من فقط نگاهم را از زیر آن میز بردم بالا به طرف آن جایی که مسلسلچی ایستاده بود که ببینم رفته، نرفته و چی شده، که یک دستی را دیدم، هیکلش را ندیدم، فقط دستش را دیدم که آستین مشکی داشت، که با کلت به طرف شرفکندی تیر خلاص میزند.