جنایت و مکافات

‏روایت روح‌انگیز سلطانی‌نژاد از قتل کارون

«یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. آمدم بیرون و فقط جیغ می‌زدم و کارون را صدا می‌زدم. کفش کارون را دم در دیدم. کفش کارون را بو می‌کردم. خودش در فاصله کوتاهی با من بود، ولی من کفشش را بو می‌کردم»

Recent Posts

در باب تبیین مشارکت در انتخابات از منظر گذارطلبی

یکم؛ گذارطلبی نخستین بار در نوشتاری مبسوط تحت عنوان "«گذارطلبی»: برون رفتِ از انسداد سیاسی"…

۳۰ شهریور ۱۴۰۳

دگر پذیری و دگرستیزی؛ به بهانه انتشار نامه فائزه هاشمی

«زندان در زندان»، رنجنامۀ خانم فائزه هاشمی عزیز که در زندان اوین نوشته شده را…

۲۶ شهریور ۱۴۰۳

دولت پزشکیان و شب اول عروسی

اخبار هفته به روایت ابراهیم نبوی

۲۵ شهریور ۱۴۰۳

«تجربۀ دینی چیست؟» در ترازوی نقد

در ماه پایانیِ سال گذشته‌، مقاله‌ای تحت‌عنوان «تجربۀ دینی چیست؟» در سایت زیتون منتشر گردید…

۲۱ شهریور ۱۴۰۳

جنبش‌ها و خیزش‌های اجتماعی چگونه سرزنده می‌مانند؟

از منظر اقتصاد اجتماعی هیچ جنبش و خیزشی در خلاء اجتماعی نمی‌روید و هیچگاه هم…

۲۱ شهریور ۱۴۰۳

«افسون شریعتی»؟ کوری عصاکشِ کوری دگر شود!

 اخیرا در شماره ۵۵۹ هفته‌نامه تجارت فردا، مطلبی به قلم محمد طاهری، سردبیر این هفته‌نامه…

۲۱ شهریور ۱۴۰۳