انتخابات مجلس و بی‌حیثیت‌شدنِ امر سیاسی

افشین حکیمیان

حالا درست در همان میدانی که مخوف‌ترین نیروهای‌شان را برای سرکوب مخالفان، به صف کرده بودند تا بتوانند به هر طریقِ ممکن، زهرچشم مخالفان را بگیرند؛ دیوارنگارهای بزرگ نصب کرده‌اند در وصف و تمجید “رأی” همان مردم. درست در همان‌جایی که خودروهای سیاه و وحشت‌ناک‌شان را پارک کرده بودند تا چشم و سر و تن مخالفان را با شات‌گان، ساچمه‌باران کنند؛ حالا پلاکاردهای رنگ‌ووارنگ هوا کرده‌اند در مدح و ثنای “مشارکت در انتخابات” همان مردم. دقیقاً از همه‌ی همان خیابان‌ها و چهارراه‌هایی که نیروهای جورواجور نوپو، ضدشورش و بسیجی و….را کنار هم ردیف کرده بودند تا نمادونمود قدرت سرکوب خود را به رُخ مردمِ عابر بکشانند؛ حالا کلی پوستر و پلاکارد آویزان کرده‌اند تا با بستنِ “قدرت‌نمایی ما” به دُم “انتخابات”، آن قدرت سرکوبِ دیکتاتوری را با زرورق کاذب برگه‌های آرا، از یادها ببرند.

سردارانِ و پاسداران و بسیجیان مؤمن و انقلابی‌شان هم که همان ایام سرکوب جنبش زن، زندگی، آزادی؛ باتوم و سپر به دست و پوشیده در لباس‌های سیاه و لجنی و تکاوری و…سعی کرده بودند که انقلابی بودن خود را با تمامی خشونت و سرکوب علیه مردم، به نمایش بگذارند؛ اینک همان لباسِ لجنی و سیاه و.. را درآورده و به لباس کت‌وشلواری درآمده و به‌جای باتوم و سپر، خودکاری چیزی دست‌شان گرفته و عکسی به فیگورِ “کاندیدای نمایندگی مردم” گرفته‌ بودند. انگاری قرار بود تفنگ‌های‌شان را این‌بار با آرای مردمی پُرش کنند.

امامان جمعه و جماعت‌شان نیز که همان ایام در سرکوب مردم مخالف، خطبه پشتِ خطبه می‌خواندند. حالا هرکدام سعی می‌کردند که روایت‌ها سرهم‌بندی کنند برای انتخابات. از واجب شرعی تلقی کردن انتخابات گرفته تا ذکر روایات و احادیث از امام زمان و اهل بیت راجع به انتخابات، خطبه می‌بافتند.

و البته خودی‌های‌شان بهتر می‌دانستند که این همه تبلیغ و سخن‌پراکنی برای صِرفِ باشکوهی برگزاری مناسک انتخابات‌شان بود. این بود که آن فعالان و نمایندگان کارکشته‌شان، زودی فهمیده و عطای این فعالیت را به لقای‌اش بخشیده و از ادامه‌ی راه صرف‌نظر کرده بودند. پسرِ الیاس نادران نماینده‌ی سرشناس جریان اصول‌گرای فعلی مجلس، پس از عدم ثبت‌نام پدرش برای نمایندگی مجلس دوازدهم، ضمن ابرازِ “لذّتِ احساس آزادی دوباره” از اقدام پدرش، اِستوری می‌کرد که : «خلاصه‌ی مشاهداتم در این سال‌ها رو می‌تونم تو دو تا جمله خلاصه کنم:”اول این‌که خدا و مردم کم‌ترین و بی‌اهمیت‌ترین نقش رو در تصمیم‌گیری‌ها دارند و بدتر از اون این‌که این جماعت حتی نمی‌دونن که مردم جامعه به چی فکر می‌کنن و اصلاً حرف حساب‌شون چیه”» دیری بود که طفیلی بودن مجلس برملا شده بود و عیان شده بود که مجلس در هیچ‌کجای ریلِ تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌ها قرار ندارد. از این‌رو گرمای تنور انتخابات، جز به پی‌گیری منافع باندها و گروه‌های سیاسی، ممکن نبود.

علی جعفری یکی از فعالان اصول‌گرا توئیت می‌کرد:«نسب‌شناسی فامیلی و تبارشناسی سیاسی لیست آقای قالیباف ساده‌اندیشانی که اندک تردیدی برای رای ندادن به لیست ائتلاف دارند را به یقین خواهد رساند. جالب آنجاست که این لیست دورهمی و فامیلی را به نام جبهه انقلاب فاکتور می‌کنند. کمی با هم مرور کنیم ببینیم اعضای لیست جبهه انقلاب چه کسانی هستند. به عنوان مثال یکی از خانم‌های حاضر در لیست جبهه، دختر باجناق یکی از مؤسسین و اُمنای شورای ائتلاف است و یکی دیگر از آقایان نیز معاون ایشان است. یکی دیگر از آقایان لیست، شاه دادماد رییس شورای ائتلاف شهر ری است. یکی دیگر از اعضای لیست، پدرخانم یکی از اعضای شورای ائتلاف است. یکی از بانوان محترمه حاضر در لیست، خواهر شوهر یکی از خانم‌های عضو ائتلاف و مصاحبه‌کننده بانوان است. گل سرسبد بانوان لیست جبهه مظلوم‌ انقلاب هم منشی همسر سرلیست است. همچنین حدود ۸ نفر از اعضای لیست همشهریان، مدیران و مشاوران آقای قالیباف هستند. دو نفر هم از اقوام و کیف‌کش‌های آقای حداد هستند و بقیه هم سهم آقایان رضایی، محصولی و زاکانی. دلم برای آن ۱۱۰۰ نفر کاندید بیچاره‌ای می‌سوزد که با هزار امید رزومه فرستاند تا به دعوت آقای حداد در فرآیند شورای ائتلاف شرکت کنند، آخر کار همه را سرکار گذاشتند و هر یک از اعضای شورای ائتلاف دست یکی از اقوام و‌ منشی‌ها و نوچه‌ها و کارمندهای‌شان را گرفته‌اند وارد لیست کرده‌اند. حالا انتظار دارید این‌ها بروند در مجلس نمایندگان من و شما و مردم بیچاره باشند؟ زهی خیال باطل»

اگر در طیف انقلابیون، بی‌حیثیت شدنِ امر سیاسی بدین وضوح و شفافیت بود؛ در آن سوی طیفِ انتخابات، باور به مناسکی شدن آن، چنان در میان اغلب مردم ریشه دوانده بود که اکثریت اصلاح‌طلبان چاره‌ای جز عدم شرکت در آن‌ نمی‌دیدند. ولی اقلیتی هم که برخلاف رویه‌ی منطق جبهه اصلاحات، تن به شرکت در مناسک انتخابات داده بودند؛ دست‌شان آن‌قدری از کاندیداهای اصلاح‌طلب خالی بود که کل بار “روزنه گشایی” در دالان‌های قدرت را به لیست شبه‌استیجاری‌ایی بسته بودند که بر گونه‌ی خود “صدای ملت” را یدک می‌کشید. لیستی به سرلیستی علی مطهری که داشت سنگِ حکومت را بر سینه می‌زد که: «اگر دل‌تان به حال نظام و انقلاب می‌سوزد باید رای بدهید وگرنه گزینه بعدی براندازی است.» و در بدنه‌ی خود نیز، دارای اعضایی بود مفتخر به دست داشتن در “انحلال جمعیت امام علی” که این همه را به اعتراف خود، در برابر مزدِ “تأیید صلاحیت برای انتخابات مجلس” انجام داده بود. نه زنان این لیست، ردونشانی از شعاری داشتند که در بطن جامعه به نام زن، زندگی، آزادی در جریان بود؛ که اغلب یا متشرع و مذهبیِ معتقد به حجاب اجباری بودند و نه در سرلیست‌شان (علی مطهری) اشتیاقی برای همراهی برای این جریان وجود داشت. او علاوه‌بر اشتهار به تحجر، برخلاف جنبش زن، زندگی ، آزادی که کل ایران را درنوردیده بود؛ ادعا داشت : «مسئله امروز ایران،حجاب نیست.»

ولی علی‌رغم طفیلی بودن مجلس و رد صلاحیت‌های گسترده و عدم همراهی اکثریت مردم با انتخابات؛ متخصصان مناسکی انتخابات در این سوی طیف نیز، هم‌چون هم‌تایان خود در طیف مقابل در کار بودند که با کاربلدی خود در به کار گرفتن اصطلاحات و عبارات و داستان‌پردازی‌ها، در کار برگزاری پرشکوه انتخابات، سهم خود را ادا کنند. آن‌ها اگر چه ابا و عمامه بر سر و تن نداشتند. اگرچه مداحِ اهل بیت نبودند؛ ولی می‌دانستند که در کاروبار “صندوق”محوری از چه “اهل بیت”ی نشان بیاورند تا بتوانند مخالفان را به پای صندوق‌های رأی بکشانند. چونان کارکشته شده بودند که می‌دانستند، که اگر در خطبه‌ی روشنفکری خود، ذکری از اهل بیتِ “امیرکبیر، میرزا حسین‌خان سپهسالار، محمدعلی فروغی، احمد قوام، محمد مصدق، غلامحسین صدیقی، مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی، عزت‌الله سحابی و… ” کنند؛ می‌توانند که به “گرم و گیرایی” خطبه‌ و خطابه‌ی “روزنه‌گشایی” خود امیدوار باشند. آن‌ها بلد شده بودند که مداحی و روضه‌خوانی روشنفکری خود را با خطابه و روضه‌خوانی از کدامین رخداد تاریخی، پرسوز و گداز کنند. دیگر برای اینان مسلّم شده بود که ذکرِ از چپ و توده‌ای و فدایی برای وصف مشی‌ومرام رقبای داخل جریان اصلاح‌طلبی، عینِ شمر و یزیدی خواندنِ گروه‌های رقیب در زبان مداحان اصول‌گرا، تضمینِ بر حق بودنِ آن‌ها را ممکن است که تسهیل کند. این بود که در تخطئه‌ی جبهه‌ی اصلاحات که بر تحریم انتخابات پای می‌فشرد؛ محمد قوچانی این‌گونه دست به قلم می‌برد که :«متأسفانه این طرز تفکر تمامیت‌خواهانه از حزب توده به چریک‌های فدایی و از آنان به مجاهدین خلق و از ایشان به برخی احزاب اصلاح‌طلب به ارث رسیده است که همه‌ مصلحان باید از یک مرکزیت پیروی کنند.» و “پیروی از مرکزیت” تخطئه‌ی “پیروی از جریان اکثریت”ی‌ست که پرنسیپ و اصول کاریِ قرار و مدار هر حزب و هر جبهه‌ در هر گوشه‌ی دنیا بوده و هست. و این‌را عضو ارشد حزبی داشت عنوانش می‌کرد که برای خود شأن و منزلت و رتبه و مقامی پایین‌تر از نظریه‌پردازی امر سیاسی، قائل نبود. او برای نواختن بیشتر جبهه اصلاحات از «هسته‌ی سخت اصلاحات» نام می‌برد. او هم به عمد طعنه می‌زد و هم از ابهامات نظریه‌پردازی‌های خود آگاه بود. حالا که اصلاح‌طلبان در مخالفت با مناسک انتخاباتی به اتحاد تاریخی‌ایی دست یافته بودند؛ او این اتحاد را با مشابهت‌سازی از «هسته‌ی سخت نظام» (که همیشه مورد انتقاد مخالفان بود) حاصل دستِ «هسته‌ی سخت جبهه اصلاحات» می‌خواند تا انگاری به این مشابهت‌سازی، آن تصمیم را با رفتار نظام حاکم هم‌سان تلقی کند. و از جنبه‌ای دیگر با نام بردن از بازرگان و سحابی و…به عنوان کنش‌گران مرزی، تصمیم جبهه‌ی اصلاحات را در مقابل آن‌ها قرار می‌داد. گویی با سانسور جنبه‌ی ایستادگی و مقاومت شخصیت بازرگان (در استعفا و نامه‌نگاری به خمینی برای پایان دادن به جنگ و…) خیالِ خام برده بود که این مقاومت و ایستادگی جبهه‌ی اصلاحات در برابر دیکتاتوری در برابر انحصارطلبی حاکمیت را می‌تواند در تقابل با منش و مرام آن عزیزان قلمداد کند.

آن‌ها هم عینِ مداحانی که برای پیش‌بُرد اهداف سیاسی حاکمیت، فرت و فرت از «انبیا و اولیا و امامان» مایه می‌گذارند؛ برای بازی گرفتن از مخالفان حکومت در مناسک انتخاباتی، فرت و فرت از «نام و یاد تکنوکرات‌ها و توسعه خواهان و آزادی‌خواهان» تاریخِ آزادی‌خواهی ایرانیان خطبه می‌خواندند تا مقبولیت مبناسازی‌ها و نظریه‌پردازی‌های وهم‌آلود خود را ممکن سازند.

“مقام معظم” گفته بود:«خواص می‌توانند برای برگزاری انتخابات پرشور نقش‌آفرین باشند.» و حالا این سعی و کوشش در راستای برگزاری هرچه باشکوه‌تر انتخابات، از سمت خواص، آن‌قدر ماهرانه و در راستای توصیه‌های او بود که از چشم خدم و حشم هسته‌ی سخت قدرت دور نمانده بود. عبدالله گنجی توئیت می‌کرد:«به نوبه خود از جناب مطهری و چهار حزب اصلاح‌طلب که وارد گود انتخابات شدند و از مرعشی که گفت ۹۰ درصد کرسی‌های استان کرمان رقابتی است و ما حداقل ۷۰ نماینده به مجلس می‌فرستیم تشکر می‌کنم که برای اولین بار از کمند سکولارهای پدرسالار عبور و مسئولانه عمل کردند.»

گویی در یک لحظه‌ی تاریخی همه‌ی ایرانیان به مناسکی بودن انتخابات پی برده بودند که حاکمیت چیزی جز دغدغه‌ی «برگزاری پرشکوه انتخابات» از آن نداشت. ولی طبق آمارها، اکثریت مردم، به تحریم آن عزم کرده بودند. و در مقابل متخصصان مناسکی از هر دو سمت، در کار بودند که آن آرزوی حکومت را محقق سازند. هر کدام به زبانی. مداحان حکومتی به همان ذکرِ از “اهل بیت عصمت و طهارت” و روشنفکران مداح به ذکرِ از “اهلِ بیت کنش‌گران مرزی”. و تشابه این‌دو، علی‌رغم اختلاف اساسی‌شان، آگاهی به حُقه و حیله‌ای‌ست که در کار گرفته‌ بودند.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

«اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباش پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن» و: «سر بالین فقیهی نومید کوزه‌ای دیدم لبریز سوال/… من قطاری دیدم فقه می‌برد و چه سنگین می‌رفت» به یادگار

ادامه »

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز

ادامه »