‏روایت عایشه مفاخری از قتل ملا محمد ربیعی

گفت دخترم را بیاور حرف بزنیم. گفتم تو سالم بودی رفتی بیرون. گفت خیلی حالم بد است. تلفن قطع شد.تا نه و نیم شب تمام کرمانشاه را گشتیم. تا عاقبت دو خیابان پشت خانه ما جنازه‌‌اش پیدا شد. بالای سر جنازه که می‌رسند، هنوز گرم است.