آیا قاتلِ امام علی «شکنجه» شد؟

اخیرا در برنامه «به عبارت دیگر» تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی پیرامون شکنجه در جمهوری اسلامی، آقای ایرج مصداقی در گفتگو با آقای عنایت فانی اشاره‌ای به چگونگی مجازات ابن‌ ملجم مرادی ضارب و در نهایت قاتل امام علی بن ابی‌طالب به روایاتی اشاره کردند که در برخی منابع آمده است. هرچند خود ایشان نیز به درستی به تناقض نهفته در متن روایات منقول اشاره کردند، ولی در این نوشتار کوتاه، به تناسب بحث «شکنجه» که این روزها به‌حق حساسیت به آن افزونی گرفته، در این باب شرحی می آورم بدان امید که در حد خود روشنگر باشد و مفید.

مسئله قابل ذکر ماجرای فرجام کار ابن ملجم و چگونگی قصاص اوست. در چهارچوب سنت ها و قواعد آن روزگار آنچه طبیعی و مسلم می نماید اجرای حکم قصاص نفس در مورد ابن ملجم به عنوان قاتل است. او بدون هیچ دلیل موجهی انسانی را ترور کرده و به قتل رسانده و در این کار طبق قواعد شرعی رایج مرتکب دو جرم شده است. یکی ترور (= فتک و اغتیال) که شرعا حرام است و دیگر قتل «نفس محترمه» که باز حرام قطعی است (مائده، ۳۲) و مرتکب آن در خور مجازات قصاص نفس که البته ولی دم مختار است عفو کند و یا دیه بستاند و یا قصاص کند. افزون برآن، ترور سیاسی هم رخ داده که خود جرمی دیگر است که البته تصمیم گیری درباره آن بر عهده حکومت است.

در مورد ابن ملجم نیز قاعدتا می بایست چنین شده باشد. با این که علی به صراحت به فرزندانش می گوید «اگر ماندم صاحب اختیار خون خود می باشم و اگر مردم مرگ وعده گاه من است و اگر ببخشم بخشش برای من طاعت و بندگی است، و بخشش برای شما نیکوکاری است، ببخشید (چرا که خداوند فرموده «الا تحبّون ان یغفرالله لکم»-سوره نور، آیه ۲۲ – یعنی آیا دوست ندارید خداوند شما را ببخشد؟)[۱]، حق بود ابن ملجم بخشوده شود[۲] در عین حال اولیای دم یعنی فرزندان علی به لحاظ حقوقی حق قصاص را داشتند. اما روشن است که آنان حق نداشتند از حدود مقررات تجاوز کنند. سخنان امیرالمؤمنین در بستر بیماری حجت را تمام کرده است. او در آخرین وصیتش به حسن و حسین سفارش می کند: «ای پسران عبدالمطلب نمی خواهم شما را بیابم که در خونهای مسلمانان فرو روید به بهانه این که بگویید: امیرالمؤمنین کشته شد، امیرالمؤمنین کشته شد، بدانید که به عوض من کشته نشود جز کشنده ام. بنگرید هرگاه بر اثر این ضربت او من مردم به عوض آن ضربتی به او بزنید، و باید مثله نشود چرا که من از رسول خدا شنیدم می فرمود: از مثله نمودن دوری کرده بترسید هرچند به سگ آزار دهنده (= دیوانه = هار) باشد».[۳]

با توجه به سنت قرآنی و اسلامی و به ویژه اندیشه و سنت شخص علی بن ابی طالب، تردیدی وجود ندارد که کاملا بر وفق این سنت روشن و سفارش صریح و مستقیم وی با ابن ملجم رفتار شده[۴] اما شگفت این که در برخی منابع از مثله کردن ابن ملجم حتی در پیش از مرگ و یا به آتش کشیدن جسد او سخن گفته اند که جای بسی شگفتی است.[۵]و شگفت تر این که محققی چون طه حسین، به رغم همه نکته سنجی هایش، در این مورد تصریح می کند وارثان علی به وصایای وی عمل نکرده و ابن ملجم را مثله کرده و سوزانده اند و او این امر را قطعی می شمارد.[۶]روشن نیست که دلایل این قطعیت از کجاست و چگونه می توان قبول کرد فرزندان علی و نوادگان معتبر رسول به این زودی وصایای پدرشان را فراموش کرده و دست به چنان عمل ضد انسانی و اسلامی زده باشند؟ به ویژه باید توجه داشت که افزون بر مقام و موقعیت علی بن ابی طالب به عنوان امیرالمؤمنین، دارای مقام بلند پدری نیز بوده و موقعیت نافذ پدر خانواده و یا شیخ قبیله در نظام قبایلی اعراب بسیار محترم و مهم بوده و قاعدتا هیچ فرزندی به خود اجازه نمی داده تا وصایای روشن پدر و مراد و مرشد مقبول را نادیده بگیرد. اگر چنین امری رخ می داد، نمی توانست بدون واکنش مردمی (اعم از حمیت عربی و یا دینی) باشد.

موضوع مهم دیگری که گزارش برخی منابع در باره نحوه مجازات ابن ملجم را به چالش می کشد، مسئله حرمت قطعی «تعذیب» یا «ایذاء» در شریعت اسلام است که امروز تحت عنوان «شکنجه» از آن یاد می شود. با توجه به حرمت تعذیب انسان و یا حیوان و هر موجود زنده ای در منابع اسلامی، تقریبا تمام فقیهان بر حرمت آن (به قصد گرفتن اعتراف و یا توهین و یا آزار و . . .) فتوا داده اند. با توجه به این سنت مهم دینی و فقهی، نمی توان تردید کرد که چشم درآوردن و قطع دست و پا و حتی سوزاندن جسد در پس از مرگ، مصداق روشن تعذیب (شکنجه» است.

در هرحال پیکر ابن ملجم را در محلی در کوفه دفن کردند. ابن بطوطه (تاریخ نگار و جهانگرد نامدار) به قبر ابن ملجم در سده هشتم هجری در کوفه اشاره می کند که هنوز وجود داشته و مردمان آن را می شناخته اند. به گزارش وی، در سمت غربی کوفه، گور به شدت سیاهی است در زمینه ای سپید. گفته شده قبر ابن ملجم شقی است و مردمان کوفه هرسال هیزمی انبوه گرد می آورند و به مدت هفت روز بر آن گور آتش می افروزند.[۷]

——————

[۱] . نهج البلاغه، بخش نامه ها، کلام ۲۳ (فیض).

[۲] . جای این پرسش هست که، چرا به رغم سفارشی چنین روشن، فرزندان علی ابن ملجم را قصاص کرده اند؟ فیض الاسلام برای توجیه عمل قصاص گفته که حکم امام «حکم مستحبی» بوده است. احتمالا چنین است یعنی این سخن و سفارش ارجح و از نظر وی مطلوب تر بوده از این رو موجب منع استفاده از حق قصاص نبوده است. سخن اخیر (نامه ۴۷) مؤید این احتمال است چرا که در آنجا در صورت گزینه قصاص سفارش می کند جز قاتل کسی کشته نشود. با این همه زیباتر و انسانی تر می بود اگر فرزندان سفارش اکید و تمایل پدر عزیز و محتشم خود را عملی می کردند. در هر حال واقعیت این است که امروز پس از قرنها و بدون اطلاع دقیق از شرایط آن روزگار داوری کار دشواری است.

[۳] . نامه شماره ۴۷ نهج البلاغه (فیض)؛ طبری، جلد ۴، ۱۱۲.

در این وصیت درخشان به نکات مهمی اشاره شده است. یکی این که بر سنت قبایلی جاهلی ثارخواهی و تا حدودی حاکم بر آن روزگار، که به جای قصاص یک تن دهها تن از قبیله قاتل قصاص می شد، علی طبق نص قرآن، که سفارش می کند «نفس در برابر نفس» (آیه ۴۵ سوره مائده)، قلم بطلان کشیده شده و می گوید فقط قاتل من مجرم است و نباید از گروه و طایفه و خانواده او کسی مجازات شود. دوم این که چون او یک ضربت زده پس بر او نیز یک ضربت بزنید و این به راستی نهایت انصاف و عدالت حتی با معیارهای امروزین است. سوم این که او را مثله نکنید چرا که در شرع محمدی مثله کردن نه تنها آدمیزاد بلکه سگ دیوانه و خطرناک نیز حرام است. چهارم، به رغم آن که در آن زمان هنوز جرم سیاسی حداقل به معنای امروزین مطرح نبود، علی به نوعی به بعد سیاسی جرم نیز اشارتی دارد چرا که استفاده از عبارت «امیرالمؤمنین» و این که مبادا به بهانه این که امیرالمؤمنین کشته شده دیگران (از جمله خوارج) را تحت تعقیب قرار دهید و حمام خون راه بیندازید. سنتی که در آن زمان رایج بود. حتی دیدیم به بهانه ترور خلیفه عمر فرزند وی چگونه دستش را به خون بی گناهان ایرانی حتی کودکان آلود.

[۴] . چنان که یعقوبی (جلد ۲، ۱۴۱) بدان تصریح کرده است.

[۵] . بنگرید به گزارش ابن قتیبه (الامامه والسیاسه، جلد ۱، ص ۱۸۱): دست و پا و گوشها و بینی ابن ملجم را بریدند. گویند وقتی خواستتند زبانش را قطع کنند فریاد برآورد و اعتراض کرد. گفتند در برابر قطع دیگر اعضا ساکت بودی؟ گفت: می خواهم با زبان ذکر خدا بگویم. پس از ان او را کشتند. مسعودی (مروج، جلد ۱، ص ۷۷۵) چنین گزارش می کند: عبدالله بن جعفر دست و پای ابن ملجم را برید و میخی را سرخ کرد و به چشم او کشید. پس از آن او را گرفتند و در حصیر پیچیدند و نفت مالیده و آتش در آن زده و بسوختند. طبری (جلد ۴، ۱۱۴)، دینوری (اخبارالطوال، ص ۲۶۱)، بلاذری (انساب الاشراف، ص ۵۰۴) و ابن کثیر (البدایه، جلد ۸، ص ۱۴) نیز مطالب مشابهی نقل کرده اند. شگفت تر این که دو منبع شیعی یعنی «فرحه الغری» ابن طاوس حسنی ( ص ۴۳-۴۴) و سید محسن امین (اعیان الشیعه، جلد ۱، ص ۵۳۴) نیز همین مضامین از جمله آتش زدن ابن ملجم را نقل کرده اند. از آنها شگفت تر دعوی علامه حلی در «المستجاد» (ص ۲۵) است که او بر خلاف تمام منابع نقل می کند که علی وصیت کرد که اگر من مردم، شما با ابن ملجم مانند قاتل نبی مجازات کنید و بعد می افزاید او را  بکشید و بعد به آتش بکشیدش. روشن نیست در این میان، قاعده مجازات قاتل نبی از کجا درآمده است!

قابل ذکر است که به گزارش طبری (جلد ۴، ص ۱۱۴) وقتی که ابن ملجم را برای قصاص آوردند خطاب به حسن گفت: به خدا سوگند تا کنون عهدی نکرده ام که بدان وفا نکنم، من عهد کرده بودم علی و معاویه را بکشم، اکنون اجازه ده تا به دیدار معاویه بروم، اگر او را کشتم یا نکشتم، پیش تو آیم و دست در دست تو نهم. اما حسن قبول نکرد. به احتمال بسیاز زیاد این خبر نیز از برساخته های بعدی است. چرا که اولا، این دعوی که من عهد کرده بودم که علی و معاویه را بکشم، خلاف واقع است چرا که طبق قول همین طبری و دیگران او فقط متعهد به ترور علی بوده نه معاویه و دیگران، و ثانیا، چگونه محتمل بود که عامل ترور علی که در آن زمان شهرت عمومی پیدا کرده و همه، از جمله شخص معاویه و محافظانش، او را می شناسند، بتواند به شام برود و شخصی چون معاویه را، که به ویژه پس از ترور ناکام او به شدت تحت مراقبت و محافظت بود، ترور کند و خوش خیالانه به کوفه باز گردد؟ ثالثا، اگر حسن نیز، با توجه به موقعیت او در آن مقطع، می پذیرفت، آشکارا بدان معنا بود که او عامل ترور معاویه و ابن ملجم مباشر این نقشه شمرده می شد و این ترور موفق می شد و یا نه، حسن بن علی را در معرض اتهامی بزرگ قرار می د اد. در هرحال اگر بر فرض محال چنین سخنی گفته باشد، از بلاهت او حکایت می کند و نه از هوشمندی اش.

[۶] . طه حسین، علی و بنوه، ص ۱۶۷-۱۶۸.

[۷] . ابن بطوطه، رحله، ص ۲۲۹.

View Comments (17)

  • خدا رو شکر در روزهای گذشته بعد از اعتراضات 98 مردم، دکتر شجاعی به تلویزیون جمهوری اسلامی آمد و برخلاف گذشته تلویزیون هم حرفهای او را سانسور نکرد و در یک برنامه زنده اسلام واقعی رو نشان مردم داد. اسلامی که در آن کشتار و شکنجه 10000 نفر برای حفظ دین و حکومت اسلامی مجاز شمرده شده است.

  • هوشنگ جان درست نوشتید ولی خواهسشمندم توصیه به بازسازی نفرمایید.
    این شیعه تا جایی که من دیدم و دریافتم ساخته و پرداخته ملایان است . به آن بخش سنی هم خیلی چیزها اضافه کردند. چاره ای هم نداشتند ، چون چیزی برای حکومت کردن نداشتند و میبایست با ساختن حدیث جبران میکردند ! پیغمبر اسلام پیش بینی این دم و دستگاه را نمیکرد. هدفش مردم خودش (بقول قرآن قوم عربزبان) بود.
    در این روزگار هم چه نیازی است که به 14 قرن پیش حجاز برگردیم و گدایی اخلاق و معنویت کنیم؟ از کسانی که در حمله به همین ایران از هیچ جنایتی پرهیز نکردند به زن و بچه مردم هم رحم نکردند !؟
    بر آنچه نوشتید این را نیز بیفزایم که در حرم امام رضا هم بمب گذاشتند و سپس به یک اسیر تهمت زدند و اعدامش کردند. این رفتارها نشان میدهد که اینها تا چه اندازه . . . ! هر چه بگوییم کمتر از آن است که هستند !

  • در خاتمه و صرفنظر از بسيارى از روايات معتبر شيعه و سنى مبتنى بر شكنجه شدن اين ملجم مرادى ، ميتوانيم اين سوال را هم طرح كنيم كه اصولاً آيا حضرت على بعنوان شاگرد پرورش يافته در مكتب پيامبر رحمت ، آيا نميتوانستند امر كنند كه من قاتل را بخشيدم و ابن ملجم مجازات نشود ؟ يا جانشينان حضرت على كه خود از برجسته ترين شخصيتهاى اسلامى نميتوانستند از مجازات ابن ملجم صرفنظر كنند ؟ صدها سال بعد از ان واقعه هنوز هم خيليها قاتلين فرزندان يا پدران خود را ميبخشند .

  • آقای اشکوری عزیز،چیزی که شما نام دلیل بر عدم انجام این عمل غیر اسلامی بر آن گذاشته‌اید چنین کارکردی ندارد که نفس انجام آن عمل را نفی کند.این که وصیت این بوده و حکم اسلام آن بوده که نافی انجام عمل نیست بلکه اتهام انجام یک عمل ضد اسلامی را متوجه امام حسن کرده است.دوست عزیز تاریخ و تاریخ‌نگاری یک علم است و روش خودش را دارد.با قبول متدولوژی شما به عنوان مثال میتوان به کلی وقوع حادثه کربلا را هم انکار کرد و گفت چون معاویه وصیت کرده که از ریختن خون فرزندان علی پرهیز شود و این عمل هم غیر اسلامی است،پس نتیجه میگیریم که واقعه کربلا دروغ است و به یزید تهمت زده شده و ما چه اصراری به واقعی بودن آن داریم!! ما اصرار به چیزی نداریم.منابع تاریخی چنین شهادتی داده‌اند.حالا جالب است که خود علی بن ابی طالب توصیه به عفو ابن ملجم کرده و امام حسن توصیه را نپذیرفته و ابن ملجم را گردن زده است.دیگر این که قابل انکار نیست و براحتی میتوان تصور کرد که شاید بقیه وصیت را هم نادیده گرفته باشد.روزگاری برای مردم ما هم دروغگویی و گناه کردن مراجع تقلید یک امر غیرقابل باور بود ولی همگی دیدیم که کردند.ظهر عاشورا مردم را با ماشین زیر گرفتند و مراجع سکوت کردند.در مورد شکنجه و فساد و مثله کردن هم سکوت و حتی حمایت کردند.به چه دلیلی من باید بپذیرم پیشینیان این جماعت از خودشان بهتر بوده‌اند؟! تعصب را کنار بگذاریم.اگر با تعصب میشد از بن‌بست مذهبی خارج شد،اکنون ما زرتشتی بودیم نه مسلمان.انگلستان و اسکاندیناوی و آلمان هم کاتولیک بودند نه پروتستان.اکنون زمان کنار گذاشتن تعصب و بازسازی مذهب بیمار شیعه است.فردای جمع شدن حکومت دینی بسیار دیر خواهد بود.

  • آقای اشکوری عزیز،چیزی که شما نام دلیل بر عدم انجام این عمل غیر اسلامی بر آن گذاشته‌اید چنین کارکردی ندارد که نفس انجام آن عمل را نفی کند.این که وصیت این بوده و حکم اسلام آن بوده که نافی انجام عمل نیست بلکه اتهام انجام یک عمل ضد اسلامی را متوجه امام حسن کرده است.دوست عزیز تاریخ و تاریخ‌نگاری یک علم است و روش خودش را دارد.با قبول متدولوژی شما به عنوان مثال میتوان به کلی وقوع حادثه کربلا را هم انکار کرد و گفت چون معاویه وصیت کرده که از ریختن خون فرزندان علی پرهیز شود و این عمل هم غیر اسلامی است،پس نتیجه میگیریم که واقعه کربلا دروغ است و به یزید تهمت زده شده و ما چه اصراری به واقعی بودن آن داریم!! ما اصرار به چیزی نداریم.منابع تاریخی چنین شهادتی داده‌اند.حالا جالب است که خود علی بن ابی طالب توصیه به عفو ابن ملجم کرده و امام حسن توصیه را نپذیرفته و ابن ملجم را گردن زده است.دیگر این که قابل انکار نیست و براحتی میتوان تصور کرد که شاید بقیه وصیت را هم نادیده گرفته باشد.روزگاری برای مردم ما هم دروغگویی و گناه کردن مراجع تقلید یک امر غیرقابل باور بود ولی همگی دیدیم که کردند.ظهر عاشورا مردم را با ماشین زیر گرفتند و مراجع سکوت کردند.در مورد شکنجه و فساد و مثله کردن هم سکوت و حتی حمایت کردند.به چه دلیلی من باید بپذیرم پیشینیان این جماعت از خودشان بهتر بوده‌اند؟! تعصب را کنار بگذاریم.اگر با تعصب میشد از بن‌بست مذهبی خارج شد،اکنون ما زرتشتی بودیم نه مسلمان.انگلستان و اسکاندیناوی و آلمان هم کاتولیک بودند نه پروتستان.اکنون زمان کنار گذاشتن تعصب و بازسازی مذهب بیمار شیعه است.فردای جمع شدن حکومت دینی بسیار دیر خواهد بود.

  • از جناب اشکوری سپاسگزاریم.البته صرفا بدلیل طرح موضوع و نه برای روش پر از ابهام ایشان در بررسی.خروجی کلام آقای اشکوری تنها "نمی باید باشد"است، نه اینکه نبوده است.ایشان تنها با تاکید بر اینکه شکنجه از امامان دور است و یا عمل نکردن به وصیت پدر برای حسنین مذمت دارد،نتیجه گرفته اند که پس نبوده است.درست شبیه به اینکه تصویر خبری که از عیسی ابن مریم داریم را مساوی با واقعیت زندگی ایشان دانسته و بگوئیم که ایشان ازدواج نکرده اند.یهنی خلط زایش مصداق از تصور.یا تصویری که از حاکمان اسلامی داشته ایم را مساوی با پرهیز ایشان از ظلم و دروغ و تباهی بدانیم.یعنی رها کردن مصداق و آویزان شدن به تصور!!!

  • با سلام و سپاس از همه دوستانی که از سر احساس مسئولیت در باره نوشته ام اظهار نظر کرده اند. از آنجا که قبلا اعلام کرده ام که به کامنت هایی پاسخ می دهم که به موضوع مقاله مرتبط باشد، از این رو از دوستانی که به اظهارنظرها و ملاحظات شان (درست و یا ندارست) پاسخ نمی دهم، پوزش می خواهم در این پاسخ کوتاه به شرحی کوتاه بسنده می کنم امیدوارم برای هوشمندان کفایت کند.
    یکم. موضوع مقاله بررسی کوتاه یک رخداد تاریخی در تاریخ اسلام و آن هم به انگیزه واکنش به یک برنامه تلویزیونی بوده است و بس. گفته شد که وارثان علی بن ابی طالب ضارب و قاتل پدرشان را مثله کرده و سوزانده اند. مدعای من روشن است: گفته ام، به رغم برخی روایات موجود در منابع اسلامی، چنین روایاتی نمی توانند درست باشد. به سه دلیل نیز اشاره کرده ام. اول وصایای روشن و بی ابهام صاحب دم اصلی یعنی علی، دوم حرمت تعذیب و سوم حرمت قاطع مثله شدن در سنت نبوی و اسلامی.
    حال شیوه نقد این مدعیات از یک سو اثبات سندی روایات مورد اشاره است و از سوی دیگر رد کردن ادله من. دوستانی که سخن گفته اند عموما نه وثاقت سندی و یا محتوایی روایات مورد بحث را اثبات و مدلل کرده اند و نه به طور مستند و معقول ادله مرا نقض کرده اند. لطفا ادله مرا به نحو علمی و استدلالی رد کنید. ممکن است بفرمایید این ادله برای من قانع کننده نبوده و نیست. بسیار خوب! استدلال کنید. من می شنوم.
    دوم. از جمله سخن درستی که گفته شده این است که ممکن است کسی سخن درستی بگوید ولی در عمل خلاف آن را عمل کند. سخن حقی است و کاملا معقول ولی به صرف ادعا و احتمال عقلایی که نمی شود نظریه ای را رد کرد. باید منطقا ادله مثبته وجود داشته باشد. باید مستندا ثابت شود فلان کس چنان کرده است. به ویژه در جاهایی که معارض وجود دارد.
    سوم. برخی مرا متهم کرده اند که از موضع اعتقادی سخن گفته ام و حال آن که با نیت خوانی که نمی شود از استدلال گریخت. لطفا هاتوا برهانکم. من استدلال کرده ام شما هم استدلال کنید. صادقانه بگویم نه از موضع ایمانی و اعتقادی سخن گفته ام و نه از موضوع مدرن و حقوق بشری. کلمات من سنجیده اند. حتی از کلمه «شکنجه» در پرانتز یاد کرده ام چرا که شکنجه با تعریف و طول و عرضی که امروز دارد، به کلی با گذشته متفاوت است. تا چندی پیش و حتی الان بسیاری از مجازات ها عنوان شکنجه نداشت ولی حالا دارد.
    چهارم. از منتقدان خواهش می کنم که با خشم و کینه و نفرت و نسبت های خلاف و حداقل اثبات نشده وارد مباحثه علمی نشوند. راستی چه اصراری است که بگویید نه خیر! روایات مجازات ابن ملجم درست است؟! چرا که فلانی در فلان جا فلان کار خلاف را کرده است؟! گنه کرد در بلخ آهنگری . . .! برخی منتقدان فقط قتل قابیل را به گردن حسن و حسین و علی و دیگر مسلمانان نیدنداخته اند!
    پنجم. بعض گفته اند این گونه مقالات مشکلی نخواهد کرد. می پرسم در روایات متعارض تاریخی (اعم از تاریخ اسلام و یا ایران و یا . . .) چه باید کرد؟ راهی جز تعادل و تراجیح داریم؟ درست است که در تحقیقات تاریخی، انکشاف حقیقت کار دشواری است ولی در هرحال برای کشف حقایق به طور نسبی راهها معیارهای شناخته شده و معقولی وجود دارد.
    در هرحال امیدوارم عرصه تحقیق و علم از عرصه احساسات و نفرت به دور باشد و بدانیم خشم و نفرت (ولو در جای خود حق) مانع تعقل درست و رؤیت حقیقت است. یکی از ایرادهای حاکمان فعلی کشور ما این است که از یک سو جزم اندیش اند و همه چیز را از منظر ایمان غالبا جاهلانه می بینند واز سوی دیگر خشم و نفرت و کینه ورزی چشم تعقل و عدل و انصاف شان را کور کرده است. چرا برخی مخالفان و منتقدان این حکومت در همان دام افتاده و همان سنت سیئه را پی گرفته اند؟!
    با سپاس مجدد
    اشکوری

  • ظاهراً عیبِ مؤمنین این است که وقتی به مطلبی ایمان دارند، حاضر نیستند هیچ دلیل و منطقی را در نفی آن مطبل بپذیرند و با هزاران صغری و کبری سعی می کنند که نظر عقیده ی خودشان را موجه جلوه بدهند. جناب آقای اشکوری انسان آزاده با شرف و ملایی است که ظاهراً دچار مشکل پیش گفته است. ایشان علی رغم اینکه می فرمایند روایاتی در خصوص شکنجه ی ابن ملجم وجود دارد و حتی موردی را اشاره می فرمایند که از فردی نکته سنج و دقیق( طه حسین ) ذکر شده است، با اینحال سعی می کنند با بیان اینکه از فرزندان پیامبر چنین چیزی محال است و یا سنت احترام به پدر در نزد اعراب چنین و چنان است و اینکه تخطی از سنت قرآن و رسول مثلا توسط فرزندان علی ممکن نیست، اصل موضوع را لوث بنمایند. علت اصلی چنین رویکردی این است که ایشان مانند همه ی مؤمنین حاضر نیستند مطلبی خلاف آنچه به آن ایمان دارند بپذیرند در حالی در جای جای تاریخ اسلام از سرنوشت قوم بنی قریضه گرفته، تا عاقبت جنگجویان خیبر، خونری زیهای جنگ رّده، سرنوشت چهار هزار رزمنده ی خوارج، سرنوشت رقت بار ایرانی ها در زمان امویان و عباسیان و هزاران موارد دیگر، همه و همه پر است از بی رحمی ها و شکنجه ها و قتل و غارت ها ووو .... وقتی تاریخی به قضایا نگاه بشود و آنچه اعراب بطور اعم انجام میداده اند، پذیرش شکنجه ی ابن ملجم بسیار آسان خواهد بود. هیچ معیاری برای درستی یا غلط بودن روایات وجود ندارد و آنچه بعنوان علم رجال گفته میشود خود غیر علمی ترین روش است برای تشخیص درستی و نادرستی یک روایت بنابر این اگر سایر روایات که با وصله پینه کردن علما سعی در درست جلوه دادن آنها میشود، درست هستند ، روایت شکنجه ی ابن ملجم هم درست است.

1 2