«خنجر زدن از پشت» به کردهای سوریه کار کدام کشور بود؟

برای شناختِ بهتر کلاف سر در گُم تحولات شمال سوریه، لازم است نگاهی به عقب بیاندازیم و به سالیان پیش برگردیم، جایی که هنوز ترامپ به اعتبار سفیدی کاخی که سمبل نشر دموکراسی و سکان مدیریت جهانی بود، این چنین لطمه نزده و  بر جهان سیاست نتاخته بود و همچنان عقلانیت سیاسی و تعاریف آکادمیک این مجال را داشت که تصمیم‌سازی‌های سیاسی و عواقب مترتب بر آنها را  کم‌و بیش  پیش‌بینی  کند و توضیح بدهد.

. در اکتبر ۲۰۱۵ آسیه عبدلله و صالح مسلم به همراه چهره‌های شناخته شده‌ای از حزب اتحادیه موکراتیک در مسکو مذاکرات مهمی با سران کرملین به انجام رساندند و راه‌اندازی دفتر نمایندگی خود در مسکو را بنیاد نهادند. همانجا بود که مقامات امور خارجه روسیه به‌روشنی مواضع شفاف خود را نسبت به کردها اعلام کردند و آنها را آزادی‌خواه و مبارز علیه تروریسم نامیدند و رسا اعلام کردند به هیچ عنوان مقید به مخالفت با کردها نیستند و آنها را شامل هیچ لیست تروریستی نه در ترکیه و نه در اروپا نمی‌دانند.

جنگ سوریه و ابعاد فرسایشی آن از یک‌سو و مراودات کردهای عراق در هم‌سویی با  ترکیه و آمریکا از سوی دیگر، پتانسیل مناسبی برای سازگاری و تفاهم بین مسکو و کردهای سوریه ایجاد می‌کرد. پس از آن و در تمام سال‌های جنگ با داعش، فراز و نشیب‌های موثر بر تحولات مناطق شرقی فرات و کنش های متاثر از مبارزات کردها با داعش، دایره‌ی روابط شاخه‌های مختلف کردهای سوریه را محدود به فاکتورهای جنگ با داعش می‌کرد. این یک «آسیب» بود و هرگز توسط کردها مورد توجه قرار نگرفت و‌ شناسایی نشد.

این امر درباره کردهای خودگردان شمال عراق نیز مصداق داشت که محور این یادداشت نیست.‌ در این بین وصف رشادت‌ها و اثر مبارزات کردها در موفقیت‌های حاصل  از نبرد با تروریست‌ها با سرعت و گستردگی چشمگیری تیتر می‌شد. حضور ایالات متحده امریکا در جنگ سوریه و چینش جبهه‌ها و توازی منافع کردها با غرب و نشانه‌های دموکراتیک عمل‌گرایانه آنها، باعث شد که در تمام این مدت آنکارا در مواجهه با کردهای سوریه دست پایین را داشته باشد و دندان صبر بر جگر خونین بگذارد و جز حمایت‌های بینابینی اطلاعاتی و لجستیک به مخالفین اسد که لزوما معاند اکراد سوری نیز بودند، اقدامی نکند.

گروه‌های مقبول ترکیه تفاوت اساسنامه‌ای چندانی با داعش نداشتند و آوازه‌ی محلی و بین المللی هم‌پیمانان ترکیه در شرایط نبرد عملا توان اقدام موثر نظامی چشم‌گیر را از اردوغان و دوستان عرب سوری او  را علیه رشادت کردها گرفته بود. مهمتر آنکه ارتباطات فیزیکی و هویتی کردهای ترکیه و سوریه، برای آنکارا به شکل همسانی پ‌.ک.ک در کنار  پ.ی‌.د  و دیگر کردهای سوریه ترجمه می‌شد و کاسه‌ی صبر را لبریز می کرد. مضاف بر آن، خواست سرکوبگرانه و فاناتیک جامعه ترکی علیه کردها نیز انگیزه انتخاباتی و قوتِ ضدیت بیشتری می‌بخشید.

لازم است اکنون به جغرافیای دیگری در این یادداشت برویم و گریزی گذرا به شکل مناسبات عام سیاسی در ترکیه بزنیم. دموکراسی ترکی، یک روش خاص است که به شکلی ویژه کار می‌کند و این با این ویژگی  هرگز خود را با استانداردهای اتحادیه اروپا تطبیق نداد و به آن راه نیافت و علی‌رغم سرفصل‌های غربی آن، کارکردی کاملا شرقی و به بیان بهتر جهان سومی دارد. یک سیستم احساسی که قوم و عشیره و شهرستان بر خروجی صندوق‌های رای آن تاثیر فراوان دارد. انواع رسانه و کارکرد شکلیِ مترقی آن در اقشار خاص (که خود طیف‌های متنوعی را شامل می‌شوند) بعضا تاثیرات حزبی می‌گذارد و از دیگر سو خروجی اخبار با رنگ و بوی ملی گرائی در قهوه‌خانه و محافل خصوصی و و مهمانی‌های مملو از پرچم ترکیه، نتیجه دیگر و بزرگتری به‌دست می‌دهد. ترک‌ها و کردهای ترکیه همچون سایر ملل خاورمیانه، وصف حالشان از قوم یا ملی‌گرائی در لحظه رای می‌شود و از صندوق بیرون می‌آید تا حاکمیت قرائت مقبول خود را بکند. پس به زبان ساده می‌توان با پروپاگاندا و نمایش سیاسی له یا علیه هر یک رای‌ها را زد و این سیستمی‌ست که به خوبی برای تصمیم‌سازان ترک (و بعضا کُرد) کار کرده است. تمامی انتخابات ترکیه از جمله انتخابات اخیر و ناکامی نسبی اردوغان موید آن است. در چنین آشفته بازاری‌ست که حتی در مواقعی که تنش ترکیه بین اکراد و ترک‌ها بروز رسانه ای ندارد با تورق صفحات سیاسی روزنامه‌ها نشان‌ های چشم‌گیر ذکر مصیبت را همچنان می‌توان خواند.  البته این یادآور عنادی ملی و غیر قابل فهم در ترکیه است که  به طنز می‌توان آن را دشمنی ژنتیکی بنامم. از نشانه‌های این دشمنی ژنتیکی یکی این است که ترکیه با حمله به هر کُردی که با لهجه کرمانجی( همان دیالکت و زبان کردهای ترکیه ) سخن می‌گوید تصور می‌کند که هویت ترکی و اعتبار ترکیه را افزوده است و لابد به همین جهت است که با کردهای عراق با لهجه‌ی سورانی کنار آمده است.

در این وضعیت،  کردها تشریک مساعی و همراهی با منافع مشترک منطقه ای رابه موازات جنگ با داعش پی نگرفتند و در غیاب تصمیم‌سازی بلند مدت و با منتفی شدن نیاز منطقه‌ای، عرصه مبادلات سیاسی را به طرف ترک که رسما خود را دشمن آنها معرفی کرده بود، واگذار کردند. خطی که کرد ها نخوانده بودند، خوانا بود. پس از سقوط هواپیمای روس در مرز ترکیه و رفتارهای سیاسی پس از آن، این پیام را باید کردهای سوریه درک می‌کردند که روسیه تعریف پیچیده و دقیقی از منافع ملی دارد که با شلیک یک کشور پایی‌ دست به پرچم او در آسمان هم از آن اصول عدول نخواهد کرد. و بسیار ساده‌انگاری‌ست که عضویت ترکیه در ناتو را عامل رفتار روسیه بدانیم .این قاعده در بازی‌های دیگر هم به لحاظ ریخت و محتوا همان است و به فراخور حال اعمال می‌شود که بی‌شباهت به رفتار امریکا پس از سرنگونی پهبادش توسط ایران نیست.

کردها در علوم سیاسی ماهیگیری در آب‌های گل‌آلود را به‌درستی نیاموخته‌اند. هرچند نمی توان درباره اتفاقات اخیر در سوریه و ترک سنگر توسط آمریکایی‌ها بیش از حد به کردهای سوریه و عدم دوراندیشی آنها خرده گرفت در حالی که نزدیکترین افراد به دانلد ترامپ نیز از تصمیم ناگهانی او غافلگیر شده اند. این غافل‌گیری که اکنون گریبان کردها را گرفته پیش از این و از جنس دیگری گریبان قطر، ژاپن، کره جنوبی، آلمان، کانادا و برخی دیگر را در مقام متحد آمریکا گرفته بود. پس نباید در تحلیل این روزهای کاخ سفید چندان بر مدار عقلانیت و بازی‌خوانی، قواعد را رهگیری کرد. دست‌کم این روزها که ترامپ به‌دلایل گوناگون پروسه مقدماتی استیضاح را پیش رو دارد چنان انتظاری از او نمی‌رفت و امکانات سیاسی کردها برای مواجهه با آنچه روی داده، زیاد نبود. نباید فراموش کرد که آنها در جبهه‌هایی گسترده و در جغرافیایی وسیع به شکلی نفس‌گیر با داعش درگیر بوده و هستند . این جنگ و کمبود نیروهای فکری متمرکز و غیاب رسمیت بین‌المللی و نداشتن بودجه، کار را برای پلان‌بندی سیاسی در آینده بلند مدت سخت می کند .

ترامپ همیشه یک فروشنده بوده و حضور در کاخ سفید هویت او را تغییر نداده است . کردهای سوریه خریدار اسلحه نیستند چون بودجه‌ای ندارند. می‌توان حدس زد مکالمه تلفنی دو پوپولیست چگونه پیش خواهد رفت، مخصوصا اگر هر دو دغدغه خرید و فروش داشته باشند. از آن‌سو روسیه به میزان کافی و وافی اس چهارصدهای خود را به ترکیه فروخته است و در ترکیه نیز در مقابله با فشارهای آمریکا به نفع روسیه بیش از جبران سقوط چندین هواپیما، مروت دیپلماتیک نشان داده است. بماند که مواضع و تصمیم‌های ترامپ در سال‌های ریاست‌جمهوری، بیش از آمریکا به سود روسیه بوده است.

یحتمل است که  پیش از مکالمه تلفنی اردوغان  با ترامپ، مکالمات مهمتری توسط پوتین با دمشق و آنکارا به انجام رسیده و اتفاقا کلید چراغ سبزی  را که برای حمله به کردها، عموما به ترامپ نسبت می‌دهند، کاخ کرملین زده باشد. این احتمال آن‌جا قوت می‌یابد که کردهای سوریه بیش از آنکه برای ترکیه مزاحمتی داشته باشند، در بلند مدت دردسر بزرگی برای حاکمیت ملی سوریه خواهند بود و سکوت متبسم دمشق و بشار اسد نیز از همین منظر قابل تاویل است ! مرزهای بین المللی و بیرون رفتن هر اجنبی به پشت مرزهای مقرر یک کشور در قوانین بین المللی تعریف شده است و گنجایش حقوقی و الزام‌آور دارد و در آینده دور یا نزدیک قابل اجراست اما نحوه مواجهه‌ با جریانات قومی و برابری‌خواه و ریسک افتادن حاکمیت به ورطه امتیازدهی‌های بزرگ به کردها در آینده و هزینه‌های بی جهت اصطکاک سیاسی با ترک‌ها، باعث می‌شود که طرف‌های ذینفع وجه‌المصالحه‌ای بهتر از کردهای سوریه نیابند. از دیگر سو منظر و معاشرت کردهای سوریه در دو سال اخیر با مسکو به مودت اکتبر ۲۰۱۵ نبود و بی‌نظمی در همراهی و بی مهری‌های گاه و بی‌گاه کردهای سوریه در مرافقت با روسیه که ناشی از نزدیکی بیشتر و هم‌پیمانی با آمریکا بود باعث شد که این امر بی پاسخ و مجازات نماند. پس به نظر می آید که پازل ها را روسیه به‌ درستی کنار هم چیده است و بی آنکه اجماعی جهانی و پر هزینه علیه اسد برای مرتفع کردن مشکل کردها به دمشق تحمیل شود، توسط اردوغان به انجام رسیده است . منفعت از این عملیات را البته اردوغان در تحولات داخلی ترکیه پس‌انداز کرده است .

اکنون باید دید که پا گرفتن جریانات عربی مورد حمایت ترکیه مانند جبهه نصره و دیگران در قالب این پیش‌روی‌ها امکان پذیر خواهد بود یا نه و در صورت بروز، واکنش‌ها چگونه خواهد بود. شاید این‌جاست که روسیه پلان‌های بعدی را در همین سکوت سیاسی اکنون پنهان کرده است و شاید این همان خطوط قرمز مورد اشاره ی آمریکاست، نه شدت عمل آنکارا در قتل عام کردها!  دیگر نشانه ی آن نیز همان مخالفتی بود که ایران به گلایه و به عنوان توافقات پنهانی در مکالمه‌ای تلفنی،اعلام کرد؛ توافقی که بیم پا گرفتن گروه هایی  را در خود دارد که ایران برای دورراندنشان بسیار هزینه کرد.

بی شک آنچه بر منطقه و سهم سیاسی هر یک از طرف‌ها خواهد رفت،  برای کردها عواقب مبارکی به همراه نخواهد داشت مگر آنکه اتفاق غیرمنتظره و ناخوانده‌ی دیگری از راه برسد.

View Comments (38)

  • سلام،
    من دانشجوی علم سیاست هستم در امریکا.
    آیا اجازه دارم با نقل به مضمون از محتوای این نوشته استفاده کنم برای بخشی از یک کار تحقیقاتی .
    قبلا خوانده بودم این را اما توی سایت کلمه پیداش کردم. فهمیدم اصلش مال اینجاست ،خیلی گشتم پیداش کردم.انصافن هم مطلب و هم کامنتای نویسنده در جواب نکات خوبی داره اگر بتونم توی کارم اشاره کنم.
    مرسی

  • خداوند همه بندگانش را حتی سینه چاکان امپریالیسم که حتا از شنیدن نامش به رعشه میافتند را شفا دهد! آمین

  • آقای قبادی شما چگونه ادعا می کنید که اسد قصد اعمال حاکمیت ملی اش را ندارد؟ این سطحی نگری نیست؟ تجاوزی که از هر طرف به سوریه شده و ارتشهای خارجی و تروریستها هنوز بخشهایی از آنجا را اشغال کرده اند نتیجه بی میلی اسد در اعمال حاکمیت ملی بود یا خوابهایی که امپریالیسم و متحدانش برای منطقه کشیده بودند؟ آمریکا سالها پیش نقشه زمین زدن هفت کشور را کشید که سوریه، لیبی، سومالی، کره شمالی، عراق، ایران را شامل میشد. مخالفت با این نقشه های شوم دفاع از سیستم حکومتی آن کشورها نیست، مخالفت با اعمال سلطه بی منازع یک قدرت زیاده خواه بر جهان است. وقتی به شواهد تاریخی کاری نداشته باشید و فاکتهای تاریخی را چون از جانب مرجع مورد تایید شما نیستند را به هیچ انگارید دچار همین خطا میشوید که روسیه را زننده خنجر از پشت به کردها معرفی کنید. و توجه ندارید که کردستان مستقل یک خواب و رویا بیش نیست و کشورهای مربوطه در هیچ یک از چهار کشور اجازه حتی نیم گام در این جهت را نخواهند داد. با علم به این واقعیت بود که روسیه بارها از آنها خواست با دولت سوریه توافق کنند.
    وقتی گروههای کرد از چنین درایتی برخوردار نبوده و هر از گاهی هوای سپاراتییتی به سرشان میزند مقصر روسیه نیست خود آنها هستند که برای بار چندم باز به امریکا اعتماد کردند و خنجر هشتم را هم خوردند. از ادامه بحث در ارتباط با بخش اول کامنت آخرتان میگذرم چون میبینم که به هر دری میزنید تا (عمیق بودن ) خود را اثبات کنید و من متاسفانه از این طریق کاری برایتان نمیتوانم انجام دهم.

  • دوست ناشناس عزیز،
    لحن کامنت من ملهم از شماست
    تمام تلاشم را می کنم بل هنگامی که آن دوست دیگر -جناب نوری - نیز اگر احیانا این کلمات را خواند سر درگم نشود. وقسمتی از ایراد پُر چانگی وطول و تفسیرش متوجه چالش و پرسش های دامنه دار شماست که فقط فریاد می کشد و می گوید اینجا فقط من هستم که سوال می پرسم...
    بیائید این همه ساده بر لوح دانستن ننویسیم. کدام تاریخ ، با کدام مبدا و مرجع... این کلی گویی های سطحی را کنار بگذارید
    صهیونیسم و امپریالیسم و
    چندش آور تر از آنها کمونیسم و سایر ...یسم های دیگری که شما علاقه ی بی حصر به تکرارشان دارید مادامی که در سیستم حکومت داری خود مکانی به نام وزارت امورخارجه و کارگرانی سیاست آموخته به نام دیپلمات دارند و عاملان گوش به فرمان و مطیعی به نام سرباز همه از استانداردهای کم و بیش مشابهی در تعاملات سیاسی_اقتصادی خود با مقاصد متفاوت اما متقارن بهره می برند و در نهایت دست بالای نفوذ ( عمدتا نظامی و تسلیحاتی) در یکی باعث احتیاط دیپلماتیک در دیگری میشود. و هر یک ضعف مقطعی دیگری را در امور داخلی یا خارجی با ترفندی به نفع مطلوب نظر خود مدیریت میکند . اینجا به نوعی سیاست برای آنها عرصه ی بهره کشی از خطاهای استراتژیک طرف مقابل است . پس از این منظر هیچ تفاوتی نیست ! بین کمونیسم و امپریالیسم . تفاوت فقط برای کسی ست که تبعیت یا تابعیت آنها را نداشته باشد. آن مدالی که شما نهایتا می خواهید با این الفاظ سطحی از دیگران بقاپید و به سینه خود بزنید ، مورالیتی یا اخلاق گرائی در امر سیاسی ست. اما دوست ناشناس عزیز ،خودم را مجاز میدان که کمی بر مدار احساس بنویسم و یادآوری کنم که این مدالها با زوزه ی هر گلوله که حریم خانه ای را می شکند ،بر زمین می افتد چه آن خانه ی کودکی در چچن باشد یا غزه یا عفرین و کوبانی . چه آن باتوم را تو بخوری چه من! آن اخلاق را فقط قوانین اساسی کشورها برای اتباع خود با مهربانی می نویسند ، که البته درست هم می نویسند! چه آن قانون را در مسکو تدوین کرده باشند ،چه واشنگتن. و عدم تبعیت تو از آن اساسنامه یا قانون اساسی تو را به ئیسم دیگری متعلق میداند ، اما بیرون از آنها در حیطه تقابلشان با هم از یک بی اخلاقی استاندارد و مشابه استفاده میکنند . پس بیائید این همه ساده نباشیم ! چنان میگوئید که داریم از سوریه صحبت می کنیم که گوئی شما هر روز همراه با بشار اسد در چمنزارهای زیبای سرکانی قدم میزنید و از امنیت و آزادی و آرامشی که تاریخ پر افتخار بشار و پدرش به کودکان کرد و عرب و ترکمان و سریانی آنجا به ارث و یادگار گذاشته به وجد آمده اید و از پایکوبی نو عروسانشان غرق شعفید... خیر دوست ناشناس من. ما از برزخی مشخص در شمال سوریه صحبت میکنیم در بالادست شرق فرات جایی که انسانهایی بنا بر اصل ساده ی انتخاب طبیعی در زیست شناسی همیشه آنجا زیسته اند و آنجا بخشی از کشور سوریه است که بشار اسد در حالی که مردمانش در حال قتل عام شدنند قصد اعمال حاکمیت ملی در مقابل نیروی متخاصم خارجی را( فعلا و تا اطلاع ثانوی) ندارد!
    گاهی مرددم که پاسخ این همه سطحی نگری را بدهم یا نه. خیر دوست ناشناس گرامی،تا چند هفته پیش حضور نیروهای روسیه و سوریه در سنگرهای آمریکائی به قول شما بدیهی و طبیعی نبود! بلکه اکنون آن هم فقط در کامنت شما بدیهی و طبیعی(خوانده) شد! مرز و عمق استراتژیک آن اکنون جولانگاه ترک تازی ارتش ترکیه و قتل عام آنها بی واسطه و بعضا با واسطه ی مزدوری به نام سلیم ادریس و سلاخ های تحت امرش است. این واقعیت مرزهاست نه توهمات نا آگاهانه و سطحی شما.
    آیا شما اکنون در کامنت خود نتیجه تحلیل من را تصدیق میکنید ،تمام این نوشته هم پیش از اینکه این موضوع اتفاق بیفتد ، همین را گفت ! که قرار است مشکل کردها در حاکمیت ملی سوریه با کمتر بهایی برای اسد به شکلی بدیهی و طبیعی حل شود .که( ظاهرا ) شد! پس مشکل کجاست ؟ ایرادتان چیست . البته اگر باز استاد نوری در مقام قاضی چکش وارد بودن ایراد بر سر ادعای من نکوبد. آن نوشتار تحلیل بود نه تائید هیچ طرفی. و بعید میدانم فهمیدن این موضوع این همه سخت بوده باشد البته من میفهمم که احتمالا شما با موقعیت جغرافیایی و شناسنامه ای نگارنده کنار نیامده اید واما مهم تر از همه فهمیدن آن ست که آنکه این توقع شما از کجا سرچشمه گرفته که فقط من را ملزم به پاسخ میدانید و مظلوم و کبوتر وار و البته همچون دانای کل از فراز بقیه ماجرا پرواز میکنید بزرگوار؟

  • جناب نوری، پرگوئی من را (مجددا !!!) و پیش پیش به شم سیاسی خود ببخشید. می خواهم پس از متلک هاتان اندکی با شما خوش باشم و تلاش خواهم کرد که نه دو کلمه خارجی به قول شما توش بندازم و نه سر در گم تان کنم. و به زبان درازی ئی نزدیک به زبان سیاسی و حزبی خودتان بنویسم .
    نخست ممنونم که اصرار و دعوت دوستانتان را برای خواندن مطلب نهایتا اجابت فرمودید ،هرچند گویا اصرار ایشان به انکار و کتمان کردن من منتهی شد که البته دیگر سوی پذیرفتن ، نپذیرفتن است اما نکته آن است که جز مخالفت شما با بخشی از یک کامنت و نپسندیدن زبان نوشتار و متعاقبش آنچه مرا به آنها آراستید (و دانائی خود را پیراستید) ، به چیز دیگری پی نبردم. خب البته این چیزها و کارکرد دستگاه سیاسی شما بفرموده خودتان شم سیاسی ئی میخواهد که سکه اش فقط در جیب شماست . تمام ایراد شما متکی به آن جمله بنده در مورد بایسته بودن بود که گویا خشم مطهرتان مانع از آن شد که پی ببرید که آن، فقط پاسخ لغز دوست ناشناس بود که پیشتر بنده را به عدم بایستگی در ورود به مبحث و دیگر آرایه های ادبی مقبول شما، مورد عنایت قرار داده بودند و من نمیدانم اگر آنرا منتفی بدانم و نادیده بگیرم دیگر چه چیزی در کامنت شما می ماند که ارزش و الزام به پاسخ گویی داشته باشد. البته شاید از کم تجربگی من است که به قول معروف با شما که رئیس دوستانتان هستید ،دهن به دهن می شوم اما نوری جان شما نمونه خوب و قابل مطالعه ای در خود سیاسی پنداری های ما هستید
    بزرگوار، چرا پیش از آنکه چیزی را بخوانید پیشاپیش بفرموده خودتان اکراه داشته اید؟ این مکروه بودن بی شناخت از کجای شریعتِ "شم سیاسی" شامخ شما ترواش کرده که آنقدر موجب بالندگی و قضاوت شماست؟ آفت سیاسیون ما ، مخصوصا از جنس اپوزیسیونش همین قمپزهای کم مایه است که اکراه دارند دیگری را بخوانند یا بنامند، بی که حتی بشناسند و پس از آن هم جز هجویات ( که بنیاد سیاسی آنهاست ) چیزی ندارند که از کیسه ی کهنه ی "دانسته" هاشان بیرون بیاورند . مشابه شما فراوانند و من همانگونه که گفتم بهشان عادت دارم و برعکس تصور شما تنم بسیار به تن و طعنه هاشان خورده و خراشیده. شما مصداق بارز یکی از آنها می توانید باشید که برای خواندن چیزی منتظرند به کرات دعوتشان کنند بلاخره هر چه نباشد او خیلی " شم سیاسی " دارد و در دارو دسته ی خودش کسی ست برای خودش و این همه هم اکراه پیشاپیش دارد. و هی باید دعوت بشود و هی اکراه کند . نوری جان مواجهه با جهان پیرامون این همه سرسختی نمی خواهد، شناختن لازمه اش این همه ناشناس بودن نیست! نوری جان البته از بزرگواری شما بوده ،که آن قلعه روانشناختی کالیفرنیای خود را اندکی به اجاره من در آوردی اما خیر مالکیت آنجا با خود شماست. تمام پرخاش و ترش روئی شما به آن جمله در مورد آسیب های کامنت نویسی و کامنت خوانی بود همان چیزی که شما هم به آن دچاری. و شمای نوعی، انسانهای بی عمل کامنت باز که با انفعال برآمده از همان شم سیاسی تان تمام تلاشتان فقط اثبات شدن و تمجید شدن در دار و دسته تان است و راه های چپ فقط منجر به سکونتتان در کوچه های علی چپ شده . می بینی نوری جان ما همدیگر را اتفاقا خوب می شناسیم اما یک تفاوت بزرگ هست بین حقیقی و مجازی بودن ما ! که یکی مسئول آنچه میگوید نیست و آن یکی باید باشد! حتی اگر تفاوت ما همان چیزی باشد که شما به هزل به من نسبت دادید باز هم برای من مبارک است که باشد و بین ما بماند. باری نوری جان ، حالا اگر به فرض آنرا فاکتور بگیرم شما چه سخنی یا نقدی به کل نوشتار داشتید. هیچ؟ چرا که یحتمل در کامنت بعدی باید به ناشناس توضیح دهم که چرا پاسخ ایراد پر مغز شما را نداده ام.
    نوری جان شما و دارودسته تان هم مانند دار و دسته های نیویورکی - تهرانی دیگر هنوز هم " 《هر چه فریاد داری میخواهی به سر آمریکا بکشی》" البته ایرادی ندارد، من هم می کشم ،شما هم بکش . منتها آدرس و این پلاک را اشتباه آمده اید . امیدوارم سردرگم نشده باشید و به زبان ساده و قابل فهمی بوده باشد
    ممنونم .

  • به این جمله آقای روشنفکر دینی توجه کنید که مینویسد "بایسته ی کامنت نویسی در فرهنگ ما البته بی بخل و حسد بودن نیست" ببینید خود را به دست خود به چه جایگاهی نشانده و اصلا متوجه نیست که سواد به بازی با کلمات نیست. در عرصه سیاست شم سیاسی حرف اول را میزند و کسی که قادر باشد "دانسته" های خود را بزبانی ساده به مخاطبانش منتقل کند، هنرمند است. ایشان اما با ردیف کردن دو نام خارجی و مخلوطی از عربی فارسی خواننده را گیج میکند تا به این فکر بیفتد که گویا با دایره المعارف قرن بیسن و یکم روبرو شده.
    وقتی دوستان مرا دعوت به مطالعه مقاله و کامنتهای خودپسندانه ایشان دعوت کردند، اکراه داشتم. اما الان خوشحالم که با رکورددار خودبزرگ بینی آشنا شدم. تو گویی ایشان در یکی از قلعه های سکت های کالیفرنیا بزرگ شده و جز تعریف و تنجید چیزی نشنیده. واقعا چنین اعتماد به نفس کذبی بخل و حسد هن دارد.

  • آقای قبادی، قطاری که شما اینطور هراسیمه در خیال خود بدنبالش می دوید از ریل خارج شده. کسانی که زمانی پایان تاریخ را جشن گرفته بودند در افکار خود تجدید نظر کردند. دیگر اینکه دم خروس ایدئولوژی سرمایه داری چنان از لای عبای مدعیان ایدئولوژی زدایی بیرون زده که امروز دلی نترس لازم دارد هر که ئیسم ها را به سخره بگیرد. عملکرد تاریخی صهیونیسم و امپریالیسم برپایه اسناد منتشر شده توسط خودشان آنچنان واضح و روشن است که مشکل بتوان با برچسب تئوری توطئه آن را از اذهان پنهان داشت یا پاک کرد.
    برگردیم به حضور نیروهای سوریه در سرحدات ترکیه: آقای محترم گویا متوجه نیستید که داریم راجع به سرزمین سوریه صحبت می کنیم. حضور ارتش سوریه در مرز با ترکیه بدیهی و طبیعی است. حضور زره پوشان روسیه نیز با هدف جلوگیری از تحریکات برای ایجاد درگیری بین سوریه و ترکیه است. آنچه غیر طبیعی و تجاوزکارانه است حضور ارتش امریکا در آن کشور است. امریکا هنوز بخشی از نیروهایش را در میادین نفتی سوریه حفظ خواهد کرد، نام این اگر اشغالگری نیست چیست؟ شما طرفدار چه نوع خودمختاری برای ایران و ... هستید که اشغال منابع طبیعی کشوری را حق لابد طبیعی امپریالیسم میدانید؟
    شما آزادید طرفدار سلطه بی حد و مرز امپریالیسم باشید، اما محبت کرده آن را لای کاغذ کادوی انسان دوستی و دلسوزی برای زنان و کودکان آواره نپیچید!

  • دوست ناشناس ،
    پیشاپیش از این پرگوئی ناچار که بخشی از تقصیرش بر گردن شماست، متاسفم.
    من چون شما به این ظرافت های تکنیکی که چه چیزی چگونه و به چه ترتیبی در این سایت بایگانی می شود، عالم نیستم و نتیجتا تعمدی در کار نبوده است و صد البته پاسخ گویی من نه به جبر وظیفه که امکان است و این ادبیات متوقع و جلوه های پرسشگری شما که یادآور روش مندی های( موکدا ناشایست) حوزَوی در مباحثات است برای شخص من فاقد وجاهتی چنان است ، که خودم را به تصور باطل شما ملزم به برشمردن چرائی و چگونگی باورهای شخصی خود در گفتگوئی بدانم، که در پرده ی مستتر آن سویش ناشناسی ایستاده است. اما چون این بی ملاحظگی های عبوس را نیک می شناسم،حسب عادت بر می تابم! لذا با این مقدمه و به احترام وقتی که صرف خواندن کرده اید نکاتی را در پاسخ بر میشمرم:

    یک- من پیش از هر چیز خواهان خودمختاری برای ایران( و ایرانیان) هستم . و این اختیار را از پیش شرط های غایب دموکراسی می دانم. شما حتی در پرسش خود بی که پاسخ مرا بدانید فقط دو امکان برافروخته را متصور و ممکن می دانید که راه یکی به سنگلاخ ادبیات امنیتی - صهیونیستی میرسد و دیگری به فریب ها و خنجر های آمریکائی ، چرا من و شما باید در این دوراهی یکدیگر را ملاقات کنیم .دوست گرامی این میزان ساده انگاری و خودفریبی فریباست. اما برای تسکین شما خواهم گفت که من یک سپاراتیست نیستم. و آنها که هستند هم لزوما شامل یکی از دو کاتگوری ساده انگارانه و برآمده از
    تئوری توطئه شما نمی شوند، چگونه شما احتمالات برشمرده من را که نمود عینی وقایع مرتبط با آنها را در تحولات ساعات اخیر شمال سوریه دیدید، نسیه خیالی می پندارید. و می پرسید: " عمدی هست یا در خوابید،، من ارجاعتان به تحولات اخیر دادم ، تحولاتی که با بیرون زدن دم خروس از جیپ های با پرچم روسیه و سوریه در منطق کردنشین شمال سوریه نمود پیدا کرد. اکنون بفرمائید آن صدها هزار آواره ، آن کودکان کشته شده و جایگزینی قومی که در راه است در کنار استقرار نیروهای ارتش بشار اسد با هنراهی زره پوش های روس در مناطق کردنشین حاصل کدام تفکر عامدانه یا در خیال چه کسی ست؟ چگونه این همه سطحی نگری و ندانستن و پرسش خام و مفروضات مستند به لینک خود را دست به نقد می پندارید ؟
    این هم از عجایب کامنت نویسی سیاسی ست البته!

    دو - نشانه شناسی رولن بارت و مرگ مولف ( اگر درکی از آن داشته باشیم) من و شما را از توضیح دادن آنچه من هستم به درک آنچه من گفته ام باید برساند، که البته شما برعکس در حال کنکاش در آنچه من هستم، هستید و چنان که پیشتر برشمردم چنین توقعی در معاشرت های اینچنینی و سطحی ندارم و بر آسیب شناسی آن واقفم .
    وانگهی ، لابد می دانید که این ستیز بی هوده نوشتاری هنگامی که آنسویش ناشناسی ایستاده بی قاعده تر است و محرکی جز امید به فهمیدن و جنبه اخلاقی احترام به مخاطب نیست .

    سه - آنچه ترامپ گفته بخش نقد ماجرا نیست ! این خبر است . بماند که بخش عمده آنچه درباره ترامپ روی خروجی ها قرار می گیرد در دسته بندی حرفه ای خبر شامل کاتگوری های "خبر کلامی" ست ، پس آنچه شما نقد فرض کرده اید در همان ظرف می گنجد نه بیشتر، یعنی این مکالمه ارزش مند و نقد تلفنی مد نظر شما چنان که دیدیم نه حاصل اراده سیاسی احزاب و حتی نه تیم سیاسی حاکم امریکاست! پس این نقدینگی تحلیلی شما به سادگی به سخره گرفته شد با ۳۶۵ رای کنگره منجمله آرای پرشمار جمهوری خواهان . که این با ادبیات شما حتی نسیه هم نیست و اتفاقا از همین روست که باید راه و چاه و چرائی و چگونگی را درتحلیل جاهای دیگری جست، و البته بنده این کار را حتی پیش از دانستن این داده ها کرده ام ( جهت یادآوری)
    بخش نقد ماجرا ، دست آوردهاست که امیدوارم انتظار نداشته باشید اکنون آنها را نیز بشمارم برایتان... اخبار را نگاه کنید و اتفاقات پیش و پس از آتش بس اخیر را با نوشتار من قیاس و تدقیق کنید خودتان خواهید یافت .

    چهار- تحلیل روشمندی های متفاوت دارد از استخراج مفهوم مستتر و بردن به معنای آشکار تا اتکا به پشتوانه نظری قائم به نشانه های استنباطی و قِصَّ علی هذا ... که بیرون از شرایط آزمایشگاهی و خاصتا علوم انسانی کاربرد بیشتر و متفاوت تری دارد .

    آخر- عاملیت سناریوی اسرائیل بودنو صهیونیست بازی و یا هر قدرت خارجی و ئیست بازی دیگری که ادبیات شماست را در ایننوشتار جستجو کردن جسارتا مضحک استو هیچ چسبی من را به روایت و قصه پردازی شما نمی چسباند ، بجای این همه آگاتاکریستی -رائفی پور بازی ها اندکی ساده تر به آنچه نوشته شده است فکر کنید و خود را میازارید که تقریبا مجال این همه نوشتن را بسختی باز خواهم یافت

    ممنونم.

  • از این بگذریم که دعوت شما در آستانه سپرده شدن مقاله به آرشیو سایت صورت گرفته و ضمن اینکه سوالات مشخص در نظرات سایر دوستان مطرح شده که اگر اراده جدی برای پاسخگویی موجود بود نیازی به بازخواهی سوال مشخص نمی بود. اما پیش از هر چیز شما لازم است به این پرسش پاسخ دهید که خواهان خودمختاری برای کردستان ایران، عراق، سوریه و ترکیه هستید و دموکراسی برای هر چهار کشور و یا بدنبال تاسیس کشوری بنام کوردستان؟ اگر مورد دوم درست باشد که کاملا همسو با سناریوی اسرائیل یزرگی که صهیونیست ها در سر می پرورانند عمل می کنید و اگر مورد اول صدق می کند همکاری و اتحاد با امریکا که حداقل هشت خنجر‌ از پشت به کردها زده را چگوته در این راستا تعریف می کنید؟ (این مقاله را بخوانید: https://pecritique.com/2019/10/10/هشتمین-خیانت-امریکا-به-کردها-جون-شوارز/ ). شما تحلیلی بر پایه احتمالات ارائه داده اید آنجا که می گویید یحتمل است که پوتین به اردوغان تلفنی چراغ سبز داده باشد. این احتمال در قبال تلفن حتمی ترامپ با اردوغان هیچ می نماید. شما نقد را رها کرده و خواننده را به نسیه ای خیالی حواله می دهید! عمدی در کار است یا خود در خوایید؟
    اسرائیل از سال ها پیش از پیروزی انقلاب در ایران روی کردها سرمایه گزاری کرده. این مسئله نه از سر انسان دوستی اسرائیل یلکه در چادچوب طرح اسرائیل بزرگ تا سرحدات ایران نشات می گیرد، به قیمت تجزیه ایران، عراق، سوریه و ترکیه. روشن کردن تکلیف کردها بعد از تعبیر شدن این خواب شوم برای اسرائیل مثل آب خوردن است. مراقب باشید از عاملان این سناریو نشوید اگر واقعا در سخن خود صادقید!

  • ممنونم از این همه توجه پیگیرتان دوست عزیز و ناشناس ،
    بایسته ی کامنت نویسی در فرهنگ ما البته بی بخل و حسد بودن نیست و من این را در آسیب شناسی معاشرت ایرانی درک می کنم و (به ناچار) می پذیرم ، از این رو آماده ام که علی رغم نفهمیدن منظور ، شما پاسخ گو باشم. بفرمائید دقیقا کدام انتقاد یا چالش بی پاسخ مانده؟ بلکه این (بفرموده شما) انشا کم مایه ی بنده (که البته ادعائی بر پر مایه بودنش ندادم )توضیح داده شود. سوال مشخص بفرمائید تا جواب مشخص در حد بضاعت تقدیم کنم.
    ممنونم

1 2 3 4