آغاز مرگ سیاسی سه گروه از اصولگرایان

انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ نیز با تمام حواشی و پدیده ها و مناقشات و چالش‌ها به پایان رسید و بار دیگر، موفقیتی بزرگ برای جریان فکری اصلاح طلب، رقم خورد و ناکامی دوباره‌ای برای جریان اصولگرا حاصل شد. اما پرسشی که می‌توان طرح کرد این است که اصولگرایان را چه شده است؟ چگونه است که جریان اصولگرا با وجود سلطه دایمی و تمام عیاری که بر نهادهای قدرتمند مانند شورای نگهبان، قوه قضاییه، سپاه، نهادهای امنیتی و نهادهای زیرمجموعه رهبری دارند اینچنین از عرصه سیاسی، بطور دموکراتیک حذف می گردند و هر دفعه هم توانِ جمع کردنِ لشکرِ شکست خورده ی خود و بر سر پا ماندن را ندارند؟ در حالی که جریان اصلاح طلب به هیچ نهاد قدرت مسلط نیست و برای کسب اندکی قدرت، تنها سلاحش اندیشه است و صندوق رای. در انتخابات سال ۹۲، اصولگرایان با تمام شوالیه های خود و با تمام ساز و برگ خود، به میدان آمدند و در برابر یک نامزد اصلیِ جریان اعتدال و اصلاحات، نه تنها نتوانستند بر سر یک نامزد نهایی به توافق برسند بلکه با «اقتدار» تمام شکست خوردند! و اما دلایل ناکامی های اصولگرایان را می توان اینگونه برشمرد:

الف.جریان اصولگرایی به دلایلی، از درون دچار فروپاشی شده است. فروپاشی اخلاقی/ و فروپاشی و زوال فکری/ فروپاشی انسانی- عاطفی
۱.برخی نامزد های اصولگرا سالهاست که برای کسب قدرت، دست به دامن «بی اخلاقی» شده اند و با دروغ پردازی، اتهامات ناموجه و وعده های عوامفریبانه تلاش می کنند آراء مردم را برای خود بخرند. این روش، شاید برای توده ناآگاه مردم موثر و حتی هیجان آور باشد اما قطعا برای اکثریت طبقات اجتماعیِ متوسط به بالا و عمدتا تحصیلکرده و دنیا دیده، مشمئز کننده است و دافع. «اصولگرایان اخلاق گریز»، به این دسته تعلق دارند که البته ممکن است رادیکال و ایدئولوژیک نباشند. محمد باقر قالی باف، نمونه بارز این نوع از اصولگرایی است.

۲. دسته دوم اصولگرایان کسانی هستند که شاید چندان بی اخلاقی نکنند اما به شدت ایدئولوژیک و انقلابی مسلک هستند و در واقع، با ابتلاء به نوعی ذهنیت گرایی متوهمانه، از واقعیات و عینیات ایران و جهان به دور می باشند. این گروه از اصولگرایان، از آنجایی که در سیاره ای بسیار دورتر از سیاره محل زندگیِ مردم متوسطه به بالای جامعه زندگی می کنند و سخنانی می گویند و نظریاتی طرح می کنند که برای طبقه مدرن جامعه ما، بیشتر به داستان های علمی- تخیلی شبیه است نمی توانند نظر طبقات مدرن و آگاه جامعه ایران را جلب کنند. سعید جلیلی نمونه مشخص این نوع از اصولگرایی است.

۳.و اما دسته سوم اصولگرایان که می شود گفت هولناک‌ترین گروه اصولگرایان هستند، افرادی هستند که سال‌هاست در درون و یا در ارتباط با دستگاه های امنیتی و قضایی فعالیت داشته و از این باب، در جای جای امورات کشور اعمال نفوذ کرده و اتهام بزرگ آنها نقض گسترده حقوق بشر است. این گروه، در واقع، مبتلا به نوعی از فروپاشی انسانی- عاطفی است و برای نیل به اهداف اقتصادی یا سیاسی و یا ایدئولوژیک خود، از هیچ نوعی عملی فروگذار نمی کند. ابراهیم رئیسی را می توان به عنوان مصداق خوبی از این نوع اصولگرایی نام برد.

ب.دلیل دیگر ناکامی های این سه دسته از اصولگرایان، متصلب شدن و انجماد اندیشه دینی و اندیشه سیاسی آنها است.

۱.انجماد اندیشه دینی: غالب اصولگرایان، مبتلا به نوعی درک قشری و فقاهتی از دین هستند؛ تفسیری از دین که در آن، احکام و سختگیری های فقیهانه و گاه خشونت گرایانه و مناسک پرحجم، هسته غالب دینداری تلقی می شود و بدین ترتیب، راه بر هرگونه تکثرگرایی دینی و دینورزی های متنوع، بسته می گردد. این در حالی است که طبقات متوسط به بالا تر ایران، به لحاظ گرایش به دین، به دو دسته عمده تقسیم می گردند: دین ناباوران (منظور خداناباوران نیست) و دین باوران نوین که قرائتی متفاوت از دین دارند؛ قرائتی که با سبک و برساخته های زندگی مدرن سازگار باشد نه اینکه زندگی را بر فرد دینمدار، دشوارتر سازد.

۲.انجماد اندیشه سیاسی: می شود ادعا کرد که تمامی اصولگرایان، چه قلبا و چه عملا، به نظریه سیاسی- فقهی ولایت مطلقه فقیه، شدیدا پایبند هستند و آنچنان قرابتی با فلسفه سیاسی مدرن ندارند، حال انکه تقریبا تمامی شهروندان متعلق به طبقات اجتماعی متوسط به بالا در ایران، هیچ همدلی با اندیشه ولایت مطلقه فقیه ندارند و دلبسته فلسفه های سیاسی مدرن هستند.

در تمام این سالها که از عمر سیاسی جریان اصولگرایی می گذرد، آنطور که شواهد نشان می دهد، به دلایل ذکر شده، جریان اصولگرا هرگز نتوانسته شخصیت هایی جذاب و کاریزماتیک پرورش دهد تا بتواند رای طبقات مدرن تر جامعه را کسب کند در حالی که جریان اصلاح طلب توانسته شخصیت های پرنفوذ و پدران معنوی بزرگی همچون محمد خاتمی، میرحسین موسوی، مصطفی تاجزاده و غیره پرورش دهد تا «از تو به یک اشاره …از من به سر دویدن»، بتواند با گوشه چشمی، حجم عظیم آراء را به صندوق های خود سرازیر کند. تمامی دلایل ذکر شده، موجب شده است که هر گاه، انتخابات سالمی برگذار گردد و مشارکت عمومی بالا باشد، پیروز این کارزار، اصلاح طلبان باشند؛ اصلاح طالبان که اندیشه دینی و سیاسی آنها به اندیشه اقشار آگاه و مدرن جامعه، نزدیکتر و پایبندی آنها به اخلاق، بیشتر است.
با توجه به نتایج انتخابات ۹۲ و۹۶، به نظر می رسد زوال و امحاء جریان اصولگرایی اخلاق ستیز، اصولگرایی رادیکال و اصولگرایی قضایی- امنیتی از عرصه سیاسی ایران آغاز شده است و اگر همچنان مشارکت عمومی بالا باشد نه تنها کل نظام، نیازمند و وابسته به این جریان مشروعیت بخش و مدرن خواهد گشت بلکه این جریان نیز بیش از جریانات اصولگرای اشاره شده، نظام را در عرصه بین المللی نمایندگی خواهد کرد و امنیت آن را تضمین خواهد نمود. سه جریان اصولگرای ذکر شده، مجبور خواهند بود به همان اتاق های امنیتی- نظامی – قضایی خود و یا حوزه اقتصاد اکتفا کنند. شاید بتوان گفت تنها جریان اصولگرا که امیدی به ماندگاری آن هست جریان موسوم به «اصولگرایان اعتدال گرا» است که توانسته اند تا حد زیادی با اندیشه و فرهنگ و اخلاق مدرن ایران سازگاری یابند.

View Comments (4)

  • استقلال جریان موجود موسوم به اصولگرایی معنی ندارد ، این جریان وابسته به رهبری است و رهبری نیز نیازمند این جریان . سردمداران این جریان نیز خود را مجری منویات رهبری تعریف میکنند . نه فکری از خود دارند و نه برنامه ای ، در رقابت های سیاسی نیز بگیر و ببند است و منهای سپاه و قوه قضائیه نیز گویی ، این چنین شیری خدا هم نافزید !

  • مقاله حاضر با اين مقدمه شروع شده است كه
    ... چگونه است كه جريان اصولگرا با وجود سلطه دايمي ... (بر) شوراي نگهبان، ... و نهادهاي زيرمجموعه رهبري ...، اينچنين از عرصه سياسي بطور دموكراتيك حذف مي گردند و ...
    در اين مقدمه نكته اصلي جا افتاده و آن تسلط اين جريان بر خود "رهبري" و تسلط "رهبري" بر اين جريان است، بطوريكه، اين جريان را از استقلال تهي كرده است.
    واقع امر اين است كه ما ديگر جريان اصولگرايي نداريم بلكه جريان اصلاحات داريم و دستگاه رهبري با تمام شاخه هايش. تا مادامي كه مقام معظم رهبري از اين جريان فاصله نگيرد، اين جريان توان مبارزه دموكراتيك پيدا نخواهد كرد.
    اين امر سابقه دار است: با فاصله گيري قهري امام از جريان چپ سابق (به علت ارتحال امام) آنها تبديل به اصلاح طلبان بدنبال قدرت از مسير صندوق راي شدند.
    اكثر قريب به اتفاق افراد (خواص) منتسب به اين جريان، كارگزاران، و شايد بهتر است بگوئيم، كارمندان! دستگاه رهبري هستند، نه
    سياست مداران مستقل و خارج از قدرت مشتاق رسيدن به قدرت با موتور محركه جاه طلبي شخصي و انگيزه هاي طبيعي زيست اجتماعي.
    نويسندگان و پژوهشگران محترم بايد اين جنبه از توسعه نيافتگي سياست در ايران را مورد كنكاش قرار داده و آينه وار وضعيت جريان اصولگرا را پيش چشم ايشان و جامعه قرار دهند.

  • همیـن آقای قالیبـاف از انتخابات84 تا 96 ازنظرفکری بجای پیشرفت عقبگرد داشتــه...مقایســه شــود مناظرات ایشان را دراین دو انتخاب،
    دوم) اگرچــه 16میلیــون رای آقای رئیسی با شعار وعـده 3برابرکردن یارانه ها تعجب برانگیــزاست...! ولی ازاین به بعــدهم کارسازنخواهــد بود زیرا درایران کمترخانواده ای است که حالا درآن یک فارغ التحصیـل دانشگاه، دانشجو ویا حداقل دیپلمــه نباشــد...مضافا" سطح سواد بالا رفتــه واخبار پیگیری میشـود بنابراین درآینــده هم اصولگرایان رای اکثریت ملت را هیچ وقت نخواهنــد داشت...
    درنهایت این اصولگرایان هستنــد که بخاطر راهبران فرسـوده و البتــه ناراست گویشان هر روز مچشــان بازتروبازتـر خواهــد شــد، زیرا ملت از یک سـو حرفشان را با عملکردشان در زندگی شخصی را رصــد میکننــد، وازسوی دیگر اینـان بخاطر منافع شخصی هرگز خودشـان را به روز رسانی نمی نماینــد در نتیجه هر روز کمتروکمتر خواهنــد شــد،.