‏روایت زینب جلالیان از زندان 

لباس‌های مرا بر روی تنم پاره کردند، چشم‌هایم را بستند، دست و پایم را با زنجیر به تخت آهنی بستند. با کابل به زیر پاهایم شلاق زدند. آن قدر مرا شکنجه کردند که دیگر هیچی را احساس نمی‌کردم، تمام تنم بی‌حس شده بود و اختیار جسمم را نداشتم

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

یک پاسخ

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

خودشان را شبیه به عامه‌ی مردم جا می‌زنند. تن‌پوشِ کت و شلوار و پیراهن‌شان را نه بر اساس وُسع جیب‌ پر پولی دست‌چین می‌کنند؛ که اغلب از یکی دو فیش حقوقی پر می‌شود؛ بل‌که بر

ادامه »

۱. در طی انتخابات اخیر، مدام شنیده‌ایم که گفته می‌شود: پزشکیان نمی‌تواند کاری از پیش ببرد؛ مگر یک تدارکاتچی چقدر قدرت دارد؛ باید آن

ادامه »

اگر انتخابات و به ویژه انتخاب ریاست جمهوری در کشوری مانند ایران را یک فرآیندی ترسیم کنیم که می خواهد

ادامه »