«پس‌گرفتن ایران» و شبح روبسپیر بر فراز ایران

یادداشت اخیر آقای رضا پهلوی تحت عنوان «مردم ایران پیامی دارند، کشورمان را پس می گیریم» که به صورت همزمان در رادیو فردا و روزنامه وال استریت جورنال منتشر شد، بحث برانگیز شده است. اگرچه در مطلب وی نکات مثبتی به‌خصوص در زمینه لزوم تغییر جمهوری اسلامی و استقرار دمکراسی وجود دارد، اما در عین حال حاوی نکات منفی نیز هست که برخی از آنها پیامدهای خطرناکی دارند. تمرکز این مطلب بر مهمترین نکته منفی است که در تیتر یاداشت فوق تحت عنوان «پس گرفتن ایران» ذکر شده است.

رضا پهلوی نوشته است چون مردم ایران در اعتراضات شعار پس گرفتن ایران را داده اند، وی که ماموریت یافته تا رهبری دوره گذار را انجام دهد، با مردم همراه می شود و می کوشد تا ایران را پس بگیرد! البته وی توضیح نداده است که این ماموریت را چه کسانی و چگونه به ایشان داده اند؟ و همچنین به چه اعتباری این جمع با مردم ایران برابر دانسته شده اند! در اعتراضات سراسری دی ماه و حوادث بعدی در برخی از تجمعات شعارهایی به نفع پادشاهان پهلوی سرداده شده است. اما این شعارها در تجمعات فوق جنبه فراگیر نداشته و از سوی همه داده نشده اند. همچنین لزوما از همه آن شعارها و برجسته‌ترین آن یعنی «رضا شاه روحت شاد» نمی توان بازگشت سلطنت به ایران و رهبری رضا پهلوی به اعتبار شاهزاده بودن چه در دوره گذار و چه بعد از آن را نتیجه گرفت. از زاویه ای دیگر حضور پر رنگ شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» در تجمعات، مجال مصادره آنها توسط هواداران رضا پهلوی و بازگشت سلطنت در شکل مشروطه و یا مطلقه را نمی دهد. اما از همه مهمتر موقعی می توان از زبان مردم ایران سخن گفت که الزامات نمایندگی رعایت شود. شرکت کنندگان در تجمعات اعتراضی تنها بخشی از مردم ایران هستند.زمانی نظر مردم ایران در قالب رای اکثریت با رعایت حقوق اقلیت مشخص می شود که انتخابات آزاد و منصفانه برگزار گردد.

«پس گرفتن ایران» این ذهنیت را تداعی می کند که کشور توسط حاکمان جمهوری اسلامی و قوای سه گانه اشغال شده است! طرح چنین سخنی نه تنها نشان از فقدان آگاهی تاریخی دارد بلکه از اساس با مبانی دمکراسی و مردم سالاری تعارض دارد. این یادداشت حتی نشان می دهد رضا پهلوی درک درست و کاملی از تاریخ امریکا نیز ندارد. اهمیت بنیانگذاران ایالت متحده آمریکا در تعقیب شعار «زندگی‌، آزادی و جستجوی خوشبختی‌» نبود بلکه تمهیدات آنها و روشن بینی شان در استقرار اصولی بود که رعایت حقوق ملت ، تضمین آزادی های سیاسی برای همگان و تحکیم همبستگی بین بخش های مختلف جامعه را در بستر مقتضیات زمانی آن روزگار تحقق بخشید.

حاکمان کنونی ایران با تمامی ایرادات ریز و بزرگ شان، بخشی از مردم ایران هستند. آنها بیگانه و یا اتباع خارجی نیستند. جمهوری اسلامی در پی یک انقلاب مردمی و با مشارکت گسترده مردم تاسیس شد. حاکمان بعد از انقلاب با انحصارطلبی و انحراف انقلاب به سمت استقرار شکل دیگری از اقتدارگرایی در قالب نهاد ولایت فقیه، مجاری مشارکت سیاسی را محدود کردند و در نتیجه ادعای نمایندگی مردم آنها زیر سئوال رفت. اما هر ناظر منصفی تصدیق می کند که حداقل در دهه شصت اکثریت وقت جامعه ایران حامی نظام سیاسی بودند و آیت الله خمینی وجهه کاریزماتیک داشت . بعد از شکل گیری جنبش اصلاحی دوم خرداد نیز حاکمیت دوگانه شکل گرفت و با فراز و نشیب ها در ادوار مختلف باعث مشارکت اکثریت مردم در عمده انتخابات های ریاست جمهوری و مجلس شده است. بنابراین اگرچه نظام جمهوری اسلامی به دلیل ویژگی اقتدار گرایانه و محدود کردن حوزه انتخاب مردم به منتخبان شورای نگهبان نمی تواند لزوما مدعی نمایندگی مردم باشد اما خارج از شمول جامعه ایران نیز نیست. جمهوری اسلامی عمدتا مصالح مردم ایران را رعایت نکرده است و حتی خود را مقید به مرزهای ملی هم ندانسته است اما از این مسئله نمی توان نتیجه گرفت که آنها خود را ایرانی نمی دانند و یا عامدانه به دنبال ویرانی ایران هستند. دیدگاه ها و سیاست های زمامداران جمهوری اسلامی که تنوع داخلی هم دارند، محل اعتراض و انتقاد باید باشد نه اصل تعلق آنها به ایران و تابعیت شان! ازاین رو صورت‌بندی درست مسئله انتقال قدرت به مردم از طریق استقرار دمکراسی است تا هر بخش از جامعه بر اساس وزن اجتماعی اش در مشارکت سیاسی حضور یافته و سهمی از قدرت دریافت کند.

اما وقتی پس‌گرفتن در شرایطی مطرح می شود بدون آنکه در این خصوص توضیح داده شود که چه چیزی باید پس گرفته شود و تکلیف غاصبان ادعایی ملک و میهن چه خواهد بود، آنگاه شائبه جدی ایجاد می شود که گویی قرار است ایران از اشغالگران بازپس گرفته شود. نتیجه منطقی این خواهد بود که کل نیرو های جمهوری اسلامی و حامیانش در ایران آینده به عنوان اشغالگر نه تنها جایگاهی ندارند بلکه می توانند هدف انتقام جویی وکینه توزی قرار بگیرند. این اتفاق تبعات خطرناکی دارد که ریسک بازسازی استبداد در شکلی دیگر و تداوم چرخه خشونت ناموجه در ایران پسا جمهوری اسلامی را افزایش می دهد.

جمهوری اسلامی با توجه به تجزیه و تحلیل آماری انتخابات های گذشته حداقل ۲۰ درصد جامعه را در پشت سر نهاد ولایت فقیه دارد. حدف این بخش که تحرک اجتماعی بالایی دارد و نادیده گرفتن آن نه تنها ثبات و همبستگی ملی را تضعیف می کند بلکه خطر جنگ داخلی را نیز در پی دارد. در انقلاب بهمن ۵۷ این تصور که همه کسانی که در ساختار قدرت حکومت شاهنشاهی پهلوی شرکت داشته ، جنایت‌کار و فاسد بوده اند و باید بی‌رحمانه تصفیه بشوند ضربات جبران ناپذیری بر کشور وارد ساخت. حال دوباره تکرار این ذهنیت می تواند خسارت های سنگین‌تری به بار آورد. در مجموعه نیروهای سیاسی حاکم جمعی وجود دارند که در جنایت ها وغارت اموال عمومی نقش داشته اند که باید با رعایت آئین دادرسی منصفانه محاکمه شده و از حق مشارکت سیاسی محروم شوند. اما نیروهایی که چنین سوابقی نداشته اند نباید حق شان تضییع شود. از همه مهمتر هواداران و پایگاه اجتماعی آنها نباید محروم گردند .

در دمکراسی هیچ‌بخش از جامعه به خاطر باور و عقیده خاص سیاسی محروم نمی شود مگر آنکه پایه های اصلی دمکراسی و قواعد آن را نپذیرد. اهمیت این مسئله فقط از جنبه الزامات دمکراسی و موازین اخلاقی نیست بلکه از زاویه کاهش مخاطرات و هزینه های دوران گذار نیز اهمیت دارد. به عنوان مثال در عراق بعد از صدام حزب بعث امکان فعالیت پیدا کرد. وقتی پایگاه حامی جمهوری اسلامی ببیند در ایران آینده وضعیت بسیار دشواری داشته و حتی ایرانی بودن آن زیر سئوال خواهد بود و چه بسا قربانی تبعیض سیستماتیک شود، طبیعی است با سرسختی بیشتری مقابل تغییرات مقاومت می کند . نهاد ولایت فقیه نیز بهتر می تواند پایگاه اجتماعی خود را برای اعمال خشونت علیه مخالفان بسیج ساخته و آن را موجه جلوه دهد.

عده ای در دفاع از رضا پهلوی گفته‌اند که منظور وی کنار گذاشتن حکومت فعلی بوده است و او تنها شعار مردم را تکرار کرده است. نگارنده وضعیت معترضانی را درک می کند که از سر خشم و در واکنش به سرکوب شدید حکومت و در فضای احساسی و چه بسا به شکل موردی و بدون توجه به پیامد ها شعاری را سر می دهند وبه همین دلیل به نقد آنها نپرداخته ام. اما وقتی یک فعال سیاسی مدعی رهبری دوران گذار به حمایت از این شعار پرداخته و از آن پرچمی برای معرفی برنامه خود به داخل و خارج می سازد، قضیه فرق کرده و سکوت در این خصوص مشکل‌ساز می شود؛ به‌خصوص که این فرد با کل سابقه ۴۰ ساله جمهوری اسلامی مشکل داشته و بحث‌اش تابعی از اعتراضات اخیر مردم نیست و ادعایش در مورد جمهوری اسلامی در تحلیل آخر محصول نگرش فردی خودش و سوابقش است. بحث نگارنده این نیست که رضا پهلوی منظور و هدف حذفی در شکل فاشیستی داشه است اما ابهام موجود دردساز است. امتداد منطقی سخن رضا پهلوی این تصور را قوت می بخشد کمااینکه برخی از حامیانش نیز آن را به صورت علنی طرح می کنند که انقلاب توسط نیروهای غیر ایرانی رهبری و هدایت شده است! این ادعا یک تحریف تاریخی آشکار است و اگر پذیرش آن بخواهد از حوزه نظر فراتر رفته و به پراتیک سیاسی تبدیل شود انگاه پتانسیل تبدیل به برخورد فاشیستی در تصفیه و پاکسازی یک ملت را نیز دارد.بی توجهی به این نکات در شرایط تغییرات گسترده می تواند به سرعت به موجی مهار ناپذیر در اعمال خشونت تبدیل شود. علاج واقعه را باید از الان کرد و نسبت به بیراه ها با مسئولیت اندیشی روشنگری کرد.

برخی دیگر گفته اند منظور او از پس گرفتن ایران نبوده بلکه حاکمیت ملی و حقوق مردم ایران بوده است. این ادعا هم مشکلی را حل نمی کند و به سخن غلط دیگری منتهی می شود. در زمان حکومت پهلوی ها حاکمیت ملی وجود نداشت و نوع دیگری از استبداد البته خفیف تر از جمهوری اسلامی حاکم بود. این حساسیت مناقشه بر سر واژه و یک جمله نیست.

بیان درست مساله استقرار دمکراسی و حاکمیت ملی پایدار برای نخستین بار با گذار از جمهوری اسلامی و رعایت الزامات دمکراسی است. یکی از این الزامات عدم تکرار روش های مشابه جمهوری اسلامی در درجه بندی شهروندان ایرانی و تبعیض ساختاری است. همه مردم ایران از علائق و گرایش های مختلف سیاسی، عقیدتی، مذهبی، سبک زندگی و جنسی باید با پذیرش قواعد دمکراسی در ایران آینده به شکل برابر در روند های سیاسی مشارکت داشته باشند. تاریخ جوامع نشان می دهد انتخاب های سیاسی مردم متغیر است و در فاصله های نه چندان طولانی متحول می شود، به همین دلیل ذات سیاست تغییر است.

باید کوشید در آینده، ایران از آن همه ایرانیان شود و ادبیات و کلامی استفاده شود که خواسته یا ناخواسته وسیله ای برای بروز خشونت و تنش های غیر ضروری نشود. نیروی دمکراسی خواه فقط با اعتراضاتش به حاکمان مستبد و اقتدارگرا شناخته نمی شود، بلکه رفتار گفتمان و کلام آن نیز اهمیت دارد که با دعاوی اش تطبیق داشته باشد. آیت الله خمینی هم معترض به رفتار جابرانه و دیکتاتوری رضا شاه و محمدرضا شاه بود اما در گفتمان و منش وی و حامیان اجتماعی اش مردم سالاری و حقوق بشر جایگاهی نداشت و به همین دلیل هم استبداد مخوف تری را حاکم کرد. بخشی از حامیان افراطی رضا پهلوی با گرایش های نژاد پرستانه ای که دارند ، ظرفیت بروز گرایش فاشیستی در هنگام رسیدن به قدرت را دارند. این جماعت پر هیاهو از همین الان که اتفاقی نیفتاده چوبه های دار را برپا کرده اند. شرایط کنونی ایران با توجه به خشم ها و ناراحتی های انباشته شده ظرفیت پرورش روبسپیرهایی را دارد تا وحشت را بر ایران آینده مستولی سازند.

خود رضا پهلوی به شهادت مواضعش تا کنون مواضع افراطی و مروج خشونت نداشته و به لحاظ فردی جزو سیاستمداران متعادل و اهل مدارای ایران محسوب می شود و شاید ظرفیتی برای گذار از جمهوری اسلامی به دمکراسی باشد، اما بخشی از حامیانش چنین نیستند، ناروشن بودن رابطه با این نیرو ها و ابهام در چگونگی نقش آفرینی سیاسی وی مشکل‌ساز شده است.

View Comments (23)

  • یکی از ویژه گی های رژیم حاکم بر ایران دروغ گویی و بی اخلاقی های بی حد و اندازه است.
    من زمانی شما را باور می کنم که ببینم کاسه و کوزه خودرا فقط به صورت صوری از این حاکمیت بی اخلاق جدا نکرده اید.
    اما وقتی می نوسید که آقای رضا پهلوی ادعای نمایندگی رهبری دوران گذار را کرده اند؛ مرتکب دروغ گویی می شوید. من هم با دقت سحنان ایشان را گوش و نوشته های ایشان را مطالعه می کنم و تا کنون هرگز چنین ادعایی از ایشان نشنیده ام.
    در پایان نوشته خود متذکر می شوید که رضا پهلوی تکلیف خودرا با بخشی از هواداران خود روشن کند! اما نمی فرمایید چگونه؟
    رضا پهلوی که مرتب پایبندی خود به دمکراسی سکولار را تکرار می کند.
    شما فعلا تکلیف خودرا با خود روشن کنید و بتد نافتان را از این رژیم غاصب کاملا ببرید! چون به نفع ایران و ایرانی است.
    شاد باشید

  • یک چیز را افشاری اعتراف کرد که حکومت ایران ، حاکم بیست درصد است و همین عده همه کشورا تاراج کردند و بقیه را اسیر خود . اما افشاری می گوید با اینها مدارا کنیم چون ممکنه عصبانی بشوند و گاز بگبرند . در نتیجه افشاری مدافع هین حکومت و بیست درصده تا کلیت جامعه و حق رای انها . بیست درصد و مابقی جامعه را اجازه حضور در خیابان یا صندوق رای بدهند و ببینند که اسم چه فرد یا حزبی بیرون میاید .

  • علي اقاي افشاري؛
    كه تو در برون چه كردي
    كه درون خانه ايي
    متاسفم كه اينهمه انرژي گذاشته اي كه يكي از فعالين قابل توجه اپوزسيون را انهم به نفع قاطع جمهوري اسلامي تخريب كني. ما فعلا بايد قاپ زين را بچسبيم؛ سواري پيش كشمون.
    من نه مدافع و نه مخالف ايشان هستم؛ او به سهم خود براي گذار از جمهوري اسلامي تلاش مي كند و بسيار بهتر از ما
    من نه اين مصاحبه او را خواندم و نه كل متن طويل شما را. حرم اينست كه برادر هرچه فرياد داري بر سر جمهوري اسلامي بكش.
    اينكه نوشتم دفاع قاطع تو از جمهوري اسلامي اينست كه به طرفداران جمهوري اسلامي بهاي كاذب مي دهي. ٢٠٪؜ مردم طرفدار جمهوري اسلامي هستند؟ دوره شاه حقا مي بايست هواداران او بسيار بيشتر مي بودند اما در انقلاب كل كساني كه جمع مي كرد از هزار نفر بيشتر نبود. وقتي زمان سرنگوني ج. اسلامي فرا رسد بعيد است انها ديگر قدرت بسيج داشته باشند. اين لولو خورخوره تو مانند خطر جنگ با ج. اسلامي صرفا براي تضعيف روحيه اپوزسيون است. كاش نمي نوشتي

  • مردان خشمگین این پست به حرف دیارالبشری گوش نخواهند کرد" یاد روزهای انقلاب 57 افتادم که از دهانها شعله خشم زبانه میکشید و در ان عهد اگر کسی چیزی میگفت که بوی دعوت به ارامش و تفکر بیشتر میداد میخواستند زبانش را از پس کله اش بیرون بکشند" مهندس بازرگان به خمینی پیشنهاد داده بود که حالا که شما مردم را مطیع حرفهای خودتان یافته اید بیائید اتش را فرو نشانید و همین حکومت فعلی را اصلاح کنید که خمینی نپذیرفته بود با اینکه من اطمینان دارم اگر او به این نصیحت خردمندانه گوش کرده بود قادر بود که مردم را ارام کند و منطقی ترین عمل ممکن را انجام دهد" او هم همین برهان را اورده بود که در این زمان که مردم اینطور خشمگینند صلاح نیست که از این راه حل استفاده کنیم! نتیجه ان خشم چه شد؟ همین که الان داریم میبینیم! تعداد اندکی از مردانی که از الفبای مملکت داری سر در می اورند مثل مرحوم بازرکان " یزدی" امیر انتظام " قطب زاده " توسلی و دار ودسته خمینی که از بیخ عرب بودند منتظر نشستند تا زمانیکه حس کردند خودشان میتوانند صحنه گردان مملکت باشند قلع و قمع را شروع و هر کسی که نشانی از رجل سیاسی و اقتصادی و فرهنگی داشت همه را از دم تیغ گذراندند و رسیدیم به مرحله ازمون و خطا و کار اموزی اقایان" وقتی میخواست انقلاب بشود کسانی پیدا میشدند که به انقلابیون در بعضی موارد گوشزد میکردند که مثلا تصمیم اینچنینی در این مرحله اشتباه محض است " جواب میشنیدند بزار شاه بره بعد همه چیزو درست میکنیم یا ولش کن درست میشه! مردان خشمگین این پست نمیدانند که هیچ چیز به خودی خود درست نخواهد شد مگر فکر و اراده و تصمیم درستی پشت ان باشد" از تجارب گذشته به نحو احسن استفاده کنند " زمان و مکان را در یابند و مثلا در این مرحله بدانند که دوران جنگ مسلحانه به پایان رسیده و دنیا برای چه گوارا تره هم خرد نمیکند" همان کسی که من یادم می اید بعضی ها همیشه عکس او را همراه داشتند و معتقد بودند که ان عکس برایشان خوش یمن است" تصمیمات از روی خشم همیشه فاجعه ببار میاورد" برای هر کار و هر چیز .

  • من فکر کردم که افشاری چرا به شازده ی بیکار و بی خاصیت پرداخته؟!
    حالا میبینم از او بدتر کسانیند که به افشاری پرداخته اند!
    و از ان بدتر تر هم کسانی که به من .!!
    هر کسی دارد یک سر کچلی را سلمانی میکند!

  • منطق این نوشته بر اساس دو گزاره مبنی بر مغلطه دروغ و لاجرم کلیت آن بی اعتبار است:
    ۱- رضا پهلوی گفته می خواهد ایران را پس بگیرد.
    ۲- فریاد مردم در خیابان یعنی بازگشت سلطنت.
    اولا ایشان گفته «مردم» پیامی دارند که می‌خواهند ایران را پس بگیرند و نه من می خواهم چنین کنم.
    ثانیا فریاد رضا شاه روحت شاد مردم لزوما به معنی درخواست بازگشت پادشاهی نیست.
    ثالثا پادشاهی لزوما سلطنت نیست.
    رابعا پادشاهی مشروطه نه تنها منافاتی با دموکراسی ندارد، بلکه این فرم حکومت از نظر شاخص های دموکراتیک در جهان اگر بالاتر از جمهوری نباشد، پایین تر نیست.
    خامسا آقای رضا پهلوی صدها بار تاکید کرده که شکل حکومت آینده را مردم تعیین خواهند کرد.
    لذا، با توجه به اینکه موارد فوق بسیار عیان و فهم آنها بسیار ساده است، همچنین باتوجه به واکنش دگماتیک شما در مواجهه با نظرات کاربران توییتر و بلاک کردن تمام منتقدان بی هیچ دلیل موجه، تنها گزینه باقیمانده برای قضاوت درمورد چنین وارونه نمایی، چیزی جز غرض ورزی جانبدارانه به نفع دیدگاهی خاص نمی تواند باشد.

  • دوستان گرامی من نیز مانند شما به دیده انتقادی به مقاله فوق نگاه داشتم پس از تایپ نظراتم و درخواست ارسال وب سایت به علت تکراری بودن از ارسال مطلبم خودداری نمود! در حالیکه این اولین بار است که برای این وبسایت مطلب میفرستم نمیدانم نظر من به اندازه آن 20 درصد آماری آقای افشاری ارزش بیان ندارد!!!

  • جناب آقای افشاری
    متاسفانه بنظر میرسد که در مقاله شما مشابه آنچه در گفتمانهای اصلاح طلبی می بینیم از مغالطه های معمول در مورد انقلاب و حوادث پس از آن استفاده شده است:
    1-«جمهوری اسلامی در پی یک انقلاب مردمی و با مشارکت گسترده مردم تاسیس شد» همچنانکه دکتر عباس میلانی هم اشاره میکنند حداکثر 10در صد از مردم ایران در جریان انقلاب شرکت داشتند و بیان انقلاب مردمی در حقیقت مغالطه ای جهت سرکوب مخالفان و معترضان بوده است از آن گذشته شخصا با توجه به آنکه در زمان انقلاب کودکی بیش نبودم تحقیق کوچکی را در مورد خواسته ها و شعارهای انقلاب انجام دادم نتیجه برایم تحیر آور بود تنها میتوان از شعارها که در بسیاری از موارد حتی از لغات بسیار توهین آمیز استفاده میکرده است انتقام جویی و نفرت کور از شاه را دید تنها خواسته اقتصادی تظاهر کنندگاه پول نفت و آب و برق مجانی بوده است و خواسته های اجتماعی هم بستن مشروب فروشیها و اجرای قوانین شریعت بوده است شاید مترقی ترین شعار آزادی زندانی سیاسی بوده است که اکنون میدانیم بسیار ی از این زندانیان سیاسی در حمله به بانکها و بمب گذاریها و پلیس کشی ها دست داشته اند شخصا از مطالعه بسیاری از شعارها سرافکنده شدم و نمیتوانم برای انقلابی با چنین خواسته هایی ارزش قائل شوم
    2-حاکمیت فعلی به هر شکل (حتی با درصد بالای مردمی ) که بر سر کار آمده باشد در طول 40 سال متداوما بر خلاف مصالح ملی ایرانیان عمل کرده است از اعدامها و کشتارهای دائمی تا اشغال سفارت خانه ها و جنگ و بازی اتمی و دخالت در سایر کشورها و شعارهای ضد اسرائیلی گرفته تا فساد گسترده و سیاستهای خانمان برانداز اجتماعی و اقتصادی و آموزشی و تبلیغاتی و .. و از همه بدتر آنکه که در ابتدا با فریب مذهبی و سپس با فریب اصلاح طلبی و در نهایت با کشتار حاکمیت را به زور عصب کرده و اجازه تصاحب حاکمیت توسط نمایندگاه واقعی مردم را از آنها سلب نموده است
    3- شما بر اساس تحلیل آماری که مرجع آن معلوم نیست و بر اساس انتخاباتهای پر از فریب و تقلب و تطمیع و کاملا غیر دمکراتیک و دستچین شده به این نتیجه رسیده اید که حاکمیت فعلی دارای پایگاه 20 درصدی در جامعه ایران است اما طرفدارن رضا پهلوی را محدود به همان چند صد نفری که در اوج اختناق یک حکومت خونریز و تمامیت خواه محدود به همان چند صد نفر دانسته اید؟ برای من عجیب است شما چگونه نمیدانید که فریاد زدن نام رضا شاه یا رضا پهلوی در ایران تا چه حد نیاز به تهور و شجاعت دارد که قطعا شرکت در انتخابات فرمایشی و نمایشی با وجود مشوقهای گوناگون مالی و ... نیازمند آنهمه تهور نمیباشدو مسلما این حد از شجاعت در درصد کمی از مردم ایران وجود دارد که البته ایرادی نیز در ترس بقیه وجود ندارد و یقینا اگر عده ای نام ایشان را بر زبان میرانند مسلما به نسبت بسیار بیشتر به ایشان علاقمندند اما جرات فریاد آن را در خیابان ندارندکاش میگذاشتید که در یک انتخابات واقعی و دمکراتیک تکلیف این موضوع معلوم میشد. کاش شما به جای اندیشیدن به آن طرفداران 20 درصدی به 80 درصدی که به ناحق حق اعمال نظر آنها سلب شده میاندیشید مسلما کسی در پی حدف طرفداران سیستم فعلی نمیباشد چنانکه رضا پهلوی مدتهاست که حتی در مورد پاسداران و سایر نیروهای انتظامی سرکوبگر نیز خواهان بخشوده شدن آنها از طرف مردم شده است بنظر میرسد که طرفداران اصلاح طلبی و ملی مذهبی ها از مطرح شدن نام شاهزاده رضا پهلوی بسیار بر آشفته اند و هر کدام با ذره بین در بین سخنان شاهزاده به دنبال بهانه برای بدنام کردن ایشان میگردند آقای علیجانی از اینکه شاهزاده اعلام کرده که سرنوشت ایرانیان به دست ایرانیان است و ما نباید از مذاکره یا عدم مذاکره با آمریکا تاثیر بگیریم برداشت کرده است که شاهزاده چشم امید به آمریکا داشته واز عدم کمک آمریکا عصبانی شده است !!! و شما نیز از شعاری که سالهاست در ایران سر داده شده و اکنون پس از سالها توسط شاهزاده بیان شده بوی خون میشنوید

  • یکم:پیش از هر چیز ایکاش جناب رضا پهلوی(و یا جنابعالی که پیگیر مواضع و فعالیت های ایشان هستید)بفرمایند که با چه قدرت و کارمایی قرار است ایران را پس بگیرند؟با اپوزیسیونی که حتی ایشان نتوانسته یک همایش مشترک با حضور همه ی آنها برگزار کند؟با تکیه بر مردم خارج ایران که اغلب دل بریده از وطن و سرنوشت اش هستند؟یا مردم داخل ایران؟ بنده بعنوان یکی از همان ایرانیانِ داخل فرقی میان رای مثبت دادن به نظام جمهوری اسلامی تنها بواسطه ی صلاحدید یک سیدِ مجتهدِ مرجع تقلیدی را رای به جناب رضا پهلوی بعلت اینکه نوه ی رضاشاه و فرزند مرحوم محمدرضا پهلوی ست نمی بینم.بر فرض که این دو پادشاه را عاری از خطا و سرشار از مواهب برای ایران فرض کنیم(هر چند که خدمات زیرساختی رضاشاه تا پیش از 1313که میل غریب شان به ثروت اندوزی پدیدار شد غیر قابل چشم پوشی ست)و به فرض که در میان کارنامه سیاسی محمدرضا پهلوی که سرشار از اشتباهات بی شمار و گاه تعجب آوری ست که نتیجه آمیخته شدن این اشتباهات با توهمات و لجاجت های شخصی شان یکی از اصلی ترین (شاید اصلی ترین)دلیلی ست که مشکلی ساده و قابل حل میان مردم و حاکمیت را تبدیل به بحرانی تمام عیار کردند و شد انچه نباید میشد.خلاصه اینکه بی قصد بی حرمتی به آقای محمدرضا پهلوی در مقام یک پدر را امیدوارم رضا پهلوی بر روی محبوبیت پدرشات حسابی انچنانی باز نکرده باشند چرا که اگر قرار است خود را از تبار ایشان و میراث دارشان معرفی کنند فراوان سئوال هم هست که باید پاسخ دهند.اگر روزی روزگاری کاربه آنجا نکشید که برایمان حاکمی غیر ایرانی تعیین کنند و اگر ناچار نشویم بر اساس ملاحظات یک کشور در اشغال قانونی(به حکم شورای امنیت و تایید سازمان ملل)منویات دیکته شده یی که دیگران به صلاح مان دیده اند را بی سئوال و جواب به اجرا بگذاریم و باز اگر روزی روزگاری معجزه یی رخ داد و اپوزیسیون توانست یکبار در یک جلسه غیر علنی مشکلات فی مابین خودشان را خودشان حل کنند و به توافقی حداقلی برسند تازه آنروز می شود درباره صلاحیت یا عدم صلاحیت جناب رضا پهلوی بعنوان کاندیدای ریاست جمهوری بحث کرد (چنانکه میدانید در اغلب کشورها برای حضور در مناصب سیاسی البته از حدی به بالا که اغلب کف این حد مجلس قانون گذاری ست نیاز به رجل سیاسی بودن امری عمومی ست.به بیان دیگر سیاست ورزی باید شغل اصلی کاندیداها باشد و نمیدانم چطور و با کدام کارنامه ایشان را رجل سیاسی یا همان سیاست ورز حرفه یی بحساب اورد؟)

1 2 3