علی کشتگر و اصل صورت مسئله!

از آدمی با سن و سابقۀ علی کشتگر طبعاً انتظار می‌رود که هر گاه می‌خواهد سخنی را به نقد آورد، ابتدا درونمایۀ آن را به روشنی مطرح سازد و بعد لوازم، کاستی‌ها، تناقضات و پیامدهای آن را مورد انتقاد قرار دهد.

کشتگر اما با نقدی که بر مصاحبۀ من با سایت زیتون در همان سایت نوشته، نشان داده است که بعد از آن همه تجربه‌های تلخ و تلاطماتی که پشت سر گذاشته، گویی چندان التفاتی به اصول و آداب نقد پیدا نکرده و در این سن و سال، ترجیح می‌دهد همچون نوجوانی هیجان‌زده اصل موضوع مورد مناقشه را به کناری نهاده و با به میان آوردن پاره‌ای مسائل پیرامونی و حاشیه‌ای، آن هم به طور کاملاً تحریف‌آمیز، صورت مسئله را به کلی پاک کند.

در واقع در آن مصاحبه اصل حرف من این بود که انقلاب صرف نظر از اینکه خوب باشد یا بد، نیاز به رهبری منسجم، برنامۀ روشن، استراتژی مدون، تاکتیک‌های پیچیده، تشکیلات و سازماندهی گسترده، امکانات مالی و تدارکاتی انبوه، توان حمایت و حافظت از جمعیت دخیل در انقلاب و مدیریت و هدایت آنها به سمت و سوی اهداف از پیش تعیین شده و موارد دیگری از این قبیل دارد.

آقای کشتگر به جای آنکه توضیح دهد کدامیک از این موارد را فراهم کرده که مردم را امر به انقلاب می‌کند، به درخواست من از میرحسین برای ایضاح بیانیه‌اش چسبیده و نتیجه گرفته است که من خواهان سکوت در برابر هر رفتار دستگاه حاکم شده‌ام!

گویا آقای کشتگر بر این گمان است که انقلاب به تمهید و امکانات چندانی نیاز ندارد و اگر هم داشته باشد، میرحسین آن را در اختیار دارد و به نیابت از وی و دوستانش آن را به انجام می‌رساند!

عجیب‌تر از آقای کشتگر اما توئیت دوست دیرآشنا علی افشاری بود که مرا از ترمز شدن بر سر راهِ گذار انقلابی به دمکراسی برحذر داشته بود!

 

 

پناه بر خدا! علی که خود تجربۀ وقایع ۱۸ تیر را از سر گذرانده است، آیا از یاد برده که او و دوستانش در دفتر تحکیم وحدت، حتی نتوانستند چند صد دانشجوی خشمگین را مدیریت کنند به گونه‌ای که سرانجام مجبور به اعلام برائت از رفتار آنها و رقم خوردن عاقب کار بدان صورت شدند؟

من این روزها به سخن مدافعان ضرورت انقلاب در ایران گوش می‌کنم. آنچه از آنها اصلاً نمی‌شنوم، طرح و برنامه و استراتژی و شرحِ امکانات و تشکیلات و سطح توانایی آنهاست و آنچه به وفور و بی‌وقفه شنیده می‌شود، فلسفه‌بافی و زجموره و عصبانیت و تحریک و پرخاش و ادعا و ناسزاست! خب، با این قبیل دارایی‌ها در کدام کشور انقلابِ دمکراتیک به ثمر رسیده است که در شرایط پیچیده و به غایت بغرنج ایران به ثمر رسد؟
همین وقایع خونین آخر آبان ماه آیا نشانه‌ای از میزان هزینه‌های جانی و مالی انقلاب در ایران بود یا اتفاقی برای به وجد آمدن و برانگیختن شور انقلابی! آنها که از آن حوادث به وجد آمده‌اند آیا اصلاً می‌دانند که چه کسانی کشته شدند؟ حال و روز خانواده‌های آنها چیست؟ کدام حمایت را دریافت کردند؟

آنچه رخ داد تنها تصاویری در شبکه‌های خبری نبود تا دوستان مهاجر ما برایش اشک بریزند و یا عصبانی شوند. اینجا برای ما مسئلۀ مرگ و زندگی بود که با گوشت و پوست و استخوان لمس و احساس شد.

باری، من به آن دسته از کسانی که مصمم شده‌اند به هر بهایی حتی گذر از جوی خون و دامن زدن به هرج و مرجی بی‌پایان در ایران انقلاب کنند، کاری ندارم. خطاب من به آن دسته از نیروهایی است که با احساس مسئولیت در راه سیاست گام نهاده‌اند. اقتضای مسئولیت آنها نه هیجان‌زدگی و نادیده گرفتن تجربه‌ها، بلکه تلاش بی‌وقفه برای کشف راه‌های بی‌هزینه و یا کم‌هزینه برای گذر امن و امانِ کشور و مردم از این وضعیت است.

می‌دانم که اگر به فرض موج انقلاب به راه افتد این قبیل حرف‌ها پشیزی خریدار ندارد، اما دنیای بعد از انقلاب هم برای خود داستانی دارد!

 

View Comments (22)

  • ممکن است بفرمایید جوانان ماهشهر و اسلام شهر و فردیس کرج نوشته های کدام تئوریسین را خوانده اند و چه کسانی آنها را رهبری کرده است؟ محافظه کاری موجب خودفریبی شده است و چشم بر فقر مردم بسته اید.لابد مصاحبه ها را هم دیده اید که فریاد آزادی خواهی ندادند پی لقمه نانی شرافتمندانه هستند و شما آنها را به تن فروشی یا خودفروشی دعوت میکنید

  • از سویی نگرانی های آقای زیدآبادی درباره داستان های بعد از انقلابِ پیش رو قابل درک و از سوی دیگر دلایل مخالفان ایشان در مورد به بن بست رسیدن راههای اصلاح و گذار بی مخاطره و کم هزینه هم منطقی است.جمهوری اسلامی گرچه به شدت دچار بحران مشروعیت و ناکارآمدی و پوسیدگی از درون شده و صرفا با زور سرنیزه در تلاش برای به تاخیر انداختن سرنوشت محتوم خویش است اما در عین حال آینده خنجری زیر گلوی ایران نهاده و سرنوشت این کشور را هم گروگان بقای خود نموده و متوسل به بازی کثیف یا هیچ یا همه شده.اما نکته مهم این است حتی بر فرض درست بودن راهکار پیشنهادی آقای زیدآبادی باز هم تا شاهد استمرار خیزش ها آبانگونه نباشیم چنین حکومت بی مسئولیت و تمامیت خواهی حتی در صورت یکدست شدن نیز علاقه ای به تن دادن به خواست عموم برای یک تحول اساسی در سیاست هایش نخواهد داشت و خواهی نخواهی حتی اگر مخالف یک انقلاب و دگرگونی تمام عیار هم باشیم باز هم راه تحمیل اصلاحات درونی به حکومت و واداشتنش به تغییر سیاست هایش از مسیر افزایش فشارهای اجتماعی و خیزش ها و طبعا خونریزی های متعاقب آن می گذرد.جمهوری اسلامی در طی چهل سال گذشته بارها در مسائلی مانند پایان دادن به بحران گروگانگیری دیپلماتهای امریکایی یا پذیرش آتش بس و خاتمه دادن به جنگ بی حاصل با عراق یا تن دادن دیرهنگام و پرهزینه به توافق هسته ای ثابت کرده تا عمیقا تحت فشار قرار نگیرد و مصلحتی را به زور چماق بر سرش نکوبند تغییر مشی و روش نخواهد داد

  • هموطنان واژه بس مهم است، ولی همانقدر که مهم است مورد سوء استفاده قرار میگیرد ،
    هدف انقلاب (در عربی به انقلاب کودتا میگویند ) ،ویا اصلاحات نیست ،اینها وسیله اند.
    یک انقلاب میتواند عقبگرد باشد .
    باید روی موضوعات بطور خالص ،و عمیق پافشاری کرد،و یک سیستم را ایجاد و دنبال کرد.
    موضوع انسان ایرانی و ایران است
    موضوع جهل عمومی و رهبران ،حرص ،تکبر ،حسد ،زیاده طلبی ،رهبری مادام العمر ،انتخابات تقلبی، و مهندسی شده ،.......
    موضوع آن است که حکومت و حاکمیت و رهبران باید نوکر ملت باشند .ساده زیست ترین ها، همچون مردان الهی ،و بدون عقده ،برای مردم کار کردن است ،چند نفر در جمهوری اسلامی تا کنون اینگونه زیسته اند ،
    به انقلاب اسلامی نیز خیانت شد،
    ملت باید حکومت را سرپرستی ،و نظارت کند ،مانند یک .کودک خردسال ،و متدوما ،والا به انحراف میرود .

  • نکاتی را که اقای زیدابادی مطرح کرد، جای تامل و تفکر دارد.
    بنظر میاید که عده ای نظریه پرداز و سیاست باز، هدفی را پیش روی نهاده اند و برای رسیدن به ان، بهایش را با دست و دلبازی از جیب ملت میپردازند و نگران قیمتش و یا جنسی که تحویل میگیرند نیستند.
    بنظر من، این اشخاص در دنیای محدو و بدور از واقعیات خودشان گیر کرده اند. شاید وقتش باشد که بجای خیالبافی های مجازی و شعار دادن و جوانان را بکشتن دادن، خودتان وارد گود بشوید و جلوی صف قرار بگیرید. ... ایا مرد میدان هستید؟

  • جناب آقای زیدآبادی عزیز!
    نکن آقا...باخودت اینطور مکن!
    حجم عصبانیت مردم بیش از تصورات شماست وشما هم معذوراتی خیلی زیاد دارید!
    لااقل کامنت های مردم در پای نوشته هایت را به دقت بخوانید...
    بطوریقین همه ما نویسندگان کامنت ها نویسنده تمام وکمال نیستیم درغیر اینصورت کارت بسی بسیار دشوارترمیشــد!
    آقای شرف اهل قلــم نکن!! احمدجان نکن اینطوری با خودت !
    صدای کسانی همچون آرش قلم گیر ودیگرانی مثل او را که دوست دارند بشنــو!

  • طلسم یک حکومت که شکسته شود ،که آن هم ریختن ترس مردم ،و پذیرش شهادت در راه آرمان، سربدار دادن در راه حق و حقیقت ،و سرباز جانباز ملک و فرهنگ و دین و آیین و ملت و...شدن است.
    آنجا که رهبران خودکامه ،فاسد و زورگو و بی عدالتی شان سیستماتیک شود .
    و بیت المال کشور را غارت ،در دیگر کشور ها بعنوان عمق استراتژیک‌‌ستون پنجم ایجاد میکنند و دشمنان ایران
    بهانه میدهند که در ایران ستون پنجم‌
    ایجاد ،تا تجزیه را هموار کنند،
    سیستم بانکی رانتی و رباخواری ،
    و......خدا یا ایران و ایرانی را
    فراموش نکن.جلوانی ویرجینیا

  • کسی که چگونگی شکلگیری انقلاب را فرمولبندی کرد، لنین بود. ظاهراً این فرمول بیش از هرجای دیگری در انقلاب 1357 ایران درستی کارکرد خودرا نشان داد- و احتمالاً نشان خواهد داد. لنین می گوید انقلاب زمانی روی می دهد که نخست "شرایط انقلابی" در جامعه حاکم شود. اما این تازه اول کار است. باید 4 شرط دیگر نیز احراز شود تا انقلاب به پیروزی برسد:1- بالایی ها نخواهند و نتوانند به روال سابق حکومت کنند؛2- پائینی ها نخواهند که به روال سابق بر آن ها حکومت شود؛3- آلترناتیو یا جایگزینی برای رژیم حاکم شکل گیرد که انقلاب را رهبری و سازماندهی کند؛ 4- شرایط بین المللی برای حدوث انقلاب مساعد باشد. در شرایط فعلی ایران، به نظر می رسد که شرط نخست که به اعتباری مهم ترین شرط هم هست، هنوز تأمین نشده است(رژیم ج.ا نشان داده که کماکان میتواند به روال سابق حکومت کند، هر چند رشته اداره امور تا اندازه ای از دستش خارج شده است). شرط دوم تا اندازه زیادی حاصل شده است. شرط سوم کماکان غایب است؛ و حصول شرط چهارم در ابهام است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که برطبق این فرمولبندی لنین، فعلاً از انقلاب در ایران خبری نیست. یا به زبان عام تر، چای شرایط هنوز "دم نکشیده" است!

  • با سلام خدمت آقای زیدآبادی،
    مصاحبه شما با آقای پارسا بیش از هر چیز نشان دهنده محذورات تان در چارچوب آزادی مشروط و احتمالاً موقت پس از آنهمه حبس و تبعید بود. نه می‌توانستید عمق اندیشه خود را به روشنی بیان کنید چون به خوبی می‌دانستید کدام سرویس ضد امنیتی فردا شما را احضار خواهد کرد و نه وجدان بیدار شما اجازه همرنگی با سرکوبگران را میداد. بنا بر این پیچاندید و پیچیده گفتید. و راه حل هایی پیشنهاد کردید که بخشی از آن در گذشته تجربه شده است (نظام یکدست با آقای احمدی نژاد) و بعضی دیگر عملاً غیر ممکن است (کناره گیری بخش مهمی از سیاستمداران حرفه ای از سیاست !). شما فراموش کردید که این نظام چهل سال است که از طرفی در «برهه حساس کنونی» و در تحریم خود خواسته زندگی می‌کند و از طرف دیگر همواره در حال یکدست شدن بوده است است و خواهد بود (حذف آقایان شریعتمداری، بازرگان، بنی صدر، مجاهدین، ملی گرایان، منتظری، خاتمی، موسوی، کروبی ... و به زودی روحانی). اما هر بار بین آنان که مانده اند اختلاف جدیدی رخ می‌دهد چون اشکال اصلی ذاتی و در طبیعت و پایه های ایدئولوژیک نظام است. دلایل این گفتمان کجدار و مریز شما البته از لحاظ انسانی قابل درک است اما در چنین شرایطی آیا سکوت بهتر نیست ؟

    در فکر این بودم که طبق معمول و به عنوان یک شهروند ساده که نه زندان رفته و نه تبعید کشیده است کامنتی بنویسم که جوابیه آقای کشتگر آمد و به دنبالش پاسخ کوبنده شما. و اینجا بود که برای اولین بار لحن تحقیر آمیزی از شما دیدم که تا به حال در آقای زید آبادی لیبرال و نرم گو نمی‌شناختم. در واقع تا به حال فقط شاهد گفتگوی شما با «خودی» ها بودم اما اینبار طرف مقابل یک دیگر اندیش و علاوه بر آن چپگرا بود. یعنی دوبار مهدورالدم ! و خوب می‌دانستید که برای کوبیدنش آتش به اختیارید.

    آقای زید آبادی عزیز،
    آقای کشتگر و امثال ایشان در خارج کشور هستند چون با آنچه «شما» در سالهای شصت به بعد با آنان کردید ماندن و زنده ماندنشان در داخل کشور غیر ممکن بود. می‌گویم شما به طور جمع چون شخص شما هم در آن زمان بخشی از رژیم بودید و کسی به یاد نمی‌آورد که شما به آنچه بر آنان رفت، از جمله کشتار سال ۶۷، اعتراضی کرده باشید. بنا بر این در این مسئولیت جمعی شریکید. اینکه برخی مجبور به مهاجرت شده و در غربت دلشان برای مام میهن می‌تپد نباید مایه انتقاد باشد و به عکس مایه سربلندی آنان است. کسی که در داخل کشور زندگی می‌کند مجبور است دلسوز باشد. اینکه هنر نیست ! سرکوفت زدن به مهاجرین سیاسی یکی از روش های تفرقه بیانداز و حکومت کن رژیم است. در شأن شما نیست که در این دام بیفتید.

    متاسفانه رژیم سرکوب بخوبی توانسته است برای بقای خود، عده ای از روشنفکران را اعدام یا حذف فیزیکی کند، عده دیگری را زیر شمشیر داموکلس آزادی مشروط قرار دهد، عده ای را منفعل و بعضی دیگر را مجبور به جلای وطن کند و همه را در مقابل هم قرار دهد. در این میان بر هیچ‌یک از زخم خوردگان حرجی نیست مگر آنکه زخم دیگران را به رخشان بکشند و مایه سرکوفت زدن به آنان کنند. یعنی به شکلی دستیار رژیم سرکوب شوند.

    من که امروز خود را یک شهروند لیبرال به معنی واقعی آن میدانم، یعنی به آن معنی که جان استوارت میل می‌گوید، حس میکنم برای بعضی از لیبرال های وطنی یک دیگراندیش خوب فقط یک دیگراندیش مرده است.
    به این امید که شما از آن دسته نباشید.

  • انقلاب یک اتفاق است که میافتد ،میشود،
    انقلاب کردن ،بی معنی است .
    حتی ۵۷ ما که در سیاسی ترین مدارس بودیم ،انتظار وقوع انقلاب را نداشتیم .،بله انقلاب شاه و مردم، با تدارکات بود.

  • تخطئه و زورگوئی و عصبانیت، توهین و برچسب و اهانت، در کلام فرهیختگان اهل اندیشه بندرت دیده میشود. اگر زیاد شد، معلوم میشود دیگر فرهیخته نیستند، موجوداتی احساساتی و مخالف بحث و درک و فهم هستند. و از نظر منطق و دلیل هم احساس شکست میکنند. مثل تیم فوتبالی که بازی را که باخته می بیند، شروع به درگیری و لگد و فحاشی و پاچه گیری میکند! و به هر قیمتی میخواهد از رقیب انتقام بگیرد. تا اگر در بازی جوانمردانه نشد، در بازی مشت و لگد برنده شود!
    زنده باد اهل ادب و اندیشه و حزم.

1 2 3