چهارپاره انتقادی؛ چه‌کسی توهین را آغاز کرد؟

زیتون– آن‌چه در ادامه می‌آید مکاتبه انتقادی عبدالکریم سروش و یکی از «فضلای حوزه علمیه قم» است که از سوی آقای سروش برای انتشار به زیتون ارسال شده است. چنانچه در مقدمه آمده، موضوع مکاتبه اشارات و تعابیر عبدالکریم سروش درباره محسن کدیور است که مورد انتقاد طرف مقابل قرار گرفته و سروش هم به این انتقاد واکنش نشان داده است. لازم به یادآوری است که  متن اصلی مورد انتقاد در رسانه‌های شخصی عبدالکریم سروش منتشر شده و زیتون ناشر آن نبوده است اما با انتشار مکاتبه فعلی و باتوجه به بازنشر ناگزیر بخش‌هایی از متن، زیتون آمادگی خود را برای انتشار پاسخ احتمالی  آقای کدیور اعلام می‌دارد.

***

در مقاله «مصباحی که مصباح نبود» شرحی از سر درد در باب تهمت و تکفیرگری یک روحانی آوردم و چنین نوشتم: “این سخنان مرا به یاد سخنان آن شیخ تکفیرگر (محسن کدیور) می‌اندازد که بهتان مبین زد و مرا و شبستری را اسلام‌ستیز و آورنده دین جدید و ناصادق درادّعای مسلمانی دانست و حرفش را هم علی رغم اعتراضات گران و کلان هم کسوتانش پس نگرفت! این بنده خدا که به گواهی دو آیت‌الله، جواد فاضل لنکرانی و محمّد مؤمن، طلبه متوسطی بیش نبود، پس از بیست سال متارکه درس و بحث فقهی در قم، و نیندوختن دانش تازه‌ای در غرب، تازه به‌یادش افتاده که مجتهد است و در غربت لاف اجتهاد می‌زند و بساط افتاء گسترده است و به طهارت مخرج بول با یک‌بار شستن و روا بودن موی گربه در لباس نمازگزار مفتخر و مبتهج است و شیپور را از سر گشادش می‌زند و فقاهت را از تکفیر آغاز کرده است! اگر در کارنامه سیاسی آقای خامنه‌ای یک حَسنه باشد، این است که نه خود کسی را تکفیر کرد و نه اجازه داد مراجع دهان به تکفیر کسی بگشایند. حالا طلبه‌ای متوسط چون او که تنور دلش برای شهرتی نازل زبانه می‌کشد، دین را ابزار آوازه دنیوی و صید مریدان کرده است، و در حالی‌که جوانان گروه‌گروه به اسلام پشت می‌کنند و دینداران حاجت به همفکری و همبستگی بیشتر در قبال قبیله کفر دارند، او در پی دفع حریفان و لکّه‌دار کردن ایشان و تثبیت موضع خود، به منزله اسلام شناسی یکتاست!»

پس از نشر این مقال، یکی از فضلای محترم حوزه علمیه قم نامه نیک‌خواهانه و نصیحت‌گرانه‌ای به من نوشت که در نشر آن نامه و پاسخ خود بدان فایدتی دیدم؛ لذا آنها را بدون ذکر نام ایشان اینک منتشر می‌کنم.

***

جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش سلمه الله
پس از سلام و تحیات، امیدوارم همواره سالم و موفق باشید.

یکم: نوشته جنابعالی را با عنوان «مصباحی که مصباح نبود» را خواندم، هرچه فکر کردم چرا شخصیت فرهیخته‌ای مانند شما که دیگران را نصیحت و دعوت به اخلاق می‌کنید: «در حالی‌که جوانان گروه گروه به اسلام پشت می‌کنند و دینداران حاجت به همفکری و همبستگی بیشتر در قبال قبیله کفر دارند»، خود در جهت ضدیت با همبستگی به تحقیر دیگران و دوستان سابق و آن هم در دیار غربت می‌پردازید. اگر به قول شما ایشان در پی تکفیر است (که او هرچند قلم تند و تیزی دارد و من آن ادبیات را اصلا نمی پسندم و نظر خودم را بیان کرده‌ام) اما شما نقد علمی را به مفهوم دفع حریفان و لکه‌دار کردن خودتان تلقی کرده‌اید.(نمی‌دانم چرا در غرب چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب ایرانیان مرتب در پی صف‌کشی و هر روز درست کردن دعوا و کینه‌پراکنی هستند). به نظر شما این زبانی که در این نامه در باره آقای کدیور به‌کار گرفته‌اید زبانی قرآنی و از موضع جدال با احسن است؟

دوم: شما برای این‌که ثابت کنید ایشان طلبه متوسط است به سخنان جواد فاضل و محمد مؤمن استناد می‌کنید (که خود شما می‌دانید ایشان اولا طلبه متوسط نیست. آقای کدیور تنها با دلالت کتاب‌ها و مقالات علمی و فقهی از زمان‌های قدیم از بسیاری از مدعیان اجتهاد و استنباط، قوی‌تر و صاحب‌نظر تر است.) روشن است مباحث ایشان هردوی آنان را در نقد مباحث فقهی در باره ارتداد و تأیید قتل راتق نقی و بحث جواز بهتان به مخالفان و بدعت‌گذاران و برخی مباحث ولایت‌فقیه در محیط ایران رنجاند و آنان به‌جای پاسخ علمی به تحقیر شخصی پرداختند[۱]. در حالی که ایشان به جای طلبه متوسط بیش از ۲۰ سال پیش از استاد مورد قبول شما، آیت‌الله منتظری، تأیید اجتهاد گرفت و یکی از سه شخصیت ارجاع‌دهنده به دیگران بود. به نظر شما این شیوه از جدال، جدال به احسن است!

سوم: یکبار دیگر جملات خود را ملاحظه کنید: «و بساط افتاء گسترده است و به طهارت مخرج بول با یک بار شستن و روا بودن موی گربه در لباس نمازگزار مفتخر و مبتهج است». یعنی [آوردن این تعابیر در مورد] ایشان در میان ده‌ها مقاله و چند کتاب در باره نقد ولایت فقیه، حق الناس، ارتداد و آزادی و مسائل فراوان اجتماعی و حقوقی و مسائل مستحدثه احکام نماز و روزه و رؤیت هلال و.. انصاف علمی است؟ آیا این جملات تحقیرآمیز جدال به احسن است و یا خراب کردن شخص و نوعی مقابله شخصی؟ به نظر شما به‌جای انتخاب آن شیوه، از این دستور قرآنی: «وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ کِرَاما» پیروی کردن بهتر نیست. از شخصیتی همانند جنابعالی با این همه سخنرانی‌های بسیار خوب و مباحث اخلاقی و علمی زیبنده (که من استفاده می‌کنم )بهتر نیست که زبان و قلم خود را آلوده نکنید تا بهتر بتوانید در این جامعه دین‌گریز و دین‌ستیز موثر باشید؟ وَ مَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ. إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ. رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ

[۱] . در باره آقای جواد فاضل که تنها استادی که در فقه دیده پدرش است و طرح مباحث اخیر ایشان در باره مصلحت و مقاصد شریعت نقدهای بنیاد برافکنی نوشته شد و چنان مضحکه‌ای ایجاد کرد که ایشان نتوانست کوچکترین پاسخ بدهد و حاضر نشد در جلسه‌ای از آن دفاع کند. در باره آقای مؤمن بماند و عطف به قدرت ایشان که فقط بدانید که ایشان می‌گفت من از این قانون اساسی فقط معتقد به اصل ۴ هستم و بعد ایشان عضو شورای نگهبان شده بود. ونظارت‌های او در انتخابات جز پایمال کردن حقوق مردم چیزی به ارمغان نیاورد و بحث‌های فقهی ایشان شگفت‌انگیز است.

‫‪‬‬***

استاد محترم و برادر ارجمند
سلام علیکم. از پیام نیکخواهانه‌تان ممنونم. چیزی که مرا به تعجب می‌اندازد این است که شما اهانت‌ها و افتراهای دوست‌تان را نقد علمی می‌شمارید. اگر آنها نقد علمی‌ست سخنان من هم نقد علمی‌ست و دیگر چه جای گله است؟ اما اگر «اسلام‌ستیزی و نا-صادق دانستن من در ادعای مسلمانی» افترا و کذب است آنگاه از دوست‌تان بخواهید علنا توبه کند و باز پس گیرد. ماده نزاع برکنده خواهدشد.

لطفا به جلسات ۱۵ گانه سخنان او در باره دین و قدرت دقیقا گوش بدهید تا حجم عظیم توهین‌ها وتخریب‌ها و تخفیف‌های او نسبت به مرا دریابید و اینگونه جانبداری نا-منصفانه نکنید. آنکه آغازگر جدال و توهین بود او بود و پس از تذکارهای اولیه من بازهم باز پس ننشست و توهین‌های بیشتر کرد. اکنون هم راه توبه واجب بر او باز است. باز هم می‌گویم آیا شما روا می‌دارید که تیغ قلم غدّار آن روحانی پرده شرم و انصاف را بدرد و مرا که زهر عداوت دشمنان در کام و زخم ملامت‌شان را بر جان دارم به اسلام‌ستیزی و نا-مسلمانی متهم دارد و هم‌سان کسروی و سلمان رشدی بداند؟ این تیغ قلم چرا هیچگاه با ملحدی در نیاویخت و راه را بر هیچ راهزنی نبست؟
بیاد شعر سعدی می‌افتم که:
چنین گفت درویش صادق نفس
ندیدم چنین بخت برگشته کس
که کافر ز پیکارش ایمن نشست
مسلمان ز نیش زبانش نرست

اما مدارج علمی او: من خود او را آزموده‌ام و ضعف و قوت علمی و اخلاقی و عقلانیش را می‌دانم. آثار و کتبش را هم دیده‌ام. همه جمع‌آوری اقوال و دریغ از یک نکته ابتکاری و یک سر اندیشه راهگشا! و در پاره‌ای از موارد اقتباس و انتحال بدون ذکر مرجع. من اینها را تفقه و اجتهاد نمی‌دانم. شما خود دانید. و لذا گواهی آن دو نفر را که با معیارهای حوزوی آیت‌الله اند، ومن از هیچکدام خوشم نمی‌آید و در نقدشان مطلب نوشته‌ام، درست و دقیق می‌دانم.

ما این حرف‌ها را هیچ‌جا نگفتیم و همه‌جا حرمتش را نگه‌داشتیم تا وقتی که او از سر حسادت و غرور پرده‌دری کرد و هرچه از بغض و حسد در سینه پر کینه داشت بیرون ریخت. بازهم من صبوری کردم و از لغوهای او کریمانه درحگذشتم ولی او جسورترشد و به افترا و تکفیر زبان گشود. دیگر جای سکوت نبود. شما لطفا ماجرا را همه‌جانبه ببینید و جانب حق را بگیرید. من درست به خاطر اینکه میان روشنفکران دینی جدلی درنگیرد سکوت می‌کردم و به‌دوستان هم می‌گفتم دندان به جگر می‌گذارم و هیچ نمی‌گویم اما او سکوت مرا نشانه ضعف و شکست من گرفت و «زان قوی‌تر گفت کاوّل گفته بود». من هم شکستن سکوت را واجب دیدم. علی‌الخصوص که می‌دیدم برکه زلال نواندیشی دینی به گندابِ تکفیر  آلوده می‌شود و نامحرمی می‌خواهد وارد فضایی منزّه شود که جای او نیست. نواندیشی دینی جای این بهتان‌ها و تکفیرهای “فقیهانه” نیست. به دوست تان بگویید هزار جلد کتاب بنویسی اما تقوای زبان و قلم نداشته باشی و مباهته کنی و مسلمانی را نا-مسلمان بخوانی چه سود دارد؟ همان بهتر که طلبه متوسطی که هستی بمانی و نخوت اجتهاد تو را فرا نگیرد و مسلمانان را تکفیر نکنی.
گیرم که هزار مصحف از بر داری
آن را چه کنی که نفس کافر داری؟
سر را به‌زمین چو می‌نهی بهر سجود
آن را به‌زمین بنه که در سر داری
والسلام علیکم.
عبدالکریم سروش

***

با سلام مجدد و تشکر از پاسخ و توضیحاتتان.

نمی خواهم اطاله کلام بدهم. ولی بالاخره و با این احوال از شما توقع دیگری داریم و علاقمندان و دوستان، شما را در جایگاهی والاتر می‌دانند که صبر از شما زیبنده‌تر است. بحث‌های علمی همواره خوب و مفید و در پاسخ ایشان ضروری است. اما پرداختن به احوال شخصی با شخصیت وارسته و بزرگواری [مانندِ] شما زیبنده نیست. (الان دیگر بنائی برای پاسخ به سخنان شما در احوال علمی ایشان و شهادت آن دو نفر و تصدیق مرجعی مانند آیت‌الله منتظری در این باره ایشان نمی‌بینم) اما به‌طور کلی این گونه صحبت‌کردن شما که همواره از موضع علمی و نه شخصی بپردازید هیچ تناسبی با بحث علمی ندارد و قطعا این‌گونه از ادبیات و رد و بدل شدن به روشن شدن موضع کمک نمی‌کند و با این ادبیات مفید نیست. شما همچنان باید در جامعه دینی ما مؤثر باشید. سکوت شما هرگز به معنای ضعف و نشانه شکست نیست، اتفاقا این موضع‌گیری را بسا کسانی بخواهند دلیل بر واهمه بگیرند. خویشتن‌داری به معنای ضعف تلقی نمی‌گردد. بگذارید دیگران متوجه شوند، اما در عوض این نکته مهم شما:«که دینداران حاجت به همفکری و همبستگی بیشتر در قبال قبیله کفر دارند» با وجود شما پر فروغ بماند. این مسائل می‌گذرد.[بگذارید] سرمایه اجتماعی وجود شما در مرتبه علمی و محوری بماند و آلوده به بحث‌های شخصی نشود. اگر با همان زبان علمی یادآوری می‌شدید و قلم شما طغیان نداشت من این مرقومه را نمی‌نوشتم. امیدوارم که بعد هم انشاء‌الله این‌گونه باشد و ادامه نیابد . والسلام علیکم بماصبرتم فنعم عقبی الدار.

View Comments (26)

  • درود یاران جان
    شاید انقلاب صنعتی ریشه واقعی اش را همان ساده وبی تکلف
    سخن گفتن است بدانیم بهتر باشد .زمانی که در این مملکت برای
    گفتن یک جمله ساده میباید بارها به فرهنگ لغات عربی واروپایی
    و دانندگان فن اشارات وایهام وابهام وهزار جور کوفت وزهر مار مراجعه
    نمود تا کشف کنی که نویسنده یا گوینده هیچ چیز مهمی نگفته است .
    در غرب بزرگترین دانشمندان در کمال سادگی موضوعات وکشفیاتشان را
    بیان می کردندو در واقع انقلابی در صنعت و(صنعت سخن )گشودند .
    اما ولی لاکن این جناب که دباغی پوست دانشگاه ها واستادان دانشگاه
    یکی از سوابق وصنعت هایش می باشد وهنوز هم پوزشی نخواسته خود
    را چنان گم کرده اند که گمانم نمی دانند سخت نویسی نه تنها هنری نیست
    بل بی هنری تام است که نتوانی با زبان مادری وفردوسی و چیزی را بیان کنی
    حتا اگر هم چند فرضیه را عنوان کرده باشی آن هم باچرخشی از گفته های
    متفکران سابق.

  • به این قوم مسلمان فقط باید خندید و‌ رد شد! حضرات دکتر،آیت‌الله،مهندس،روشنفکر،...اگر در دین شما مفهومی به نام "کافر" و نجاست او وجود نداشت کارتان به تکفیر و در افتادن با خودتان نمی‌کشید. مگر در ادیان دیگر نامعتقدان را کافر و‌ نجس و واجب‌القتل میدانند که دین شما چنین کرده؟! در مسیحیت اولیه همه آدمیان فرزند خدا هستند و کسانی که مسیحی نیستند به عنوان نشان کوتاهی مسیحیان در رساندن خبر نجات به آنان نگریسته میشوند(البته کلیسای کاتولیک در دوران قدرتش شبیه حکومت اسلامی عمل میکرد و پس از دست دادن آن دوباره به وضعیت عادی مسیحیت برگشت). در یهودیت غیریهودیان جنتیله یا گوئیم نامیده میشوند که تنها به مفهوم "دیگری،از ملت دیگر" است و نجس و...هم نیست. در دین زرتشت هیچ فردی نجس نیست مگر بدنش آلوده به پلیدی باشد. در دین بودایی نیز فقط افراد خردمند و بی‌خرد وجود دارند. تنها در اسلام فرد نامعتقد کافر نامیده شده و دشمنی با او بر مسلمین فرض نهاده شده و از توسعه آن هم مصیبت تکفیر به بار آمده است. یک بار برای همیشه به خود جرات بدهید و مشکل را از ریشه شناسایی و حل کنید.

  • من نمی‌دانم این حضرات که ادعای مطالعه عمیق و ایمان به ماورا الطبیعه شان گوش فلک را کور می‌کند به جای پرداختن به مسائل روز دین و دنیا به نقد عملکرد یکدیگر رو می‌آورند.
    حضرات ! انرژی خود را برای روشنگری در امور اساسی که ادعای آن را دارید ،بگذارید.به کار هم چکار دارید ؟ چرا اسم همدیگر را مطرح میکنید ؟دیدگاه طرف را بگویید و خواستید، فرق عقیده خود را با او مطرح کنید.
    آقای سروش ،آقای کدیور و ....بسیاری که در اطراف خود می شناسیم!!! کمی بخود بیایید
    ببینید این دانش اندوزی شما غرور شما رو افزوده است و سرتان را پر از نخوت و خود بزرگ بینی کرده است یا سرو هر چه بلندتر سرش پایین‌تر است.
    آیا شما مفاخر رو بنده بیسواد باید نصیحت کنم ؟
    آدم ادبیات سخیف تبادل شده حضرات را که می‌بیند ، می‌فهمد چرا این کلاه گشاد فکری و عقیدتی بر سر ما رفته است و کودن مغزانی چون خمینی و خامنه ای بر ما مسلط شده اند

  • همیشه با خودم فکر میکردم دنیای روشنفکری عجب دنیای هیجان انگیزی است هنگامی که من درگیر افکار ذهنی پراکنده هستم آنها در درونشان غرق در هیجانهای بلند و بالای فکری هستند و در این دریای ژرف فکری غوطه ورند و ایران بحران زده ما که از جهت اخلاقی و فرهنگی آسیبهای فراوانی دیده با نبوغ فکری این آقایان که یکی از آنها جناب دکتر سروش باشند و مولف کتابهای اخلاقی و عرفانی نظیر اوصاف پارسیان که تفسیری از خلق و خوی پارسیان در نهج البلاغه میباشد و همینطور کتاب حکمت و معیشت و کتابهای عرفانی ایشان مانند حدیث بندگی و دلبردگی و قمار عاشقانه که محتوای اینها نشان از دانش و عمق مسائل اخلاقی و فرهنگی ایشان دارد ولی متاسفانه خود همین آقای سروش یکی از سردمداران این پراکندگی دینی و عقیدتی در بین جوانان تحصیلکرده ایران بودند
    جوانان ایرانی که طعم خشن اسلام آخوندی و سنتی را تجربه کرده سر خورده و حیران پناه به روشنفکران مذهبی که در رأس آنها همین جناب دکتر سروش بود بردند و ایشان هم بجای اینکه حامی و پشت و پناه این جوانان سر خورده باشد لگد محکمی به گرده آنها زد و با طرح مسائلی از قبیل بکار بردن واژه های نظیر خشیت نامه , نام گذاری جدید ایشان برای قرآن و رویای رسولان و داستان های که در مورد پیغمبر گفتند موجب شد آن نیمه شک باقیمانده در ذهن این جوانان بی پناه فرو ریزدو پراکندگی شدید فکری و عقیدتی را موجب شد که پایان آن همین اسلام ستیزی است که شاهدش هستیم و الان هم که فکر و اعصاب همه درگیر ایران و جنگ و بحرانهای بین الملی است شاهد این جر و بحث کودکانه دو روشنفکر طراز اول مذهبی خودمان باشیم .
    من از این اتفاق نا خوش آیند در این برهه زمانی بین دو دانشمند با توانائیهایکه در آنها بچشم میخورد بسیار متاسف هستم چون برای هردو آقایان بسیار ارزش و احترام قائل هستم ولی در مرحله اول میدانم دود این کش مکش ها بچشم خودشان خواهد رفت سفارش من به آقای دکتر سروش اینستکه کتابهای خودشان را که در بالا نام بردم یکبار دیگر مطالعه بفرمایند

  • من برای پی بردن به صحت و سقم ادعای دکتر سروش ، به کانال تلگرام جناب کدیور مراجعه کردم . ایشان پانزده جلسه درسگفتار دارند تحت عنوان " چالش اسلام و قدرت – نقد سروش " . من امتحانا پرسش و پاسخ جلسه پانزدهم را گوش دادم . متاسفانه سخنان ایشان ( کدیور ) موید سخنان دکتر سروش است . البته من فرصت استماع تمام آن جلسات را ندارم ، اما اگر مشت نمونه خروار باشد ، اظهارات جناب کدیور ، جای عصبانیت ( بسی بیشتر از عکس العمل دکتر سروش ) داشت .

    دکتر کدیور در این جلسه چه میگویند ؟
    1- ادعاهای دکتر سروش همان گفته های علی دشتی و گلدزیهر و ... است .
    2- بهترین کارهای علمی دکتر سروش ترجمه های ایشان است و نه تالیفات ایشان .
    3 – دعا میکنم دکتر سروش " خدا " را حفظ کند و کارشان به اتئیسم نکشد .
    4 – ایشان ( دکتر سروش ) بدون مطالعه قران ، نظریه رویای رسولانه را ارائه داده .

    اگر مابقی جلسات هم بر همین منوال بوده باشد ، شدیدا حق با دکتر سروش است .
    البته دلاوری ، حریت ، و شجاعت استاد کدیور ، و تالیفات بسیار ارزشمند و ستم ستیز ایشان را نباید از یاد برد . اگر ایشان سودا و مطامع مادی داشت ، به راحتی میتوانست به بالاترین مقامات دست یازد . حریت و شجاعت ایشان ستودنی است . مایه تاسف است که رابطه ایشان و دکتر سروش ، که فی الواقع هر دو در یک مسیرند ( مسیر ایثار و حریت ) به هم بخورد . برای هر دو بزرگوار عمری طولانی و توام با سلامت آرزو دارم
    https://t.me/Mohsen_Kadivar_Official/2828

  • آقای دکتر سروش نامه ای که برای شما نوشتند با زبانی نرم و همدلانه و از سر مصلحت طلبی بوده. جا داشت به استقبال می رفتید و بر احترام کرامت خود می افزودید. اگر هم احساس می کنید در حق شما بی انصافی شده، کرم و عفو و بخشش را پیشه کنید، نه تلافی جویی را. خوب نیست دو نفر که ادعای اسلام شناسی دارند این چنین در هم آویزند و گریبان هم بدرند و از هم آبرو بریزند. اگر اختلاف علمی است، خلق دعوی دو طرف را شنیدند و آیندگان قاضی خواهند بود، چه بسا که ما نباشیم و هزاران حرف نو و تازه بیاید حرف امروز ما را باطل کند چنان که قبل از ما بوده. و علاوه بر نظریات و اقوال، ما را با رفتار و عمل هم قضاوت خواهیم کرد، چه بسا دانشمندانی که اثری از نظریه ایشان نماند اما یاد کردار و رفتار نیکشان باقی است و تاریخ هم نشان داده که مردم معمولا به دست ما نگاه می کنند نه به دهان ما و عملمان را ملاک صدق می گیرند نه دعاوی ما را.
    و در نهایت شما خیلی بهتر از ما می دانید که آنچه اسلام را جهان گیر کرد خلق محمدی بود نه برهان فلسفی.

  • با سلام. جناب آقای دکتر سروش علی رغم ادعای اخلاق مداری و عقلگرایی و منطق دانی، همیشه شخصیتی جدلی داشته و اهل جدل احسن هم نبوده. کجا دیده شده که جناب ایشان در پاسخ نقد منتقدی قلم به تحقیر و تخفیف نیالاید، از پاسخ به نقد های قبض و بسط شریعت در کیهان فرهنگی تا امروز همواره با توهین و تحقیر منتقد در صدد بوده است نظر خود را حق و نظر منتقدین را با طل به پندارد. اینجا به تعبیر خود منتقد را طلبه متوسط درس ناخوانده می داند در گذشته به تمسخر فلان مرجع تقلید و عنوان روی جلد رساله عملیه اش می پرداخت. از حضرتشان طلب اخلاق و جدال احسن نفرمایید که شما را به همان چوب می راند که اینجا ناصح خود را به عدم رعایت انصاف و حانبداری از دوست خود متهم می کند.

  • یک معلم فیزیک داشتم در دوران مدرسه به شدت دنبال بازنشسته شدن بود یک بار ازش پرسیدیم چرا و این را به ما گفت
    " شماها نمیدونید بعضی وقتها دیگه چرت و پرت میگم"
    شما هم آقای سروش مدتهاست که از زمان بازنشستگی شما گذشته و الان به مرحله پرت و پلا گفتن رسیده‌اید.
    وسط این همه فلاکت و ب بختی و گرفتاری برای ایران و ایرانی تو یادت افتاده که کدیور چی گفته، کی توهین رو شروع کرده
    تعجب می‌کنم پسر شما این محملات رو میخ نه و به شما تذکر نمیده

1 2 3