دو جدال سفسطی 

عبدالکریم سروش

غوغاییان در اعتراض به سخنان اخیر من (در‌باره‌ی مدعیان رهبری خیزش اخیر و همچنین نامه‌ی مهم آقای میرحسین موسوی) دو اتهام را به من وارد کرده‌اند که اکنون می‌کوشم تا به آن دو تهمت شبهه‌ناک پاسخ گویم. اولی اتهام زن‌ستیزی و دومی اتهام تعطیل دانشگاه‌ها و تصفیه‌ی استادان در سال‌های آغازین انقلاب. البته سخنان من برای ناسزاگویانی نیست که فضای رسانه‌ای را پر کرده اند بلکه برای عاقلان و منصفان است.

همین‌جا قبل از ورود به پاسخ سوالات فوق نکته‌ای را باید بگویم که البته بر اهل نظر پوشیده نیست. و آن اینکه سخنان من در خصوص بیانیه‌ی آقای میرحسین موسوی حاوی نکات مهمی از جراحی عمیق نظام گرفته تا تشکیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی جدید و بسیار مسایل مهم دیگر، همه در غبار غوغایی زیر بیرق «زن‌ستیزی» پنهان و مدفون شد. از همین‌رو، دعوت من از همه‌ی مخاطبان نکته‌سنج و منصف این است که به همه‌ی آن نکات عطف توجه کنند و محتوای فربه آن را در موضوعی فرعی و حاشیه‌ای خلاصه و فروکاسته نکنند.

یکم. من عملِ نامحترمِ شخص محترمی را نکوهش کرده‌ام و آشکارا آن کار را ناشایسته دانسته‌ام و اکنون هم سیاست‌ورزی ایشان را به خاطر آن کار، بی‌آینده می‌بینم و یقین دارم که جامعه ایران چنین کسی را با چنین کارنامه‌ای به دایره سیاست راه نخواهد داد. و لذا ناصحانه و پدرانه به مصلحت ایشان می‌دانم که دامن از سیاست برچینند و همچنان یک هنرپیشه‌ی محبوب باقی بمانند و حافظ‌وار به ایشان می‌گویم:
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک‌نهاد/ ​​​​بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
سخنی بی‌غرض از بنده‌ی مخلص بشنو / ​​​​ای که منظور بزرگان حقیقت‌بینی

و البته اختیار و انتخاب با ایشان است.

دوم. سرتاپا برهنه شدن و بدن عریان و شرم‌گاه خود را در مقابل چشمان جهانی به نمایش‌نهادن (حتی اگر مردی چنین کند) نه تنها کاری‌ست که افتخاری ندارد، بلکه مورد تقبیح کثیری از عقلای عالم است و لذا چنین کاری نمی‌کنند (از جمله عامه‌ی دینداران که نیم بیشتر عقلای جهان را می‌سازند و نیز بسیاری از علمای اخلاق) و لذا در تقبیح عمل خانم فراهانی (نه شخص خانم گلشیفته فراهانی) کاری غیر عقلایی و خردناپسند صورت نگرفته است. و البته خود نیک می‌دانم که عقلایی هم هستند که آن کار را نکوهش نمی‌کنند. من از دسته‌ی اولم و بیمی و باکی از اظهار رای عقلایی خود ندارم، چنان‌که آن دیگران ندارند. حجم ناسزاهایی که ناسزاگویان روانه‌ی صاحب این قلم کردند کمیتی فزون از فلک دارد و پر پیداست که می‌خواهند با این حرکاتِ قبیح، حرکت قبیح دیگری را بپوشانند، غافل از اینکه «خون به خون شستن محال آمد محال».

سوم. اما حدیث زن‌ستیزی. مبالغه‌ی مستعاری که لقلقه‌ی زبان برخی کسان شده است. اولاً نقد و نکوهش ستیزه‌کردن نیست. ثانیاً من به گواهی سخنرانی‌های عدیده‌ای که داشته‌ام، از حامیان خیزش مبارک «زن، زندگی ، آزادی» و از کهنه‌مبارزان علیه استبداد دینی بوده‌ام. ثالثاً فرض کنید من با خانم فراهانی به خاطر عملی مذموم ستیزه کرده‌ام (که نکرده‌ام). آیا این زن‌ستیزی است؟ یعنی با همه‌ی زنان ستیزیده‌ام؟ با جنسِ زن ستیزیده‌ام؟ این چه منطقی است؟ پس شما هم که سخن مرا نکوهش می‌کنید، مرد ستیزید چون من مرد هستم، بلکه انسان‌ستیزید چون من انسانم.
کسانی که قصه‌ی زن‌ستیزی را مطرح می‌کنند چون خود به قبح آن عریانی واقفند، می‌خواهند درشتی آن را و درستی سخن مرا با این نسبت‌های سست بپوشانند.

چهارم. می‌گویند برهنه‌شدن حق خانم فراهانی و انتخاب او بوده است. بلی، انتخاب ایشان بوده ولی هر انتخابی درست و عقلایی نیست. حسن انتخاب داریم و سوء انتخاب و ایشان متاسفانه در اینجا دچار سوء انتخاب شده است (به اتفاق کثیری از عقلا). همچنین گرچه برهنه‌شدن حق ایشان بوده، برهنه‌نشدن هم حق ایشان بوده است. حالا چرا این یکی را انتخاب کرده نه آن یکی را برمی‌گردد به سوء انتخاب ایشان.

نیز می گویند آن کار به خودش مربوط است و کسی حقِ داوری ندارد. این هم سخن نادرستی است. ایشان کاری علنی و در معرض انظار عموم کرده است، نه اینکه در خلوت برهنه شده باشد. ولذا عامه‌ی مردم هم حق داوری در باب کار ایشان دارند. آنها هم که عمل او را می‌پسندند داوری می‌کنند. اینان که بر طبل زن‌ستیزی می‌کوبند، از قضا ذهنیتی جنسیتی دارند و همه چیز را می‌خواهند به آن ربط دهند و از آن بیاویزند و با دیگران در آویزند. این جدل سفسطی راه به جایی نمی‌برد. بعضی‌ها هم چنان که از نوشته‌هایشان بر می‌آید بغضی و عداوتی با دیانت و اسلامیت دارند و عقده‌گشایی می‌کنند. اینان بهتر است به در و دیوار نزنند و به یمین و یسار نروند و سخن خود را بی‌پرده و بی‌پروا بر زبان بیاورند. اما چون می‌دانند که در میان مسلمانان جایی برای این اسلام‌ستیزان نیست، مقصد باطل خود را در لفافه‌ی نسبت‌ها و افتراهای گوناگون پنهان نگاه می‌دارند.

اما قصه‌ی کهنه‌ی انقلاب فرهنگی و تصفیه و اخراج استادان؛ من خسته‌ام ز گفتن و خلق از شنیدنش!

چنانکه بارها گفته‌ام خلاصه‌ی ماجرا این است که دانشگاه‌های بسته را (پس از کشمکش‌ها و خونریزی‌ها و مقاومت چریک‌های اقلیتی و اکثریتی و پیشگامی‌ها و مجاهدین که به مدت یک‌سال و نیم دانشگاه‌ها را اشغال کرده بودند و ماجرا را خونین‌تر کردند) در خرداد ۱۳۵۹ تحویل ما هفت نفر دادند (ستاد انقلاب فرهنگی) تا بازگشایی کنیم و ما هم که مشتاق خدمت به انقلاب مردمی ایران بودیم چنین کردیم و نگذاشتیم که دانشگاه‌ها به مدت طولانی بسته بمانند (بعضی می‌خواستند دانشگاه‌ها را تا بیست سال بسته نگه دارند). ورود ما به عرصه، پس از وقوع واقعه بود، نه به عزم ایجاد واقعه. یعنی بسته‌شدن دانشگاه‌ها نه به علم ما، نه به اذن ما، و نه به امر ما انجام شد. ما آمدیم تا تندروی‌ها را بزداییم، دانشگاه‌ها را از گل و لای جهالت و وابستگی بروبیم و آب صافی معرفت را در آن جاری کنیم و به قدر طاقت چنین کردیم. کسانی که آن دوران را دیده‌اند و یاد می‌آورند، می‌دانند که یک عمل مثبت سازنده در میان هزاران عمل ویران‌گر چه دشواری‌هایی داشت. ما به کمک دوهزار استاد دانشگاه برنامه‌های درسی را بازنویسی کردیم و با تاسیس مرکز نشر دانشگاهی و به کمک جمع کثیری از استادان و با پرداخت حقوق کامل آنان، ترجمه و تالیف کتاب‌های بسیار و مجلات بسیار را سازمان و سامان دادیم و میراثی غنی برای همیشه از خود به جا نهادیم که در همه‌ی کتابخانه‌های کشور یافتنی و ستودنی است. اما تصفیه استادان که دستاویز جمعی بی‌خبر (و شاید مغرض) شده است، نه چنان است که می‌پندارند.

اولاً بعضی تصفیه‌ها از عناصر وابسته به سلطنت و ساواک مقتضای مزاج انقلاب بود، همچنان که بعضی دانشگاهیان هم که خود به خطاهای پیشین خود واقف بودند بدون اینکه دست تعرض کمیته‌ها به آنان برسد، شغل خود را بی سر و صدا ترک گفتند و از آن میان کسانی هم راهی خارج کشور شدند.

ثانیاً تصفیه‌ها از آغاز بازگشایی دانشگاه‌ها بعد از انقلاب شروع شد و پرچمدارش آقای دکتر محمد ملکی اولین رییس دانشگاه تهران بود که یک قلم دویست استاد دانشگاه تهران را اخراج کرد و بعداً بسی بیشتر را (از جمله دکتر سیدحسین نصر و دکتر معتمدی و دکتر ایرج لاله‌زاری که استاد شیمی ارگانیک خود من بود و نیز دکتر زریاب خویی و دکتر زرین‌کوب را به جرم فراماسیون بودن). من در آن زمان هنوز دانشجوی دانشگاه لندن بودم و به ایران نیامده بودم. بعدها کمیته‌های پاکسازی در ادارات و در دانشگاه‌ها عمل تصفیه را ادامه دادند. دکتر براهنی و دکتر باطنی و … تصفیه‌شده‌های این کمیته بودند. باری وقتی ستاد انقلاب فرهنگی به فرمان آیت‌الله خمینی تشکیل شد، در یکی از اولین بیانیه‌ها که به امضای من رسید و نسخه‌اش اکنون موجود است، خاتمه‌یافتن پاکسازی‌ها را اعلام کردیم. اما کسی گوشش بدهکار ما نبود و دانشجویانی که دانشگاه‌ها را تسخیر کرده بودند (و گویا فرمان از حزب جمهوری اسلامی می‌بردند و سعی در تضعیف موقعیت ابوالحسن بنی‌صدر داشتند) به کار خود ادامه دادند. از این پس کار تصفیه‌ها و پاکسازی با وزارت علوم افتاد که وزیرش محمدعلی نجفی بود و اکنون همه‌ی پرونده‌های مربوط به آن تصفیه‌ها در آن وزارت‌خانه است. بعدها که من رقم تصفیه‌شدگان را از وزارت علوم خواستم گفتند هفتصد نفر بوده‌اند.

من خود وقتی کار برنامه‌ریزی‌ها به پایان رسید، تنها کسی بودم و هستم که از عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی استعفا کردم. پس از آن شورای انقلاب فرهنگی تشکیل شد و دکتر داوری و گلشنی و ازغدی و کچوییان و پناهیان و خسروپناه و ارشاد و … به عضویتش در آمدند، که هر یک از دیگری ولایی‌تر و گوش‌به‌فرمان‌ترند، و قریب چهل سال است در این پیشه و اندیشه‌اند و بر هرچه در دانشگاهها می‌گذرد نظارت و اشراف دارند و مسولیت تعلیق دانشجویان و استادان و سخت‌گیری حراست دانشگاه‌ها بر سر حجاب و دیگر امور مذهبی و پیاده‌کردن نظریه‌ی علوم انسانی اسلامی با آنهاست که متاسفانه پاسخگو هم نیستند.

در این میان از حیله‌های شرورانه‌ی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی هم غافل نشوید که برای تخریب شخصیت یکی از مخالفان بنامش (یعنی این بنده) افسانه‌ی تصفیه‌های ناعادلانه را ساخت و به دهان همه انداخت و اکنون مقلدان بازی‌خورده‌ی آن وزارت، سهواً یا عمداً، وزر و وبالش را به دوش می‌کشند و طوطی‌وار در بادکنک آن اتهامات می‌دمند. حتی گروه‌هایی «چپ‌نما و انقلابی» در خارج کشور که نسخه برگردان حزب‌الهی‌های داخل کشورند، مجالس درس و خطابه‌ی مرا برمی‌آشوبند به این اتهام واهی و برساخته حکومت که گویا گناه گران تعطیلی‌ها و تصفیه‌ها به گردن نازک من است، به جای اینکه تقدیری به عمل آورند و خدمات ما را ارج بنهند که دانشگاه‌ها را از ویرانی رهاندیم و از دست تندروان بیرون آوردیم. قصه‌ی دانشگاه‌ها پس از تشکیل شورای انقلاب فرهنگی و درآمدن اعضای جدید را دیگران باید بسرایند. مرا البته با تحسین و تقبیح کسی کاری و پروایی نیست که هرچه نپاید، دلبستگی را نشاید. اگر خدمتی کرده‌ام از خداوند تقاضای پاداش دارم و اگر خطایی رفته است، از خلق و خالق تمنای عفو دارم.

و العاقبه للمتقین

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

45 پاسخ

  1. من کاری به خود جناب سروش ندارم ، ایشان اقدامش را کرده و یک گوشه ای رها کرده و رفته ، این طرفداری ها از ایشان خیلی چندش است ،عده ای تکه چوبی دست گرفته اند و مدام آن رهای در آفتاب مانده را زیر و رو می کنند ، هم می زنند … ول کن بابا بیخیال دیگه رایحه اش خفه مان کرد. ول کن بذار خودش خشک میشه ، منتفی میشه
    😐

    1. تو با این نازکی طبع چرا کامنت‌ها را می خونی عزیزم؟ خب معلومه یک سری مخالفت می کنند و یک سری موافقند، یک سری هم هم مخالف و هم موافق.

      حالا شاید هم اگر چیزهای رها در آفتاب را یک کم بررسی کنیم بهتر باشه قبلا از این که رهاشون کنیم. چون شاید یاد بگیریم چه اشتباهی کردیم در فکر کردن و حرف زدن و چه شکلی از رخ دادنش جلوگیری کنیم.

  2. آقای سروش تا بحال به این فکر کرده آید که این اسلام است که با رفتن آخوند از ایران با او خواهد رفت؟ من خیلی به این موضوع فکر می کنم و این احساس به من دست می دهد که مواهب زیادی از این رهگذر نصیب ما خواهد شد ، رنج بیش از چهل سال شکنجه و داغ و درفش یک حکومت اسلامی ، جایگزین شدن نگاه منهای خرافات به اصل و تاریخ اسلام ، بجای دستمال کردن بیضه امامان ، درج نام ایران در تاریخ یا گینس بعنوان اولین کشوری که خود را از زیر یوغ اسلام خارج کرد و اینها آرزو نیست ، خیال خام نیست ، نشانه های آنرا دارم می بینم ، ایرانیان حکومت و خامنه ای و این ۴۴ سال را بهانه کرده اند تا اسلام ۱۴۰۰ ساله را ضربه فنی کنند ، خود شما یکی از نشانه ها هستی ، این سر اسلام را ول کردی و سر دیگرش را چسبیده ای به امید اینکه پنجره به مردم نشان بدهی که اگر در را برای ورود مجدد به اسلام بسته دیدند از پنجره شما وارد شوند ، اما تصمیم این مردم جدیست ، آدم معتاد وقتی میخواد مواد را ترک کند و کنار بگذارد علاوه بر نکشیدن مواد باید رفقای پای منتقلش را هم ترک کند ، راه رفت و آمد در محل و بسوی خانه اش را باید عوض کند ، وقتی ما میخواهیم اسلام را از مملکت مان بیرون کنیم نباید وحی را کنار بگذاریم و بگوییم رویاهای رسولانه که مثل وحی نیست ، دکتر عبدالکریم سروش که مثل مصباح یزدی و خامنه ای نیست ، باید اصل و فرع اسلام را کنار گذاشت ، چه فرق می کند بین سروش و خامنه ای وقتی نظرشان در مورد گلشیفته موافق و مخالفتشان را در مورد شکنجه گل درشت کنیم ؟ اتفاقا همین آقای سروش اگر پا بیفتد در مورد شکنجه هم خامنه ای می شود ، چون اصل و اساس اسلام بر پایه های ثابت و لایتغییر بنا شده و آبشخور هر مسلمانی نهایتا قرآن و اسلام است ، تکرار می کنم آقای سروش ، قرآن و اسلام و معصومین و علم و کتل و چلو قیمه ظهر عاشورا باید جمع شود .

    1. سلام اینکه کلام دکتر سروش اینهمه موج راه انداخته عظمت ایشان را می رساند سخن بزرگان را حتی مخالف نظرتان باشد باکینه پاسخ نگویید .مثل دکتر سروش با تعقل وخرد پاسخ بگویید شما نیز مثل ایشان بزرگ میشوید

  3. خوب باشد، به سروش چه ربطی دارد. شما مثلا کار زشت نکردی؟ ادمها را اخراج کردن و دانشجوها را اواره کردن زشت تر نیست؟ بدن خودشه. اعتقاد خودشه. نون شما را قطع کرده ؟ جان کسی را گرفته؟ مثل مذهبی ها در ایران مردم ازاری کرده؟ مثل سروش در اسلامی کردن و نابود کردن دانشگاهها دستی داشته. نه عزیز ممکنه از نظر خیلی ها زشت باشه اشتباه باشه ولی به خودش مربوطه. به کسی ضرری نداره. شما دختر اتون رو تو کیسه و برقع نگه دارید ما مگر خدای نکرده اعتراضی داریم.

  4. نسل سرخورده از کشتارهای بیرحمانه دگراندیشان در دهه اول انقلاب و جنگی که باز هم استمرار یافت تا جوانان بیشتری را به کام نیستی روانه ساخته و ابزار سرکوب همچنان توجیه داشته باشد؛ شاید هنوز تصور می کرد اخلاق را باید همچنان در دین جستجو کرد و روایت روحانیون از مذهب را کنار گذاشت و حلقه کیان متاثر از تفکرات نواندیشان دینی چون دکتر عبدالکریم سروش بخشی از آن نسل را به غلط امیدوار ساخت به اینکه شاید اصلاحی در امور صورت گیرد. اما شد آنچه که نباید می شد.

    نسل حاضر اما برای دخالت دین در حوزه عمومی کوچکترین ارزشی قایل نیست. او به راستی نسل دهکده جهانی است. از همین رو استدلال سروش مبنی بر اینکه چه ربطی به دخالت هنرمند در سیاست است را نه تنها نمی پذیرند بلکه معتقد است این دین است که چه به شکل سنتی و یا نواندیشانه نباید اساسن راهی در سیاست داشته باشد. پس توجیه شما آب در هاون کوبیدن است. واقعیت تلخی است اما بپذیرید که در این ملک دیگر هیچگاه فرصت عرض اندام در عرصه عمومی نخواهد یافت.

  5. سروش مثل هر شهروندی حق داره شفاف و بدون پرده حرفش را بزنه و نگران اینده جامعه ای باشه که از دیدگاه خودش آن را می بینه و گذشته شخصی را به عنوان شاهد برای حرف های خودش استفاده کنه.
    برچسب زن ستیزی و آزادی ستیزی فقط وسیله هایی است برای خاموش کردن صداهای متضاد در جنبشی که از حکومت فعلی به خاطر نبودن آزادی بیان انتقاد می کند.

    گویا آزادی بیان یعنی این که هر کس هر چه کرد هیچ کس هیچ چیزی نگوید. برعکس، آزادی بیان یعنی این انتقاد افراد از یکدیگر و پاسخگو بودن افراد که به رشد خرد جمعی و ارتباطی می انجامد

    تنها نکته قابل بررسی در سخنان سروش اینه که آن شخص مورد بحث ، ادعای نماینده بودن از طرف جامعه سنتی و مذهبی مورد نظر سروش را ندارد و این فرض نبوده که تمامی افراد آن نشست همگی مورد تایید همه اقشار بوده اند.

  6. دکتر سروش حق دارند این گروه شش نفره رهبران مردم ایران نیستند و امیدوارم بعد از پیروزی ضربه اساسی به انقلاب مردم ایران نزنند . همچنین در اینکه اکثر تندرویهای اول انقلاب را همین به اصطلاح اصلاح طلبان امروز انجام دادند شکی نیست .. از حمله به سفارت امریکا تا پشتیبانی از خلخالی و کوتاه کردن دست گروههای چپ و سازمان مجاهدین از میدان سیاست..
    با اینجال کاش به کار اشتباه خانم فراهانی اشاره نمی کردند مگر دیگران کار اشتباه انجام نمی دهند.

  7. آقای سروش و خاتمی راهی را می روند که قبل تر آقای مهاجرانی رفت. این آقایان سابقه درخشانی ندارند و در برهه ای از قحط الرجال به شهرتی رسیدند. متاسفانه امر بر خودشان مشتبه شده است و حال با دست خود نابودی خود را رقم می زنند.
    من فکر می کنم آقای موسوی فقط خوش شانس نبود که رییس جمهور نشد او زیرک هم هست. از واکنش ها به بیانیه جان بیدار درس گرفت و خود را در این بیانیه اصلاح کرد و برای خود آبرو خرید ولی افرادی مثل سروش مانند خامنه ای لجاجت را فضیلت می دانند در حالی که با آگاه تر شدن جامعه قبول اشتباه یک فضیلت است نه اصرار بر اشتباه!

  8. خط بطلانی بر ترکتازی‌های جاهلانه یا خائنانه مخالفان بهانه جوی دکتر سروش در امر «پاکسازی»
    من وکالتی از جناب دکتر عبدالکریم سروش برای دفاع از ایشان ندارم، ولی به حکم عقل و نیز نقل از شهید عدالت، امیرالبیان، علی علیه السلام: « کونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً» وظیفه دارم مدعی ظالم باشم و کمک کننده به مظلوم.
    بالاتر از آن، حکم خدای علیم و حکیم است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیراً فَاللَّهُ أَوْلى‏ بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى‏ أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً: هان اى کسانى که ایمان آورده‏اید! عمل به عدالت را بپا دارید- از روشن‏ترین مصادیق آن این است که- طبق رضاى خدا شهادت دهید، هر چند که به ضرر خودتان و یا پدر و مادرتان و خویشاوندانتان باشد، ثروت توانگر، و دلسوزى در حق فقیر وادارتان نسازد به اینکه بر خلاف حق شهادت دهید، چون خدا از شما، به آن دو مهربان‌تر است، پس هوا و هوس را پیروى مکنید که بیم آن هست از راه حق منحرف شوید و بدانید که اگر شهادت را تحریف کنید و یا اصلا شهادت ندهید خدا بدانچه مى‏کنید آگاه است (النساء ۱۳۵- ترجمه المیزان).
    بارها شاهد هوچی‌گری‌های بی‌دلیل و فاقد سندِ مخالفان بی منطق ایشان، با محور قرار دادن پاکسازی و اخراج دانشگاهیان در سالهای فعالیت در ستاد انقلاب فرهنگی بوده‌ام. در حالی که:
    ۱- قبل از انقلاب هم در تمام دستگاه‌های اداری و آموزشی، دادگاه‌های اداری با اعمال ضوابط و مقررات خاصی مرجع اعمال انواع مجازات‌های اداری، از جمله برکناری موقت یا اخراج و انفصال دائم بوده است. مثل: «آئین‌نامه دادرسی اداری مصوب ۱۳۴۶,۰۵,۱۱حاوی عناوینی چون: «اعمال و رفتار خلاف حیثیت و شرافت و شئون شغلی» و « تمرد از اجرای دستورات مقامات مافوق». حال چگونه است که اگر در سلطنت سراپا وابستگی نوکر مابانه پهلوی‌ها، عالم‌ترین شخصیت‌های علمی- آموزشی و اداری، ذیل همین عناوین ظاهرا اداری و در باطن، پوشش دهنده منویات خدایگان اعلیحضرت همایونی(این صفت شیطانی را من نساخته‌ام، بلکه صفت رایج و فرهنگ مرسوم درباری و فراگیر در مکاتبات بود)، با مجازات اخراج و انفصال دائم از خدمت رو بروشوند، نه تنها عیبی ندارد، بلکه فرزند مفت خوار و پرورش یافته با پولهای غارت شده از مردم ایران، تاج سر این مخالفان اپوزوسیونی هم می‌شود؟!
    ۲- قبل از بروز واقعه‌ای بنام انقلاب فرهنگی «‌لایحه قانونی مربوط به پاکسازی و ایجاد محیط مساعد برای رشد نهادهای انقلاب در وزارتخانه‌ها و دانشگاه‌ها و بانکها‌ و مؤسسات و شرکتهای دولتی مصوب ۱۳۵۸.۶.۷ در حال اجرا بوده است. با این محتوی: « به منظور پاکسازی و ایجاد محیط مساعد برای رشد نهادهای انقلاب در وزارتخانه‌ها دانشگاه‌ها، بانکها، مؤسسات و شرکتهای دولتی، ‌به دولت اجازه داده می‌شود که در هر یک از مؤسسات فوق هیأتی مرکب از ۵ نفر، سه نفر از کارمندان ذیصلاح مؤسسه به انتخاب وزیر و دو نفر به ‌انتخاب نخست‌وزیر تعیین گردد که با مراجعه به پرونده‌ها و سوابق کارکنان مؤسسه صورت آن عده از کارکنان را که با ساواک منحله همکاری داشته‌اند و ‌یا عدم صلاحیت آنان به اثبات رسیده باشد و یا اشتهار به فساد اخلاق و نادرستی دارند و یا زائد تشخیص داده شوند تهیه و با اظهار نظر به وزیر مربوط ‌پیشنهاد نمایند. وزراء اختیار دارند ظرف ۶ ماه از تاریخ تصویب این قانون این عده از کارکنان را حسب مورد از خدمت منفصل و یا با ارفاق حداکثر ۵ سال، بازنشسته‌نمایند.
    ملاحظه می‌گردد که اولا در سال ۵۸ ستاد انقلاب فرهنگی اصلا وجود نداشته است. و اگر قرار باشد با این مستمسک‌ها، دنبال مقصر بگردند، باید ابتدا گریبان مرحوم بازرگان و وزرایش را بگیرند. ثانیا در سال ۵۹ نیز نقش اساسی را شورای انقلاب، نخست وزیر و وزیر دستگاه ذیربط بر عهده داشته است نه اعضای ستاد انقلاب فرهنگی، منجمله دکتر سروش.
    ۳- پس از تشکیل مجلس شواری اسلامی نیز «‌قانون بازسازی نیروی انسانی وزارتخانه‌ها و مؤسسات دولتی و وابسته به دولت» مشتمل بر ۶۳ ماده و ۲۶ تبصره در جلسه روز پنجم مهر ماه یک هزار و سیصد و شصت مجلس شورای اسلامی تصویب و به تأیید شورای‌ نگهبان رسیده ومقرره. ماده ۵۹ این قانون،چنین است: «کلیه قوانین پاکسازی و سالم‌سازی و قوانین دادگاههای اداری گذشته و مقررات مغایر این قانون لغو و نیز کلیه ارگانهای بازسازی نیروی‌انسانی که بر اساس این قانون تشکیل نشده‌اند منحل می‌باشند.»
    ۴- هیات های مامور به اجرای قانون یاد شده و رسیدگی کننده به پرونده ها طبق مفاد ماده ۱ قانون، عبارت بوده از: ‌الف – هیأت عالی نظارت بر بازسازی نیروی انسانی. ب – هیأت بدوی.ج – هیأت تجدید نظر.
    هیأت عالی نظارت بر بازسازی نیروی انسانی برای هر وزارتخانه و یا مؤسسه دولتی و یا وابسته به دولت و یا مؤسساتی که شمول قانون‌مستلزم ذکر نام آنها است مرکب از افراد زیر است: دو نفر به معرفی شورای عالی قضایی و تصویب وزیر مربوطه. یک نفر به معرفی نخست وزیر.و دو نفر به معرفی وزیر و یا بالاترین مقام مؤسسه دولتی و یا وابسته به دولت…. که علاوه بر امر نظارت بر عملکرد هیات‌ها، وظیفه تعیین اعضا را با تصویب وزیر، بر عهده داشته است. و طبق ‌ماده ۴ قانون، وزیر هر وزارتخانه در برابر مجلس شورای اسلامی مسئول عملکرد هیأتها بوه‌است.

    اینجاست که باید از مخالفان بهانه جوی وکینه‌توز اپوزوسیونی و غیر اپوزوسیونی تازنده بر دکتر سروش پرسید که جایگاه قانونی و نقش اجرایی این بنده خدا، در پاکسازی و اخراج اساتید دانشگاه‌ها را از کجا و کدام مستندی کشف کرده‌اند که در قوطی هیچ عطار و بقالی هم یافت نمی‌شود. همچنین لازم است که به آنان گفته شود: دین که ندارید، لا اقل ذره‌ای انصاف داشته باشید و اندکی آزاده باشید، یا حداقل، یک جو مردانگی و مردانه بجنگید، نه روبه صفتانه، اگر می توانید!
    محمد عسگری – وفا- ۳۰ بهمن ۱۴۰۱

  9. سلام لطفا لینک زیتون رابرایم ارسال کنید متشکرم واما هیچکدام ازنقدها‌یی که به سخنان استادسروش شده است چندان‌پرمایه وقابل قبول نیست شمایان‌راآن‌به که سکوت اخیتارکنید شایدرستگارشوید علیرضا پرنگ

    1. بله. جامعه ایرانی جامعه ای بس جوگیر است و سروش نتونسته مثل اونها جوگیر بشه و عقلش را بفروشه

  10. کسی مثل گلشیفته نماد نسل بی هویت وبی اخلاق و پر از عقده ایرانیست که حاصل حکومت به اصلاح مذهبی ایران است. حرکت او چکیده ای بود از انچه در میان جوانان ایران در حال وقوع است. گلشیفته بعد اون کلیپ چندین و چند بار صحنه های غیر اخلاقی و حتی صحنه خودارضایی در فیلمهای فرانسوی بازی کرد. پس مشخص است که در ذهنیت ان دختر چه میگذرد.
    صحنه هایی که او بازی کرد با یک سرچ ساده میتوانید ببینید که سایت های غیر اخلاقی پورنوگرافی را پر کرده و بازید های میلیونی داشته . وقتی کسی به مانند او معروف شد باید پاسخگوی تبعات کارهای خود نیز باشد . هیچ عقل سلیمی حرکات او را تایید نمیکند مگر کسی با ذهنیت خود گلشیفته

    1. زیاد مهم نیست که کار دیگران چقدر احمقانه است از نظر ما
      مهم اینه که کار ما هم همونقدر می تونه احمقانه به نظر برسه.
      پس آیا ما باید کار خودمون را ترک کنیم چون ممکنه دیگران احمقانه بینند؟

      جامعه یعنی تکثر و تضاد سلیقه ها، برداشت ها، افکار که سبب رشد و پویایی جامعه میشه.
      به قول بنتام: افراد ناجور (اکسانتریک) را باید در راهی که می روند تشویق کرد و آزادی برای نمو فردیت افراد ضروری است و تفاوت‌های فردی نه تنها خیر فردی است بلکه خیر اجتماعی هم هست

      یک کسی یا اجتماعی می خواهد به روش دیگه ای زندگی کنه (که مشکلی هم برای ما ایجاد نمی کنه)، ما نمی توانیم و نباید او را محدود کنیم. این که سعی کنیم او هم به روش خود زندگی کند و از زندگی اش لذت ببره هنره.

  11. علیرغم مرجعیت و اعتبار دکتر سروش در مباحث دینی و معرفت شناسی (که کثیری وامدار آن هستیم)، اما دیدگاه های سیاسی و آراء ایشان در باب مسائل روز جامعه را باید در حد تحلیل افراد متوسط به پایین جامعه دانست(متأسفانه!) و نمی توان به عنوان مرجعی مورد اعتماد و صائب در انتخاب های سیاسی خود به آن تکیه و اعتماد کرد. تحلیل ایشان در مقایسه آقای خمینی و شاه نمونه ای بارز در اثبات این ادعا است. به نظر می رسد که این گونه موضع گیری ها بیشتر ریشه در وابستگی های عاطفی داشته باشد.

    سخنان اخیر ایشان هم نشان می دهد که تا چه حد در درک واقعیت های امروز جامعه ایران ناکام هستند. نگارش نامه به روحانیون و مخاطب قراردادن فقها در بحبوحه اعتراضات اخیر نمونه آشکار از این عدم درک واقعیت ها بود. در این گفتار اخیر هم با لحن تحکم آمیز به جامعه گوشزد می کند که نباید از موسوی و خاتمی و تاجزاده جلوتر روند و به بیان دیگر باید قدم واپس نهند!!! به راستی باید گفت: « باغبانا ز خزان بی خبرت می بینم». مطالبات جامعه کجا و نسخه تجویزی شما کجا!!!

    مضافاً اینکه، با تاْمل و دقت در آراء و سخنان سالهای اخیر ایشان، تناقضات و تضادهای موجود بین دیدگاههای نظری و موضع گیری های عملی شان بر کسی پوشیده نمی ماند. نمی توان در گفتار از سکولاریسم سیاسی سخن گفت اما در عمل به ملزومات آن پایبند نبود. آن سخنان شهد آمیز از عرفان و اخلاق و مولانا کجا که چون نسیمی خنک ذهن و روان مخاطب را طراوت می داد، و این سخنان غریب همراه با قربانی کردن ادب و اخلاق و مروت در پای قضاوت کجا!!!
    مگر نه این است که انصاف را از ملزومات ایمان و اخلاق دانسته اند و هم شاْن عدالت.
    کجاست نشان انصاف و عدالت در داوری شما! زهی تاْسف و زهی افسوس جناب دکتر سروش!!!

    در این سالها هرگاه که ایشان سخنی در باب مسائل سیاسی روز گفته اند این بیت شعر در ذهنم جاری می شود

    نه دردش را توانم گفت با کس
    نه کس را می توانم دید با او

    با سپاس
    مهاجری

    1. سکولاریسم سیاسی موضوعی در سطح جامعه است و دفاع از نداشتن نماینده در جمعی خود خوانده، موضوعی شخصی است. البته یک موضوع جامعه هم هست و بیانگر این است که آن افراد باید از تمامی اقشار جامعه نماینده داشته باشند. این که سروش میگه این افراد نماینده جامعه مذهبی ایران نیستند و بدترین رفتار غیرمذهبی آنها را بیان می کند بیانگر این نیست که او به سکولاریسم سیاسی پایبند نیست.

      شما فکر می کنید از دیدگاه یک شخص مذهبی، بیشترین احتمال تغییر از کجا می تونه جریان پیدا کنه؟ روحانیونی که شاید بر حکومتی مذهبی بتازند و کسی در حکومت سخن آنها را بشنود. این باعث تعجبه که به همون روحانیون و فقها نامه بنویسه؟

      شما لطفا بیشتر توضیح بدید که افراد متوسط به پایین جامعه چه شکلی تحلیل می کنند؟ وقتی آدم حرفی نداره برچسب می زنه.

      برای باغبان خزان و بهار فرقی نداره. اون برای هر دوتاش آماده است

  12. جناب سروش, من که, هم امروز قول و زبان شما در باب شکل ورود یک هنرپیشه به جامعه هنری دور از واقیعت میبنم و نمی پذیرم , چگونه باید قول شما را در مورد ۴۰ سال پیش , واقیعت بینم و بپذیرم؟؟

  13. آقای عبدالکریم سروش: به احتمال زیاد این جمله ی رایج را شنیده اید: ” دستش نزن،بدترمیشه”!
    پاسخ شما به منتقدانتان کار را خراب تر کرده است! باری؛
    شما در واکنش به جلسه ی هشت ایرانی در دانشگاه جرج‌تاون انتقادی کرده اید . گلشیفته فرهانی نخستین هدف تیر زهرآگین انتقاد بود! شما در این باره دقیقا گفته اید: «یکی از اونها که تا امتحان نداد و سرتاپا برهنه نشد، او را به درون خانواده‌ی هنری نپذیرفتند»!
    من این گفته شما را به حساب زن ستیزی نمی گذارم. زیرا نکته ای در آن نیست که بشود از آن ستیز با زن را استنباط کرد! به مخالفت شما با برهنه شدن زن(یا مرد) در ملاء عام هم کاری ندارم!
    نکته ای که تقریبا در همه ی واکنش های انتقادی به سخنان شما مغفول مانده و در هیاهوی موضوع زن ستیزی گم شده، بی اخلاقی ــ بهتر است بگویم زشت‌اخلاقی ــ است که به خرج داده اید:
    شما در اینجا هم به گلشیفته فرهانی اهانت ورزیده اید( ربطی هم به زن بودنش ندارد) هم به خانواده ی هنری ! فرض میگیریم مقصود شما از « خانواده ی هنری» همان جهان سینما و در فضایی محدود تر؛ یک سازمان یا گروه ویژه با عنوان خانواده ی هنر ی است! روشن است( از بینات است!) که گلشیفته پیش از انتشار یک فیلم تبلیغاتی با هدف مشخص اعلام شده و همراه با چند تن دیگر، در خانواده ی جهانی سینما به اندازه خودش جای داشته و مورد توجه بوده است. بنا براین برای ورود به آن خانواده نیازی به پس دادن چنین امتحانی نبوده است! شما وقتی از چنین امتحانی یاد می کنید باید بتوانید اثبات کنید که: ۱ ــ مجموعه مشخصی به اسم خانواده هنری وجود دارد.۲ ــ برای ورود به آن خانواده باید امتحان ویژه ای بدهند که شامل سرتا پا برهنه شدن است!۳ ـ گلشیفته فراهانی در آن امتحان شرکت کرده و آزمایش کنندگان نتیجه ی آن امتحان مبنی بر قبولی گلشیفته و پذیرفته شدنش در این خاواده را اعلام کرده باشند!۴ ــ شما بر خانواده ی هنری افترا بسته اید که یکی از شرط های ورود به آن انتشار عکس های سرتا پا برهنه ی متقاضی است!
    آقای عبدالکریم سروش! شما هیچ یک از موارد چهارگانه را اثبات نکرده اید و به ظن قریب به یقین هم نمی توانید اثبات کنید!
    اکنون اگر سخن و باور شما را بپذیرم که سرتا برهنه شدن یک انسان( بویژه در نظر شما و در تفکر دینی شما) در ملاء عام عملی قبیح و ناصواب است، از شما می پرسم چرا به خانواده ی هنری مورد نظرات تهمت زده اید که شرط ورود به داخل آن و پذیرفته شدنش، گذراندن امتحان سر تا پا برهنه شدن است؟ من این را می گذارم به حساب بی اخلاقی شما و نیز عمل به آموزه ای از اهل تشیُع که مجاز میدارد تهمت زدن و افترا دروغ بستن به مخالفان این مذهب را !
    آقای عبدالکریم سروش! پس از اینکه بخاطر این بی اخلاقی تان مورد انتقاد های تند و تیز قرارگرفتید، در پاسخ‌نامه تان به عقیده من به عمد روی زن ستیزی مانور داده اید تا موضوع بی اخلاقی تان را بپوشانید! اما بهترین کار این می بود که بجای اینهمه قلم فرسائی در دو سه جمله هم از گلشیفته فرهانی عذر خواهی می کردید ( و به شیوه اسلامی، حلالیت می طلبیدید) هم از خانواده ی هنری!! و هم از مخاطبانتان که ناگزیر درگیر این کار ناشایست شما شده اند!

  14. جناب دکتر سروش
    بیش از سه دهه است که از کتابها، مقالات و سخنرانیهای شما بهره برده ام و بواقع مدیون شما هستم.
    اما وقتی این گفته های شما را شنیدم ارزو‌کردم که کاش این سخنان از شما نبود. باور دارم که سخن شناس تر و نکته سنج تر از آن هستید که ندانید که گفته های شما در مورد خانم فراوهانی (در آن سخنرانی شما) نه از سر خیر خواهی برای ایشان، که برای کوچک کردن حرکت اخیر ایشان و گروهی که ایشان با آن همراه هستند بود. حتی اگر در ته ذهنتان خیرخواهی برای ایشان بود (با کمال احترام باور ندارم‌که بود) نحوه سخن گفتنتان و زمینه صحبتتان جای چنین برداشتی را برای خواننده نمیگذارد.
    با احترام

  15. جبهه ۲۵ شهریور
    دوشنبه یکم اسفند ۰۰۰۱ ژینا
    ۲۰ فوریه ۲۰۲۳،

    جناب آقای دکتر سروش

    با عرض درود

    سالیان بسیار است که بسیاری همچون من از جلسات سخنرانی، کتب شما، و سایر منابع شما استفاده می بریم. بسیاری بر این عقیده بوده ایم که بایستی قبض و بسط را عملی کرد، می بایست دین را از ایدئولوژی فربه تر دانست و کنش بر آن نهاد، مولوی را گونه ای دیگر دید، غزالی و سعدی و حافظ را طریقی دیگر شناخت، که به انصاف سپاسی فراوان لز شما می طلبد.

    سمت و سوق سیاسی و اجتماعی شما نیز به طوری واضح و مشخص در مسیر دین اسلام و شاخه شیعی آن قابل قدردانی است و آنچه افزوده اید فراتر از دستاورد چنین هزار اندیشمند دینی و غیر دینی از این دو می باشد.

    این دنباله مطلبی است که در پاسخی کوتاه به حمایت شما به شرکت در آخرین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران با گزینه از پیش تعیین شده آن است. در آنجا خرده من از گَزیده شدن متوالی شما توسط رژیم بوده است و عدم واکنش مناسب شما. امروز احساس و ارزیابی من از نحله سیاسی اجتماعی شما به مراتب فراتر از این است.

    چنانچه از انتخابات و حمایت شما از آقای همتی سخن بگویم، می بایست از عدم شناخت کافی بسیاری از روشنفکران دینی و در وهله اول شما پرده بردارم. با وجود جنبش های قبل از آن انتخابات و دریافت خواسته های مردم از رژیم جهت حذف بسیاری از محدودیت های بی مناسبت اجتماعی، عدم پاسخگویی رهبر رژیم جمهوری اسلامی، کاملا بر شما مبرهن بوده است. با فرض پیروزی جناب همتی به نظر شما چه تغییری میتوانست درجریان فکری و نحوه عملکردی رژیم بوجود آید؟ براستی منظور و مقصد شما از پشتیبانی این کاندیدای ریاست جمهوری چه بوده است که آقای خاتمی و یا روحانی قادر به تحقق آن نبوده اند؟ آیا به نظر جنابعالی باز هم چندین سال دیگر بر عمر رژیم افزوده نمی گشت با لین سوپاپ؟ آیا نسلی دیگر بر نسل‌های سوخته ایران اضافه نمی شد؟ می دانم، پرسش کنونی در ذهن شما این است مگر حال چه شده؟ پاسخ این است که یک دست شدن تمام قوای این رژیم، چهره کریه و نفس متعفن آن را در کمتر از دو سال بر جهانیان نمایان کره که اگر امثال جناب همتی و خاتمی و روحانی بودند، همچنان بر طبل رهبری، که خود با آن مخالف هستید، می کوبیدند و قصه همان بود و جوان ما غرق در منجلاب فساد و فحشا و فقر و تجاوز و بیکاری، همان ذره امیدش نیز به وادی نا کجا می شتافت.

    جناب سروش، خود از استبداد دینی گفته اید و بسیاری سخنان در ذم رژیم‌ جمهوری اسلامی ایران رانده اید، آیا وقت آن نرسیده است همه با هم از استبداد دینی برهیم و بر آن بتابیم؟ آیا زمان آن نیست که قبض و بسط خود را جامه ای عملکردگرایانه بپوشانیم تا شمول این دین و مذهب فراتر از مرزهای تنگ و تار آن رود؟

    خردهُ کلان امروز از حضرتعالی تنها در ابن موارد خلاصه نمی شود و به استفاده هر چه بیشتر شما از پاورقی های مطالب است که جز بیراهه و کج روی و بدفهمی در بین اقشار دینی و غیر دینی ایجاد نخواهد کرد. این حق شماست تا باور خود را بیان نمایید، از جناب آقای میر حسین موسوی حمایت کنید، او را انسانی محترم و دین دار و قابل اعتماد بدانید، سعی در تشویق به بیانیه ایشان بنمایید. مشکل آنجاست که سود بردن از پاورقی توسط شما به میان آوردن مسایل مختلف از سرکار خانم گلشیفته فراهانی و یا سرکار خانم مسیح علی نژاد و جناب آقای رضا پهلوی، که موضوعیت ندارد و تنها ابهامات را در اذهان بیدار خواهد کرد. این همان مسیری است که خود از آن بیزارانه نهی می کنید. این همان جدا سازی ها ست که ما در این قسمت تاریخ افتاده ایم. این همان طرد نمودنی است که با تئوری قبض و بسط شما و اندیشه دین فربه شما خوانایی معقولی ندارد. این ابتدای همان مسیری اسلام گریزی، اسلام ستیزی، و انزجار است که الحق رژیم جمهوری اسلامی آن را به کمال انجام داده است.

    از سوی دیگر، شما را از سرکردگان مردم سالاری بر می شمریم که اگر نبود اصرار بر انتخابات و حمایت از کاندیدای خاصی را نداشتید. هر حزب و گروه و انجمنی در پی نشر و اثبات خود می باشد همچون خود حضرتعالی. چنانچه با رفراندوم مردم رای بر حذف اسلام دهند آیا سر تعظیم به آرای آنان فرود نمی آورید؟ مطمئن هستم می آورید گرچه با ناراحتی اما مصمم تر، تا زمینه تغییر فراهم آورید. و این همان مردم سالاری است که همه می خواهیم حتی حضرتعالی.

    اینکه اعتقاد دارید و با ابرام بر آن، اسلام را پایدار در ایران می خواهید، و اینکه در آن عجین است و عضوی ناگسستنی‌. و براستی نیز چنین است و چنانچه اگر هم در مسیر تاریخی حذف اسلام از ایران باشیم، زمانی بس دراز پیش رو خواهیم داشت. لذا چرا تنگ نظری پیشه کنیم؟ هنگامی که بسط دل محتوایی افزونتر می طلبد و رهروان ثابت قدم. چرا با قبض اندیشه محدودیت طلب و محجور، استقبال همگانی نکنیم که اگر یکی قانع نشد دست کم نظر در بین گذاشته تا در آن غور شود که ما پیامبری نظری بیش نیستیم.

    مسعود

  16. در مورد این ادعای سروش، که کار پاکسازی اساتید و دانشجویان را اساساً دکتر محمد ملکی، نخستین رئیس دانشگاه پس از انقلاب اسلامی، آغاز کرد، درستی و نادرستی آن را باید از فرزند برومند و مبارز دکتر ملکی، دکتر عمار ملکی، که قطعاً شنیده ها و گفته هائی از پدر دارد، پرسید. اما من شخصاً نسبت به این ادعای سروش تردید جدی دارم.
    اما یک پرسش مهم: چرا این جناب سروش از آغاز با نام واقعی اش، حسین حاج فرج دباغ، خودرا معرفی نکرد؟ چنانکه نام فرزند ارشدش هم سروش دباغ است.

  17. با توجه به زرنگ بازی جناب سروش از تمامی اساتید و بزرگانی که دلایلی برای اقدامات سروش دارند استدها دارم تا دلایل را جمع اوری و منتشر کنند. هم ثبت تاریخ میشود و هم دهن این خود بزرگ بین را می بندد. این جمعیت مذهبی خوب بلدند نه من غریبم در بیاورند در مذهب اینها خدعه و نفاق کانالیزه شده است. اگر امروز با دلایل قوی این فرد را خاموش نکنید فردا ادعاهایشان راه مردم را می بندد.

    1. آقای سروش، شما را چه به گذشته آدمیان ؟ نکند موسی و شبان را فراموش کردید . خانم فراهانی یک ایرانی است که به اندازه شما می تواند درباره کشورش حرف بزند و اقدام کند .

      1. سروش و هر کس دیگر هم می تواند در مورد هر چیزی حرف بزند. اشکالی داره؟ 🙂

        سروش میگه اون که یک روز دنبال وکالته و یک روز ازش منصرف میشه، اونی که تجزیه طلبه، اونی که خودش را برهنه کرد … میخوان ادعای آوردن دموکراسی برای مردم مسلمان ایران را داشته باشند؟

        چندان لازم هم نیست گلشیفته یا هر شخص دیگه ای، طبق نظر ما عمل کنه و موسی باشه یا شبان. اون باید راهی که میخواد بره و ما باید بهش احترام بگذاریم. کارهای ما هم خیلی می تونه برای بقیه احمقانه و مضحک باشه.

  18. ۱- اولا کسی نگفت کار خانم فراهانی خوب یا بد است. اتفاقا ایشان در یک پروژه مبارزه با تفکرات مرد سالاری است که به زعم خودش اینکار را کرده است و از نظر من و خیلی ها هم افرین گرفته است حال شما هم می توانید ناراحت باشید.
    ۲- اتفاقا بحث همه این است که این اعتراض شما خبر از سر درون شما میدهد که همان مذهبی و طالبانیسم نهفته، منتهی آراسته به کروات است. شما طالبان کرواتی بی قدرت هستید و مثال خوب طالبان کراواتی با قدرت اردوغان است که کارنامه اش در ترکیه مشخص است.
    ۳- درجایی نوشته اید: ” ما به کمک دوهزار استاد دانشگاه برنامه‌های درسی را بازنویسی کردیم و با تاسیس مرکز نشر دانشگاهی و به کمک جمع کثیری از استادان و با پرداخت حقوق کامل آنان، ترجمه و تالیف کتاب‌های بسیار و مجلات بسیار را سازمان و سامان دادیم و میراثی غنی برای همیشه از خود به جا نهادیم که در همه‌ی کتابخانه‌های کشور یافتنی و ستودنی است. ”
    اتفاقا همه هم همین را می گویند شما با برنامه درسی جدید و متون جدید به دنبال اسلامی سازی بودید. همه این را می فهمند و شما چون کبر وجودتان را گرفته است انکار میکنید. شما به هر حال مستقیم یا غیر مستقیم بخشی از ماشین این تغییرات بودید که بسیاری از استادان و دانشجویان را آواره کرد و زندگی خیلی ها را تغییر داد و خیلی ها شانس اینکه مثل شما به سرزمین آزادی پناه ببرند را نداشتند.
    ۴- مشکل جناب سروش این است که خود را خیلی جدی میگیرند. اتفاقا باید ملتفت باشند که مردم به دنبال رهبر با سواد مثل مولای سیاه و مرتجع شما نیستند وگرنه شما در الویت بودید، بلکه مردم به دنبال انسانهایی هستند که به دنبال زندگی عادی و لذت بردن از این دنیا هستند(به اصطلاح شما دنیای فانی و حیوانی). اصلا هم دنبال فضایل اخلاقی ضایع شما نیستند. دنبال ادمهایی که عادی هستند که ادعای الهی بودن و با سواد بودن را ندارند، انها خود واقعی مردم و خواسته انها هستند.
    ۵- اقای سروش بهتر میدانند که دو چیز در فضاوت تاثیر می گذارد یکی نویز و دیگری بایاس. توصیه میکنم ایشان تا مشکل بایاس دینی خود را حل نکرده اند قضاوت نکنند.

    1. ۲- شما می توانید انتقاد کنید اما برچسب زدن نشانه ناتوانی شماست.

      ۳- بله ممکنه سروش هم اشتباه هایی کرده باشه ولی این دلیل نمیشه که کبر وجودش را گرفته باشه تا انکار کنه.

      ۴- خودش را جدی نمی گیره. سروش جدی هست برای عده ای از مردم. شما فکر نکنم نیابت از مردم داشته باشید که به جای همه آنها حرف بزنید. اگر شما دنبال یک جامعه تک صدای دیگه هستید و دوست دارید همه مثل شما فکر کنند و حرف خود را از زبان دیگران بشنوید، زود به دام شرایطی مشابه شرایط حکومت فعلی می افتد. جامعه خوب،‌ جامعه ای است که همه افراد با سلایق و دیدگاه های متضاد و متناقض با صدای آزاد و رسا حرف بزنند و از یکدیگر انتقاد کنند و شرایط رشد جامعه را فراهم کنند، نه جامعه ای که با برچسب زدن هر روز یک دیدگاه را حذف کنند

      ۵- شما هم بایاس ضددینی دارید، آیا نباید انتقاد کنید؟ قضاوت کردن چه اشکالی داره؟

      1. ۲- بنده عرض کردم اعتراض به عمل خانم فراهانی توسط ایشان از اعتقادات دینی ایشان نشات می گیرد و در این اعتقادات زنها صاحب بدن خود نیستند و طالبان بهترین مثال بودند و تخریب اقای سروش منبعش همان منبعی است که طالبان از ان پیروی میکنند منتهی بعضی ها سعی میکنند به روزش کنند ولی هر چه قدر هم سعی کنند مبدا یکی است و اعتقاد یکی. فقط در جوامع با تجارب مختلف و اشخاص مختلف متفاوت بروز میکند. لذا مطلب بنده اصلا برچسب زدن نیست بلکه علت یابی تخریب و قضاوت سنگ دلانه اقای سروش است که در دنیا با عنوان طالبانیسم شناخته میشود.
        ۴- بنده در جمله ام به نمایندگی از طرف مردم اشاره ای ندارم جمله کامل از طرف خودم است. بنده هم نگفتم سروش فعالیت نکند یا حتی مخالفتی با نمایندگی این چند نفر نداشته باشد ولی حق ندارد سیاست را به هم مسلک ها و خود دانشمندبین هایی مثل خودش محدود کند. هر کسی از جمله خانم فراهانی نه تنها می تواند دخالت کند بلکه می تواند لیدر سیاسی شود البته یک عده هم می توانند مخالف باشند ولی نمی توانند فرد مقابل را به قصد کوچک کردن و از میدان به در کردن تخریب کند.
        ۵- بنده به اقای سروش به خاطر دینداریش نیست که اعتراض دارم بلکه به روش تخریب کننده اش(مثل تکفیر می ماند) برای اعتراض به یک ایرانی قضاوت کردم و نگفتم چرا اعتقادات دینی دارد.

        1. خیلی ممنون از شفاف سازی 🙂

          ۲- بله. ببخشید من نمی دونستم که طالبان بهترین و شفاف ترین نمود دین هستند که وقتی می خواهیم بگیم دین بگیم طالبان. :). اما در کل موافقم که از دیدگاه های دینی چیزی خارج از دیدگاه های شبیه سروش در بیاد جای تعجب داره. و شاید بهتره که دقیقتر بنویسیم :).

          ۴و۵- سروش و کلا هیچ شخصی نمی تواند هیچ شخص دیگری را تخریب کند. مگر این همه که سروش از گلشیفته گفت، گلشیفته در دیدگاه کسی بد شد؟ این که شما می فرمایید بدمعرفی کردن و کوچک کردن، تفسیر کردن شخصیت افراد از دیدگاه همان افرادی است که فکر می کنند ارزش جمعی وجود دارد و برای همین اگر ما در مورد شخصی بد بگوییم، او را خوار و خفیف کرده ایم. اما اصولا چنان ارزش جمعی ای وجود ندارد و آن کوچک کردن اصلا نمی تواند اتفاق بیفتد.

          این کاملا درسته که این حرف کاملا غلطه که گلشیفته نمی تواند لیدر سیاسی باشد :). مگه همین رییس جمهور اکراین نیست که بازیگری هم می کرد ولی کشورش را ترجیح داد و مقاومت کرد وقتی قدرت ها بهش گفته بودند ول کن برو

    2. نظر من و شما در واقعیت تاثیری نمیگذارد. بالا بروید پایین بیایید، سروش بگوید سروش نگوید فرقی نمی‌کند. عمل گلشیفته زشت و نکوهیده بوده. بیخود به در و دیوار نزنید و خودتان را خسته نکنید. هدف هم وسیله رو توجیه نمیکنه اگر میخواسته با فرهنگ مردسالار مبارزه کنه روش‌های بهتری از لخت شدن هم بوده و هست.

      1. اصلا مساله اینجاست که ما نمی توانیم برای دیگران ارزش انتخاب کنیم. گلشیفته خواسته کاری کند و لزومی ندارد که مطابق نظر ما انتخاب کند. درست ما فقط برای خود ما درسته. حوزه ارزش فقط در افراد است. امکان توسیع دامنه ارزش از فرد به جامعه وجود نداره.

        بله ما می تونیم انتقاد کنیم و انتقاد خوبه. اما اگر شامل استدلالی یا محتوایی باشه. فقط ابراز احساسات کردن چه کمکی می تونه کنه؟ ما می تونیم بیاییم بگیم من اگر می خواستم با فرهنگ مردسالار مبارزه کنم این روش ها را انتخاب می کردم (همین هایی که شما می‌خواستید بگید).

        اما به هرحال اون چیز دیگه ای فکر کرده و نظر دیگه ای داشته (و به تعبیر مقام عظمای ولایت ما شاید نظراتمون به هم زیاد نزدیک نباشه :)) اما تا جایی که مخل زندگی و رفاه دیگران نیست، ما باید آزادی عمل دیگران را فراهم کنیم.

  19. متاسفانه آقای دکترسروش درباره انقلاب فرهنگی هربار بخشی ازواقعیت آن زمان را بیان می کنند.
    چه شمادوست داشته باشیدیانه این اتهام همیشه پای شما نوشته خواهدشدوسایردست آوردهای علمی وروشنگری های شماراخدشه دارخواهدکرد.
    چرایکباربرای همیشه کل آن ماجرای انقلاب فرهنگی رابیان نمی کنیدتا اعضای زنده انقلاب فرهنگی ومسولان وزرات اطلاعات مجبوربه شفاف سازی شوند؟

  20. درود
    استاد در گوش حمار یاسین خواندن سودی ندارد. عقلا و صاحبنظران بیانیه عالی شما را کاملا قبول دارند. اینان که غوغا براه انداخته اند همان کسانی هستند که در صفحه تتلو و دیگر مطربان هم عضویت دارند(نه همه شان) اکثریت آنها بیسوادان و یا کم سوادانی هستند که در چهل سال گذشته رفتار رژیم اسلامی آنها را بستوه آورده و به هر طریق و به هر ترفندی آویزان میشوند تا بلکه رژیم را ساقط کنند.

    1. شما هم دارید از همون روش برچسب زدن برای خاموش کردن صدای دیگران استفاده می کنید.
      بقیه حق دارند انتقاد کنند و برچسب زدن و حمار خواندن شاید نشانگر بی احترامی به صدای دیگران است.

      عقلا و صاحبنظران حق ندارند و نمی توانند برای زندگی بقیه تصمیم بگیرند. این باگ ادیان است که فکر می کنند که برای جامعه می توان ارزش مشخص کرد، هیچ ارزش جمعی در جامعه وجود ندارد. این هر شخص از جامعه است که مشخص می کنه چی درسته و چی غلط. افکار ما هم ممکن است از دیدگاه دیگران احمقانه باشه. آیا آن‌ها باید شروع به فحاشی و برچسب زنی کنند؟ این انعطاف برای شنیدن سخن منتقدان و تلاش برای پاسخگوییه که پیشرفت جامعه را تضمین می کنه. تا وقتی که ما نتونیم بفهمیم ارزش ما فقط برای ما ارزش است، اصلا نمی توانیم گفتگو با بقیه را شروع کنیم و نمی توانیم عضو جامعه شویم.

      عضویت در صفحه تتلو و دیگر مطربان از کی تاحالا نمایانگر سواد شده؟

  21. سایت زیتون که خود واقف بر مشمئز کننده بودن بیانیه عبدالکریم بود از درج آن خودداری کرد و حال این دفاعیات سست او را منتشر میکند. کار شایسته ای نبود.

    دیگر آنکه عبدالکریم در منجلاب وجه تفکر سنتی خود دست و پا میزند و لاجرم هرچه بیشتر در آن فرو می رود. اولا اشاره او به شرح احوال گلشیفته بسیار بی ادبانه تر از این بود که اینک گفته و مردم خود بر این واقفند.
    اینکه “عقلای عالم” و لابد به سردمداری ایشان برهنگی را تقبیح می کنند هم گزاره ای از سر نخوت + جهل است. اویی که در عالم هنر، هنری جز بازنویسی ابیاتی دستچین شده از جلال الدین محمد ندارد را چه به اینکه وارد چنان عرصه ای شود؟ فرهنگ غرب که بر گرفته از فرهنگ هلنیک است هیچ مشکلی با برهنگی ندارد و بر عکس زیبایی جسم انسان را ستایش میکند . فقط به نقوش کلیساهای ایتالیا نگاهی بیاندازید تا این واقعیت را عریان عریان ببینید. حقا که ایشان وقتش را در غرب بی درک چیزی به هدر داده.گویا تحصیل و دیدن دنیا هم نتوانسته او را از قید تعصبات دوران طفولیت رها کند.
    اندر باب فعالیتهای خیرخواهانه و بشردوستانه ایشان در ستاد انهدام فرهنگی ساخته ی باسواد ترین حاکم تاریخ ایران هم منتظر خواهیم ماند تا سیر تحولات آتی بزودی اسناد آن را عیان کند. من برخلاف او با گفته های این و آن به قضاوت نمی نشینم.

    1. دکتر سروش ایکاش در این فقره های اخیر محققانه تر وارد میشد نه باعجله وبا همان دیدگاههای چند سال وحتی چند ماه پیش ،دنیا وقضایا هرلحظه عوض میشوند واطلاعات جدید اطلاعات چند دقیقه پیش را باطل میکند جنبش زن زندگی آزادی مفاهیم برهنگی را به منشاش برگرداندامروز در انجمن مهندسان خانم مهندسی روسریش را برتریبوندارانی پرت کردکه انسانیت را تحقیر میکردند.وهواخواهان حکومت این حرکت را لخت شدن ایشان وهم مبارطه هایشان قلمدادکردند که برای تکمیل کردن لختی شلوارت راهم در میاوردی! میخواهم بپرسم فرق برداشت وفحش این هواداران حکومت با برداشت وتفسیروتحلیل جناب سروش چه فرقی دارد من فرقش را در این میبینم که اینها از دشمنی ولجاجت فهش میدهندوجناب سروش از سر دلسوزی ونصیحت همان برداشت وفحش را میدهد .
      دیگر اینکه این چند نفر جای هیچکسی را تنگ نکرده اندوخودرا تنها رهبر بلا منازع نخوانده اندبلکه میگویند وهمه میدانند که اینها رهبران هوادارانشان هستنداین که جرم نیست ومماشات نمی خواهد.از جناب سروش انتظار داریم بروز وبثانیه باشنداگرچه بلغزند عذرخواهی بدرد همین روزها وموضوعات میخورد.
      موضوعی دیگر درمورددبیرکل کومله است همچنانکه شما وهر کس دیگر از انقلاب تاحالا تغییر کرده ایدگروه های قومیت گرا وفدرالیست هم تغییر کرده اندشما چقدر یا آنها صحبت کرده ومواضعشان را شنیده ایدشما میر حسین راهم از تیر نوازش محروم نکردا اید چه برسد به گروههای دیگر.جناب سروش یا وارد سیاست نشوید یااگر شدیدوارد گود شوید

    2. عبدالکریم سروش،مثل همیشه سفسطه میکند، میگوید، دانشگاههای خونین را تحویل ما هفت نفر دادند، تا باز گشائی کنیم، دباغ عزیز، برای باز گشائی دانشگاه ۵ سال زمان لازم بود ، چرا شرط ادامه تحصیل بعضی از دانشجویان را مراجعه به دادستانی انقلاب قرار دادید؟ بعد از مراجعه به دادستانی ، که در آن مقطع از خدا بیخبران عقده ای در مسند کار بودند- همچون ستاد انقلاب فرهنگی بی فرهنگان- خیلی از دانشجویان را دستگیر و بسیاری را محروم از تحصیل کردند، از جمله خود من. و حالا با صغری و کبری چیدن می‌خواهد خودش را تبرئه کند، عبدالکریم دباغ ملقب به سروش جنایت ها ‌و خیانت‌های تو و امثال تو با این توجیه های بچه گانه ماستمالی نمی‌شود.

      1. در نقد نشست جرج تاون شاید بهتر بود از طرح برخی مطالب نسبت به اشخاص پرهیز می شد چرا که حاشیه های خاص خود را بهمراه داشته و اصل و جوهره ی نقد را ممکن است مخدوش کند.
        علی ایحال دغدغه های جناب دکتر سروش از باب احساس مسولیتی که نسبت به وطن می کنند و نگران هستند که گذشته تکرار شود. باید بیاد داشته باشیم که علاوه بر دیکتاتوری فردی و انسداد سیاسی که در زمان شاه حاکم بود و یک عامل مهم شکل گیری نارضایتی و انقلاب بود عامل دیگر بی توجهی به ارزش ها و دغدغه های مذهبی و اخلاقی جامعه و بحران فرهنگی ناشی از ترویج عامدانه اباحی گیری توسط رژیم گذشته بود. بنظرم دغدعه دکتر سروش این است که کسانی باید پرچمدار رهبری جامعه باشند که ضمن پایبندی حداقلی به مبانی اخلاقی ، شناخت دقیق و درستی از جامعه، فرهنگ و نیازهای کشور داشته باشند و وابستگی زیادی به بیگانگان نداشته باشند چرا که در غیر اینصورت مجددا همان مشکلات جامعه و کشور تکرار خواهد شد. قرار نیست دوباره دور خودمان بچرخیم، باید از تجربیات تلخ نظام پادشاهی و جمهوری اسلامی عبرت بگیریم و گامی به جلو برداریم.
        یادمان نرود که امریکا و اشرف غنی و عمال وابسته افعانستان را دو دستی تحویل طالبان دادند.
        آقای موسوی علیرغم ایرادهایی که می توان به ایشان وارد نمود اما ایشان از درون سیستم هستند، و با توجه به بیانیه ایشان ، اصلاحات اساسی(در صورت امکان) از درون سیستم نتایج بهتر و ماندگارتری برای کشور بهمراه خواهد داشت تا اینکه عده ای هر چند با نیت خیر اما با کمک بیگانگان بخواهند حاکم شوند که مسیری است بسیار مخاطره انگیز با دورنمایی تیره و تار و نامطمئن…

    3. چرا آن سروش نیست؟یک روز که کسی شجاعت نقد ولایت فقیه و حکومت دینی و روحانیت را نداشت او با قبض و بسط آن را به نقد کشید آنهم در تهران آن روز که کسی جرآت نقد امام علی را نداشت سروش در مسجد و در تفسیر نهج البلاغه دیدگاه علی درباره زنان را به نقد کشید امروز هم که نوبت زن زندگی آزادی شده و مد جامعه ما و می‌خواهند از برهنگی زن قداست و قدیسی نو بسازند و غیر قابل نقد و کسی جرآت مخالفت با آن را ندارد قبل از همه ضمن پاسداشت این شعار و تایید حق برهنگی زنان از منظر اخلاق آن را نقد می‌کند من و شما می‌توانیم مبانی نقد او را نپذیریم اما جرآت نقادی او را باید تحسین کنیم پرسش این هست چرا زن و برهنگی او و سیاست ورزی یک زن معین نه جنس زن نباید نقد شود و با حربه زن ستیزی فروکاسته شود؟مگر قراره دوباره از آدمها و واژه ها مقدس تراشی کنیم؟؟؟

  22. چرا سروش نصفه و نیمه حرف می زند. می دانیم در این باره برخی استادان مانند اسماعیل خویی مطالب روشنی از خود به جا نهادند. خویی از جلسه ای صحبت می کند که در حضور سروش و فرد دیگری تشکیل شده بود و او در آن جلسه می بایست از عملکرد خودش دفاع کند. چرا سروش نمی گوید ماموریت او برای شرکت در آن جلسه، چه بود؟ آیا می بایست درباره خویی قضاوت کند؟ یا شفاعت؟ نگفتن این نکات، ظن آن را تقویت می کند که سروش همه چیز را نمی گوید و نخواهد گفت. با کنار گذاشتن بسیاری از استادان ورزیده، عملا دانشگاه به تعطیلی ابدی فرو خفت. برای نمونه در دانشکده های ادبیات و حقوق، ده ها استاد برجسته کنار ماندند، و سنت جایگزینی افراد کم سواد به یک روش برگماردن اعضای هیئت علمی تبدیل شد و تاکنون ادامه یافته است. نتیجه این سنت، همان تعطیلی بیست ساله دانشگاه و بیشتر از آن بوده است.

    1. ادامه …

      استاد گرامی، تقاضای بنده حقیر از شما تنها این است که مروری مجدد بر عقاید و کتب و دست نوشته ها ی خود بیاندازید، شمول پذیر باشید حتی اگر خود را برهنه کرده است. شاید این برهنگی برتر از برهنه کردن کودکان و جوانان و نوجوانان زندانی ما توسط ملایان از خدا و آدمیزاد بی خبر باشد. قضاوت‌ و هدایت را بسپارید به خود مردم و نعل جنگ بر پای خسته ایرانیان در هیچ کجای دنیا نکوبید. این قدرت را با آنها یکی کرده بد علیه استبداد دینی بجنگید.

      مسعود

      1. وقتی می گید خود مردم، یعنی هیچ شخص مذهبی در ایران نیست که یک نماینده مذهبی در مذاکرات داشته باشن؟

        قضاوت را چرا باید به دیگران سپرد؟ هر کسی حق (و مهم تر از اون وظیفه) داره که انتقاد و قضاوت کنه. کی به شما اجازه داده که از بقیه بخواهید نظر ندهند؟

        تو به سروش توصیه می کنی که با استبداد بجنگه؟

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند که معتقدند جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر است و باید برود. موافقان

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز از رادیکالیسم و اتخاذ

ادامه »

بسیاری از شهروندان و بازیگران اقتصادی اعم از مصرف‌کننده، سرمایه‌گذار، تولیدکننده از خود می‌پرسند که چرا با هر تکانه در

ادامه »