آیا پیامبرانبرطبق مشیتی مقدّر، با نفراتی معیّن، و ترتیبی منظم از سوی خدا برگزیده و ارسال شدهو مردم نقشی در این برنامه نداشتهاند؟آیا همانطور کهآموزگاران هر نهادآموزشیطبق برنامهایاز پیشتدوينشده برای تدریس در رشتههای مختلف، بی نظرخواهی از آموزش گیرندگاناستخدام میشوند،آدمیانهمتاثیریدربرنامهارسالرسولاننداشتهاندوپدیده پیامبری از«بالا بهپایین»مقدّرشدهاست؟ در جهت معکوس، آیا این پدیدهمحصول عزلت گزینی، خلوت نشینی،تأمّلات و مکاشفات بندگانی حساس و حقگرا و«حرکتیاز پایین به بالا»بوده کهانسانهاییرادر زمانهاومکانهای متفاوتبرایچارهجويىنابسامانیهای جامعهبه سوی خدا کشاندهاست؟مطابق این نظریه؛ پیامبران فرستاده خدا نبودهاند، بلکه انسانهایی در جستجویخدا،برای پیشبرد اهدافمعنویخوداو راانتخاب کردهو در هر زمان و مکانی که شرایط برای تحوّل بر مبنای پیامبری مناسب بوده، دینی را بنیانگذارو دعوی پیامبریکردهاندوابتکار عمل دراين جريان بهدست انسان بوده است،نهخدا. هر دووصفذکر شده،از جهاتیدرستواز جهاتیناقص و نارساست،به نظر میرسداینمسئلههمچونبحثتاریخی«جبر و اختیار»حالتی میاناین دو(ألامرُبينَ الأمرَين)وپیچیده تر از پاسخهایساده و یکطرفهاست،در واقع هرچند اختیارات انسان فوق تصوّر و حیرتآور است، با اینحال درمحدوده جبرمشیّت الهی بوده و مانور اندیشه و عمل آدمی در میدانی است که آفریننده مغز و اندام، وسعت و محدودیت نهاده و تصریح کرده: «شما نمیخواهید، مگر آنکه خدا خواسته باشد»(تکویر۲۹ و انسان ۳۰)؛«آنها متذکر نمیشوند، مگر خدا خواسته باشد»(مدثر ۵۶). البته ما وظیفه داریم برای حکومت عادلانه و عزّت و سربلندی ملت با تمام وجود تلاش کنیم، ولی این تلاشها تابع نظاماتی (مشیّت) است که عزّت و ذلت، دستیابی به قدرت یا محروم شدن از آن و اصولا هر خیری به دست خداست (آلعمران۲۶). وقتی هرشناخت و عملی درنظاره اوست، چگونه ممکن است پیامبران در پی اهداف اجتماعی خود ادّعای کاذب رسالت کرده باشند؟چنین مینماید که گمانه زنی برای شناخت پدیده پیامبری نیازمند نگاه جامعتری به متون اصیل مربوط به نبوّت باشد. درمدلمقایسهپدیده پیامبریبامؤسسات آموزشی،معلمنقش«واسطه» میان مدیر و محصلرا دارد، حال آنکه در مدرسه هستی،میان خدا وانسان واسطهایوجود نداردو او بهبندگانازخودشان نزدیکتر است (ق۱۶)!علاوه بر آن،پیامبران(معلمینمعنوی)از میان خود مردمبرانگیختهشدهاندواگرنقش مدیر در مدارس نظارتی کلی است، در مدرسه هستیخداهمراه بندگان است و لحظهای از آنان غافل نیست به استناد آیه:«تو تیرنیانداختی، وقتی انداختی، بلکه خدا انداخت» (انفال ۱۷)،هرچندعزلت گزینیو خلوت نشینی از نشانههای پیامبران و حق طلبان بوده است (مریم ۴۹ و کهف ۱۶)، اماخدا سمیع و بصیروحىِّ و قیّوم است وهمه حرکات انسان در منظر و مرآی خداوند و درمحدوده مشیّت و مقدّرات اوست.همچنانکه نمازگزارانبههنگام قیام از سجود،با ذکر:«بِحولِ اللهِ و قُوَتِهِ اَقُومُ و اَقَعُد»نشست و برخاست خود رااز تحول آفرینی و نیرویخدایی میدانند کهآفریننده و گرداننده عضلات و مفاصل و مبدأانرژی اعضاء و جوارح میباشد. تلاشهای پیامبران،هرچند به اراده و همّت خودشان آغاز شده و ابتکار عمل را ظاهرا در دست داشتهاند،امادر تحلیل نهایی«حرکتی از بالا به پایین»بودهکه به انسانهای شایسته روحیه و توان و توفیقبخشيده است. خداشنوای دعاهای به زبان یابهضمیر آمدهو بینای نیازهایهدایتیبندگانخودبودهو مادرِرحمتش گام با گام با رشد شخصیتی آنان همراه است. البتهرسالت و پیامبری مقدمات و بستر ابتلایی دارد که انسانهایی در گذراندناین آزمون به چنان مقام و ماموریتی رسیدند. این مرحله را قرآن با کلماتی همچون: تصفیه، اخلاص، اختبار، ابتلاء،اجتباء،تمحیص، فتنه و امثالهم بیان کردهاستکههمهپیامبران به توفیق الهیو مقدراتی که او گزارده به آن نائل شدند. اصطلاح «اصطفی» (برگزیدگی پس از تصفیه و پالایش) در مورد پیامبرانی از جمله: آدم، نوح، ابراهیم و آل او: اسماعیل و اسحق و یعقوب و یوسف و... آلعمران: عیسی،زکریا،یحیی و لوط و... آمده است (بقره ۱۳۰،آلعمران۳۳و۴۲، اعراف۱۴۴، نمل۵۹، ص ۴۷، حج ۷۵). نکته دیگر عکسالعمل طبیعت در برابر اعمال انسانها، وعکسالعمل انسانها در برابر نظامات فاسد و مستبد حاکم بر آنان میباشد که خود از نظامات مقدر شده الهی است، در مورد طبیعت آمده است:«فساد در دریاها و خشکیهابه خاطر دستاورد انسانها آشکار شده تا بخشی از بازتاب عملکرد خود را بچشند، شاید برگردند»(روم ۴۱).در جوامع بشری نیز برانگیخته شدن پیامبران، نه اتفاقی و تلاشی فردی، بلکه پاسخی به نیازهای زمانه بوده که از درون آنان جوشیده است، همچون قیام یک تنه ابراهیم در برابر بُت پرستی فراگیر زمانه خود، ظهور موسی در برابر سلطه تاریخی فرعونها و به بنبست رسیدن راه نجات بنیاسرائیل، تولد عیسی در برابر سلطه بدون معارض متولیان متعصّب دین یهود و خشونت از حدّگذشته امپراطوری روم شرقی و داستان گلادیاتورها، و بعثت پیامبر اسلام در پایگاه توحیدی به انحراف کشیده شده ابراهیم خلیل. ارتباطسخنیاز مرحوم مهندس بازرگانقابل توجهاست:«ابراهیم خودساخته، موسی خداساخته و عیسی خداخواسته بود!» ابراهیم(خودساخته)که از کودکی استعداد و رشدی خداداد داشت (انبیاء۵۱)، سیری درخداجویی ازتوجه بهستارهوماه و خورشیدراگذراندو افول همه را تجربه کرد تا به این آگاهی و ابلاغ علنی رسیدکه: «من حق طلبانه و تسلیم وارروی خویش بهسوی کسی آوردم که آسمانها و زمین را از عدم آفرید، در پی حقم وازمشرکین نیستم.»(انعام ۷۹).این آزاد اندیشی و سیر منطقی را خداوند ستوده وسیررؤیت ملکوت آسمانها و زمین شمرده است:انعام ۷۵-«وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» ابراهیم در همان نوجوانی پس از بُتشکنی و به سلامترستناز آتش غضب گمراهان،از شهر و دیار خود هجرت کرد وقرآنقومدیگری را سراغ ندادهاستکهابراهیممأمورهدایتشان باشد،گویی در روزگار سلطه کامل شرک در آن زمان،تربیت توحیدی فرزندشاسحقو نوهاش (یعقوب)به عنوان معلمان توحید و تسلیم،که سرسلسله پیامبرانی در تاریخ شدند، در اولویت قرار داشته است.علاوه بر آن، ابراهیم با هجرت به سرزمین مکه، برای تأسیسکانونتوحیدی کعبه، که آن نیز به هدایت خدا و برای شرک ستیزی بود (حج۲۶)،زمینه خدمت شاخه دیگر ذرّیهاش از نسل اسماعیل را فراهم ساخت. چنین می نماید که ابراهیم پیامبری فرازمانی فرامکانی و زودرس بود تا «آيین توحیدی» را در سرفصل تحولات فکری بشر بنیان گذارد، او درخواست ودعای بلندی به درگاه خدا عرضه کرد که هزاران سال بعد با بعثت پیامبر خاتم اجابت گردید ( بقره ۱۲۹).به این ترتیب معلوم میشود اعتقاد توحیدی از همان زمان ابراهیم (حداقل ۴ هزار سال پیش) در دوران تمدّن بابل مطرح بوده و نمیتوان گفت چرا این عنوان در سیر تکاملی نبوتها ذکر شده است؟ عنوان «مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ»(آیین توحیدیابراهیم) که ۸ مرتبه در قرآنتکرارشده، با نام هیچ پیامبر دیگری گره نخوردهاست،گویی پروردگارسرسلسلهای را معرفی میکند کهناماسلام (شیوه تسلیم دل به خدا)برای شریعت خاتم یادگار اوست. حج ۷۸-«...اسلام آیین پدرتان ابراهیم است، هموکهاز گذشته و در این (قرآن) نام مسلمان بر شما نهاد...» اماموسی (پیامبر خدا ساخته)؛چگونه میتوان پیامبری او را محصول چهل شب میقات در کوهطور شمرد، که سالیانی پس از رسالت او و غرقفرعون اتفاق افتاد؟ رسالتی که زمینهاشحتیپیش از تولد موسی، در وحی به مادرش برای سپردننوزادبه نیلورسیدنش به کاخ کسی که درآینده به مصافش خواهد آمدچیده شده بود؟ پیش از آنکه فرعونیان آن نوزاد را از آب بگیرند، خداوند جاذبه محبتی ازجانب خود به سیمای موسی القاء کرده بود تا زیر نظرخودشساخته شود! طه ۳۹-«أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَعَدُوٌّ لَهُوَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّيوَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي» همین مشیّت بود که پس از فرار از مصر و دوران آوارگی و چوپانی و چم و خمهایدگر،وقتیموسیدر سنین پختگی در عبور از صحرای سینا بهتصوّر«نار» درکوهطور، به«نور» کشیدهشد،خداوندپس از ذکر نعمتهایپیشین میافزاید «...و تو را درکورههای ابتلاء آزمودیم، پس سالیانی دراهل مَدْیَندرنگ کردی، آنگاه (اینک) بر قَدَری (رشد و کمالی) آمدهای ای موسی! و تو را برای خودم (مأموریت نجات بنیاسراییل) ساختم.طه۴۰ و۴۱-«...وَفَتَنَّاكَ فُتُونًافَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَىٰ قَدَرٍ يَا مُوسَىٰوَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» با این احوالهرچند موسی ده فرمان را، که شاید بتوان پیام نبوّت او نامید، پس از غرق فرعونیان و نجات بنیاسرائیل، در میقات چهل شبه کوه طور دریافت کرد،آیا میتوان رسالت او را از آن به بعد تلقی و در آن خلاصه کرد؟ بالاخرهعیسی بنمریم(پیامبر خداخواسته)داستانشبسی پیچیدهتر است؛ چگونه میتوانپیامبرشدنکسی را که با دعای خالصانه مادر بزرگش (مادر مریم)، در نسلی بعد متولد شده و در همانطفولیتاعلام کرده:«من بنده خدایم که به من کتاب داده شده و مرا پیامبرقرار داده»، محصولعزلت گیری وتأملات روحانی شناخت؟مریم ۲۹ و ۳۰-«فَأَشَارَتْ إِلَيْهِقَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللهِ آتَانِيَ الْكِتَابَوَجَعَلَنِي نَبِيًّا» در مورد پیامبر اسلام، هرچند خلوت گزینیهای ایشاندرغار حراء مسلّم است، اما از کنشگریاصلاح طلبانهآن یتیم قریش کهبه تجارت نزد خدیجه مشغول بود و به تصدیق قرآن نه از کتاب آسمانی خبر داشت و نه از ایمان (شوری ۵۲) و در عمرش نیزخط ننوشته بود (عنکبوت ۴۸) گزارشی تاریخیموجود نیست. همانطور که پیشتر اشاره شد، پیامبر اسلام تحقق دعای ابراهیم خلیل (بقره ۱۲۹ و جمعه۲) و بشارت عیسی بن مریم بود (صف ۶) و در چنین زمینه استعدادی و وراثتی قرار داشت که نمیتوان تنها به تأملات شخصی و خلوت گزینیاستنادکرد. نکته دیگر تأکید فراوان پیامبر بر وحیانی بودن سخنانشو مستقل بودن آناز تراوشات ذهنی خویشبود. این که در قرآن آمده است:«برای هیچ رسولی ممکن نبوده آیهای جزبه اذنخدا بیاورد»(غافر۷۸)، ابطال کننده این فرضیه است که پیامبران از سوی خویش احساس و ادّعای رسالت کردند و همچون شاعران، نویسندگان، هنرمندان و دانشمندان، دریافتهای معنوی و درک وفهم خود از نشانههای آفریدگار را خواستهاند با مردم در میان گذارند. «ابلاغ آشکار رسالت» کهبا جملاتی مانند:«وَمَاعَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ»به دفعات در قرآنتکرار شده، ومعرفی پیامبران به عنوان کسانی که رسالتهای الهی را ابلاغ میکردند و جز او از احدی نمیترسیدند(احزاب ۳۹) اصلیترین وظیفه رسولان بوده است و فروکاستن نبوت و رسالت به تلاش مستقل انسانهایی ممتاز مغایرمسلماتقرآن میباشد.علاوه بر آن، ابلاغ رسالت را به «ادّعای رسولان» که الگوهای صداقت و راستی بودند نسبت دادن، نفی خداجویی و اصالت پیام آنان به شمار میرود.البته ممکن است استناد به آیات قرآن در موارد فوق، مورد پذیرش کسانی نبوده و خواستار بحث برون دینی باشند، اما وقتی اشکال به قرآن گرفته میشود، چارهای نمیماند جز آنکه از خود متن شاهد آورده شود. اشکالات وارده تحت عناوین زیر عنوان میشود: چرا در همه زمانها و مکانها پیامبران توحیدی ظهور نکرده و آثارشان حفظ نشده است!؟ صرفنظر از بعضی خرابهها وآثار زیر خاکیمربوط بهبرخی تمدنهای پیشین، آیا اطلاعات جامعی از آنان در دسترس است و همه چیز حفظ شده که چنین انتظاریاز ادیانوجود دارد؟ ما چه مقدار از تمدّن مایاها و اینکاها در آمریکای جنوبی و امثال آنها در آفریقا و آسیا و مناطق دیگر آگاهی داریم؟ آیا کتابهای آسمانی برای آموزش تاریخ انبیاء و اُمتها نازل شده، یا به تجربیات برخی از آنان برای عبرتگیری بسنده شده است؟با این حال قرآن تصریح کرده است: هیچ امّتی نبوده،مگر هشداردهندهای بر آنان آمدهاست:«...وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّخَلا فِيهَانَذِيرٌ»(فاطر ۲۴) یا:تو فقط هشدار دهندهای و برای هر قومی هدایتگری است:«...إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌوَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»(رعد ۷) همچنین: برای هر امتی رسولی فرستاده شده است:«وَلِكُلِّ أُمَّةٍرَسُولٌ...» (یونس ۴۷) نتیجه آن که به استناد قرآن، هدایتگر، هادی و رسول برای همه اقوامدر طول تاریخآمده است، اما پیامبران صاحب کتابو دارای شریعت مستقل محدود بودهاند. به تصریح قرآن، پس از هبوط بنیآدم به زمین، وعدهِ آمدن هدایتگران و رسولاناز سوی خدا به صورت سلسله وار (تـَتـْرَی- مؤمنون ۴۴) بارها تکرار شده است(بقره ۳۸،طه ۱۲۳، اعراف ۳۵، نساء ۱۶۴).قرآننامو تجربه برخی پیامبران را نقلکرده وضرورتی به ذکر بقیه ندیده است«وَرُسُلاًقَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاًلَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ». کلمات و افعال: رسول، مرسلین، رسالات، ارسلنا، نرسل و... که با مشتقات آن بیش از ۵۰۰ بار در قرآن تکرار شده، بیانگر جریانیدو طرفه از«بالا به پایین»و از«پایین به بالاست»تا پس از بشارت و انذار رسولان،ادّعایی برای بندگاندر برابرخدا در بی خبریشاناز شناخت فلسفه خلقت و راه سعادت و رستگاری ابدینباشد(نساء ۱۶۵)و چنین منطقی با کشف یکسویه خدا توسطپیامبرانمغایرت دارد. چرا همه پیامبران در بین النهرین ظهور کردند؟ دلیلش روشن است؛از حدود ۴-۵ هزار سال پیش از میلاد مسیح،تمدّنهای بزرگسومر، آکد، بابل، آشور، کلدانی، کاسی، عیلام و ماددر این گهواره که امروز کشورهای عراق، ترکیه، ایران، سوریه، کویت در متن یا حواشی آنقراردارندپدید آمدند.صرفنظر از مصر، که نزدیک همین منطقه میباشد، آن را مقایسه کنید با تمدّنهای مایا و اینکا و... در آمریکای جنوبی و آفریقاو اروپاو نواحی دیگر کهچند هزارسال فاصله دارندو بعضاً تا همین چند قرن پیش برخی حیوانات و اشیاء را میپرستیدند. بدیهی است تنها در چنین زمینه تاریخی و خاستگاه نژادی است که سخن توحیدی پیامبران خریدار پیدا میکرده است. چرا خدا بهنمایندگانبرگزیدهمردم پیام نفرستاده تاهمهشاهد باشند؟ صرفنظر از این که اصولا معاصرین انبیاء باوری به امکان واسطگی انسان نداشتهو فرشتگان را رابط بندگان با خدا تصوّر میکردند،موضوعانتخاب مردم و معیار اکثریت،مربوط به عصر و زمانه ماست و در زمانهای گذشتهمردم تابعحاکمان مقتدر، نظامات طبقاتی وعقاید آباء و اجدادی خود بودند. به فرض هم اگر قرار بود پیامبری به گزینش مردم باشد، بیتردید وابستگان به قدرت حاکماو رامنصوب میکردند. اتفاقا چنین انتظاری از ناحیه منکران رسولان در قرآننیزنقل شده است، از جمله:«مشرکین گفتند چرا این قرآن بر رجل بزرگی از دو شهر (مکه یا طائف) نازل نشده است؟ آیا رحمت خدا را قرار است آنها تقسیم کنند؟» (زخرف ۳۱ و ۳۲) چرا همه پیامبران مرد بودهاند؟ به همان دلیلکه حق رأی و مالکیت زنان پس از هزارههاو قرنها،تازهاز اوایل قرن بیستم، آنهمابتدا وبه تدریج در کشورهای پیشرفته به رسمیّت شناخته شد، به همان دلیل که دموکراسی، حقوق بشر، آزادیهای مدنی و تساوی حقوق سیاه و سفید ومبارزه با تبعیضات جنسیتی، نژادی و مذهبی و... سیری تکاملی در تاریخ داشته و همچنان ادامه دارد. بههمان دلیل که همواره در طول تاریخ «زر و زور و تزویر» حاکمیت سیاسی، اقتصادی و دینی داشتهو مردسالاریدر خانوادهو جامعهبهقدرت سالاری منتهی شده است. به همان دلیل که با گذشت قرنها، سازمان مللکمی بیش ازهفتاد سال پیش تأسیس شد و هنوز راه درازی برای رسیدن به صلح و آشتی واقعی در پیش داریم. از آخرین پیامبر خدا ۱۴ قرن میگذرد، پیامبران با نظامهای مستبد زمان خود و بافرهنگ شرکآمیز حاکم درگیر بودند؛ابراهیم با نمرود، موسی با فرعون، عیسی با ارتجاع مذهبی و استبداد قیصری، محمد با اشرافو مالداران مشرکقریشو... بنیاسرائیل انبیاء متعددی را به قتل رساندند و تاریخ از شکنجه و کشتار مؤمنین بسیاری حکایت میکند. اگر زنان میتوانستند فرمانده لشکر باشند، میتوانستند پیامبری هم بکنند، واقعیت با حقیقت یکسان نیست. با دیدگاهی که اکثریت مطلق مردم درباره زن داشتند،یک پیامبر زنرا می پذیرفتند؟آیایک زن میتوانستهبه مصاف قدرتهای زمانه برود ورهبری جنبشهایخطرآفرین دینیرا رهبری کند!؟صرفنظر از موارد نادر،همچون ملکه سبا، که آن هم حکومتی محلی بوده،آیاشرایط اجتماعی وطبیعت زن با چنین مأموریتهایی تناسب داشته است؟ این سخن هرگز به معنای استعداد برتر معنوی مرد بر زن، آنچنان که فیلسوفان یونان باستان میپنداشتند،تمایز جنسیتی نیست، وگرنه مریم به چنان رزق معنوی بلندی رسیده بود که پیامبری مانند زکریا را منقلبساخت وموهبت فرزند پاکی همچون او را مسئلت کرد(آلعمران ۳۷ و ۳۸). زمینههای دهگانه رشد معنوی انسان در: تسلیم، ایمان،طاعت، صداقت، صبر، خشوع،انفاق، روزه، عفت و ذکر خدا برای زن و مرد یکسان است (آلعمران۳۵). همانطور که امروز رؤسای جمهورموفقبسیاری از کشورهازنهستند، اگر در طول تاریخ رشد فکری و امنیتی وجود داشت، چه بسا امروز از پیامبران زن هم تجربهای تاریخی داشتیم. اگرآدم اولین پیامبربوده، دین توحیدی باید از آغاز بوده باشدنه از آخر اولا تبلیغ دین توحیدی توسط پیامبران، الزاماًبه معنای درک و فهم و پذیرشتوحید توسطآدمیانهزارههای پیش نیست،تصوّر و تجربه انسان درباره خود، خدا و جهان، همچون طفلی که راه رفتن میآموزد، گام بهگام و تدریجیاست، آری«در دورهای که انسان به بلوغ فکری نرسیده و تصوّر او از خود و جهان،کودکانه و ابتدایی بوده، نمیتوانسته تصوری برتر از افکار خود داشته باشد». خودپیامبران نیز از این قاعده مستثنینبودند.از جمله:«خدا عهدی با آدم در دوری از آن شجره بسته بودولیعزمی در او نیافت و پروردگارش را نافرمانی کرد و به گمراهی افتاد»(طه ۱۱۵ و ۱۲۱)، سپس با عنایت خدا به کلماتی رسید و توبه کرد و هدایت شد(بقره ۳۷) و به تدریج این سیرمنجر به تصفیه و گزینش او بر آدمیان معاصرش گردید :«إِنَّ اللهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَ.... عَلَى الْعَالَمِينَ». تأکید قرآن بر این که برای هر قومی منذر (هشدار دهنده از عواقب اعمال) یا هادی (راهنما) و رسول (فرستاده) بوده،به این معنی نیست کههمهآنانصاحب کتاببودهاند، با اینحال گزارش قرآن از آنان حکایت میکند که اولین سخن هر کدام «یکتایی خداوند»بوده است.کافی است نگاه کنید به ترجیع بند «واعْبُدُوا اللهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ» (خدای یکتایی را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست) در موردنوح و پیامبران پس از اوکه۱۰بار در قرآن تکرار شده است. به این ترتیب، آنچه در مورد پیامبران، به گزارش قرآن از سلسله انبیاء، آشکارا به چشم میخورد، هماهنگی کامل آنان و نیز تعالیمشان بر محور توحید و تقوی است که این امردر مقایسه با فیلسوفان تاریخ که هرکدام فیلسوف قبلی خود را نقد میکردند، منشاء الهی داشتن آنان و آموزههایشان را نشان میدهد. در قرآن ۱۳ مرتبه آمده است که این کتاب تصدیق کننده حقایقی در تورات و انجیل است و عیسی بن مریم نیز اعلام کرد، من تصدیق کننده تورات و بشارت دهنده به پیامبر بعد از خود هستم. این میثاق الهی از همه پیامبران گرفته شده است که هرگاه کتاب و حکمتی به شما دادم سپس رسولی تصدیق کننده آنچه نزد شماست آمد، حتما او را باور کنید و یاری نمایید (آلعمران ۸۱). اگرپیامبراناز آغاز خلقتبودهاندچرا اینهمه اختلاف و تحول در شناخت خدا و هستی به وجود آمده است؟ انسانهای اولیهاُمت واحدی بودند وهمچون حیواناتطبق فرمان غرایز عمل میکردند،بی هیچاختلاففکری و عقیدتی.اختلاف با بعثت پیامبران و طرح «یکتاپرستی»،همراهبشارت و انذارو نزولکتاب برای داوری در اختلافات،میان همان کسانی که کتاب به آنان داده شده بودو علم و آگاهی و بینات داشتند(متولیان دین) آغاز گردید، چرا؟ به خاطر برتری طلبیطبقاتیو تسلط بر دیگران(بقره ۲۱۳). وقتی برای یک جامعه دینی فقط خدا مطرح باشدپس آنچه باعث اختلاف در مکتب پیامبران شده، نه ناشی از نارسایی پیام آنان،بلکه از جاذبه دنیا ورقابت درقدرت و ثروت بوده است.این اختلاف در ۳۵ آیه قرآن مطرح شده است.