیات مولانا در داستان نوح نبی استناد فرموده اید، اما چرا روایت مولانا را از آن ماجرا تا آخر ادامه ندادید و به همان شیوه عمل نوح در مقابل مخالفان تأسی نجستید! آنجا که مولانا در دنباله همان ابیات مورد اشاره جنابعالی، روش آن پیامبر خدا را نه در مقابل به مثل با آنان، بلکه در افزودن  بر شهد کلام و رفتار شیرین در برابر تلخی گفتار و رفتار قهرآمیز مخالفان برمی شمارد.

    چونک سرکه سرکگی افزون کند
    پس شکر را واجب افزونی بود

    قوم بر وی سرکه‌ها می‌ریختند
    نوح را دریا فزون می‌ریخت قند

    وای کاش دکتر سروش هم چنین شیوه مرضیه و ممدوح را در پیش می گرفت. اما دریغ و افسوس از ذره ای انصاف و مروت نسبت به مخالفان و منتقدان خویش. مگر نه این است که مصداق و معیار انصاف انسانها را  باید در نوع رفتارشان با مخالف محک زد.

    اگرچه در استدلال های آورده شده درمتن پاسخ دکتر سروش هم  بسیار می توان چون و چرا کرد و بر ضعف آنها احتجاج نمود، اما برای اجتناب از طولانی شدن این نوشتار وارد آن نمی شوم و احتمالاً کسان دیگری هم به آنها خواهند پرداخت.

    با سپاس و احترام،
    مهاجری

    1. نقد بسیار دقیقی انجام داده اید جناب مهاجری عزیز
      اما مشکل اینست که داکتر سروش یک انسان است و اگر به هر انسانی این همه دشنام گفته شود..احساساتش زیبا نویسی را از او میگیرد
      بانکه به گفته شما از استاد بیشتر از اینها توقع میشود
      اما واژه های که او استفاده کرده مخاطبش را واضح نساخته
      هر کسی صاحب چنین اوصافی بوده باشد به خودش خواهد گرفت نه همگان

    2. جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همی‌کرد گفت اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدین جا نرسیدی.

  39. جناب فرج دباغ اگه با «سرمایه‌داری طمّاع و پلید» مشکل دارید چرا تو منطقه ی سیلیکون ولی زندگی میکنید که اوج کپیتالیزمه. شاید بهتر باشه برید کوبا یا روسیه یا کره شمالی که همخوانی بیشتری با باورهای چپ ضد امپریالیستی تون داره.

    دست بردارید از این تزویر.

  40. جناب دکتر عبدالکریم سروش،

    سعی دارم تا افزونتر از واژگان عالیرتبه ای چون شما سود جویم که چنته خود را جز پاره گانی لغت نمی یابم و توان و یارایی در پاسخ نه در خور، نه واجب. لیک حسرت کف کرده از دگر مکانی است و بارها یادآور، تا شاید حتی برای یک بار به چشمان نازنین و لطیف عالی مقامی چون شما برخوردی حتی به درنگی نماید.

    درختان میوه دار را سری خم و کمری دو تا باید که خردکان، چیدمانی سهل بیابند و بار روزانه بر گیرند که نخوت گرایان و سر به بالا گیران را بخلی است گران و نا تمام.

    چندی است استاد معظم را از حیطه معمول جدا می بینم. ستیز را آسان و با با ناترازان هم تراز نشینند. قافیه از گرد خشم و خاطر از داغ کلاغان مزین که خور استاد نباشد که هرزه گران غنیمت شمار را امراض نوست بسیار.

    به تمامی و کفایت پاسخ شمردید و به انصاف قبر ویل کندید و حق نیز چنین است. اما و به خدای خود اما..

    که روی سخن تنها به شماست که دیده بر دهان گاه گاه بسته اید که بدانید، می دانم، از دل نگرانی و دلسوزی است آشفتگی حال بسیار بویژه چون شما. نکته اساسی در پاسخ ما به دهان درانان بی چاک همان حق و تکلیف و دموکراسی است که همواره بار مطلب می هلید به زیبایی.

    حق و حقوق انسان را احترام گذارید حتی اگر برهنه شدند و از جسم خود میدان گرفتند، آسیب و سود را خود دیده است که ما نه قاضی هستیم و نه مفتش.

    تکلیف ماست دایره زبان به کلیات گشاییم و از جزییات پرهیز تا این خویشتن داری مسری شود و لایه مریدان افزون.

    دموکراسی همین احترام است به عقل اکثریت حتی به نادرست، حتی مضر، حتی خفقان آور، حتی فاجعه بار. با فرض رد اسلام و شیعه در یک رفراندوم صواب و منصفانه توسط ایرانیان، می توانید سر فرود نیاورده و تسلیم جمع نشوید؟

    وظیفه ما روشنگری و تواضع است و بس، دگر خواه پند گیرند یا ملال.

    شرم دارم از گفتن آن، اما انتقاد بر اندیشمندان و روشنگران و نو اندیشان در وقوع و ارتکاب اشتباه حتی به سهو، سنگین تر و سهمگین تر و در برخی فحش آلوده‌تر است که گرچه تأسف بار اما قریب به انتظار است.

    لذا از شاگردی حقیر بپذیرید، نشانه گیری مستقیم به سمتی در شأن و مرتبت اندیشمندانی چون شما نیست که ورطه ای نا معین رقم زند و بیراهه در سلوک بیافریند. گاه در میانه جنگ نیز ترازوی عقل بر سکوت حکم می کند تا حسرت پاسخ از حدت عمق و عمر منتقد بی شرم بکاهد.

    جبهه ۲۵ شهریور
    دوستدار ایرانیان
    مسعود
    دوشنبه ۲۲ اسفند ماه سال یکم ژینا

    1. “دموکراسی همین احترام است به عقل اکثریت حتی به نادرست، حتی مضر، حتی خفقان آور، حتی فاجعه بار”

      احترام به رای دیگران این نیست که ما دیدگاه بقیه را به زور تحمل کنیم. بلکه اینه که فکر کنیم بقیه هم به اندازه ما ممکنه درست بگویند و فقط ما درست نیستیم و ما نیاز به آن تفکرات مخالف داریم تا رشد کنیم. این بودن صداهای متضاده کمک می کنه که همدیگر را نقد و تصحیح کنیم و خرد جمعی رشد کنه.

  41. سلام و درود استاد بزرگ همه حرفهای شما را قبول دارم و من همیشه از سخنرانی ها و مطالب شما بهره می جویم حرف حق را با استدلال قوی شما هم می پسندم ولی نوع حمله به یک فرد از این گروه که اصل آن هم ناشی از تعصبات دینی شما می شود به نظر من باعت این حمله به طرف شما و عاملی برای ندیدن منطق شما شده است.

  42. این جمله شما رو خیلی پسندیدم.

    مرا با فمینیزم معتدل سرِ ستیز نیست…. دشواری ما با فمینیزمی افراطی است که دشمن شرم و شرف و اخلاق است…

    یاد حرف عمام افتادم: ما با آزادی موافقیم. لکن با توطئه مشکل داریم.

    با همین ها شما ۴۵ سال مردم رو مسخره کردید. اون م..مه را لولو برد جناب… قدرت میخواهید؟ سیر نشدید؟
    پس بذارید من برای شما شعری از مثنوی بخوانم.

    هفت دریا را در آشامد، هنوز
    کم نگردد سوزش آن خلق‌سوز

    شما را میگوید و هم پالگی های شما. این شعر که از مهمل هایی که شما به هم بافتید با واقعیات شما نزدیک تر است. خوب خود را ولی حق معرفی کردید و ارجمند و نوح و پخته و مغان و …

    بس کنید این تکبر صوفیانه که دماغ شما رو نابود کرده. دلم برای مولانایی میسوزد که شما ادعای شناسا بودنش رو میکنه. که اگر همنشینی ۶۰ ساله با مولانا و دین هم انسان را درست نمی کند پس واقعا مردم حق دارند از دین گریزان بشند.

    گرنه موشی دزد در انبار ماست / گندم اعمال چل ساله کجاست ؟

    شما نه تنها نمیتوانید ایران را آباد کنید (کما اینکه سالها قبل به درست به شما گفته بودند که حتی مدرسه ای رو نمیتوانید مدیریت کنید) بلکه نمیتوانید حتی دل شاگردانی که به شما دل نهاده بودند را نشکنید. کسانی که با اقتدا به شما دین را یافته بودن را خرج قدرت طلبی بی نهایت سیاسی نهادید. تمام درون خود را در در چند پاراگراف بیرون ریختید. نشان دادید که عاشق قدرتید. که مثنوی هم برای شما کالای فروش است. که برای شما دین هم ابزار یارکشی سیاسی است. چه کردید با خودتان؟ شاید جای دعاهای مثنوی باید برای خود دعا میکردید که عاقبت به شر نشوید.

    علم تقلیدی بود بهر فروخت
    چون بیابد مشتری خوش بر فروخت

    مشتری علم تحقیقی حقست
    دایما بازار او با رونقست

    لب ببسته مست در بیع و شری
    مشتری بی حد که الله اشتری

    درس آدم را فرشته مشتری
    محرم درسش نه دیوست و پری

    از عمق وجود غمگینم که نزول اخلاقی و روحی شما را در این ۵-۶ سال دیدم. کاش واقعا به آخرت باور داشتید. کاش صبر میکردید که باقیات و صالحات خود را آنجا بگیرید. نه اینجا به دنبال نقد کردنش باشید. کاش کاش کاش….

    1. با سلام
      استاد دقیقا انسان به یاد خطبه مولا در نهج البلاغه که این مردم اگر زمین بخوری به عوض روزهای گذشته آنچنان زیر پای اسبان شأن از تو میگذرند ….
      استاد تنها خرده من از شما اینست که چرا از مجمع قدیسان و بارگاه کریمیان و کروبیان و در کلام با خدای مهربان و مجالست در فوق فهم و درک ساکنان زمین ناگهان هبوط میکنید و مانند کلام علی ع در خطبه شقشقیه از کلام که در اوج کبریایی بود دچار مشکل میشوید

    2. – مرا با فمینیزم معتدل سرِ ستیز نیست
      + فمینیزم معتدل چیست؟
      – آن چیزی که من باهاش نستیزم

    3. عمق ناراحتی شما قابل درکه اما این که شاگردانی به خاطر سروش دین را یافته بودند زیاد ربطی به سروش نداره. شاگردان ممکنه حرف های سروش را شنیده باشند اما این تصمیم خودشون بوده که دین را انتخاب کنند یا نه. حالا هم که سروش دیدگاه هایی بیان می کند که شاید مقبول آن شاگردان نباشه، دلیل بر اشتباه بودن همه حرف های سروش نیست. شاید ما کامل سروش را نشناخته بودیم.

      یک مطلب دیگه درمورد اینه که «اگر همنشینی ۶۰ ساله با مولانا و دین هم انسان را درست نمی کند پس واقعا مردم حق دارند از دین گریزان بشند». قرار نیست هر همنشینی و هر پیروی،‌ انسان ها را طبق یک الگوی خاص نظم دهد. آن چیزی که شما درست می دانید برای شما درسته و نه برای سروش (هر چند سروش خودش این را قبول نداره 🙂 ). قرار نیست یک نفر وجود داشته باشه که از همه جهت درست باشه و انسان کامل باشه که ما بگیم اگر اون شخص پیدا نشد، پس همه حرف های مولانا و دین اشتباهه. خود مولانا و دین هم اشتباه داشته اند.

  43. شما بزرگی جناب دکتر سروش.
    خواهش میکنم از سیاست که تخصص شما نیست بیرون بکشید. بگذارید شاگردان شما از آن چیز که شما میدانید بیاموزند. تخصص خود را به سیاست آلوده نکنید، همانطور که مرشد شما مولانا نکرد.
    به یاد بیاورید سیاهی امروز ما نتیجه ی در آمیختن دین و سیاست هستند و کاری که عزیزان شما مثل شریعتی و خمینی کردند. شما بیایید و یک طرحی نو در اندازید. خود را به سیاست آلوده نکنید.
    آموزه های شما تاریخمند نیست، خود را با سیاست تاریخ مصرف دار نکنید.

    دوست دار شما
    امین

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

«اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباش پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن» و: «سر بالین فقیهی نومید کوزه‌ای دیدم لبریز سوال/… من قطاری دیدم فقه می‌برد و چه سنگین می‌رفت» به یادگار

ادامه »

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز

ادامه »