تاملاتی درباره براندازی

اتفاقات رخ داده در روزهای گذشته، بالاترین میزان کشته در یک اتفاق اعتراضی را داشت. به گفته منابع گوناگون   دست‌کم ۱۵۰ نفر در این اتفاقات کشته شدند و چندین هزار نفر نیز دستگیر شدند. اگر چه دوره درگیری سال ۱۳۸۸ بسیار طولانی و گستره اجتماعی آن بسیار بیشتر بود، اما در سی سال گذشته هرگز سرکوب با این شدت در ایران صورت نگرفته است.

حامیان این اعتراضات تقریبا دو گروه هستند: گروه نخست افرادی هستند که این اعتراض را اقدامی برای براندازی رژیم می‌دانند و معتقدند که به دلیل شرایط بد و دشوار جامعه مردم هیچ چاره‌ای جز تغییر کل نظام ندارند و از همین رو آن را راهی برای سرنگونی و براندازی ارزیابی می‌کنند. اما گروه دوم که گستره اجتماعی بیشتری دارند، معتقدند افزایش قیمت بنزین بطور طبیعی مثل هر گرانی دیگری بدیهی است که با اعتراض مردم مواجه شود. آنها می‌گویند چون مردم هیچ راهی برای اعتراض قانونی و آرام ندارند، به همین دلیل هر نوع اعتراض آنان چه به دلیل عاصی شدن مردم و چه با رادیکالیزه شدن شورش توسط حکومت به همین سمت و سو می‌رود. آنها معتقدند تا وقتی راهی برای اعتراض مسالمت آمیز و قانونی نباشد، تکرار چنین رویدادهایی طبیعی است.

فارغ از اینکه کدام دیدگاه درست است، ما با این سئوال مواجهیم که انگیزه مردم هرچه باشد، آیا تکرار این اقدام توسط گروه‌هایی که از شورش حمایت می‌کنند، عمل مفیدی است؟ به عبارت دیگر آیا ممکن است براندازی با این شیوه نتیجه بدهد؟

براندازی؛ استراتژی یا تاکتیک؟ در گفتگو با یکی از دوستانم او مدعی بود براندازی اجتناب‌ناپذیر است چون حکومت اصلاحات را نمی‌پذیرد. وی می‌گفت: «حکومت می‌داند که اگر اصلاحات را آغاز کند، مطمئنا منجر به فروپاشی خواهد شد، به همین دلیل هیچ اصلاحاتی را نخواهد پذیرفت.» در واقع افرادی که اصلاحات را از این منظر دنبال می‌کنند که این روش موجب می‌شود شکاف‌های درون رژیم گسترش پیدا کند و این گسستگی موجب شود تا سقوط حکومت نیاز به نیروی کمتری داشته باشد. در حالی که گروه دوم معتقدند اصطلاحات عمر نظام را افزایش می‌دهد و به همین دلیل باید به سوی براندازی رفت.

اما، سیاست خود حکومت چیست؟ آیا حکومت از براندازی خوشش می‌آید یا از آن بدش می‌آید؟ آیا حکومت نابودی خود را در گرو تغییر درونی و اصلاح می‌داند و یا جدال خیابانی و انقلاب؟ به گمان من حکومت به دلایل متفاوت و فراوانی مایل به رادیکالیزه کردن کلیه حرکت‌های اجتماعی از جنبش به سوی شورش و از اعتراضات مسالمت‌آمیز به سوی اعتراضات خشونت‌آمیز است. دلایل چندی برای این ادعا وجود دارد:

یک؛ بدون هیچ تردیدی جمهوری اسلامی در کل منطقه خاورمیانه از اسرائیل گرفته تا عراق و افغانستان و پاکستان و ترکیه و کشورهای عربی و حتی سوریه، نیروی سرکوب منظم‌تر، سامان‌یافته‌تر و هماهنگ‌تری دارد. مقاله مراد ویسی در رادیو فردا به خوبی ابعاد این نیروی سرکوب چند لایه را معرفی می‌کند. نیروی سرکوب جمهوری اسلامی چه در بخش اطلاعاتی و چه در بخش امنیتی و پلیسی و رسانه‌ای و شناسایی و کنترل رسانه‌های اجتماعی بسیار قدرتمند است. بعید می‌دانم جز چین که منبع تامین ابزار سرکوب ایران است، هیچ کشوری از چنین سازمانی برای سرکوب برخوردار باشد. این نیرو نه فقط توانایی اداره سرکوب در ایران را دارد، بلکه توانایی اداره سرکوب در سوریه و در صورت لزوم عراق را هم دارد. در چنین شرایطی بدیهی است که توصیه به مردم برای تشدید شورش جز فرستادن آنان به معرض مرگ چه فایده‌ای دارد؟

دو؛ رادیکالیزه کردن از دو طرف: سیاست جمهوری اسلامی در قبال گروههای سیاسی همیشه رادیکالیزه کردن بوده است. سازمان سرکوب جمهوری اسلامی می‌داند که باید هر اعتراضی را از شعار به فریاد و از فریاد به سنگ و از سنگ به سلاح سرد و در صورت امکان سلاح گرم بکشاند. این اقدام هم برای شناسایی نیروهای معترض کارآیی دارد و هم موجب کاهش سطح کمی جمعیت معترض می‌شود. در این حالت جمعیت معترض امکان رهبری یافتن خود را هم از دست می‌دهد. رهبری یک گروه مسلح به معنی حکم اعدام است. مردمی که یک روز قبل در شرایط زندگی عادی زندگی می‌کردند در یک شورش دو روزه یا ده روزه هرگز تا پای مرگ نمی‌روند، آن هم در برابر نیروی سرکوبی که تجربیات زمینی فراوانی در نقاط مختلف منطقه خاورمیانه دارد. اینکه افرادی از جمهوری اسلامی ساختمان‌ها را آتش بزنند یا اقدام به آتش زدن بانک‌ها بکنند، اصلا بعید نیست، ولی آن عزیزانی که ده روز قبل تصویر آتش‌زدن مراکز مختلف را به عنوان افتخارات جنبش ۹۸ عنوان می‌کردند، آیا واقعا باور می‌کنند که همه حملات در همه شهرها به همه مراکز کار بسیج باشد؟ افرادی که با شور و هیجان خبر تسخیر شیراز و جوانرود را منتشر می‌کردند، چطور می‌توانند باور کنند کل تسخیر این شهرها توسط بسیج صورت گرفته و انگار این دوستان در بیرون ایران فقط کارشان دادن گزارش کار بسیج بوده است؟ رادیکالیزه کردن یک عمل دوسویه است، شعار «اصلاح‌طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» یک جمله شیک برای توئیت کردن نیست، تعیین یک تاکتیک از سوی افرادی است که در خیابان در حال جنگ هستند. نامه نوشتن به وزارت خارجه آمریکا و معرفی وقایع ۱۳۹۸ به عنوان پروپوزال دریافت حمایت چه معنی دارد؟ من مطمئنم که مجاهدین خلق حداکثر کارشان ساختن ویدیوهای صداگذاری شده در فضای مجازی است، اما این که همان ویدئو پنج روز بعد به عنوان کار بسیج قلمداد شود، حداقل نیازمند یک برنامه است. کسانی که آتش زدن مراکز مختلف توسط مردم را بعید می‌دانند، فراموش نکنند که گروه ری‌استارت ده‌ها عملیات این چنینی را جلوی دوربین انجام داد. افرادی که در خیابان به مشکلات‌شان اعتراض می‌کنند، جنس‌شان با مدافعان خارج از کشورشان فرق دارد. اگرچه همیشه ممکن است گروه‌های منظم و مسلح در میان مردم معترض حاضر شوند، ولی شمارش کشتگان برای دادن کارنامه بهتر و گرفتن مجوزهای بین المللی برای سقوط حکومت نهایت بی‌رحمی در حق مردمی است که حق شان نیست به عدد کارنامه سران اپوزیسیون برانداز تبدیل شوند.

سه؛ جامعه پیر و محافظه‌کار: جامعه ایران جامعه‌ای پیر و محافظه‌کار است. سن متوسط جامعه ایران بالا رفته است، بخش متورم جمعیتی ناشی از انفجار جمعیتی( متولدان ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴) که زمان خاتمی جامعه جوانی را با سن ۱۶ تا ۲۴ ایجاد کردند، و در دوره احمدی نژاد در سن ۲۴ تا ۳۰ سال بودند و کار می‌خواستند و ازدواج می‌خواستند بکنند، در دوره روحانی به سن ۳۰ تا ۳۸ رسیده‌اند. این جمعیت اهل مجادله و جنگیدن نیست، رادیکالیزه کردن چنین جامعه‌ای به آن می‌ماند که با ماشینی که بیست سال از تولیدش می‌گذرد با سرعت ۱۸۰ کیلومتر در بزرگراه برانید، چنین انتظاری جواب نمی‌دهد. اگر سن متوسط وزرا و نمایندگان مجلس هفتاد سال است، سن متوسط اپوزیسیون هم هفتاد سال است. ولیعهدی که قرار است شاه بشود، ۵۹ ساله است، پدر مرحومش در سن نوزده سالگی شاه شد و در سن ۵۷ سالگی از ایران رفت و در سن شصت سالگی درگذشت. سن متوسط گروه‌های سیاسی که در انقلاب ایران حضور فعال داشتند و سن متوسط‌شان سی سال بود، مثل مجاهدین خلق، مجاهدین انقلاب، چریک‌های فدائی اعم از اکثریت و اقلیت و غیره حالا هفتاد سال است. متاسفانه اغلب این گروه‌ها هنوز فکر می‌کنند جوان‌اند، فلان خواننده نسل جوان که زمانی محبوب بیست ساله‌ها بود، هنوز دست به دکور آرایش صورتش در این چهل سال نزده، ولی واقعیت متاسفانه هفتاد ساله است. در حال حاضر متاسفانه گروهی نسخه براندازی و انقلاب جوانان را می‌پیچند که خودشان حداقل هفتاد سال دارند. براساس برآورد آمار امسال، حدود ۲۵ درصد جمعیت زیر ۱۵ سال، ۴۷ درصد بالاتر از سی سال و فقط ۲۲ درصد جمعیت در فاصله سنی پانزده تا ۲۹ سال قرار دارند. با چنین ترکیب جمعیتی چه کسی می‌تواند انقلاب کند؟ علت اینکه دو شورش ۹۶ و ۹۸ به سکوت و خمودی منجر شد، عدم حضور اصلاح طلبان نبود، بلکه محافظه‌کاری جمعیت سالخورده بود که نه تمایل و نه توانایی شرکت در رفتارهای تندروانه را دارد.

چهار، رهبران موهوم و مبهم: از سوی دیگر تکلیف رهبری جامعه پس از گذار نامشخص است. تقریبا در همه جنبش‌ها و انقلابات موفق دو سه دهه اخیر، معمولا رهبران داخلی رهبری کشور را پس از تغییر به عهده گرفته‌اند. در انقلاب ایران، نیمی از رهبران از بیرون کشور آمده بودند، اما فراموش نکنیم که این نیمه حداکثر پانزده سال بود که بیرون کشور زندگی می‌کردند. لهجه آمریکایی مرحوم یزدی سال‌ها اسباب تمسخر رسانه‌های پس از انقلاب بود. اما رهبری مدعی کنونی چهل سال است که از ایران فاصله دارد. از سه فرزند رضا پهلوی که نام هر سه نفرشان عربی است( ایمان و نور و فرح) فقط یکی فارسی را در حد گفتن سلام بلد است. حتی اگر حکومت شاهنشاهی هم اگر بود، به همین دلیل صلاحیت رضا پهلوی به عنوان پادشاهی که فرزندش فارسی بلد نیست رد نمی‌شد؟ سایر رهبران که برخی از آنان در شورای مدیریت گذار شناخته شده‌اند نیز دست کمی از رضا پهلوی ندارند. اختلاف چهل ساله در نبودن در داخل کشور اصلا شوخی نیست. من مطمئنم اگر همین افراد را یک ماه به ایران ببرند و مجبور کنند در همین شرایط کشور( بعد از تغییر زندگی کنند) بیش از هشتاد درصدشان به زندگی در ایران ادامه نخواهند داد. ممکن است محسن سازگارا یا دو سه تن دیگر از نیروهایی که کمتر از بیست سال سابقه خروج دارند بتوانند فضای داخل ایران را تحمل کنند، ولی نه بیشتر. البته طبیعی است که با تغییر حکومت شرایط ایران خیلی تغییر می‌کند، ولی مردم که عوض نمی‌شوند، حتی اگر مهاجرین هم برگردند، باز هم ده درصد تغییر رخ می‌دهد و نه بیشتر. به گمان من فقط با این فرض می‌توان به براندازی نگاه کرد که نیروهای داخل کشور ترکیب اصلی حکومت بعدی را تشکیل دهند و بازی به دست مافیای اپوزیسیون نیافتد.

پنج؛ گران بودن انقلاب: انقلاب یکی از گران ترین اشکال تغییر حکومت است. در سال ۱۳۵۷ حداقل به اندازه سه چهار سال ذخیره مالی از نظام پیشین باقی مانده بود که مردم توانایی شش ماه اعتصاب و مدتی طولانی تمرد را داشتند، اما حالا اصلا چنین فرضی غیرممکن است. مگر اینکه فرض کنیم که در فاصله سی روزه مثل تونس یا یک ماه و نیمه مثل مصر انقلاب پیروز شود، اما با فرضیاتی که در مورد توانایی حکومت علیه شورش و براندازی توضیح دادیم این امر تقریبا غیرممکن است. شورش رخ می‌دهد چون شما عصبانی هستید، اما انقلاب نیازمند داشتن برنامه زندگی به موازات اعتراض دارد. ممکن است بگوئیم افرادی که ثروتمند هستند توانایی ماندن در خیابان را دارند، در حالی که همه فرضیات حاکی از این است که تهیدستان نیروی اصلی شورش‌ها و اعتراضات است. بنا براین اصولا پولدارها بیشتر مانع انقلاب و شورش می‌شوند و نه اینکه خودشان علیه حکومت شورش کنند.

شش؛ وضعیت منطقه: وضع ایران در منطقه یک وضع پارادوکسیکال است؛ جز برخی نیروهای چپ جهانی که دغدغه حقوق بشر را هنوز دارند، کمتر کشور دموکراتیک و نیرومندی علیه ایران موضوع می‌گیرد. حساب اسرائیل، عربستان و آمریکا را باید جدا کرد. همین که تنها این سه کشور از شورش‌هایی شبیه این پشتیبانی عملی می‌کنند، نشان می‌دهد سرکوب در داخل ایران در معادله اروپا، روسیه و چین علیه آمریکا، اسرائیل و عربستان برای اغلب کشورهای جهان قابل چشمپوشی است. آنها از ۳۰۰ هزار کشته در سوریه چشمپوشی می‌کنند چه برسد به ۱۵۰ کشته در ایران. هیچ کشوری جز همین تروئیکای عربی از جریان شورش در ایران حمایت نخواهد کرد و طبیعی است که بدون چنین حمایتی این شورش‌های اعتراضی بی سرانجام خواهد بود.

با فرضیاتی که گفته شد به گمان من اصرار بر ادامه اعتراضات تا زمانی که راهی برای جلوگیری از کشتار اندیشیده نشده باشد، فقط به این معنی است که گروهی از مخالفان حکومت قصد دارند با دادن آمار کشتگان کشور در پروپوزال‌های سیاسی رسانه‌ای بودجه سال بعد خودشان را بگیرند. این رفتاری غیرانسانی و غیراخلاقی است.

View Comments (26)

  • به نظر آقای نبوی و بسیاری دیگربرای این در ینگه دنیا تشریف دارن که برای چنین موقعیت های دست به قلم بشن....قشنگ و سر حوصله هم کارش رو انجام میده هنانطور که عطا ..اکبر...ووو

  • این جمله شما را کیهان هزار بار نوشته، از خودتان لطفا چیزی بنویسید، اولش سخت است ولی شما هم مطمئنا اگر کوشش کنید می توانید

  • سلام آقای نبوی گرامی :سنت تاریخ و نظم جهان لاجرم نابودی نظام های ضد مردمی و روسیاهی وشرمندگی توجیه گران و بزدلان تغییر است .
    من وشما به دلیل اشتباه تاریخی یک عذر خواهی به پهلوی فقید ایرانساز بدهکاریم و یک تبری جویی از مجاهدین فناتیک.من هر دو وظیفه وتوصیه خودم به انجام رساندم.

  • با سلام خدمت جناب نبوي
    بنده كاملاً با اين تحليل مخالفم و دلايل نويسنده را براي إثبات مدعاي خود ناكافي ميدانم .
    صرف نظر از اينكه براندازي ممكن است يا نه به نظر ميرسد استدلالات جناب نبوي فاقد قوت لازم باشد زيار:
    در خصوص دليل اول بايد گفت حتي بر فرض قدرت نظام در سركوب اعتراضات، به هيچ وجه اين قدرت نامحدود و مستمر نيست و آشكار و پر واضح است كه نقصان هايي دارد به ويژه وقتي اعتراضات مستمر و فرسايشي شوند .
    در خصوص دليل دوم بايد عرض كرد كه از دست رفتن مشروعيت و وجاهت اخلاقي يك نظام منجر به تهييج گروهاي آرمان گرا ميشود كه ابتدا به صورت سلولي و به تدريج با سازماندهي بيشتر به شكل سازماني عمل ميكنند كه قدرت عملياتي آنها متدرجاً افزايش ميابد و همچنين آهسته آهسته جذب نيرو ميكنند
    در خصوص دليل سوم بايد عرض كرد كه اتفاقاً جامعه پير و محافظه كار نيست و بر عكس جامعه جوان و جنبشي است و آمار نويسنده بدون دقت است زيرا كليه اعتراضات از سال ٨٨ به بعد كه به تدريج راديكال تَر شده با محوريت جوانان دهه ٦٠ و ٧٠ بوده و توجه شود كه در براندازي نياز به حضور ميداني أكثريت غالب ندارد بلكه همين كه اكثريت جامعه همراه و همدل با نيروهاي ميداني باشند و تعداد نيرو هاي ميداني نيز به اندازه ايي باشد كه قدرت نظام حاكم را به چالش بكشد و اپوزسيون نيز توانايى پشتيباني و حمايت تبليغاتي و لجستيكي را داشته باشد كافيست .
    در خصوص دليل چهارم بايد عرض كرد كه أساساً مغالطه ميفرماييد زيرا گويا رهبري اپوزيسيون را رضا پهلوي دانسته اند !! اين در حالي است كه اولاً ايشان به عنوان يكي از رهبران محسوب ميشود و ديگر دوران رهبري واحد به شكل كلاسيك گذشته همين كه ايشان با گروه اپزيسون همراه باشند كافيست و ثانياً نويسنده در پارادايم دوران انقلاب ٥٧ مانده و هنوز متوجه تغييرات فكري در جنبش هاي سياسي نيست و انگار يك معياري چون آقاي خميني ملاك رهبري براي ايشان است !!!
    در خصوص دليل پنجم بايد گفت گويا ايشان مطالعه اندكي در خصوص علل و عوامل انقلاب ها داشته اند و قدرت شناخت تحولات سياسي را ندارند !! اولاً بر فرض كه انقلاب پر هزينه باشد ، اين مانع انقلاب نيست زيرا انقلاب معلول است نه مدلول !! انقلاب حاصل نوع واكنش نظام حاكم با اعتراضات مردم است .
    در خصوص دليل ششم بايد عرض كرد موضع كشورها به وضعيت داخلي و قدرت مردم بستگي دارد و بالضرورة نميتوان يك فرمول غير قابل تغيير را در نظر داشت به ويژه إنكه كشورها به منافع ملي خود بيشتر از منافع جمهوري اسلامي يا اصلاحطلبان اهميت ميدهند و اگر روند قدرت مردم به سمتي باشد كه با منافع كشورها همسو شود امكان همراهي آنان با مردم خواهد بود .
    در پايان بايد گفت استدلالات نويسنده محترم به هيچ وجه مثبت مدعاي ايشان نيست .

  • چقدر اپوزیسیون نما ها، با فرهنگ و با نزاکت اند. اهل منطق و استدلال اند. از همه مهم تر طرفدار مردم اند !
    هر کس مثل آنها نباشد باید خراب شود و مورد تخریب و تمسخر و طعنه قرار گیرد، حتی اگر زندان رفته و شناخته شده باشد.
    آدم حالش به هم میخورد، از این اپوزیسیون نماهای فضای مجازی درپیتی و بی خاصیت، که فقط اهانت بلدند.
    اپوزیسیون اهل منطق و بحث و با فرهنگ و با شخصیت داریم، اما خیلی کم.

  • جناب نبوی بگذار کامنتی با زبانی شبهه طنز برایت بگذارم بلکه مفهوم تر بیفتد .
    فرض کنید یک تئورسین سپاه می خواست کاری برای ماست مالی کردن این اتفاقات بکند و در ادامه هم ماستی برای حکومت ببندد . آیا چیزی جز همین کلماتی را می نوشت که حضرتت اینجا نوشته؟
    البته احتمالا نوشته آن سپاهی دست کم این تفاوت را داشت که ادبیات و زبان و دستورزبان قابل تری می داشت .
    شما این حرفها را فقط توی زیتون میتوانی بگویی . باور کن این را بدهی به مدیر مسئول کیهان در ایران هم میگوید داداش این خیلی دوغه کمی ماستش را زیاد کنه
    چون تابلوئه!

  • دو کلمه حرف ( حساب - ناحسابی آنرا دیگران تعیین میکنند ) با آقای نبوی که ظاهرآ خودشون رو خیلی مهم تشخیص میدن .
    اینکه ایشان از انقلاب و حاصل یک شورش عمومی میترسند ، ابدآ ترس بی موردی نیست . خود من در کنار ایشان هستم ، امّا ..
    آقای نبوی یکدفعه و در حالیکه دنبال بازکردن بحث خود است ، خیلی بیربط به شمارش توان رژیم در سرکوب میپردازد . درست و افراط آنرا هم کاری ندارم . سالها صدها و هزاران انسان را شکنجه کردند و کشتند ، شعله مبارزه فرو کش کرد ؟ مسئله تقابل طبیعی زورگفتن و جواب زور شنیدن است . نتایج طبیعی ، البته همیشه منطقی نیستند . کسی یک کشیده به کسی میزند و طرف مقابل یک گلوله در مغز زننده خالی میکند . انصاف نیست ، اما طبیعی هست .
    شما بارها خودتان حاکمیت ایران و شخص خامنه ای را نیروی برانداز خوانده اید ( درسته ؟ ) ، حالا توقع دارید مردم بجان آمده خیلی منطقی و دوراندیشانه برخورد کنند . میشود ؟ ، آنهم زمانیکه این آقا که خود را رهبر معنوی همان مردم میداند ، آنها را اوباش و اشرار خطاب میکند !
    چرا وقایع ایران را به اپوزسیون خارج نسبت میدهید ؟ هم شما خارج هستید و هم من . کدام نیروی اپوزسیون خارج از کشور( حتی برای یکبار ) توانسته است چنین حادثه ای در داخل را ، حتی پیش بینی کند ؟ . فقط وقتی اتفاقی می افتد ، مثل خود سرکار به اظهار نظر و خط دادن می افتند . این بخش از نظرها و خط دادنها طبیعی است ، اگر کمی میتوانست واقعبینانه تبیین شده و مردم را در جهت درستی راهنمایی کنند ، عالی بود. اما همانطور که شما و دوسنتان در هر انتخاباتی مردم داخل را به رفتن پای صندوق رآیی تشویق کردید که هیچ آدم عاقلی توقع اتفاق مثبتی از آن نداشت ، دیگران هم نظریاتی میدهند که برای شما قابل قبول نیست .
    یک یاد آوری : شما چند سال پیش ناگهان اعلام کردید که تا پایان آن سال به ایران برمیگردید . آن فرمایشات فراموش شد و ناگهان به امریکای جهانخوار مهاجرت کردید . یعنی 7 ساعت پرواز هوایی هم دور تر شدید . ایرادی ندارد . این حق شماست . اما قطعآ آن تصمیم شما از دوجهت بود . یکی ترس از آنچه در ایران ممکن بود در انتظار شما باشد و یکی هم نا امیدی از آینده ایران . پس از چند ملیون جوان بیکار و بی خانواده و بی امید انتظار نداشته باشید که شرح صدر ! شما را داشته باشند ، آنهم در شرایطی که نه نان دارند و نه احترامی .
    بی هیچ تردیدی حاکمان ایران مسئول این فجایعی هستند که در میهن ما سالهاست که هربار به بهانه ای اتفاق می افتد .

  • متاسفم از ادبیات آقا یا خانمی که خودش را بامداد معرفی کرده، پس به فرمایش شما باید زندگی سگی را تحمل کرد؟!! پس آن حسین حسینی که می کنید را چه کنیم؟ از کجا می دانید که نویسندگان این سطور به تعبیر سخیف شما مبارزان زیر لحافی هستند؟ شاید ماهها و سالهای زندان استبداد دینی را تجربه کرده باشند. متاسفانه یا خوشبختانه جامعه با اقدامات و افکار استبدادی آقایون حاکم در حالت انقلابی قرار گرفته و احدی با شانتاژ و تبلیغ اینکه بگذارید به زنگی سگی خود برسیم و گرنه همه را قتل عام می کنیم نمی تواند وضعیت انقلابی را تغییر دهد. یکی دو اعتراض خونین دیگر در ماههای آتی در پیش خواهیم داشت که پایه رژیم را به شدت متزلزل نموده و نیروی سرکوب آنرا دودل و ضعیف خواهد کرد و سناریوهای قربانی کردن سران حکومت برای نجات کل سیستم و ولی فقیه اجرا خواهند شد. پس از آن تظاهرات میلیونی مسالمت آمیز علی الخصوص در تهران و شهرهای با جمعیت میلیونی را شاهد خواهیم بود و نیز اعتصابات سراسری گسترده که دیوانسالاری دولتی را فلج خواهد کرد در همین مرحله است که رهبری انقلاب نیز معرفی خواهد شد (که خود جای بحث دارد). انتهای کار هم که معلوم است.

  • بالاخره بین این همه اپوزیسیون غیرمسئول و نادان و فله،که خودشون تحمل خار تو پا ندارن اما توقع حداقل قطع عضو رو از ما ملت داخل دارن،یه نیمچه عقلای منطقی واقع گرایی هم پیدا میشن که هم بصورت اعصاب خردکنی نفرت پراکنی و فحاشی نمیکنن و هم واقعا میدونن چقدر براندازی از طریق اعتراض و شورش،غیر عملی و دور از واقعیته تو ایران.وجدانا ما طبقه فقیر حاشیه شهری که نیمچه تحصیلاتیم داریم اما کماکان با کار یدی مشقت بار امرار معاش میکنیم،با تمام وجود به این رسیدم که شورش و انقلاب و دوقطبی و جنگ داخلی فقط بدبختی وحقارت ما رو تعمیق میکنه،گیرم که برای رضا و ممد و مسعود و فلان نون میشه اما برا ملک و ملت آب شور حوض سلطانم نمیشه،وجدانا این اپوزیسیون شاخو وردارن بلکم حساسیتا کم بشه،بذارن مای بدبخت اینجا به زندگیمون برسیم حالا از نظر شما مبارزان زیرلحافی،شاید زندگی ما سگیه،اما زندگی و جون سگ هم برا خودش عزیزه،بقول خان عمو تو کلیدر که میگه جون کلاغ هم برا خودش خیلی عزیزه،مصی قلی ولی وجدانا جان جدتون شاخو وردارین،زخم شدیم از دلسوزی و حمایتای شما!!

  • «ابوالفضل بهرام‌پور» مفسر متون اسلامی که این عبارات را به کار برده به دستگیری معترضان اشاره کرده و گفته: «اگر ده هزار نفر از آنها بکشیم، افراط نکرده ایم». او در توضیح حکم «تبعید» هم گفته است که افراد محکوم به آن را «باید سوار بر کشتی قراضه در وسط دریا رها کرد تا کشته شوند.».

1 2 3