دو جدال سفسطی

غوغاییان در اعتراض به سخنان اخیر من (در‌باره‌ی مدعیان رهبری خیزش اخیر و همچنین نامه‌ی مهم آقای میرحسین موسوی) دو اتهام را به من وارد کرده‌اند که اکنون می‌کوشم تا به آن دو تهمت شبهه‌ناک پاسخ گویم. اولی اتهام زن‌ستیزی و دومی اتهام تعطیل دانشگاه‌ها و تصفیه‌ی استادان در سال‌های آغازین انقلاب. البته سخنان من برای ناسزاگویانی نیست که فضای رسانه‌ای را پر کرده اند بلکه برای عاقلان و منصفان است.

همین‌جا قبل از ورود به پاسخ سوالات فوق نکته‌ای را باید بگویم که البته بر اهل نظر پوشیده نیست. و آن اینکه سخنان من در خصوص بیانیه‌ی آقای میرحسین موسوی حاوی نکات مهمی از جراحی عمیق نظام گرفته تا تشکیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی جدید و بسیار مسایل مهم دیگر، همه در غبار غوغایی زیر بیرق «زن‌ستیزی» پنهان و مدفون شد. از همین‌رو، دعوت من از همه‌ی مخاطبان نکته‌سنج و منصف این است که به همه‌ی آن نکات عطف توجه کنند و محتوای فربه آن را در موضوعی فرعی و حاشیه‌ای خلاصه و فروکاسته نکنند.

یکم. من عملِ نامحترمِ شخص محترمی را نکوهش کرده‌ام و آشکارا آن کار را ناشایسته دانسته‌ام و اکنون هم سیاست‌ورزی ایشان را به خاطر آن کار، بی‌آینده می‌بینم و یقین دارم که جامعه ایران چنین کسی را با چنین کارنامه‌ای به دایره سیاست راه نخواهد داد. و لذا ناصحانه و پدرانه به مصلحت ایشان می‌دانم که دامن از سیاست برچینند و همچنان یک هنرپیشه‌ی محبوب باقی بمانند و حافظ‌وار به ایشان می‌گویم:
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک‌نهاد/ ​​​​بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
سخنی بی‌غرض از بنده‌ی مخلص بشنو / ​​​​ای که منظور بزرگان حقیقت‌بینی

و البته اختیار و انتخاب با ایشان است.

دوم. سرتاپا برهنه شدن و بدن عریان و شرم‌گاه خود را در مقابل چشمان جهانی به نمایش‌نهادن (حتی اگر مردی چنین کند) نه تنها کاری‌ست که افتخاری ندارد، بلکه مورد تقبیح کثیری از عقلای عالم است و لذا چنین کاری نمی‌کنند (از جمله عامه‌ی دینداران که نیم بیشتر عقلای جهان را می‌سازند و نیز بسیاری از علمای اخلاق) و لذا در تقبیح عمل خانم فراهانی (نه شخص خانم گلشیفته فراهانی) کاری غیر عقلایی و خردناپسند صورت نگرفته است. و البته خود نیک می‌دانم که عقلایی هم هستند که آن کار را نکوهش نمی‌کنند. من از دسته‌ی اولم و بیمی و باکی از اظهار رای عقلایی خود ندارم، چنان‌که آن دیگران ندارند. حجم ناسزاهایی که ناسزاگویان روانه‌ی صاحب این قلم کردند کمیتی فزون از فلک دارد و پر پیداست که می‌خواهند با این حرکاتِ قبیح، حرکت قبیح دیگری را بپوشانند، غافل از اینکه «خون به خون شستن محال آمد محال».

سوم. اما حدیث زن‌ستیزی. مبالغه‌ی مستعاری که لقلقه‌ی زبان برخی کسان شده است. اولاً نقد و نکوهش ستیزه‌کردن نیست. ثانیاً من به گواهی سخنرانی‌های عدیده‌ای که داشته‌ام، از حامیان خیزش مبارک «زن، زندگی ، آزادی» و از کهنه‌مبارزان علیه استبداد دینی بوده‌ام. ثالثاً فرض کنید من با خانم فراهانی به خاطر عملی مذموم ستیزه کرده‌ام (که نکرده‌ام). آیا این زن‌ستیزی است؟ یعنی با همه‌ی زنان ستیزیده‌ام؟ با جنسِ زن ستیزیده‌ام؟ این چه منطقی است؟ پس شما هم که سخن مرا نکوهش می‌کنید، مرد ستیزید چون من مرد هستم، بلکه انسان‌ستیزید چون من انسانم.
کسانی که قصه‌ی زن‌ستیزی را مطرح می‌کنند چون خود به قبح آن عریانی واقفند، می‌خواهند درشتی آن را و درستی سخن مرا با این نسبت‌های سست بپوشانند.

چهارم. می‌گویند برهنه‌شدن حق خانم فراهانی و انتخاب او بوده است. بلی، انتخاب ایشان بوده ولی هر انتخابی درست و عقلایی نیست. حسن انتخاب داریم و سوء انتخاب و ایشان متاسفانه در اینجا دچار سوء انتخاب شده است (به اتفاق کثیری از عقلا). همچنین گرچه برهنه‌شدن حق ایشان بوده، برهنه‌نشدن هم حق ایشان بوده است. حالا چرا این یکی را انتخاب کرده نه آن یکی را برمی‌گردد به سوء انتخاب ایشان.

نیز می گویند آن کار به خودش مربوط است و کسی حقِ داوری ندارد. این هم سخن نادرستی است. ایشان کاری علنی و در معرض انظار عموم کرده است، نه اینکه در خلوت برهنه شده باشد. ولذا عامه‌ی مردم هم حق داوری در باب کار ایشان دارند. آنها هم که عمل او را می‌پسندند داوری می‌کنند. اینان که بر طبل زن‌ستیزی می‌کوبند، از قضا ذهنیتی جنسیتی دارند و همه چیز را می‌خواهند به آن ربط دهند و از آن بیاویزند و با دیگران در آویزند. این جدل سفسطی راه به جایی نمی‌برد. بعضی‌ها هم چنان که از نوشته‌هایشان بر می‌آید بغضی و عداوتی با دیانت و اسلامیت دارند و عقده‌گشایی می‌کنند. اینان بهتر است به در و دیوار نزنند و به یمین و یسار نروند و سخن خود را بی‌پرده و بی‌پروا بر زبان بیاورند. اما چون می‌دانند که در میان مسلمانان جایی برای این اسلام‌ستیزان نیست، مقصد باطل خود را در لفافه‌ی نسبت‌ها و افتراهای گوناگون پنهان نگاه می‌دارند.

اما قصه‌ی کهنه‌ی انقلاب فرهنگی و تصفیه و اخراج استادان؛ من خسته‌ام ز گفتن و خلق از شنیدنش!

چنانکه بارها گفته‌ام خلاصه‌ی ماجرا این است که دانشگاه‌های بسته را (پس از کشمکش‌ها و خونریزی‌ها و مقاومت چریک‌های اقلیتی و اکثریتی و پیشگامی‌ها و مجاهدین که به مدت یک‌سال و نیم دانشگاه‌ها را اشغال کرده بودند و ماجرا را خونین‌تر کردند) در خرداد ۱۳۵۹ تحویل ما هفت نفر دادند (ستاد انقلاب فرهنگی) تا بازگشایی کنیم و ما هم که مشتاق خدمت به انقلاب مردمی ایران بودیم چنین کردیم و نگذاشتیم که دانشگاه‌ها به مدت طولانی بسته بمانند (بعضی می‌خواستند دانشگاه‌ها را تا بیست سال بسته نگه دارند). ورود ما به عرصه، پس از وقوع واقعه بود، نه به عزم ایجاد واقعه. یعنی بسته‌شدن دانشگاه‌ها نه به علم ما، نه به اذن ما، و نه به امر ما انجام شد. ما آمدیم تا تندروی‌ها را بزداییم، دانشگاه‌ها را از گل و لای جهالت و وابستگی بروبیم و آب صافی معرفت را در آن جاری کنیم و به قدر طاقت چنین کردیم. کسانی که آن دوران را دیده‌اند و یاد می‌آورند، می‌دانند که یک عمل مثبت سازنده در میان هزاران عمل ویران‌گر چه دشواری‌هایی داشت. ما به کمک دوهزار استاد دانشگاه برنامه‌های درسی را بازنویسی کردیم و با تاسیس مرکز نشر دانشگاهی و به کمک جمع کثیری از استادان و با پرداخت حقوق کامل آنان، ترجمه و تالیف کتاب‌های بسیار و مجلات بسیار را سازمان و سامان دادیم و میراثی غنی برای همیشه از خود به جا نهادیم که در همه‌ی کتابخانه‌های کشور یافتنی و ستودنی است. اما تصفیه استادان که دستاویز جمعی بی‌خبر (و شاید مغرض) شده است، نه چنان است که می‌پندارند.

اولاً بعضی تصفیه‌ها از عناصر وابسته به سلطنت و ساواک مقتضای مزاج انقلاب بود، همچنان که بعضی دانشگاهیان هم که خود به خطاهای پیشین خود واقف بودند بدون اینکه دست تعرض کمیته‌ها به آنان برسد، شغل خود را بی سر و صدا ترک گفتند و از آن میان کسانی هم راهی خارج کشور شدند.

ثانیاً تصفیه‌ها از آغاز بازگشایی دانشگاه‌ها بعد از انقلاب شروع شد و پرچمدارش آقای دکتر محمد ملکی اولین رییس دانشگاه تهران بود که یک قلم دویست استاد دانشگاه تهران را اخراج کرد و بعداً بسی بیشتر را (از جمله دکتر سیدحسین نصر و دکتر معتمدی و دکتر ایرج لاله‌زاری که استاد شیمی ارگانیک خود من بود و نیز دکتر زریاب خویی و دکتر زرین‌کوب را به جرم فراماسیون بودن). من در آن زمان هنوز دانشجوی دانشگاه لندن بودم و به ایران نیامده بودم. بعدها کمیته‌های پاکسازی در ادارات و در دانشگاه‌ها عمل تصفیه را ادامه دادند. دکتر براهنی و دکتر باطنی و … تصفیه‌شده‌های این کمیته بودند. باری وقتی ستاد انقلاب فرهنگی به فرمان آیت‌الله خمینی تشکیل شد، در یکی از اولین بیانیه‌ها که به امضای من رسید و نسخه‌اش اکنون موجود است، خاتمه‌یافتن پاکسازی‌ها را اعلام کردیم. اما کسی گوشش بدهکار ما نبود و دانشجویانی که دانشگاه‌ها را تسخیر کرده بودند (و گویا فرمان از حزب جمهوری اسلامی می‌بردند و سعی در تضعیف موقعیت ابوالحسن بنی‌صدر داشتند) به کار خود ادامه دادند. از این پس کار تصفیه‌ها و پاکسازی با وزارت علوم افتاد که وزیرش محمدعلی نجفی بود و اکنون همه‌ی پرونده‌های مربوط به آن تصفیه‌ها در آن وزارت‌خانه است. بعدها که من رقم تصفیه‌شدگان را از وزارت علوم خواستم گفتند هفتصد نفر بوده‌اند.

من خود وقتی کار برنامه‌ریزی‌ها به پایان رسید، تنها کسی بودم و هستم که از عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی استعفا کردم. پس از آن شورای انقلاب فرهنگی تشکیل شد و دکتر داوری و گلشنی و ازغدی و کچوییان و پناهیان و خسروپناه و ارشاد و … به عضویتش در آمدند، که هر یک از دیگری ولایی‌تر و گوش‌به‌فرمان‌ترند، و قریب چهل سال است در این پیشه و اندیشه‌اند و بر هرچه در دانشگاهها می‌گذرد نظارت و اشراف دارند و مسولیت تعلیق دانشجویان و استادان و سخت‌گیری حراست دانشگاه‌ها بر سر حجاب و دیگر امور مذهبی و پیاده‌کردن نظریه‌ی علوم انسانی اسلامی با آنهاست که متاسفانه پاسخگو هم نیستند.

در این میان از حیله‌های شرورانه‌ی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی هم غافل نشوید که برای تخریب شخصیت یکی از مخالفان بنامش (یعنی این بنده) افسانه‌ی تصفیه‌های ناعادلانه را ساخت و به دهان همه انداخت و اکنون مقلدان بازی‌خورده‌ی آن وزارت، سهواً یا عمداً، وزر و وبالش را به دوش می‌کشند و طوطی‌وار در بادکنک آن اتهامات می‌دمند. حتی گروه‌هایی «چپ‌نما و انقلابی» در خارج کشور که نسخه برگردان حزب‌الهی‌های داخل کشورند، مجالس درس و خطابه‌ی مرا برمی‌آشوبند به این اتهام واهی و برساخته حکومت که گویا گناه گران تعطیلی‌ها و تصفیه‌ها به گردن نازک من است، به جای اینکه تقدیری به عمل آورند و خدمات ما را ارج بنهند که دانشگاه‌ها را از ویرانی رهاندیم و از دست تندروان بیرون آوردیم. قصه‌ی دانشگاه‌ها پس از تشکیل شورای انقلاب فرهنگی و درآمدن اعضای جدید را دیگران باید بسرایند. مرا البته با تحسین و تقبیح کسی کاری و پروایی نیست که هرچه نپاید، دلبستگی را نشاید. اگر خدمتی کرده‌ام از خداوند تقاضای پاداش دارم و اگر خطایی رفته است، از خلق و خالق تمنای عفو دارم.

و العاقبه للمتقین

View Comments (45)

  • من کاری به خود جناب سروش ندارم ، ایشان اقدامش را کرده و یک گوشه ای رها کرده و رفته ، این طرفداری ها از ایشان خیلی چندش است ،عده ای تکه چوبی دست گرفته اند و مدام آن رهای در آفتاب مانده را زیر و رو می کنند ، هم می زنند ... ول کن بابا بیخیال دیگه رایحه اش خفه مان کرد. ول کن بذار خودش خشک میشه ، منتفی میشه
    :|

    • تو با این نازکی طبع چرا کامنت‌ها را می خونی عزیزم؟ خب معلومه یک سری مخالفت می کنند و یک سری موافقند، یک سری هم هم مخالف و هم موافق.

      حالا شاید هم اگر چیزهای رها در آفتاب را یک کم بررسی کنیم بهتر باشه قبلا از این که رهاشون کنیم. چون شاید یاد بگیریم چه اشتباهی کردیم در فکر کردن و حرف زدن و چه شکلی از رخ دادنش جلوگیری کنیم.

  • آقای سروش تا بحال به این فکر کرده آید که این اسلام است که با رفتن آخوند از ایران با او خواهد رفت؟ من خیلی به این موضوع فکر می کنم و این احساس به من دست می دهد که مواهب زیادی از این رهگذر نصیب ما خواهد شد ، رنج بیش از چهل سال شکنجه و داغ و درفش یک حکومت اسلامی ، جایگزین شدن نگاه منهای خرافات به اصل و تاریخ اسلام ، بجای دستمال کردن بیضه امامان ، درج نام ایران در تاریخ یا گینس بعنوان اولین کشوری که خود را از زیر یوغ اسلام خارج کرد و اینها آرزو نیست ، خیال خام نیست ، نشانه های آنرا دارم می بینم ، ایرانیان حکومت و خامنه ای و این ۴۴ سال را بهانه کرده اند تا اسلام ۱۴۰۰ ساله را ضربه فنی کنند ، خود شما یکی از نشانه ها هستی ، این سر اسلام را ول کردی و سر دیگرش را چسبیده ای به امید اینکه پنجره به مردم نشان بدهی که اگر در را برای ورود مجدد به اسلام بسته دیدند از پنجره شما وارد شوند ، اما تصمیم این مردم جدیست ، آدم معتاد وقتی میخواد مواد را ترک کند و کنار بگذارد علاوه بر نکشیدن مواد باید رفقای پای منتقلش را هم ترک کند ، راه رفت و آمد در محل و بسوی خانه اش را باید عوض کند ، وقتی ما میخواهیم اسلام را از مملکت مان بیرون کنیم نباید وحی را کنار بگذاریم و بگوییم رویاهای رسولانه که مثل وحی نیست ، دکتر عبدالکریم سروش که مثل مصباح یزدی و خامنه ای نیست ، باید اصل و فرع اسلام را کنار گذاشت ، چه فرق می کند بین سروش و خامنه ای وقتی نظرشان در مورد گلشیفته موافق و مخالفتشان را در مورد شکنجه گل درشت کنیم ؟ اتفاقا همین آقای سروش اگر پا بیفتد در مورد شکنجه هم خامنه ای می شود ، چون اصل و اساس اسلام بر پایه های ثابت و لایتغییر بنا شده و آبشخور هر مسلمانی نهایتا قرآن و اسلام است ، تکرار می کنم آقای سروش ، قرآن و اسلام و معصومین و علم و کتل و چلو قیمه ظهر عاشورا باید جمع شود .

    • سلام اینکه کلام دکتر سروش اینهمه موج راه انداخته عظمت ایشان را می رساند سخن بزرگان را حتی مخالف نظرتان باشد باکینه پاسخ نگویید .مثل دکتر سروش با تعقل وخرد پاسخ بگویید شما نیز مثل ایشان بزرگ میشوید

  • خوب باشد، به سروش چه ربطی دارد. شما مثلا کار زشت نکردی؟ ادمها را اخراج کردن و دانشجوها را اواره کردن زشت تر نیست؟ بدن خودشه. اعتقاد خودشه. نون شما را قطع کرده ؟ جان کسی را گرفته؟ مثل مذهبی ها در ایران مردم ازاری کرده؟ مثل سروش در اسلامی کردن و نابود کردن دانشگاهها دستی داشته. نه عزیز ممکنه از نظر خیلی ها زشت باشه اشتباه باشه ولی به خودش مربوطه. به کسی ضرری نداره. شما دختر اتون رو تو کیسه و برقع نگه دارید ما مگر خدای نکرده اعتراضی داریم.

  • نسل سرخورده از کشتارهای بیرحمانه دگراندیشان در دهه اول انقلاب و جنگی که باز هم استمرار یافت تا جوانان بیشتری را به کام نیستی روانه ساخته و ابزار سرکوب همچنان توجیه داشته باشد؛ شاید هنوز تصور می کرد اخلاق را باید همچنان در دین جستجو کرد و روایت روحانیون از مذهب را کنار گذاشت و حلقه کیان متاثر از تفکرات نواندیشان دینی چون دکتر عبدالکریم سروش بخشی از آن نسل را به غلط امیدوار ساخت به اینکه شاید اصلاحی در امور صورت گیرد. اما شد آنچه که نباید می شد.

    نسل حاضر اما برای دخالت دین در حوزه عمومی کوچکترین ارزشی قایل نیست. او به راستی نسل دهکده جهانی است. از همین رو استدلال سروش مبنی بر اینکه چه ربطی به دخالت هنرمند در سیاست است را نه تنها نمی پذیرند بلکه معتقد است این دین است که چه به شکل سنتی و یا نواندیشانه نباید اساسن راهی در سیاست داشته باشد. پس توجیه شما آب در هاون کوبیدن است. واقعیت تلخی است اما بپذیرید که در این ملک دیگر هیچگاه فرصت عرض اندام در عرصه عمومی نخواهد یافت.

  • سروش مثل هر شهروندی حق داره شفاف و بدون پرده حرفش را بزنه و نگران اینده جامعه ای باشه که از دیدگاه خودش آن را می بینه و گذشته شخصی را به عنوان شاهد برای حرف های خودش استفاده کنه.
    برچسب زن ستیزی و آزادی ستیزی فقط وسیله هایی است برای خاموش کردن صداهای متضاد در جنبشی که از حکومت فعلی به خاطر نبودن آزادی بیان انتقاد می کند.

    گویا آزادی بیان یعنی این که هر کس هر چه کرد هیچ کس هیچ چیزی نگوید. برعکس، آزادی بیان یعنی این انتقاد افراد از یکدیگر و پاسخگو بودن افراد که به رشد خرد جمعی و ارتباطی می انجامد

    تنها نکته قابل بررسی در سخنان سروش اینه که آن شخص مورد بحث ، ادعای نماینده بودن از طرف جامعه سنتی و مذهبی مورد نظر سروش را ندارد و این فرض نبوده که تمامی افراد آن نشست همگی مورد تایید همه اقشار بوده اند.

  • دکتر سروش حق دارند این گروه شش نفره رهبران مردم ایران نیستند و امیدوارم بعد از پیروزی ضربه اساسی به انقلاب مردم ایران نزنند . همچنین در اینکه اکثر تندرویهای اول انقلاب را همین به اصطلاح اصلاح طلبان امروز انجام دادند شکی نیست .. از حمله به سفارت امریکا تا پشتیبانی از خلخالی و کوتاه کردن دست گروههای چپ و سازمان مجاهدین از میدان سیاست..
    با اینجال کاش به کار اشتباه خانم فراهانی اشاره نمی کردند مگر دیگران کار اشتباه انجام نمی دهند.

  • آقای سروش و خاتمی راهی را می روند که قبل تر آقای مهاجرانی رفت. این آقایان سابقه درخشانی ندارند و در برهه ای از قحط الرجال به شهرتی رسیدند. متاسفانه امر بر خودشان مشتبه شده است و حال با دست خود نابودی خود را رقم می زنند.
    من فکر می کنم آقای موسوی فقط خوش شانس نبود که رییس جمهور نشد او زیرک هم هست. از واکنش ها به بیانیه جان بیدار درس گرفت و خود را در این بیانیه اصلاح کرد و برای خود آبرو خرید ولی افرادی مثل سروش مانند خامنه ای لجاجت را فضیلت می دانند در حالی که با آگاه تر شدن جامعه قبول اشتباه یک فضیلت است نه اصرار بر اشتباه!

  • خط بطلانی بر ترکتازی‌های جاهلانه یا خائنانه مخالفان بهانه جوی دکتر سروش در امر «پاکسازی»
    من وکالتی از جناب دکتر عبدالکریم سروش برای دفاع از ایشان ندارم، ولی به حکم عقل و نیز نقل از شهید عدالت، امیرالبیان، علی علیه السلام: « کونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً» وظیفه دارم مدعی ظالم باشم و کمک کننده به مظلوم.
    بالاتر از آن، حکم خدای علیم و حکیم است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً فَاللَّهُ أَوْلى‏ بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى‏ أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً: هان اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! عمل به عدالت را بپا داريد- از روشن‏ترين مصاديق آن اين است كه- طبق رضاى خدا شهادت دهيد، هر چند كه به ضرر خودتان و يا پدر و مادرتان و خويشاوندانتان باشد، ثروت توانگر، و دلسوزى در حق فقير وادارتان نسازد به اينكه بر خلاف حق شهادت دهيد، چون خدا از شما، به آن دو مهربان‌تر است، پس هوا و هوس را پيروى مكنيد كه بيم آن هست از راه حق منحرف شويد و بدانيد كه اگر شهادت را تحريف كنيد و يا اصلا شهادت ندهيد خدا بدانچه مى‏كنيد آگاه است (النساء 135- ترجمه المیزان).
    بارها شاهد هوچی‌گری‌های بی‌دلیل و فاقد سندِ مخالفان بی منطق ایشان، با محور قرار دادن پاکسازی و اخراج دانشگاهیان در سالهای فعالیت در ستاد انقلاب فرهنگی بوده‌ام. در حالی که:
    1- قبل از انقلاب هم در تمام دستگاه‌های اداری و آموزشی، دادگاه‌های اداری با اعمال ضوابط و مقررات خاصی مرجع اعمال انواع مجازات‌های اداری، از جمله برکناری موقت یا اخراج و انفصال دائم بوده است. مثل: «آئين‌نامه دادرسی اداری مصوب 1346,05,11حاوی عناوینی چون: «اعمال و رفتار خلاف حيثيت و شرافت و شئون شغلی» و « تمرد از اجرای دستورات مقامات مافوق». حال چگونه است که اگر در سلطنت سراپا وابستگی نوکر مابانه پهلوی‌ها، عالم‌ترین شخصیت‌های علمی- آموزشی و اداری، ذیل همین عناوین ظاهرا اداری و در باطن، پوشش دهنده منویات خدایگان اعلیحضرت همایونی(این صفت شیطانی را من نساخته‌ام، بلکه صفت رایج و فرهنگ مرسوم درباری و فراگیر در مکاتبات بود)، با مجازات اخراج و انفصال دائم از خدمت رو بروشوند، نه تنها عیبی ندارد، بلکه فرزند مفت خوار و پرورش یافته با پولهای غارت شده از مردم ایران، تاج سر این مخالفان اپوزوسیونی هم می‌شود؟!
    2- قبل از بروز واقعه‌ای بنام انقلاب فرهنگی «‌لایحه قانونی مربوط به پاکسازی و ایجاد محیط مساعد برای رشد نهادهای انقلاب در وزارتخانه‌ها و دانشگاه‌ها و بانکها‌ و مؤسسات و شرکتهای دولتی مصوب 1358.6.7 در حال اجرا بوده است. با این محتوی: « به منظور پاکسازی و ایجاد محیط مساعد برای رشد نهادهای انقلاب در وزارتخانه‌ها دانشگاه‌ها، بانکها، مؤسسات و شرکتهای دولتی، ‌به دولت اجازه داده می‌شود که در هر یک از مؤسسات فوق هیأتی مرکب از 5 نفر، سه نفر از کارمندان ذیصلاح مؤسسه به انتخاب وزیر و دو نفر به ‌انتخاب نخست‌وزیر تعیین گردد که با مراجعه به پرونده‌ها و سوابق کارکنان مؤسسه صورت آن عده از کارکنان را که با ساواک منحله همکاری داشته‌اند و ‌یا عدم صلاحیت آنان به اثبات رسیده باشد و یا اشتهار به فساد اخلاق و نادرستی دارند و یا زائد تشخیص داده شوند تهیه و با اظهار نظر به وزیر مربوط ‌پیشنهاد نمایند. وزراء اختیار دارند ظرف 6 ماه از تاریخ تصویب این قانون این عده از کارکنان را حسب مورد از خدمت منفصل و یا با ارفاق حداکثر 5 سال، بازنشسته‌نمایند.
    ملاحظه می‌گردد که اولا در سال 58 ستاد انقلاب فرهنگی اصلا وجود نداشته است. و اگر قرار باشد با این مستمسک‌ها، دنبال مقصر بگردند، باید ابتدا گریبان مرحوم بازرگان و وزرایش را بگیرند. ثانیا در سال 59 نیز نقش اساسی را شورای انقلاب، نخست وزیر و وزیر دستگاه ذیربط بر عهده داشته است نه اعضای ستاد انقلاب فرهنگی، منجمله دکتر سروش.
    3- پس از تشکیل مجلس شواری اسلامی نیز «‌قانون بازسازی نیروی انسانی وزارتخانه‌ها و مؤسسات دولتی و وابسته به دولت» مشتمل بر 63 ماده و 26 تبصره در جلسه روز پنجم مهر ماه یک هزار و سیصد و شصت مجلس شورای اسلامی تصویب و به تأیید شورای‌ نگهبان رسیده ومقرره. ماده 59 این قانون،چنین است: «کلیه قوانین پاکسازی و سالم‌سازی و قوانین دادگاههای اداری گذشته و مقررات مغایر این قانون لغو و نیز کلیه ارگانهای بازسازی نیروی‌انسانی که بر اساس این قانون تشکیل نشده‌اند منحل می‌باشند.»
    4- هیات های مامور به اجرای قانون یاد شده و رسیدگی کننده به پرونده ها طبق مفاد ماده 1 قانون، عبارت بوده از: ‌الف - هیأت عالی نظارت بر بازسازی نیروی انسانی. ب - هیأت بدوی.ج - هیأت تجدید نظر.
    هیأت عالی نظارت بر بازسازی نیروی انسانی برای هر وزارتخانه و یا مؤسسه دولتی و یا وابسته به دولت و یا مؤسساتی که شمول قانون‌مستلزم ذکر نام آنها است مرکب از افراد زیر است: دو نفر به معرفی شورای عالی قضایی و تصویب وزیر مربوطه. یک نفر به معرفی نخست وزیر.و دو نفر به معرفی وزیر و یا بالاترین مقام مؤسسه دولتی و یا وابسته به دولت.... که علاوه بر امر نظارت بر عملکرد هیات‌ها، وظیفه تعیین اعضا را با تصویب وزیر، بر عهده داشته است. و طبق ‌ماده 4 قانون، وزیر هر وزارتخانه در برابر مجلس شورای اسلامی مسئول عملکرد هیأتها بوه‌است.

    اینجاست که باید از مخالفان بهانه جوی وکینه‌توز اپوزوسیونی و غیر اپوزوسیونی تازنده بر دکتر سروش پرسید که جایگاه قانونی و نقش اجرایی این بنده خدا، در پاکسازی و اخراج اساتید دانشگاه‌ها را از کجا و کدام مستندی کشف کرده‌اند که در قوطی هیچ عطار و بقالی هم یافت نمی‌شود. همچنین لازم است که به آنان گفته شود: دین که ندارید، لا اقل ذره‌ای انصاف داشته باشید و اندکی آزاده باشید، یا حداقل، یک جو مردانگی و مردانه بجنگید، نه روبه صفتانه، اگر می توانید!
    محمد عسگری – وفا- 30 بهمن 1401

  • سلام لطفا لینک زیتون رابرایم ارسال کنید متشکرم واما هیچکدام ازنقدها‌یی که به سخنان استادسروش شده است چندان‌پرمایه وقابل قبول نیست شمایان‌راآن‌به که سکوت اخیتارکنید شایدرستگارشوید علیرضا پرنگ

1 2 3