اولین بار نیست که چشمهای مردم ایران را از حدقه در میآورند. قبلا نیز أغا محمد خان قاجار زهره چشمی از ایرانیان گرفت و از چشمهای مردم برج و بارو ساخت. اما این بار یکی از بیآزارترین و شریفترین و شفافترین روشنفکران ایران را به نمایندگی از مردم ایران انتخاب کردند تا چشم هایش را از حدقه درآورند و درسی باشد برای هر نواندیش ایرانی که قصد کند با شبکه مافیای اسلام پناه در افتد.
علیرضا رجایی را ابتدا با یک محکومیت پنج سال در ۲۰۹ نگه داشتند تا آنچه را از دوره دکتری دانشگده حقوق هرگز نیاموخت از بازجوها و سپاهیها و امنیتیها بیاموزد. و آن اینکه سرنوشت ایران را قرار نیست دانشگاه رفتهها و روشنفکران تعیین کنند٬ بلکه این روابط ملایی و مافیایی چند خانواده حاکم بر ایران است که حداد عادل مجیز گو را نماینده مردم تهران می کند و علیرضا رجایی نماینده رسمی مردم را از لیست منتخبان تهران حذف میکند. همانها حتی دست از سر همسر جوان رجایی و فرزندانش بر نداشتند تا امنیت این چند خانواده حرامخوار و رانتخوار حاکم بر ایران تضمین شود و آنها یک دهه دیگر همچنان بتوانند٬ دختران و پسران خود را به عقد پسران و دختران هم درآورند و شبکه فامیلی بسته ای بسازند که با امنیت ٬ همه پستهای حساس و نان و آب دار و ارز آور کشور را از نوجوانی بین فامیل خود توزیع کنند و غریبهای به این شبکه عنکبوتی راه نیابد.
کم نبودند دوستان و همکلاسیهای روشنفکر و تحصیلکرده علیرضا رجایی که وقتی تصویر او را پس ار عمل جراحی دیدند نتوانستند اشکهای خود را کنترل کنند و مانند پیرزنهای ناتوان، بنیانگذار این همه زجر را لعن و نفرین کردند از ظلمی که قوه قضاییه و لاریجانیها هدایت آن را بر عهده دارند. به سختی میتوان تحمل کرد که پزشکان مجبور شده اند بخش بزرگی از صورت و چشم راست رجایی را بردارند تا شاید سرطانی که او در زندان به او دچار شده است کنترل شود.
انگار همین دیروز بود که علیرضا رجایی، دوست و هم دانشکده ای ما پانزده سال پیش تعریف میکرد که در زندانهای سپاه چه بلایی بر سر او و دوستانش آوردند. رجایی میگفت در زندان عشرتآباد به قدری هوا برای نفس کشیدن در تابستان کم بود که برای استشمام هوای بیشتر بینی خود را به درز لای در سلول زندان میچسباندند تا هوای کریدور زندان را نفس بکشند.
فقط این علیرضا رجایی نبود که در چرخ دندههای حفاظت اطلاعات سپاه ایران تا سر حد خرد شدن آزار دیدند تا طعم اسلام حوزه علمیه خوب در دهان آنها جا خوش کند. بازجوها که با کمک مستشاران کمونیست کشورهای بلوک شرق تکنیک های شکنجه سفید را آموخته بودند چنان بلایی بر سر احمد زیدآبادی همکلاسی ما آوردند که خودش میگفت دیگر زنده ماندن و مردن برایمان توفیر چندانی نداشت. زیدآبادی نقل برخی از فشارهایی را که بر او آوردند حتی برای دوستان نزدیک و خانوادهاش سانسور میکرد، چرا که تکرار و نقل آن همانقدر که دردآور و تلخ بود روان دیگران را نیز آزار میداد.
برادران اطلاعات با استفاده از داروهایی که در جریان بازجویی ها استفاده میکردند روان زندانیان را کنترل شده پریش میکردند تا شاید ردی از توطئه و ارتباطاتی پیدا کنند که رهبر ایران در یکی از خطبههای نمازجمعه مدعی آن شده بود. یکی از هم سلولیهای مسنتر علیرضا رجایی و زید پس از شش ماه انفرادی برای روزهایی نمیدانسته زنده است یا مرده. او شبحهایی انساننما را در سلول میدید و فکر میکرد مرده است و کمکم دارد برزخ و مقدمات وارد شدن به آن دنیا را تجربه میکند.
سالیان زیادی نگذشت. اما امروز اخباری از زندانهای جمهوری اسلامی به بیرون درز کرده است مبنی بر اینکه از قضا همان شبکه جاسوسی که رهبر ایران نگران آن بود واقعا کشف شد، اما نه در امثال رجایی و زیدآبادی و امید کوکبی . بلکه از قضا همه آن جاسوسها و عوامل خریداری شده موساد در صفوف برادران اطلاعات و مدیر کلهای حفاظت اطلاعات سپاه و نیز مداحان مشهور پنجاه میلیون تومانی و ریش سفیدان بیوت پیدا شدند که هر کدام را در یک زندان نگه میدارند.
شاید علیرضا رجایی هم چند سال دیگر مانند امید کوکبی از سرطان نجات یابد. امید کوکبی دانشجوی دکتری دانشکاه تگزاس با آمدن به ایران زندگی خود را بر باد داد. او نمیدانست با دانش حساسی که دارد اگر با گردانندگان پروژه های هستهای همکاری نکند دیگر اجازه خروج از ایران را ندارد. هرچند اگر تن به این همکاری میداد به علت تحریمهای آمریکا باید ادامه تحصیل و دکتری در فیزیک هستهای را نیز فراموش میکرد.
امید کوکبی دانش آموخته فیزیک هستهای و لیزر به علت امتناع از همکاری در پروژههای هستهای ایران دستگیر و محکوم و در زندانهای جمهوری اسلامی به سرطان کلیه مبتلا شد تا شاید بمیرد و از شر او خلاص شوند. این دانشمند جوان ایرانی که بعد از بیرون آوردن یکی از کلیههایش آزاد شد دیگر به جای فیزیک هستهای٬ در قریههای ترکمننشین از نسل شترهای ایرانی و علوفههای بومی ایرانی مینویسد تا شاید ماموران ضحاک مار بر دوش دیگر به سراغ او نیایند.
قبرستانهای ما را آباد کردند!
چند سالی است که نوار سخنرانی رهبر انقلاب در روز ورود به ایران از کالاهای ممنوعه به شمار میرود. رهبر انقلاب در اولین روز ورود خود به ایران رژیم شاه را به تهاجم گرفت که قبرستانهای ما را آباد کردند و جوانان ما را به فلاکت کشیدند. شاید اگر تصویر صورت باند پیچی شده پریروز علیرضا رجایی بر روی تخت ICU را در آن روز میدید، و نیز اگر آماری از دشنام و نفرینهای دو سه روز گذشته مردم ایران دریافت میکرد که در چند روز گذشته نثار این نظام و عاملان ستمگر غدار آن کردهاند٬ شاید سیمای خود را در عبای خویش میپیچید و از همان بهشت زهرا به نوفل لوشاتو باز میگشت تا گناه این همه رفتار غیر انسانی که به نام اسلام بر پاکترین و برگزیدهترین جوانان ایرانی میرود به حساب او گذاشته نشود.
——————
اتاق بازجویی و رویان های صورتی ، فرزانه روستایی
View Comments (40)
با تشکر از پاسختان....
اما چرا باید وحشت کنید از برانداختن بک نظام سراپا مسئله دار که ارمغانش نیستی و فقر و خشکی بوده...؟
چرا دچار چنین وحشتی هستید و سعی در انتقال این وحشت دارید؟
با نظامی که چنین توصیفش کرده اید چه باید کرد؟
چرا فکر می کنید در صورت ساقط شدن این نظام لاجوردی دیگری ظهور خواهد کرد....
نگران نباشید خصایص و ویژگی های این نظام...خاص این نطام است...ودراین سطح جنون آور غیرقابل تکرار...
لاجوردی این نطام نوجوانان چهارده ساله را از دم تیغ گذراند....
اما لاجوردی خیالی شما در نظام آتی جنایتکاران واقعی را به سزای عمل خویش خواهد رساند.......
توقع ما از روشنفکری چون شما ..یک تصدیق صادقانه است...
آیا نظام باید برچیده شود یا خیر؟
اگر اتفاق و اجماع عموم مدعیان نجات ایران بر چنین اعتقادی باشد..بیش از نیمه راه را پیموده ایم..
اما شما و هم فکرانتان با مهیب نشان دادن براندازی...و تشویق های مکرر و دوره ای تان در آستانه هر انتخابات..و مشروعیت بخشیدن به نظام فقر و خشکی و تباهی ...عملا برجان و عمر آن می افزایید...
شما در هردوره با تشویق ترغیب هایتان هیچ اشتباهی نمی کنید....والبته این حاکمیت سیاه و پلید نیز در آنچه ذات آن است دچار هیچ اشتباه و رخوتی نمی شود...
حالا تا کی مصمم به چنین چرخه باطلی هستید...خدا داند....
خانم روستایی
نویسنده با قریحه و توانمندی هستید
یکبار دیگر پاسخ خودرا مرور کنید....
چه می توان گفت....جز...وای بر ما
واقعا وای بر شما!
ملت انقلاب درخشانی علیه استبداد کرد و نتیجه را دید.
حالا اکثرا مصلحت را در سکوت و آرامش، همراه با اصلاح تدریجی و ادامه ی دمکراسی نیم بند، اما رو به جلو می بینند.
آن دسته کسانی که در خارج خوش میگذرانند، بگذرانند! اما برای مردم داخل لقمه نپیچند. اگر اهل مقاومت و اصلاح امور هستید، از راه بازرگان و یزدی و خاتمی بهتر به نتیجه می توان رسید تا با شلوغی و اغتشاش و انقلاب.
دکتر علیرضا رجائی هم همراه همین مسیر است. پیشنهاد عملی بهتر دارید بدهید، اما شعر و داستان نسرائید. مردم همه دسترسی به اخبار و اوضاع دارند!
بعلاوه، شما نگاهی به اپوزیسیون خارج نشین بیندازید، چند تا آدم حسابی در میانشان می بینید؟؟ چند تا گروه خوش سابقه و با برنامه و غیر وابسته سراغ دارید؟؟ این به اصطلاح اپوزیسیون های نخودی، با هویت و عملکردشان، خود عامل ادامه ی جمهوری اسلامی اند. مردم دلشان را به چه خوش کنند که بخواهند دوباره انقلاب کنند؟!
اگر آرمان گرائی با واقع گرائی تلفیق شود، بهتر است.
چه نیکو نوشته اید بانو . و صد البته تاریخ این امور را شش دانگ به نام او سند خواهد زد . او که افسوس میخورد که چرا زودتر قلم ها را نشکست و چوبه های مرگ را بر پا نکرد.
با نویسنده این متن کاملا موافقم. حق مطلب را نوشتند
درود ...برخانم روستایی...
کاش حافظه اجازه می داد چند تا از مقالات آتشین شان را در ضرورت شرکت در انتخابات ریاست جمهوری اخیر مرور می کردبم....البته اون مقالات وجه اصلاح طلبانه داشت...و مقاله کنونی و جانسوز وجه براندازانه.....
البته تا نیاز نظام به رای و انتخاباتی دیگر....قلم امثال خانم روستایی قدری تند می چرخد....
اما نزدیک انتخابات ..بازآش همان آش و کاسه همان کاسه...
وابنگونه است...که جمهوری اسلامی ما در انتظار چهلمین بهار خویش است...
در مورد اصلاح طلبانه بودن نوشته ها حق با شماست آقاي همايون. همه وحشت ما بايد اين باشد كه اين نظام سر تا پا مساله دار از هم بپاشد و ديگر نتوان ايران خشك و فقر زده را نجات داد.
من بشدت با براندازي مخالفم زيرا باعث مي شود لاجوردي هاي جديدي دوباره در اين كشور بر مردم حاكم شوند، هر قدر آرامتر بهتر ، حتي اگر دير تر باشد.
شما صحيح مي فرماييد كه يادداشت هاي انتخاباتي من تشويق به شركت در انتخابات بود تا فرصت براي اصلاح از راههاي مسالمت آميز از دست نرود.
امثال من اشتباه نكردند كه در انتخابات شركت كردند ، مقاله نوشتند مصاحبه كردند و دعوت به مشاركت را گسترش دادند. ما اشتباه نكرديم ، آنهايي كه تصميم گرفته اند از ايران جز زمين سوخته باقي نماند آنها مقصر هستند. نه من يا شما !
....شاید سیمای خود را در عبای خویش میپیچید و از همان بهشت زهرا به نوفل لوشاتو باز میگشت تا گناه این همه رفتار غیر انسانی که به نام اسلام بر پاکترین و برگزیدهترین جوانان ایرانی میرود به حساب او گذاشته نشود....
متأسفم که با اینهمه دلیل و برهان پس از 40 سال، هنوز در باورمان شک و تردید داریم که ..../ تا چنین است هنوز این تراژدی ها ادامه خواهد داشت.
خانم روستائی چشم که قابلی نداره و باز رجائی عمری کرده و زن و بچه ای پیدا کرده. بچه های نخبه مردم را با اتوبوس های قراضه و رانندگان حواس پرت به ته دره ها می فرستند که حتا به سن هیچده نرسند. برخی هم که قطع نخاع شده اند و خدا رحم کند به حال خانواده شان برای نگهداری آنها چون دولت بنظر نمیآید رگ و غیرتش را داشته باشد. فعلا سرطان گرفتن رجائی را هم از شانه خود می تکانند که تقصر ما نبوده تقصیر دو سال دوران آزادیش بوده.
نخبه ها در جهان بشدت محافظت میشوند حتی در سنین بالا گاه محافظ ویژه دارند. جمع کردن یکعده از آنها و جا دادنشان در یک اتوبوس هر چه هم آن وسیله مجهز باشد، یک کار "مشکوک" یا از روی جهالت محض، بمعنای دیگر اعتباری برای آن اندیشه ها که محصول قرنها تکامل بشری ست، قائل نبودن ، است و بس.
صورت علیرضا رجایی پیام حکومت برای منقدین و مخالفین است..
هزینه انتفاد من بعد سقفی نخواهد داشت صادق خان لاریحانی قاضی القضات دست و دلبازیست.
این آقای تبریزی خصایل جالبی دارد. اول اینکه خیلی ضد کمونیست هستند و دوم اینکه بشدت طرفدار امریکاست. سوم اینکه به قرآن مسلطند وچهارم اینکه انگلیسی را نیز بلدند. و در نهایت اینکه ارادت خاصی به نظام ولایی دارند.
آیا فکر نمی کنید بهترین گزینه برای جانشینی ابراهیم یزدی کشف شده؟
پاسخ شما و بقیه را یکجا عرض می کنم،
اولا شما هم اگر اسمت را می نوشتی، بعد از مدتی میشد حدس زد که مثلا توده ای بوده ای یا طرفدار تروتسکی، مجاهد بوده ای یا پیکاری، مسلمان بوده ای یا فلان. پس کشف اینکه بنده چگونه فکر میکنم با مرور پنج شش کامنت معلوم میشود و طبیعی است و گریزی نیست ولی ناشناس نوشتن نه!
با این حال تقریبا هر شش تشخیص شما از بیماری های بنده نادرست است!
بنده ضد بعضی کمونیست ها، آنها که متعصب و مزدور و ...بودند، هستم، و الا به بقیه صرفا انتقاد علمی دارم.
۲. بشدت طرفدار آمریکا نیستم. اما حاکمیت قانون و آزادی در آمریکا را قدر می نهم. همزمان، سیاست های ظالمانه دولتیان را نسبت به کشور های مظلوم از جمله ایران را محکوم میکنم.
۳.بنده به فران مسلط نیستم، مختصر آشنائی دارم.
۴. انگلیسی را مختصری بلدم
۵. به نظام ولائی ارادتی ندارم!
اما به شیوه های ادبی و استعاره ای و افراطی و شاعرانه و بی منطق و بزرگنمائی های گمراه کننده و دشمنی های بیش از حد و مخرب که خلاف واقعیت موجود است و تحریک به ایده آل گرائی ناکجاآبادی و آشوب و فتنه و ویرانگری و ... می کند، با توجه به تجربیات و اطلاعات چهل سال گذشته و مطالعه ی تاریخ معاصر مخالفم، و در این مخالفت با افراطی گری، شرمنده و appolgetic نیستم و خود را مسئول میدانم که حرفم را بزنم.
و میدانم که با نظر بسیاری چه بسا مخالف است و چه بسا باعث بدنامی بنده شود. اما از ناشناس نویسی بهتر است.
کاری که نمی کنیم، اقلا شجاعانه حرفمان را در بازار حرف بزنیم!
تکمله،
۶. مرحوم دکتر ابراهیم یزدی، شخصیتی عالم و دلسوز و خادم و وطن دوست و بزرگوار بودتد که بنده هم به ایشان ارادت داشتم، مثل بسیاری دیگر از ملت ایران.
با اتهام به ایشان که بزرگی متواضع بودند و این حقیر کوچکترین، که کسی نیستم، آبی برای شما ناشناسان گرم نخواهد شد. اما! توده ای ها همیشه ید طولائی در اتهام پراکنی داشته اند.
در جواب پاسخ شما به سوال من که آیا هرگز زندان بوده ای؛ اگر زندان نبودی، محال است کاملا متوجه بشی چه رنجی یک زندانی، آنهم زندای فرهیختهای مثل دکتر رجائی متحمل میشود. فرق بین آنکه زندان را تجربه کرده و آنکه پشت لپتاپ نشسته و همه را نصیحت میکند و خود را از همه بالاتر میداند بسیار است. و تا چنینی، همچنان در زندان نفس باقی خواهی ماند
تفتیش در احوالات شخصی چندان خوش آیند نیست. اما بله، بوده ام. اما دلیل چیزی نمیشود.
بعلاوه بنده کاملا به جناب علیرضا رجائی ارادت دارم و از درد ایشان دردمندم. با بیانات شاعرانه و استعاره های تحریک آمیز و شبه واقع که تند و افراطیست، مخالفم.
اما نظر انتقادی و ابراز موضع، غیر از نصحیت کردن است که شما فرموده ای. بعلاوه من جسارت نکرده و خود را برتر ندانسته ام. مگر آنکه صرف نظر انتقادی دادن را شما به آن امور تعبیر و تفسیر کنی! و از خداوند نیز نجات از زندان نفس را همیشه خواستارم. برای خودم و شما نیز!
آقای علی تبریزی محترم که برای هر نوشتــه ای پیام میگذاری...و بعضی از پیام های شما با هم در تناقض اند...! برای نمونه پیامهای شما برای همین نوشتـــه خانم روستایی !
آقای محتــرم لطفن موضوع ازدواج فامیلی را ریشه ای به آن بیاندیش...ویا اگر ناراحت نمیشوی و بد وبیراه نثارمان نمیکنی درمورد این ازدواج ها یه مقــدار تحقیق بفرمائیـــد
این ... های کینه توزانه چه سو و ثمری میتواند داشته باشه؟
هر سرطانی...نه فقط اپوزیسیون یا زندانی یا غیر زندانی ... هر روزی که تشخیص داده بشه میشه پرسید چرا زودتر تشخیص داده نشده بود.
چشم های ایران با وجود تحلیلگران کینه توز هر روز از حدقه در میاد....آدمهایی که از هر بیماری هم میخواهند سواستفاده سیاسی کنند....