«یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. آمدم بیرون و فقط جیغ میزدم و کارون را صدا میزدم. کفش کارون را دم در دیدم. کفش کارون را بو میکردم. خودش در فاصله کوتاهی با من بود، ولی من کفشش را بو میکردم»
«یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. آمدم بیرون و فقط جیغ میزدم و کارون را صدا میزدم. کفش کارون را دم در دیدم. کفش کارون را بو میکردم. خودش در فاصله کوتاهی با من بود، ولی من کفشش را بو میکردم»
دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفهورزانی است که اغلب تلاش میکند اخلاقمدارانه، در اندیشهورزی و کنشگریاش، با پرهیز از رادیکالیسم و اتخاذ رویکرد بینامرزی، میان گفتمانهای مختلف و متضاد ایرانی، نوعی سازش و
بسیاری از شهروندان و بازیگران اقتصادی اعم از مصرفکننده، سرمایهگذار، تولیدکننده از خود میپرسند که چرا با هر تکانه در بازار ارز، قیمتها در
«دحترِ هفت-هشت ماههای سرش را گذاشته است روی شانهی چپِ مادر، سرش روی شانهی راستش خم شده است و پنداری
بازنشر مطالب با ذکر منبع آزاد است. ۱۳۹۴-1401